فصل چهارم: نظم و سازمان در ارتش

سرداران صدر اسلام

کد : 144595 | تاریخ : 04/12/1395

سرداران صدر اسلام 

 

معنویت فرماندهان صدر اسلام 

‏ارتشهای صدر اسلام وضعش این بود، رئیس ارتش امام جماعت بود.‏‎ ‎‏یعنی انتخاب که می شد این رئیس ارتش که برود کجا، امام جمعه هم‏‎ ‎‏همان انتخاب می شد. مالک اشتر را وقتی می فرستادندش کجا، همان‏‎ ‎‏مالک اشتر رئیس ارتش بوده، و استاندار فلان جا هم بوده و امام جماعت‏‎ ‎‏و امام جمعه هم بود. برای اینکه وضع ارتش در اسلام با وضع ارتش در‏‎ ‎‏سایر رژیمها فرق داشته است. شما ببینید الآن که ما اینجا با هم‏‎ ‎‏نشستیم و یک محیط محبت است، این بهتر است یا یک محیط رعب که‏‎ ‎‏وقتی یکی از شما وارد می شود ما بترسیم؟ در روح خود شما این‏‎ ‎‏محیطی که محیط دوستی و محبت است در روح شما آرامش بیشتر‏‎ ‎‏ایجاد می کند، یا اینکه وقتی وارد بشوید و مردم از شما فرار کنند؟ ارتش‏‎ ‎‏باید وقتی ارتش اسلامی شد، رئیس ارتشش جوری باشد که دیگران به‏‎ ‎‏او اقتدا بکنند؛ افراد ارتش طوری باشند که مردم وقتی که وارد شدند در‏‎ ‎‏یک جلسه ای، مردم از آنها استقبال بکنند؛ گل سرشان بریزند.(296)‏

23 / 3 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

معاشرت فرماندهان با مردم 

‏همان طوری که در صدر اسلام بوده است که ارتشِ اسلام مردم از آنها‏‎ ‎‏خوفی نداشتند. مردم با هم رفیق و برادر بودند.‏

‏     رئیس اول اسلام هم اینطور بود که با مردم معاشرت می کرد؛ مثل‏‎ ‎‏معاشرت یک نفر آدم با یک نفر دیگر. مثل دو نفر برادر که اینجا نشسته‏‎ ‎‏بودند. پیغمبر اکرم که رئیس اسلام بود در مسجد می آمدند‏‎ ‎‏می نشستند، و رفقایشان هم، اصحابشان هم دورشان می نشستند‏
‎[[page 157]]‎

‏با هم. جوری بود جلسه که وقتی یک کسی می آمد از خارج‏‎ ‎‏نمی شناخت که اینها کدام یکی پیغمبرند کدام یکی غیر پیغمبر.‏‎ ‎‏می پرسید که کدام یکی تان ‏‏[‏‏هستید‏‏]‏‏؟ وضع اینطوری بود. اینطور با‏‎ ‎‏جامعه رفتار، اینطور با مردم رفتار می کردند. اینطور نبود که وقتی که‏‎ ‎‏وارد می شود، هزار تا پرده جلو باشد، و بعد هم باید دید کجا بنشیند و‏‎ ‎‏سان بدهند و چه. این حرفها نبود در کار. ... از آن طرف قدرت اینطور بود‏‎ ‎‏که ایران را، آن امپراتوری بزرگ ایران را، شکست دادند، آن امپراتوری‏‎ ‎‏بزرگ روم را هم شکست دادند. در عین حالی که وضع یک وضع ساده ای‏‎ ‎‏بود، بین خودشان به دستور قرآن رحمت بود، و بر دیگران شدت.(297)‏

23 / 3 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

تحمل سختی و مشقت

‏یک همچو سردارهایی اسلام داشته است. یک همچو لشکری داشته‏‎ ‎‏است که وقتی جنگ می کردند ـ تاریخ هست ـ گرسنه بودند. این جهازات‏‎ ‎‏جنگی در کار نبود، هر چند نفرشان یک دانه شمشیر و هر چند نفرشان‏‎ ‎‏یک دانه شتر داشتند، این حرفها نبود که خیال کنید که حالا ساز و برگ‏‎ ‎‏[‏‏فراوان است‏‏]‏‏ هر چند نفر یک خرما. یک دانه خرماگیر این می آمد‏‎ ‎‏می گذارد دهانش، همان شیرینی اش که به دهانش می رسید در‏‎ ‎‏می آورد می داد به رفیقش آن بگذارد دهانش. می داد رفیقش، آن‏‎ ‎‏می داد رفیقش، تا آن آخر. اینطور اسلام را اینها نگه داشتند، و حالا ما‏‎ ‎‏باید نگه داریم این اسلام را.(298)‏

13 / 4 / 58

*  *  *

‏ ‏

سرداران، اساتید اخلاق 

‏سردارهای صدر اسلام اساتید اخلاق بودند، کسانی بودند که مردم را در‏
‎[[page 158]]‎

‏همان حالی هم که جنگ می کردند، هدایت می کردند، با اسم خدا شروع‏‎ ‎‏می کردند، دستور بود که تا آنها، تا آن مقابلهای ما شروع نکنند، شما‏‎ ‎‏بایستید؛ شروع هم اینطور نبود که همان طور که آنها می خواستند اینها‏‎ ‎‏را مغلوب کنند و یک غنیمتی به دست بیاورند و یک کشوری را بگیرند‏‎ ‎‏اینها هم آنطور باشند. خیر، اینها می خواستند قلوب را به دست بیاورند.‏‎ ‎‏ارتش اسلام هر جا رفته است و سردارهای اسلام هر جا پا گذاشتند،‏‎ ‎‏همان جایی که پا گذاشتند اول مسجد درست کردند. وقتی به قاهره‏‎ ‎‏رسیدند اول خط کشیدند برای مسجد و همه جا اینطور بود؛ مسجد‏‎ ‎‏مطرح بود، معبد مطرح بود و ارتش اسلام برای آباد کردن مساجد و‏‎ ‎‏محرابها کوشش می کردند.(299)‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

15 / 4 / 59

*  *  *

‎[[page 159]]‎

انتهای پیام /*