تأثیر و تأثر نفس و بدن
اشتغال نفس به بدن
توجه نفس به ادراکات عقلیه
تا سن سی سالگی، نفس به تقویت مزاج مشغول است از این رو تا این سن قوۀ عاقلۀ انسانی کمتر می باشد و انسانها بعد از آنکه از سی سالگی و یا از چهل سالگی گذشتند، قوۀ عاقله شان بلا اشکال از سن بیست سالگی و یا بیست و پنج سالگی بیشتر است؛ زیرا نفس تا خود را متوجه به بدن کرده، به تقویت قوای بدنی مشغول و حافظ مزاج است، ولذا بدن رو به ترقی است. و بعد از آنکه به چهل سالگی رسید، نفس، توجه خود را از بدن کم می کند در نتیجه مزاج رو به تنزل می رود. و هر قدر نفس علایق خود را کم کند و به خود متوجه شود، قوۀ نفسانیه
[[page 114]]زیادتر بوده و قوۀ عاقله بیشتر و محکم تر می شود.
و بالجمله: روی سیر طبیعی، نفس مادامی که در بدن است، طبعاً اشتغال به بدن دارد، منتها از اولین ایام تا سی سالگی، بیشتر به بدن توجه دارد و توجه طبیعی اش بیشتر است و چون از آن حدود گذشت، توجهش وقوف پیدا می کند، درنتیجه ترقی بدنی هم متوقف خواهد شد. و به چهل سالگی که رسید، آن علاقۀ طبیعی به تدریج کم می شود. و اگر آفات و ناملایماتی برای مزاج رخ بدهد، نفس مجبور است بیشتر توجه داشته باشد؛ چون بدنی که مزاجش اختلال پیدا کرده، علاوه بر تحلیل طبیعی، بنایش با مرض و آفت نیز متزلزل می گردد.
پس نفس باید سعی بسیار داشته باشد و توجه خودش را از جای دیگر قطع کرده و نظر به مرکوبش داشته باشد و این معنی باعث می شود که ادراکات عقلیۀ نفس ضعیف باشد؛ چون باید همّش در تقویت مزاج زیادتر باشد و هر قدر به این طرف توجه بیشتر نماید از آن طرف ادراکات عقلیه کمتر می شود، و معنای «عقل سالم در بدن سالم» همین است.
البته بنا به عقیدۀ امروزیها که انسان را غیر از این جسم و خون و گوشت و مغز، چیز دیگری نمی دانند معلوم است.
اما بنا به عقیدۀ صحیحۀ مسلّمه، معنای جملۀ «عقل سالم در بدن سالم است» این است که چون مزاج و بدن سالم باشد، دیگر لازم نیست نفس بیشتر از توجه طبیعی به کار بدن و مزاج بپردازد و تا اشتغالش از بدن کم شد، به باطن خود توجه پیدا می کند و تعقلاتش قوی و بیشتر می شود.
والشاهد علی ذلک، اینکه: اگر بدن سالم نباشد، ادراکات عقلانی نفس کم می شود. لذا آخوند رحمه الله مثالی می زند که اگر در یک بیابانی شخصی سوار بر مرکوب چموش و بد رفتار یا فرس و حیوانِ کُند
[[page 115]]
رفتار شود، و بخواهد چنین مرکوبی را به منزل برساند، باید تمام توجهش را صرف راندن این مرکوب کند و از خود غافل می شود و نمی تواند به خودش توجه داشته باشد. نفس انسان هم که راکب این بدن است، یک علاقۀ طبیعی دارد که اشتغال به اصلاح مزاج است، و این توجه طبیعی رفته رفته بعد از چهل سالگی کم می شود ولی تا دم مرگ باید مشغول کار مزاج و قوای بدنی باشد و چون بعد از چهل سالگی به تدریج علاقه اش را از طبیعت و از بدن کم می کند، بدن ضعیف می شود و ادراکات عقلیه بیشتر می گردد و این توجه طبیعی، قطعی است و اگر این توجه طبیعی نفس به بدن نباشد، بدن از بین می رود و هرچه هم توجه بیشتر باشد، ادراکات عقلیه و ادراکات باطن نفس کمتر می گردد.
لذا انبیا آمدند تا نگذارند نفسی که بالطبیعه به بدن توجه دارد، بالاختیار هم، انسان آن را به کار طبیعت وادارد و آمدند جلوی بشر را بگیرند که خیلی توجه و علاقۀ خودش را صرف این طبیعت نکند، تا ادراکات عقلیه اش ضعیف شود و به حدی برسد که اصلاً انسانیت خودش را هم، صرف حیوانیت کند و به طوری نفس در این عالم به این بدن و خانه و مال و زرد و سرخ سرگرم شود که اصلاً به خودش نرسد و توجه به خودش نداشته باشد و در جهت ادراکات و صفای خود نکوشد؛ تا وقتی که از این عالم می رود، یک روح ضعیف و نحیفی باشد که تمام همتش در دنیا به غیر خود و به مال و الاغ و بدن و دنیا صرف شده باشد و از خودش هیچ زکاء و صفایی نداشته باشد و طوری با عالم طبیعت مأنوس شده باشد که دیگر نتواند از عهدۀ ادراکات عالم عقلی برآید.
و البته این معنی حسی است که بالمشاهده می بینیم کسانی که به طبیعت وارد شده اند و خودشان را در کار دنیا صرف می کنند، گرچه
[[page 116]]اینها در صنایع خود زیرک و باتدبیرند ـ مثلاً تاجر در تجارت خودش که به آن توجه و علاقه دارد، خوب تدبیر می کند و هکذا فلان صنعتگر در صنعت خودش ـ اما اگر بخواهی یک ادراک عقلی کوچکی را به آنها تفهیم کنی، نمی فهمند و یا اگر در سیاست مملکتی، واردشان کنی معطل می مانند؛ چون توجه به چیز دیگری دارند و توجهاتشان از غیر آن چیز قهراً کوتاه می شود.(71)
* * *
[[page 117]]
[[page 118]]