فصل سوم: شخصیت امام خمینی (س)

تواضع امام بعد از انقلاب

کد : 145823 | تاریخ : 18/12/1395

تواضع امام بعد از انقلاب

‏دوری جستن امام از تعین و تشخص بعد از پیروزی انقلاب برای ما نمود بیشتری پیدا‏‎ ‎‏کرد. وقتی ایشان به قم آمدند ابتدا در منزل آقای یزدی‏‎[1]‎‏ سکونت داشتند و طبق برنامه‏‎ ‎‏هر شب به دیدن چند تن از دوستان و آشنایان می رفتند، اطرافیان اصرار می کردند که‏‎ ‎‏تعدادی از آنها همراهشان بروند اما امام اجازه نمی دادند کسی جز راننده و جناب آقای‏‎ ‎‏شیخ حسن صانعی‏‎[2]‎‏ که امام از اول به ایشان علاقه خاصی داشتند همراهی شان کنند و‏‎ ‎
‎[[page 77]]‎‏اگرچه آن موقع از نظر امنیتی مشکلی وجود نداشت ولی برای جهات انتظامی نیز اجازه‏‎ ‎‏نمی دادند که مأموری یا پلیسی مخفیانه اوضاع را کنترل کند. عظمت روحی امام را‏‎ ‎‏می توان از همین خاطره های به ظاهر کوچک دریافت. در آن ایامی که امام در قم بود در‏‎ ‎‏اوایل پیروزی انقلاب سال 58 روزی از روزها در حالی که با ماشین از خیابان صفاییه به‏‎ ‎‏طرف ارم می رفتم دیدم در نزدیکی سه راه موزه ترافیک سنگینی به وجود آمده است.‏‎ ‎‏آن موقع خیابان ارم دو طرفه بود و خیابان موزه نیز هنوز بسته نشده بود و ماشینها با عبور‏‎ ‎‏از روی پل آهنچی و خیابان موزه وارد ارم می شدند به همین سبب همیشه در سه راهی‏‎ ‎‏ارم ـ موزه، عبور و مرور سنگین بود. آن روز نیز به جهت تردد زیاد خودروها خیابان ارم‏‎ ‎‏کاملاً بسته شده بود و ماشینها متوقف شده بودند و من نظرم به ماشین جلویی جلب‏‎ ‎‏شد، ناگهان دیدم امام به همراه آقای صانعی داخل آن هستند و بیش از پنج دقیقه ماشین‏‎ ‎‏امام به همراه سایر ماشینها در ترافیک گیر کرده بود و من برای اینکه بیش از این ایشان‏‎ ‎‏معطل نشوند ماشین خودم را به یکی از دوستان سپردم و به کمک افسری که مشغول باز‏‎ ‎‏کردن خیابان بود شتافتم و با هدایت خودروها عبور و مرور سرعت گرفت و ماشین امام‏‎ ‎‏هم بالاخره به حرکت درآمد؛ مقصودم این است که با اینکه امام، رهبر نظام جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی بودند ولی مثل یک طلبه معمولی در یک ماشین می نشستند و به خیابان‏‎ ‎‏می رفتند و باز در آن ایام، همان طوری که عرض کردم هر شب به دیدن آشنایان و‏‎ ‎‏دوستان می رفتند اما این رفت و آمدها چنان معمولی و بدون سر و صدا و تشریفات‏‎ ‎‏برگزار می شد که فقط صاحبخانه از آمدن امام باخبر می شد و همسایه ها صبح متوجه‏‎ ‎‏می شدند که امام خمینی (س) دیشب در همسایگی آنها بوده است و حسرت‏‎ ‎‏می خوردند. از مجموعه آنچه بیان شد به خوبی روشن می شود که امام در جهت ثبوتی‏‎ ‎‏تمام شرایط احراز مرجعیت را به طور اتم و اکمل دارا بودند اما در جهت اثبات هیچ‏‎ ‎‏قدمی برای تبلیغ و معرفی خودشان برنداشتند و با اقدام دیگران نیز برای معرفی ایشان‏‎ ‎‏مخالفت می کردند اما وقتی وظیفه خود دیدند که در مقابل اعمال خلاف مصالح اسلام و‏‎ ‎
‎[[page 78]]‎‏مسلمین حکومت پهلوی باید قد علم کرد مرحله اثبات مرجعیتشان نیز به مدد الهی و‏‎ ‎‏بدون هیچ هزینه و تبلیغی پیش رفت و ایشان به عنوان مرجع و رهبر انقلاب مطرح شدند‏‎ ‎‏و آوازه شان دورترین شهرها و روستاهای ایران را درنوردید. حرکت انقلابی امام به‏‎ ‎‏خاطر پیشینه درخشان علمی و عملی ایشان بدون هیچ حرف و حدیثی از طرف علما و‏‎ ‎‏مراجع تأیید بلکه با هماهنگی و همراهی آنان آغاز شد و ادامه پیدا کرد. اطلاعیه هایی که‏‎ ‎‏از امام صادر می شد از چنان عظمت و ابهتی برخوردار بود که دوست و دشمن را به‏‎ ‎‏تعظیم وادار می کرد؛ در تبریز واعظی به نام آقای ناصرزاده داشتیم که از وعاظ معروف و‏‎ ‎‏مبارز و زندان کشیده بود. وی بعد از رحلت آقای بروجردی از آقای شریعتمداری‏‎ ‎‏طرفداری و برای او تبلیغ می کرد روزی ایشان به مناسبت چهلم مادربزرگم و سالروز‏‎ ‎‏شهادت امام جعفر صادق (ع) در منزل ما منبر رفته بود (لازم به ذکر است که این مجلس‏‎ ‎‏بعد از جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی و صدور اطلاعیه هایی از امام در این خصوص و‏‎ ‎‏مناسبتهای دیگر برگزار شده بود) سخنان و اطلاعیه های امام، چنان این واعظ شجاع و‏‎ ‎‏شهیر تبریز را به خود مجذوب کرده بود که بدون توجه به سابقه طرفداری اش از آقای‏‎ ‎‏شریعتمداری به یکباره در بین سخنانش گفت: من باید بگویم که این مرد (امام خمینی)‏‎ ‎‏یک چیز دیگر است و اصلاً فوق همه مردان عالم است. انسان وقتی اعلامیه های ایشان‏‎ ‎‏را می بیند دلش می خواهد بر پای او بیفتد و بر آن بوسه بزند.‏

