سخنرانی

دومین ویژگی عارف از دیدگاه شیخ الرئیس

کد : 145658 | تاریخ : 17/12/1395

دومین ویژگی عارف از دیدگاه شیخ الرئیس

‏عارف از فکر لطیف و ذوق ظریف و عشق‏‎ ‎‏عفیف برخوردار است و تابش و اشراق‏‎ ‎‏فروغ الهی بر ساحت وجود او، در آغاز‏

‎ ‎‏موجب احساس حضور و معیت حق در همۀ اشیا می گردد. به گفتۀ شیخ‏‎ ‎‏شبستری در گلشن راز:‏

محقق را که وحدت در شهود است‎ ‎نخستین نظره بر نور وجود است‎ ‎کسی کز معرفت نور و صفا دید‎ ‎ز هر چیزی که دید اول خدا دید

‎ ‎‏     ‏‏پس از این مرحله، یعنی غلبه نور حق در اشیا، پدیده های عالم برای‏‎ ‎‏عارف، آیت و آیینۀ حق می شود و موجب می شود که نگاه او به اشیا، نگاه‏‎ ‎‏استقلالی نباشد.‏

‏     حضرت امام، حتی در مورد دل بستن به افراد و دل گسستن از آنها،‏‎ ‎‏بر همین ملاک و معیار عمل می کردند. مثلاً، به کودکان علاقۀ خاص‏‎ ‎‏داشتند و یک روز به من گفتند: این بچه ها جدیدالعهد به ملکوت هستند.‏‎ ‎‏من دریافتم که در محبت داشتن هم ملاک چیست، و چه باید باشد.‏‎ ‎‏کودکان چون از عصمت خاصی برخوردارند، و بر اساس فطرت پاک و‏‎ ‎‏نورانی شان به مبدأ اصلی نزدیکترند، مورد محبت بیشتری قرار می گیرند.‏

‏     سرانجام، عارف سالک از این مقام هم می گذرد و به مرتبه ای می رسد‏‎ ‎‏که در درون و بیرون وجود خویش جز خدا چیزی نمی بیند، و سرانجام از‏‎ ‎‏خود هم غافل و فارغ می شود، «فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم».‏

‏     پس، روشن می شود چه کسی حق «انا الحق» گفتن دارد. انسان مادی‏‎ ‎‏گرفتار هویٰ و هوسهای شیطانی؟ یا انسان وارسته و فارغ از همه چیز؟‏
‎[[page 239]]‎‏حتی فارغ از خود و هستی خود؟ در اینجاست که سلوک به وصول‏‎ ‎‏می انجامد.‏

‏     ‏هناک یحق الوصول‏؛ و ابن سینا اعتراف دارد که دیگر سخن را جایی‏‎ ‎‏نمی ماند ؛ زیرا مقام، مقام مشاهده است نه مشافهه و جای دیدن است نه‏‎ ‎‏شنیدن.‏

‏     چنین کسی که به اقیانوس وصول می رسد درجاتی دارد که قابل تعبیر‏‎ ‎‏و بیان نیست؛ تا اینجا اگر بخواهیم محورهای اصلی آرای ابن سینا را‏‎ ‎‏مشخص کنیم، باید بگوییم: ابن سینا بر «اراده»، «اندیشه»، «احساس» و‏‎ ‎‏«عشقِ» عارف تکیه می کند، و ساحت جان و دل عارف را محل اشراق‏‎ ‎‏انوار الهی می داند که این اشراق، اول متناوب است و سپس مستمر و‏‎ ‎‏مستقر می شود و بالاخره چنان بر وجود عارف مسلط و محیط می شود که‏‎ ‎‏او را به فراغ از خویش و «فناء فی اللّه » و «لقاء باللّه » می کشاند؛ و‏‎ ‎‏به این ترتیب، عرفان در دو بعد «نظر» و «عمل» تحقق می یابد و عارف،‏‎ ‎‏انسان کامل خداجوی و خداصفت و خدابین می شود.‏

‏     اما حضرت امام به جای «اراده»، «عزم» را بعد از تفکر به کار می برند و‏‎ ‎‏می فرمایند: عزم غیر از اراده است.‏

