فصل پنجم خاطرات و گزارشهای پزشکی

چگونه اولین خون

کد : 145090 | تاریخ : 10/12/1395

 چگونه اولین خون

‏و سرم را به امام وصل کردم‏

‏روزی که قرار بود اولین سرم و خون را به حضرت امام وصل کنم مثل تمام‏‎ ‎‏ روزهایی که قرار بود بدن حضرت امام را لمس کنم و یا کاری برایش انجام دهم، ‏‎ ‎‏ صبح زود غسل کردم و نماز خواندم، دعا کردم، و از خداوند یاری و استعانت جستم‏‎ ‎‏و صدقه دادم‏‎ ‎‏و‏‎ ‎‏در بیمارستان جماران حاضر شدم.‏

‏فکر می‌کردم حالا که مدت زیادی است حضور امام نرسیده ام ایشان مرا‏‎ ‎‏ نمی‌شناسند. ایشان به همراه حاج سید احمدآقا خمینی(ره) و دکتر عارفی وارد‏‎ ‎‏بیمارستان شدند بعد از آنکه مستقر شدند من حضور ایشان رسیدم، سلام عرض‏‎ ‎
‎[[page 524]]‎‏کردم و زیارتشان کردم ایشان جواب سلام دادند من اجازه گرفتم که سرم و خون را‏‎ ‎‏برایشان شروع کنم ایشان از من سئوال کردند که «می خواهید مرا بیهوش کنید؟» من‏‎ ‎‏متوجه شدم نه تنها ایشان مرا کاملاً می‌شناسند بلکه تخصص مرا نیز در نظر دارند‏‎ ‎‏بلافاصله جواب دادم نه خیر می‌خواهم سوزنی به پشت دست تان زده و سرم و خون‏‎ ‎‏به آن وصل کنم که نهایت همراهی را فرمودند، من با یک سوزن ریز با گزیلوکائین‏‎ ‎‏ پشت دست را بیحس کرده و با آنژیوکت شماره 14 یک واحد خون براحتی وصل و‏‎ ‎‏ تنظیم کردم که بعداً سرم و خونهای بیشتری از این راه برای ایشان تزریق شد.‏

‏در زمان بیماری فیلمی از ایشان گرفته شد که در حین آخرین نماز‏‎ ‎‏در حال‏‎ ‎‏ قیام و قعود این سرم و خون بدست ایشان وصل است و بارها از تلویزیون نشان داده‏‎ ‎‏ شده است.‏

‎ ‎

‎[[page 525]]‎

انتهای پیام /*