دومین ویژگی عارف از دیدگاه شیخ الرئیس
عارف از فکر لطیف و ذوق ظریف و عشق عفیف برخوردار است و تابش و اشراق فروغ الهی بر ساحت وجود او، در آغاز
موجب احساس حضور و معیت حق در همۀ اشیا می گردد. به گفتۀ شیخ شبستری در گلشن راز:
محقق را که وحدت در شهود است نخستین نظره بر نور وجود است کسی کز معرفت نور و صفا دید ز هر چیزی که دید اول خدا دید
پس از این مرحله، یعنی غلبه نور حق در اشیا، پدیده های عالم برای عارف، آیت و آیینۀ حق می شود و موجب می شود که نگاه او به اشیا، نگاه استقلالی نباشد.
حضرت امام، حتی در مورد دل بستن به افراد و دل گسستن از آنها، بر همین ملاک و معیار عمل می کردند. مثلاً، به کودکان علاقۀ خاص داشتند و یک روز به من گفتند: این بچه ها جدیدالعهد به ملکوت هستند. من دریافتم که در محبت داشتن هم ملاک چیست، و چه باید باشد. کودکان چون از عصمت خاصی برخوردارند، و بر اساس فطرت پاک و نورانی شان به مبدأ اصلی نزدیکترند، مورد محبت بیشتری قرار می گیرند.
سرانجام، عارف سالک از این مقام هم می گذرد و به مرتبه ای می رسد که در درون و بیرون وجود خویش جز خدا چیزی نمی بیند، و سرانجام از خود هم غافل و فارغ می شود، «فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم».
پس، روشن می شود چه کسی حق «انا الحق» گفتن دارد. انسان مادی گرفتار هویٰ و هوسهای شیطانی؟ یا انسان وارسته و فارغ از همه چیز؟
[[page 239]]حتی فارغ از خود و هستی خود؟ در اینجاست که سلوک به وصول می انجامد.
هناک یحق الوصول؛ و ابن سینا اعتراف دارد که دیگر سخن را جایی نمی ماند ؛ زیرا مقام، مقام مشاهده است نه مشافهه و جای دیدن است نه شنیدن.
چنین کسی که به اقیانوس وصول می رسد درجاتی دارد که قابل تعبیر و بیان نیست؛ تا اینجا اگر بخواهیم محورهای اصلی آرای ابن سینا را مشخص کنیم، باید بگوییم: ابن سینا بر «اراده»، «اندیشه»، «احساس» و «عشقِ» عارف تکیه می کند، و ساحت جان و دل عارف را محل اشراق انوار الهی می داند که این اشراق، اول متناوب است و سپس مستمر و مستقر می شود و بالاخره چنان بر وجود عارف مسلط و محیط می شود که او را به فراغ از خویش و «فناء فی اللّه » و «لقاء باللّه » می کشاند؛ و به این ترتیب، عرفان در دو بعد «نظر» و «عمل» تحقق می یابد و عارف، انسان کامل خداجوی و خداصفت و خدابین می شود.
اما حضرت امام به جای «اراده»، «عزم» را بعد از تفکر به کار می برند و می فرمایند: عزم غیر از اراده است.
اول شرط مجاهدۀ با نفس و حرکت به جانب خداوند «تفکر» است که در هر شب و روز ـ هر چند هم اندک فکر کند که مولای او، خالق او، چه لطفهایی در حق او روا داشته است؟ بعد از طی کردن مراحل مختلف، عارف به جایی می رسد که تنها به خواندن، نوشتن و دانستن این مطالب قناعت نمی کند، بلکه عرفان را راهی رفتنی و حقیقتی یافتنی و لذتی چشیدنی می داند و تا متحقق به این حقایق نشود، از پای نمی نشیند و از حرکت باز نمی ایستد.
[[page 240]] و براستی حضرت امام، یکی از همین شخصیتهایی است که اولاً، در احاطه و اشراف به مبانی و مسائل عرفانی کم نظیر بوده، و گواه راستین این مدّعا، آثار متین و عمیق ایشان در عرفان نظری است. آثاری از قبیل: تعلیقات معظمٌ له بر فصوص الحکم ابن عربی و مصباح الانس، کتاب مصباح الهدایة، و شرح دعای سحر، اسرار الصلوة و مکتوبات دیگر.
گرچه در این اواخر، حضرت امام کمتر به اینگونه افاضات می پرداختند؛ اما همان اشارات کوتاه و گهگاهی که در طلیعۀ بسیاری از سخنرانیها و پیامها داشتند، برای مخاطبهای آشنا، گشایندۀ افقهای تازه و نو و تداعی کنندۀ مباحث مهم عرفان علمی بود.
