ورود به قم و ملاقات با امام (س)
من جوانی هفده ـ هجده ساله بودم که برای ادامه تحصیل به همراه پدرم به قم آمدم. در همان روزهای اول ورود به قم، این توفیق نصیب من و مرحوم ابوی شد که در معیت آیت الله آقای سیدیوسف مدنی، از علمای بزرگ حوزه علمیه قم، خدمت امام شرفیاب شویم. در این دیدار بعد از معارفه که توسط آقای مدنی صورت گرفت، حضرت امام ما را مورد لطف و محبت خویش قرار داد. بعد از آن من در وجودم احساس ارادت خاصی نسبت به امام می کردم و در مدتی که امام در قم بود و هنوز دستگیر و تبعید نشده بود من پیوسته در نماز جماعت ایشان که در منزلشان واقع در یخچال قاضی برگزار می شد شرکت می کردم و خیلی علاقه داشتم که در صف اول و درست پشت سر امام بایستم تا علاوه بر بهره مند شدن از ثواب صف اول، حرکات و سکنات و اذکار ایشان را زیر نظر بگیرم و به عنوان حجت شرعی نصب العین خودم قرار بدهم. امام برای من علاوه بر رهبر و مرجع تقلید یک الگوی تمام عیار نیز بود؛ به همین لحاظ اعمال و رفتار ایشان، راه رفتن و نشستن و نگاه و تبسم ایشان برای من جلوه خاصی داشت. آشنایی و نزدیکی من با امام روز به روز بیشتر می شد. در همه جلسات سخنرانی و جلسات عمومی دیگر ایشان فعالآنه شرکت می کردم. امام هر روز بعد از درس در ساعت یازده صبح یک جلسه عمومی در بیرونی منزلش داشت که به سؤالات فقهی و دینی مردم پاسخ می داد. حضور در این جلسه برای من به عنوان یک طلبه جوان فرصت بسیار مغتنمی بود در همان ایام چند بار نیز به همراه آقای سیدیوسف مدنی در اندرونی منزل امام خدمتشان رسیدم. یادم می آید یک بار در یکی از روزهای سرد فصل زمستان به منزل امام رفتیم. در اتاق ایشان کرسی زیبایی که پارچه سفیدی روی آن را پوشانده بود قرار داشت و ما در کنار آن کرسی نشستیم و به سخنان گرم و دلنشین و صمیمانه امام گوش جان سپردیم. متأسفانه این وصال چندان طول نکشید و با پیش آمدن مسأله کاپیتولاسیون و اعتراض و افشاگری
[[page 72]]امام، ایشان دستگیر و سپس تبعید شد و ما را به فراق خویش مبتلا کرد.
[[page 73]]