‏     حرکت و قیام امام خمینی (س) که به عنوان مبارزه با حکومت پهلوی آغاز شده بود‏‎ ‎‏در اثبات و گسترش مرجعیت ایشان نیز نقش بسزایی داشت چرا که فضلا و طلاب حوزه‏‎ ‎‏علمیه قم و بزرگان و روحانیون سایر شهرستانها در تبلیغ و معرفی هرچه بیشتر امام‏‎ ‎‏می کوشیدند و خود مردم نیز مشتاقانه در پی شناخت و تبعیت از ایشان بودند و با اینکه‏‎ ‎‏دو سال از رحلت آقای بروجردی گذشته بود و مردم مراجع مورد نظر خود را پیدا کرده‏‎ ‎‏بودند جمعی از آنها به مراجع معظم نجف یعنی حضرات آیات حکیم، شاهرودی،‏‎ ‎‏سیدعبدالهادی شیرازی و خویی رجوع کرده بودند و عده ای نیز به مراجع تقلید موجود‏‎ ‎‏در ایران یعنی حضرات آیات: میلانی، خوانساری، شریعتمداری، گلپایگانی و نجفی‏‎ ‎‏مرعشی رجوع نموده بودند و یا با اجازه این آقایان در تقلید آقای بروجردی باقی بودند‏‎ ‎
‎[[page 79]]‎‏اما وقتی نهضت امام خمینی (س) آغاز شد اسم ایشان بر سر زبانها افتاد و بسیاری از‏‎ ‎‏مردم به ایشان عدول کردند. جمع زیادی از جوانان و نوجوانانی که تازه به سن بلوغ‏‎ ‎‏رسیده بودند و با حرکت انقلابی امام، متوجه اسلام و احکام شرع شده بودند با تقلید از‏‎ ‎‏امام، وارد مرحله نوینی از زندگی خود شدند و چه بسا افرادی که طبق فتوای مرجعشان‏‎ ‎‏امکان عدول بر ایشان نبود و به دنبال راه حلی برای تقلید از امام می گشتند و حتی کسانی‏‎ ‎‏که مقلد مرجع دیگری بودند اما قلباً به امام نیز عشق و ارادت می ورزیدند و به این ترتیب‏‎ ‎‏مرجعیت ایشان نیز به مدد الهی تثبیت شد. این نکته را باید عرض کنم که همان طوری که‏‎ ‎‏قیام امام خمینی در استقرار مرجعیتشان نقش بسزایی داشت مرجعیت عامه ایشان نیز در‏‎ ‎‏شکل گیری نهضت و بالاخره پیروزی آن سهم عمده ای به عهده داشت و اگر امام،‏‎ ‎‏مرجعیت عامه نمی داشت پیروزی قیام ایشان امر بعیدی بود؛ همچنان که می توان یکی از‏‎ ‎‏عوامل شکست نهضت آیت الله کاشانی را با اینکه وی به عنوان یک روحانی برجسته و‏‎ ‎‏یک سیاستمدار بزرگ و انقلابی در ایران مطرح بود، نداشتن مرجعیت مذهبی ایشان‏‎ ‎‏دانست.‏