ایشان در عرفان عملی و سیر و سلوک نیز، در اوایل جوانی با کتب مربوطه آشنا بودند. مثلاً بر منازل السائرینِ خواجه عبداللّه ، همان گونه احاطه داشتند که بر فصوص الحکم و مصباح الانس؛ اما آنچه گفتنی است، اینکه امام اگر چه در این عرفان رسمی و درسی نبوغ و امتیازی خاص داشتند؛ اما هرگز به این حد و مرز بسنده نکردند و عرفان را در دانستن و درس دادن مباحث نظری و علمی آن محصور نمی کردند؛ زیرا چنین عرفانی نه تنها کارساز و کافی نیست که اگر در همین حد متوقف بماند، زیانمند خواهد بود و این، آن نوع عرفان اصطلاحی و رسمی است که امام آن را در کنار دیگر علوم و فنون می نشاند و به نارسایی و ناتوانی آن را تصریح می کند.
رهرو عشقی اگر خرقه و سجاده فکن که بجز عشق تو را رهرو این منزل نیست اگر از اهل دلی صوفی و زاهد بگذار که جز این طایفه را راه در این محفل نیست
[[page 241]] ... علم و عرفان به خرابات ندارد راهی که به منزلگه عشاق ره باطل نیست عرفان واقعی و حقیقی، وسیله و راهی است برای معرفت حق. بنابراین، خودِ عرفان هدف نیست؛ پس اگر کسی منظورش از عرفان، خود عرفان باشد عارف نیست. امام در تفسیر سوره حمد، بحث دلنشینی در این باره دارند و می فرمایند که گاه اشتغال به همین علوم و دانشها خود موجب غفلت از حق می شود و ما را از مبدأ کمال دور می سازد.
عارف حقیقی کسی است که از عرفان بگذرد و عرفان برای او وسیلۀ صعود به سوی کمال باشد، نه مقصود بالذات، در این صورت به حق واصل می شود و محرم اسرار حق می گردد:
باده از ساغر لبریز تو جاویدم ساخت بوسه از خاک درت محرم اسرارم کرد
یا:
مستی عاشق دلباخته از بادۀ توست بجز این مستی ام از عمر دگر حاصل نیست
به هر حال، عرفان واقعی امام را باید در احوال و اخلاق امام جستجو کنیم و به سراغ همان ابعادی برویم که ابن سینا به آن اشاره کرد؛ یعنی در فکر لطیف، ذوق ظریف، عشق عفیف، اراده و تعبد که براستی امام در این ابعاد بسیار متعالی و در اوج بود؛ و خدابینی و تعبد محض، در گفتار و
[[page 242]]کردار و همه شئون و جهات زندگی ایشان موج می زد و ملکۀ راسخه و شاکلۀ وجودی ایشان شده بود؛ نشانه های این ملکه، در حالات ظاهری ایشان نمایان بود.
ابن سینا می گوید:
با داشتن فکرِ لطیف است که عارف می تواند به قدس جبروت پیوند یابد و پذیرای اشراق انوار الهی بشود؛ و به این نتیجه برسد که «اشراق»، عارف را به توحید شهودی و وجودی می رساند.
در این باره حضرت امام در تعلیقۀ فصوص الحکم اینطور بیان می کنند:
ای کسی که با مرکب معرفت، مهاجر به سوی خداوند هستی، آگاه باش که ذات احدیت در نهایت پوشیدگی و غیب و خفاست؛ نه اسمی دارد و نه رسمی و نه اثری، به طوری که حضرت ختمی مرتبت اشرف الخلایق فرمود: ما عَرَفنٰاکَ حقَّ مَعْرِفَتِک؛ آنچنان که شایستۀ توست، تو را نشناختم.
پس درمی یابیم که فقط با اشراق و تجلی حق است که چنین توحیدی حاصل می شود؛ و الاّ مرتبۀ ذات مخفی است، مرتبۀ غیب الغیوب است و همۀ سرگشتگیها به این نقطۀ وحدت بر می گردد و حیرت محمود مربوط به ذات است؛ یعنی خدا را در مرتبه اسما و صفات می شود شناخت؛ ولی نقطه ای که حیرت زاست، نقطه وحدت است و مربوط به ساحت ذات الهی است. «آنکه دیوانۀ خال تو نشد، عاقل نیست»؛ «خال» عبارت از همین نقطۀ حیرت زاست. از فکر لطیف به ذوق ظریف ایشان می پردازیم. می دانیم که بزرگان معرفت برای عرفان اسلامی انواعی قائلند که آن را در دو بخش عرفان عالمانه و عابدانه، و شاعرانه و عاشقانه خلاصه می کنند و عرفان شاعرانه و عاشقانه را ترکیبی از ادب و عرفان می دانند. زیباییهای لفظ و صورت را از ادب، بلندی و اوج معنا و محتوا را از عرفان و عشق
[[page 243]]تحصیل می کنند؛ اما شخصیت حضرت امام در این نوع از عرفان تابش و درخشش خاصی دارد که جلوات آن را در غزلهای عارفانه ایشان باید دید. در عرفان امام، عشق و محبت، خمیرمایۀ هستی است. «رهرو عشقی اگر خرقه و سجاده فکن» این محبت دوجانبه است. هم کشش است هم کوشش، و امام جامع عرفان عاشقانه، شاعرانه و عابدانه بودند و عشق را با همه لطافت در ادب آمیختند.
