مصاحبه و گفتگو

هجرت به کویت

کد : 145685 | تاریخ : 17/12/1395

هجرت به کویت

‏خاطرۀ جالبی از همان روزهای اقامت در‏‎ ‎‏نجف به یاد دارم که بیان آن خالی از لطف‏

‎ ‎‏نخواهد بود؛ و آن مربوط به مسألۀ هجرت امام از نجف به کویت است؛‏‎ ‎‏حضرت امام و احمد و همراهان تصمیم گرفته بودند که به کویت بروند،‏‎ ‎‏منتها می خواستند حتی خانوادۀ همراهان از این خبر مطلع نشوند؛ و علت‏‎ ‎‏این امر هم رعایت این مسأله بود که مبادا دولت عراق از این هجرت بویی‏‎ ‎‏ببرد و به شکلی ممانعت به وجود بیاورد. مسأله به گونه ای بود که حتی ما‏‎ ‎‏هم دقیقاً نمی دانستیم که ایشان چه قصدی دارند، با این حال به ما سفارش‏‎ ‎‏شده بود که به گونه ای رفتار کنیم که کسی متوجه غیبت آنها نشود. صبح‏‎ ‎‏روزی که این تصمیم به مرحلۀ اجرا در آمد، یک یک خانمهای آشنایان‏‎ ‎‏مثل اینکه بویی برده باشند به منزل ما آمدند و وقتی با رفتار عادی و‏
‎[[page 493]]‎‏طبیعی خانم (همسر گرامی امام) روبه رو می شدند، شک و تردیدشان‏‎ ‎‏برطرف می شد و می رفتند. حتی یکی از دوستان گفت: من دلم برای آقا‏‎ ‎‏شور می زند و باید ایشان را ببینم. در حالی که این خانم قبلاً خدمت‏‎ ‎‏حضرت امام نرسیده بود و سرزده رفتن او به اتاق آقا قدری غیرعادی به‏‎ ‎‏نظر می آمد. وقتی اصرار ایشان را دیدیم، گفتیم آقا در اتاق بالا هستند و‏‎ ‎‏این خانم تا دم در اتاق حضرت امام رفتند؛ ولی از باز کردن در منصرف‏‎ ‎‏شدند و گفتند دیگر خیالم راحت شد که آقا تشریف دارند.‏

‏     مسألۀ جالب دیگر برخورد همسران همراهان حضرت امام با این‏‎ ‎‏قضیه بود. شب اجرای این نقشه، هر یک از همراهان برای توشۀ سفر‏‎ ‎‏چیزی خریده بود. مثلاً یکی گوجه فرنگی زیادی تهیه کرده بود؛ دیگری‏‎ ‎‏تخم مرغ و الی آخر، آنکه گوجه فرنگی خریده بود، با اعتراض همسرش‏‎ ‎‏روبه رو می شود که اینهمه را برای چه خریدی؟ وی پاسخ می دهد که:‏‎ ‎‏ارزان بود، خریدم؛ خودم هم آن را می شویم؛ و این کار را انجام می دهد؛‏‎ ‎‏صبح که خانم برای نماز بیدار می شود می بیند نه آقا هستند، نه‏‎ ‎‏گوجه فرنگیها. دیگری هم همین طور؛ و بعد وقتی خانمها با همدیگر‏‎ ‎‏تماس می گیرند می بینند که افراد دیگری هم دچار این وضعیت شده اند،‏‎ ‎‏و برخی تصور کرده بودند که همسرشان برای گردش و تفریح رفته است؛‏‎ ‎‏به هر حال وقتی حقیقت امر را می فهمیدند بسیار شگفت زده می شدند و‏‎ ‎‏باید اذعان کرد نقش احمد در ایجاد هماهنگی در مسائلی از این قبیل و‏‎ ‎‏رفع مشکلات ناشی از آن بسیار حساس و چشمگیر بود؛ چون در چنین‏‎ ‎‏موردی که همه بلاتکلیف بودند و نمی دانستند در یک کشور بیگانه چه‏‎ ‎‏باید بکنند، ما آنها را راهنمایی می کردیم همان طوری که احمد ما را‏‎ ‎‏راهنمایی کرده، و برای رو به رو شدن با چنین وضعیتی آماده کرده بود.‏
‎[[page 494]]‎‏شرایطی که با رفتن امام اصلاً معلوم نبود صدام چه بر سر ما می آورد و چه‏‎ ‎‏عکس العملی از خود نشان می داد.‏

‎ ‎

‎[[page 495]]‎

انتهای پیام /*