‏     اول شرط مجاهدۀ با نفس و حرکت به جانب خداوند «تفکر» است که‏‎ ‎‏در هر شب و روز ـ هر چند هم اندک فکر کند که مولای او، خالق او، چه‏‎ ‎‏لطفهایی در حق او روا داشته است؟ بعد از طی کردن مراحل مختلف،‏‎ ‎‏عارف به جایی می رسد که تنها به خواندن، نوشتن و دانستن این مطالب‏‎ ‎‏قناعت نمی کند، بلکه عرفان را راهی رفتنی و حقیقتی یافتنی و لذتی‏‎ ‎‏چشیدنی می داند و تا متحقق به این حقایق نشود، از پای نمی نشیند و از‏‎ ‎‏حرکت باز نمی ایستد.‏


‎[[page 240]]‎‏     و براستی حضرت امام، یکی از همین شخصیتهایی است که اولاً، در‏‎ ‎‏احاطه و اشراف به مبانی و مسائل عرفانی کم نظیر بوده، و گواه راستین این‏‎ ‎‏مدّعا، آثار متین و عمیق ایشان در عرفان نظری است. آثاری از قبیل:‏‎ ‎‏تعلیقات معظمٌ له بر فصوص الحکم ابن عربی و مصباح الانس، کتاب‏‎ ‎‏مصباح الهدایة، و شرح دعای سحر، اسرار الصلوة و مکتوبات دیگر.‏

‏     گرچه در این اواخر، حضرت امام کمتر به اینگونه افاضات‏‎ ‎‏می پرداختند؛ اما همان اشارات کوتاه و گهگاهی که در طلیعۀ بسیاری از‏‎ ‎‏سخنرانیها و پیامها داشتند، برای مخاطبهای آشنا، گشایندۀ افقهای تازه و‏‎ ‎‏نو و تداعی کنندۀ مباحث مهم عرفان علمی بود.‏

‏     ایشان در عرفان عملی و سیر و سلوک نیز، در اوایل جوانی با کتب‏‎ ‎‏مربوطه آشنا بودند. مثلاً بر منازل السائرینِ خواجه عبداللّه ، همان گونه‏‎ ‎‏احاطه داشتند که بر فصوص الحکم و مصباح الانس؛ اما آنچه گفتنی است،‏‎ ‎‏اینکه امام اگر چه در این عرفان رسمی و درسی نبوغ و امتیازی خاص‏‎ ‎‏داشتند؛ اما هرگز به این حد و مرز بسنده نکردند و عرفان را در دانستن و‏‎ ‎‏درس دادن مباحث نظری و علمی آن محصور نمی کردند؛ زیرا چنین‏‎ ‎‏عرفانی نه تنها کارساز و کافی نیست که اگر در همین حد متوقف بماند،‏‎ ‎‏زیانمند خواهد بود و این، آن نوع عرفان اصطلاحی و رسمی است که امام‏‎ ‎‏آن را در کنار دیگر علوم و فنون می نشاند و به نارسایی و ناتوانی آن را‏‎ ‎‏تصریح می کند.‏

رهرو عشقی اگر خرقه و سجاده فکن‎ ‎که بجز عشق تو را رهرو این منزل نیست‎ ‎اگر از اهل دلی صوفی و زاهد بگذار‎ ‎که جز این طایفه را راه در این محفل نیست
‎[[page 241]]‎    ...‎ ‎علم و عرفان به خرابات ندارد راهی‎ ‎که به منزلگه عشاق ره باطل نیست‎[1]‎‎ ‎‏     ‏‏عرفان واقعی و حقیقی، وسیله و راهی است برای معرفت حق.‏‎ ‎‏بنابراین، خودِ عرفان هدف نیست؛ پس اگر کسی منظورش از عرفان، خود‏‎ ‎‏عرفان باشد عارف نیست. امام در تفسیر سوره حمد، بحث دلنشینی‏‎ ‎‏در این باره دارند و می فرمایند که گاه اشتغال به همین علوم و دانشها خود‏‎ ‎‏موجب غفلت از حق می شود و ما را از مبدأ کمال دور می سازد.‏

‏     عارف حقیقی کسی است که از عرفان بگذرد و عرفان برای او وسیلۀ‏‎ ‎‏صعود به سوی کمال باشد، نه مقصود بالذات، در این صورت به حق‏‎ ‎‏واصل می شود و محرم اسرار حق می گردد:‏