در جرگه عشاق روم بلکه بیابم از گلشن دلدار نسیمی ردپایی
ذوق ظریف و روح لطیف امام، تنها در کلام منظوم و منثور و شعر و ادب و عرفان خلاصه نمی شد، بلکه ما تجلی و ظهور این جمال و کمال را در زندگی شخصی و خانوادگی ایشان به چشم می دیدیم؛ و شاهد صحنه ها و نمونه های چشمگیر و به یاد ماندنی از ظرافت ذوق و لطافت روح ایشان بوده ایم. گاهی در برابر باز شدن یک غنچه یا وزیدن نسیم یا ریزش قطرات باران یا آراستگی و زیبایی و سرسبزی درختان، امام را چنان مسحور نازک بینی و زیباشناسی می دیدیم که وقتی جرعه ای از این جمال شناسی را به کام ما می ریختند، ما را نیز مست و بیخود می نمودند.
ویژگی عرفان امام این بود که عرفان و عشقِ مثبت و کارساز را، تنها در درس و بحث و کتاب و کلام و نظر، محصور و منحصر نکرده بودند، بلکه عرفان را با تمام ابعاد و ارزشهایش در زندگی پربرکت خویش متبلور ساختند و خودشان نمونۀ اعلا و آیینه اجلای آن شدند، و مهمتر اینکه پرتو و جلوه ای از چنین عرفان سازنده را در سطح جامعه و امت خود
[[page 244]]وسعت بخشیدند و جامعه اسلامی ما به برکت وجود ایشان، از روحیه و حاکمیت این عرفانِ ولایی برخوردار شد؛ و حتی در حرکتهای سیاسی اجتماعی ما اثر گذاشت. امام عرفان و عشق را با فقه و کلام و تفسیر و حدیث و روایت در هم آمیخت؛ و در یک کلمه، آنچه دعوت همه انبیا و اولیا را با خود داشت، فراهم آورد و بر زبان جاری ساخت. قل انّما اَعِظکُمْ بِواحِدةٍ اَنْ تَقُومُوا لِلّٰه مَثْنی و فرٰادیٰ، که به قیام و انقلابی جهانی انجامید، رنج و رسالت بنیانگذاری و استواری آن را امام به عهده داشتند، و امتی استوار و مقاوم و برخوردار از عشق و عرفان؛ امام با روحی آرام و قلبی مطمئن به جایگاه ابدی شتافتند و به ملأ اعلا پیوستند. به همان مقام طمأنینه و اطمینان و سکینه که خواست همه عارفان و نقطه اوج صلاح حقیقی است؛ و ان شاءاللّه خداوند به ما شیفتگان و عاشقان حضرت امام نیز عطا فرماید و ما را دستگیری نماید تا از این گرداب مادیت بیرون بیاییم و همان گونه که امام ما می خواست، انسان شویم؛ زیرا هدف خلقت و غایت آفرینش و ارسال کتب و بعثت انبیا برای همین بوده است. امیدواریم خداوند موانع تقرب و حُجُب رؤیت خویش را از سر راه ما بردارد و ما را کمک نماید تا حجابها را بدریم و انسان شویم. در این صورت خواست خدا و پیامبر و ائمه اطهار و پیر و مرشد و مراد ما تحقق می یابد؛ بخصوص در شرایط حساس جهانی که شرق و غرب خصومتهای دیرینه خود را کنار گذاشتند و با هم متحد شدند؛ زیرا فهمیده اند که وجدان عمومی مردم دنیا بیدار شده، و حقیقتی که عطش آنان را سیراب خواهد کرد، اسلام و جمهوری اسلامی ایران است. ما
[[page 245]]وظیفۀ خطیری را در این برهه بر دوش می کشیم و باید با انسان شدنمان به غرق شدگان در گرداب فساد و مادیت کمک کنیم.
والسلام
1368
[[page 246]]