هبوط و تکامل نفس
سیر نفس انسانی به سوی کمال و نقص
باید دانست که نفس انسانی چون آینه ای است که در اوّل فطرت، مصفّی و خالی از هر گونه کدورت و ظلمت است. پس اگر این آئینه مصفّای نورانی با عالم انوار و اسرار مواجه شود ـ که مناسب با جوهر ذات او است ـ کم کم از مقام نقص نورانیّت به کمال روحانیّت و نورانیّت ترقّی کند تا آن جا که از تمام انواع کدورات و ظلمات رهائی یابد، و از قریۀ مظلمۀ طبیعت و بیت مظلم نفسیّت خلاصی یابد و هجرت کند، پس نصیب او مشاهده جمال جمیل گردد و اجر او بر خدا واقع شود. چنانچه شاید اشاره به این معنی باشد آیه شریفه: (وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِرَاً إلَی الله وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أجْرُهُ عَلَی الله)، و همین طور آیه شریفه: (الله وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إلَی النُّورِ).
آری، کسی که متولّی و متصرّف باطن و ظاهر او حق تعالی باشد، و در مملکت وجودش جز حق تعالی تصرف نکند، ارض ظلمانی او مبدّل به نور الهی شود (وَ أشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا) و از تمام انواع ظلمتها و کدورتها خلاصی یابد، و به نور مطلق که مساوق وحدت مطلقه است رسد. و از این جهت، شاید نور را مفرد و ظلمات را به صیغه جمع ذکر فرموده.
و اگر مرآت مصفّای نفس را مواجه با عالم کدورت و ظلمت و دار طبیعت ـ که اسفل سافلین است ـ کند به واسطه مخالف بودن آن با جوهر ذات او که از عالم نور است، کم کم کدورت طبیعت در او اثر
[[page 255]]
کند، و او را ظلمانی و کدر کند، و غبار و زنگار طبیعت وجه مرآت ذات او را فراگیرد. پس، از فهم روحانیات کور شود و از ادراک معارف الهیّه و فهم آیات ربّانیّه محروم و محجوب شود. و کم کم این احتجاب و حمق روزافزون گردد تا آن که نفس، سِجّینی و از جنس سِجّین گردد (فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ الله مَرَضَاً)؛ (وَالَّذِینَ کَفَرُوا أوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إلَی الْظُّلُمَاتِ)؛ (وَ جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أکِنَّةً أنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْراً).(174)
* * *
معنای هبوط از جایگاه برتر
ما در معنای هبوط نفس گفته ایم: تنزل بر او جایز نیست، پس معنای «هبطت الیک من المحلّ الارفع» چیست؟ گرچه شیخ این جمله را گفته ولی چیز دیگر می خواهد بگوید و یا از زبان دیگران می خواهد حرف بزند، زیرا اگر آن را بیاورند و در این بدن داخل کنند محال است؛ چون مجرد مکان ندارد...
در مراتب نزول ممکن نیست مراتب دیگر نفس به جز در عالم طبیعت به طور کثرت باشد و طبیعت داری است که کثرت از اینجا سرچشمه می گیرد و مثار کثرت اینجاست و تفرقه از اینجا شروع می شود، و اینجا محل خطیئه است، و اینجاست که شقّ العصا می شود.
و به همین جهت است که می توان گفت: خطای نفس آدمی همین بود که نظر به این مرتبۀ کثرت کرد و به مجازات این نظر، از «جمعی» گرفتار «فرقت» شد تا هبوط از جنت وصل، به دار فرقت دنیا حاصل
[[page 256]]
گردید؛ و معنای «هبطت الیک من المحلّ الارفع» همین است.(175)
* * *
هبوط و توجه به کثرت
و معنای هبوط، همان تنزل شعاع مراتب است. و لذا مرحوم آخوند قضیۀ هبوط آدم (قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً) را بر این معنی حمل کرده است، ولیکن بهتر و قریب تر در آیات رمزی قرآنی مانند (وَ عَصَی آدَمُ رَبَّهُ) و کیفیت اکل از شجره و اغوای شیطانی و غیره، آن است که بر آنچه که اهل طریقت گویند منزّل باشد؛ انبیا بعد از آنکه به مقام فنا رسیدند و از کثرت، حتی کثرات اسمائی گذشتند، و اسماء را فانی در مبدأ دیدند و برای همۀ کثرات ـ مانند حضرت ابراهیم علیه السلام ـ افول قائل شدند؛ به مقتضای حکمت لازم بود برای هدایت برگردند.
و خطای آدم این بود که به کثرت اسماء متوجه شده و از کثرات اسماء متوجه به لوازم اسماء شده و از محبوب، نظر را قطع کرد. و این توجه به غیر، در پیشگاه سلاطین مکروه است، بخصوص که خلاف قانون حب و محبت می باشد؛ لذا شجره ای که شجرۀ کثرات بود و اصل آن شجره، این عالم طبیعت و هیولای اُولی بوده که تعینات در آن استقلال پیدا کرده و شرکها به وجود آمده است و عدم نماها خود را نمایان کرده، باعث غفلت وی از آنچه که باید مدّ نظر قرار دهد شد، و شاید مراد از شجرۀ منهیه همین باشد که مورد نهی واقع شده بود و شیطان آدم را به این شجرۀ کثرت و دنیا هدایت کرد و نظر او را از محبوب انحراف و انصراف داد...
و بالجمله: چون آدم بعد از فنا متوجه کثرات شد، به این کثرات
[[page 257]]
برگشت، و این درد بود که آدم را به گریه آورد، والاّ صرف از دست دادن گلابی، آن قدر اهمیت ندارد. وقتی آدم نظر را از محبوب متوجه کثرت اسماء نمود ـ البته نظر به کثرت اسماء، نظر به کثرات لوازم هم خواهد بود ـ چون محبوب این خلاف قانون محبت را دید با صدای رسای قرآنی داد رسوایی آدم زد و این نغمۀ طولانی به گوش همۀ ذرّات جهان و جهانیان رسید و به کیفر نظر به عالم طبیعت، اهباط شد تا از این کثرات و قعر عالم وجود سیر کرده و از این شکنجه بیرون بیاید، و بداند که این کثرات لایق توجه نبوده و این جهنم است. البته عالم دنیا جهنم است و باید از این گذشت و گذشتن از دنیا راهش فقط صراط مستقیم است که باید از وسط این عالم از همان خط گذشت، بدون اینکه کثرات، آدم را فریب دهد.(176)
* * *
هبوط نفس برای سلوک اختیاری
نزول او [انسان] از نشئۀ غیبیۀ و هبوط نفس از محلّ اعلای ارفع به ارض سفلای طبیعت و ردّ او به أسفل سافلین از احسن تقویم برای سلوک اختیاری الی الله و عروج به معراج قرب و وصول به فناء الله و جناب ربوبیّت است، که غایت خلقت و نهایت مقصد اهل الله است، می باشد ـ رَحِمَ الله امْرَءاً عَلِمَ مِنْ اَیْنَ وَ فی اَیْنَ وَ اِلی اَیْنَ.(177)
* * *
[[page 258]]