‏ ‏

باده از ساغر لبریز تو جاویدم ساخت‏       ‏بوسه از خاک درت محرم اسرارم کرد‎[2]‎

‏ ‏

‏    ‏‏یا:‏

‏ ‏

مستی عاشق دلباخته از بادۀ توست‏       ‏بجز این مستی ام از عمر دگر حاصل نیست‎[3]‎

‏ ‏

‏    ‏‏به هر حال، عرفان واقعی امام را باید در احوال و اخلاق امام جستجو‏‎ ‎‏کنیم و به سراغ همان ابعادی برویم که ابن سینا به آن اشاره کرد؛ یعنی در‏‎ ‎‏فکر لطیف، ذوق ظریف، عشق عفیف، اراده و تعبد که براستی امام در این‏‎ ‎‏ابعاد بسیار متعالی و در اوج بود؛ و خدابینی و تعبد محض، در گفتار و‏
‎[[page 242]]‎‏کردار و همه شئون و جهات زندگی ایشان موج می زد و ملکۀ راسخه و‏‎ ‎‏شاکلۀ وجودی ایشان شده بود؛ نشانه های این ملکه، در حالات ظاهری‏‎ ‎‏ایشان نمایان بود.‏

‏ابن سینا می گوید:‏

‏     ‏با داشتن فکرِ لطیف است که عارف می تواند به قدس جبروت پیوند یابد‎ ‎و پذیرای اشراق انوار الهی بشود؛ و به این نتیجه برسد که «اشراق»، عارف را‎ ‎به توحید شهودی و وجودی می رساند.

‏     ‏‏در این باره حضرت امام در تعلیقۀ فصوص الحکم اینطور بیان می کنند:‏

‏     ‏ای کسی که با مرکب معرفت، مهاجر به سوی خداوند هستی، آگاه باش‎ ‎که ذات احدیت در نهایت پوشیدگی و غیب و خفاست؛ نه اسمی دارد و نه‎ ‎رسمی و نه اثری، به طوری که حضرت ختمی مرتبت اشرف الخلایق فرمود:‎ ‎ما عَرَفنٰاکَ حقَّ مَعْرِفَتِک؛ آنچنان که شایستۀ توست، تو را نشناختم.

‏     ‏‏پس درمی یابیم که فقط با اشراق و تجلی حق است که چنین توحیدی‏‎ ‎‏حاصل می شود؛ و الاّ مرتبۀ ذات مخفی است، مرتبۀ غیب الغیوب است و‏‎ ‎‏همۀ سرگشتگیها به این نقطۀ وحدت بر می گردد و حیرت محمود مربوط‏‎ ‎‏به ذات است؛ یعنی خدا را در مرتبه اسما و صفات می شود شناخت؛ ولی‏‎ ‎‏نقطه ای که حیرت زاست، نقطه وحدت است و مربوط به ساحت ذات‏‎ ‎‏الهی است. «آنکه دیوانۀ خال تو نشد، عاقل نیست»؛ «خال» عبارت از‏‎ ‎‏همین نقطۀ حیرت زاست. از فکر لطیف به ذوق ظریف ایشان می پردازیم.‏‎ ‎‏می دانیم که بزرگان معرفت برای عرفان اسلامی انواعی قائلند که آن را در‏‎ ‎‏دو بخش عرفان عالمانه و عابدانه، و شاعرانه و عاشقانه خلاصه می کنند و‏‎ ‎‏عرفان شاعرانه و عاشقانه را ترکیبی از ادب و عرفان می دانند. زیباییهای‏‎ ‎‏لفظ و صورت را از ادب، بلندی و اوج معنا و محتوا را از عرفان و عشق‏
‎[[page 243]]‎‏تحصیل می کنند؛ اما شخصیت حضرت امام در این نوع از عرفان تابش و‏‎ ‎‏درخشش خاصی دارد که جلوات آن را در غزلهای عارفانه ایشان باید دید.‏‎ ‎‏در عرفان امام، عشق و محبت، خمیرمایۀ هستی است. «رهرو عشقی اگر‏‎ ‎‏خرقه و سجاده فکن» این محبت دوجانبه است. هم کشش است هم‏‎ ‎‏کوشش، و امام جامع عرفان عاشقانه، شاعرانه و عابدانه بودند و عشق را‏‎ ‎‏با همه لطافت در ادب آمیختند.‏