‏     همان طوری که می دانید اولین واکنش بارز امام خمینی (س) در برابر حکومت پهلوی‏‎ ‎‏به مخالفتهای علنی ایشان با لایحه انجمنهای ایالاتی و ولایتی مربوط می شود و قبل از‏‎ ‎‏آن، زمینه برای ابراز مخالفت مستقیم به دلایلی وجود نداشت: اول اینکه مرجعیت عامه‏‎ ‎‏و تامه از آن آیت الله العظمی بروجردی بود که خود امام نقش زیادی در استقرار و تثبیت‏‎ ‎‏آن ایفا کرده بود و اگر امام در آن زمان، سخن از مبارزه می گفت یا تأثیر نمی گذاشت و یا‏‎ ‎‏اینطور قلمداد می شد که ایشان می خواهد خودش را در مقابل آقای بروجردی مطرح‏‎ ‎‏کند، این مسأله زمینه اقدامات بعدی امام را نیز از بین می برد؛ بدین جهت ایشان نه شرعاً‏‎ ‎‏احساس وظیفه می کرد که اقدام بکند و نه به عنوان یک سیاستمدار حکیم صلاح می دید‏‎ ‎‏که در زمان حیات آقای بروجردی رأساً دست به مخالفت با حکومت پهلوی بزند؛ اما در‏‎ ‎‏همان وقت به عنوان مشاوری آگاه و دلسوز برای آقای بروجردی به وظیفه اش عمل‏‎ ‎‏می کرد و ایشان را در جریان مسائل سیاسی روز و نقشه های حکومت پهلوی قرار می داد.‏‎ ‎‏دوم اینکه دستگاه پهلوی با وقوف بر قدرت معنوی آقای بروجردی که از مرجعیت عامه‏‎ ‎
‎[[page 80]]‎‏وی نشأت گرفته بود، سعی می کرد ضمن ارتباط با ایشان از مخالفت صریح با وی‏‎ ‎‏پرهیز کند. با این وصف خود حضرت آیت الله آقای بروجردی هرگاه از تصمیم‏‎ ‎‏حکومت برای اجرای برنامه های خلاف مصالح اسلامی و مسلمین آگاه می شد‏‎ ‎‏هشدار می داد و دولت را از اجرای آن برنامه منع می نمود و دولت نیز به ناچار‏‎ ‎‏می پذیرفت. از جمله آن برنامه ها، برنامه شش ماده ای بود که وقتی آقای بروجردی از‏‎ ‎‏تصمیم دولت برای اجرای بعضی از مواد آن مطلع شد، شنیده ام که پیغام فرستاد که‏‎ ‎‏بسیار خوب من عصایم را بر می دارم و از اینجا می روم و شما هر غلطی که می خواهید‏‎ ‎‏بکنید! همین تهدید موجب شد دولت از اجرای برنامه منصرف شود.‏‎[3]‎‏ بعد از رحلت‏‎ ‎‏آقای بروجردی، حکومت پهلوی قصد داشت که با تقسیم قدرت مرجعیت و تضعیف‏‎ ‎‏آن، یکی از موانع مستحکم را از مقابل خودش بردارد؛ در همین راستا می بینیم که شاه‏‎ ‎‏بعد از رحلت ایشان، یک تلگراف به قم و تلگراف دیگری به نجف برای آقای حکیم‏‎ ‎‏مخابره می کند. روشن است که شاه ارادتی به آقای حکیم نداشت بلکه هدفش از این کار‏‎ ‎‏دورکردن مرجعیت از ایران بود؛ علاوه بر اینکه می خواست با تعدد مراجع از قدرت آنها‏‎ ‎‏بکاهد.‏

