روند مبارزات از سال 41 به بعد
در سال 41 که قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی و مخالفت امام و سایر مراجع با آن آغاز شد، تبریز نیز با رهبری مرحوم آیت الله قاضی به مبارزه پیوست و همان طور که می دانید به مناسبت سالگرد شهادت امام صادق (ع) مراسمی در بیست و پنجم شوال در مدرسه فیضیه توسط حضرت آیت الله گلپایگانی برگزار شد که با حمله مأموران رژیم به خاک و خون کشیده شد. همان روز مجلس بزرگداشتی نیز در مسجد جامع تبریز واقع در طالبیه که از مدارس قدیمی و معروف تبریز است برگزار شد. این مراسم که معمولاً هر سال در همین مسجد برپا می شد آن سال نیز با سخنرانی تنی چند از وعاظ معروف شهر آغاز گردید و سپس با تظاهرات و سردادن شعار توسط طلاب مدرسه که در حدود چهارصد نفر بودند و جمع زیادی از مردم در حیاط مدرسه ادامه پیدا کرد، برنامه از پیش تعیین شدۀ طلاب این بود که به مناسبت شهادت امام صادق (ع) بعد از مراسم، با همان حال عزاداری به بازار بیایند و ضمن عزاداری، انزجار خود را از اعمال حکومت اعلام کنند ولی مأموران دولتی که از برنامه مطلع شده بودند قبل از خروج طلاب و مردم، به مدرسه هجوم آوردند و با آنها درگیر شدند و تعداد زیادی از طلاب و مردم را زخمی و مجروح کردند که جمعی در حدود بیست نفر روانه بیمارستان شدند ولی کسی در این واقعه کشته نشد. بعد از آن، مأموران دولتی تعداد زیادی از طلاب را که در سن سربازی بودند با خودشان بردند و مابقی طلاب را که نوجوان و کم سن و سال بودند از مدرسه بیرون کردند و برای مدت چند ماه تقریباً درب مدرسه طالبیه و مسجد جامع را به روی مردم بستند.
با فرا رسیدن ماه محرم، رمضان و تابستان و تعطیلی حوزه من در تبریز به فعالیتهای تبلیغی و همکاری با مرحوم آقای قاضی می پرداختم و همان طوری که قبلاً گفتم ایشان از اول به من عنایت و اعتماد ویژه ای داشت و غالباً در مسائلی که پیش می آمد من از کسانی
[[page 66]]بودم که مورد مشورت وی قرار می گرفتم؛ به همین دلیل بعضی از افرادی که می خواستند افکاری را به ایشان القا کنند و با مشورتی که ما با هم می کردیم ناکام شده بودند از دست من دلخور بودند و من شنیدم که اینها هر وقت می خواستند مطلبی را با آقای قاضی در میان بگذارند بین خودشان می گفتند: اول باید مشاور خاص (بنده) ایشان را ببینیم و بعد مسأله را با خودش مطرح کنیم و این به خاطر لطف و محبت ویژه ای بود که ایشان به من داشت که تا آخر هم تداوم یافت. بعد از پیروزی انقلاب نیز درخواستهای مکرر ایشان و شهید مدنی از امام به وسیله نامه و تلگراف بود که حضرت امام با اینکه به تازگی من را مأمور تأسیس دفتر تبلیغات در قم کرده بودند، جهت قضاوت در دادگاههای انقلاب اسلامی به تبریز فرستادند.
[[page 67]]
[[page 68]]