‏ ‏

در جرگه عشاق روم بلکه بیابم‏       ‏از گلشن دلدار نسیمی ردپایی‎[4]‎

‏ ‏

‏    ‏‏ذوق ظریف و روح لطیف امام، تنها در کلام منظوم و منثور و شعر و‏‎ ‎‏ادب و عرفان خلاصه نمی شد، بلکه ما تجلی و ظهور این جمال و کمال را‏‎ ‎‏در زندگی شخصی و خانوادگی ایشان به چشم می دیدیم؛ و شاهد‏‎ ‎‏صحنه ها و نمونه های چشمگیر و به یاد ماندنی از ظرافت ذوق و لطافت‏‎ ‎‏روح ایشان بوده ایم. گاهی در برابر باز شدن یک غنچه یا وزیدن نسیم یا‏‎ ‎‏ریزش قطرات باران یا آراستگی و زیبایی و سرسبزی درختان، امام را‏‎ ‎‏چنان مسحور نازک بینی و زیباشناسی می دیدیم که وقتی جرعه ای از این‏‎ ‎‏جمال شناسی را به کام ما می ریختند، ما را نیز مست و بیخود می نمودند.‏

‏     ویژگی عرفان امام این بود که عرفان و عشقِ مثبت و کارساز را، تنها در‏‎ ‎‏درس و بحث و کتاب و کلام و نظر، محصور و منحصر نکرده بودند، بلکه‏‎ ‎‏عرفان را با تمام ابعاد و ارزشهایش در زندگی پربرکت خویش متبلور‏‎ ‎‏ساختند و خودشان نمونۀ اعلا و آیینه اجلای آن شدند، و مهمتر اینکه‏‎ ‎‏پرتو و جلوه ای از چنین عرفان سازنده را در سطح جامعه و امت خود‏
‎[[page 244]]‎‏وسعت بخشیدند و جامعه اسلامی ما به برکت وجود ایشان، از روحیه و‏‎ ‎‏حاکمیت این عرفانِ ولایی برخوردار شد؛ و حتی در حرکتهای‏‎ ‎‏سیاسی اجتماعی ما اثر گذاشت. امام عرفان و عشق را با فقه و کلام و‏‎ ‎‏تفسیر و حدیث و روایت در هم آمیخت؛ و در یک کلمه، آنچه دعوت همه‏‎ ‎‏انبیا و اولیا را با خود داشت، فراهم آورد و بر زبان جاری ساخت. ‏قل انّما‎ ‎اَعِظکُمْ بِواحِدةٍ اَنْ تَقُومُوا لِلّٰه مَثْنی و فرٰادیٰ،‎[5]‎‏ که به قیام و انقلابی جهانی‏‎ ‎‏انجامید، رنج و رسالت بنیانگذاری و استواری آن را امام به عهده داشتند،‏‎ ‎‏و امتی استوار و مقاوم و برخوردار از عشق و عرفان؛ امام با روحی آرام و‏‎ ‎‏قلبی مطمئن به جایگاه ابدی شتافتند و به ملأ اعلا پیوستند. به همان مقام‏‎ ‎‏طمأنینه و اطمینان و سکینه که خواست همه عارفان و نقطه اوج صلاح‏‎ ‎‏حقیقی است؛ و ان شاءاللّه خداوند به ما شیفتگان و عاشقان حضرت امام‏‎ ‎‏نیز عطا فرماید و ما را دستگیری نماید تا از این گرداب مادیت بیرون‏‎ ‎‏بیاییم و همان گونه که امام ما می خواست، انسان شویم؛ زیرا هدف خلقت‏‎ ‎‏و غایت آفرینش و ارسال کتب و بعثت انبیا برای همین بوده است.‏‎ ‎‏امیدواریم خداوند موانع تقرب و حُجُب رؤیت خویش را از سر راه ما‏‎ ‎‏بردارد و ما را کمک نماید تا حجابها را بدریم و انسان شویم. در این‏‎ ‎‏صورت خواست خدا و پیامبر و ائمه اطهار و پیر و مرشد و مراد ما تحقق‏‎ ‎‏می یابد؛ بخصوص در شرایط حساس جهانی که شرق و غرب‏‎ ‎‏خصومتهای دیرینه خود را کنار گذاشتند و با هم متحد شدند؛ زیرا‏‎ ‎‏فهمیده اند که وجدان عمومی مردم دنیا بیدار شده، و حقیقتی که عطش‏‎ ‎‏آنان را سیراب خواهد کرد، اسلام و جمهوری اسلامی ایران است. ما‏
‎[[page 245]]‎‏وظیفۀ خطیری را در این برهه بر دوش می کشیم و باید با انسان شدنمان به‏‎ ‎‏غرق شدگان در گرداب فساد و مادیت کمک کنیم.‏

والسلام

‏1368‏

‎ ‎

‎[[page 246]]‎

  • )) دیوان امام؛ ص 67.
  • )) همان؛ ص 82.
  • )) همان؛ ص 67.
  • )) همان؛ ص 187.
  • )) سبأ / 46.

انتهای پیام /*