‎ ‎

‎[[page 81]]‎

  • . آقای یزدی در خاطرات خود می گوید: ابتدا امام نزدیک حرم سکونت پیدا کرد ولی از آنجا که به جهتهای مختلف امام صلاح ندانستند آنجا باشند، و بالاخره به واسطه حاج احمد آقا منزل ما مورد قبول ایشان واقع شد و ما نیز در عرض 24 ساعت آن منزل را تخلیه کردیم و در اختیار حضرت امام قرار دادیم.
  • . حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسن صانعی از شاگردان امام و از همراهان ایشان در طول مبارزات و از اعضای فعال دفتر حضرت امام بوده است. ایشان هم اکنون علاوه بر عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس بنیاد 15 خرداد نیز می باشد.
  • . علاوه بر این، مرحوم آیت الله بروجردی طی نامه ای خطاب به حجت الاسلام و المسلمین بهبهانی، مخالفت طرح اصلاحات ارضی با قوانین اسلام را گوشزد کرد و از ایشان خواست به مجلسین در این زمینه تذکر داده و طرح را تصویب نکنند. متن نامه بدین شرح است:          «حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای بهبهانی ـ دامت برکاته ـ به عرض عالی می رساند، چندی قبل که زمزمه هایی از تحدید مالکیت مسموع می شد، به جناب آقای نخست وزیر شفاهاً و بعداً به اعلیحضرت همایونی ـ دامت عظمته ـ کتباً نصحاً و رعایتاً للتکلیف عدم موافقت آن را با قوانین دیانت مقدسه اسلام تذکر داده ام و جوابهای رسیده مقنع نبود. فعلاً مکاتیب کثیره از اشخاص و جماعات از بلاد مختلفه می رسد و این معنی را از حقیر استفتاء می کنند. نظر به آنکه کتمان احکام الهیه جایز نمی باشد ناچار هستم جواب سؤالات مردم را بنویسم. با اینکه از اول امر که حقیر در موضوعاتی تذکراتی به اولیای امور داده ام دانسته اند که فقط به رعایت حفظ موازین شرعیه و مسائل مملکتی بوده است، مع ذلک تعجب می کنم در این موضوع بدون تروی و مطالعه در غیاب اعلیحضرت همایونی، تسریع در تصویب این لایحه می شود. مستدعی است حضرتعالی به نحوی که مقتضی می دانید، مجلسین را متذکر فرمایید تا از تصویب خودداری شود. از خداوند ـ عز سلطانه ـ اصلاح امور مسلمین را مسألت می نمایم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته. 25 شعبان 1379. حسین الطباطبایی البروجردی». علوی طباطبایی، محمد حسین؛ خاطرات زندگانی حضرت آیت الله بروجردی.

انتهای پیام /*