فصل سوم: شخصیت امام خمینی (س)

امام خمینی و حکومت اسلامی

کد : 145826 | تاریخ : 18/12/1395

امام خمینی و حکومت اسلامی

‏تحلیل من از دیدگاه امام درخصوص حکومت اسلامی این است که ایشان از اول نظر‏‎ ‎‏خاصی درباره شکل حکومت نداشت، بلکه هدف بزرگ امام این بود که احکام اسلام در‏‎ ‎‏تمام امور، ملاک و معیار قرار گیرد و فرقی نمی کند که در رأس این حکومت یک روحانی‏‎ ‎‏باشد یا یک غیر روحانی و آنچه مهم است حاکمیت قرآن و اسلام است. حال، این‏‎ ‎‏حاکمیت به دست هر کسی اعمال شود مطلوب است؛ همچنان که در انقلاب مشروطیت‏‎ ‎‏نیز دیدگاه مراجع و علما اینچنین بود. آنها خواستار مشروطه مشروعه بودند یعنی‏‎ ‎
‎[[page 83]]‎‏می خواستند در مجلس شورا که مردم خواستار تأسیس آن بودند قوانین براساس احکام‏‎ ‎‏اسلام تصویب شود. همان طوری که در نوشته های مرحوم آخوند خراسانی درباره‏‎ ‎‏حکومت و مشروطیت و در کتاب ‏‏تنبیه الامة و تنزیه الملة‏‏ مرحوم محقق نائینی به این مطالب‏‎ ‎‏اشاره شده است و اساساً خود اسلام، شکل خاصی را برای حکومت تعیین نکرده است‏‎ ‎‏بلکه آنچه مقصود اسلام می باشد اجرای عدالت و اداره جامعه براساس احکام شرعی‏‎ ‎‏است. خواسته مراجع و علما نیز از ابتدا همین بوده است منتها تجارب ناموفق و‏‎ ‎‏شکست خورده مشروطیت و نهضت ملی شدن نفت ایران ثابت کرد که روحانیت باید‏‎ ‎‏علاوه بر هدایت و رهبری انقلاب، در اداره کشور و حکومت نیز دخالت مستقیم بکند و‏‎ ‎‏از سپردن حکومت به دست نااهلان اجتناب ورزد. در انقلاب مشروطیت وقتی نهال‏‎ ‎‏انقلاب به ثمر نشست و روحانیت خودش را کنار کشید حکومت به دست نااهلان و‏‎ ‎‏منحرفین افتاد و آنها نیز مسیر مشروطیت را که با قربانیان فراوانی به دست آمده بود و‏‎ ‎‏روحانیون سهم عمده و بسزایی را در پیروزی آن داشتند به مسیر دلخواه خود منحرف‏‎ ‎‏نمودند که نتیجه اش حاکمیت استبداد و مستبدینی به مراتب بدتر از شاهان قاجار بود. در‏‎ ‎‏نهضت ملی شدن نفت نیز وقتی ملت به دروازه های پیروزی نزدیک می شد مصدق با‏‎ ‎‏جداکردن راه خویش از آیت الله کاشانی، مقدمات شکست نهضت و سقوط خودش را‏‎ ‎‏پایه ریزی کرد و یکی از علل همکاری نکردن بعضی از علما و مراجع با نهضت ملی و‏‎ ‎‏حتی نهضت اسلامی امام خمینی (س) با اینکه قلباً مخالف شاه و خواستار اجرای احکام‏‎ ‎‏اسلام بودند این بود که می گفتند: ما با راهنمایی و ارشاد مردم، آنها را به صحنه می آوریم‏‎ ‎‏و جمعی از آنان در این راه قربانی و شهید می شوند اما در نهایت، طعم پیروزی را کسانی‏‎ ‎‏می چشند که هیچ سنخیتی با این مردم و مرام آنها ندارند و حکومت دوباره به دست‏‎ ‎‏افراد ناپاک و ناشایست می افتد و باز همان آش و همان کاسه است.‏

‏     حال این سؤال مطرح است که آیا امام خمینی (س) از اول نهضت، قصد تأسیس‏‎ ‎‏حکومت داشت یا نه؟ آیا ابتدا به قصد اصلاح شاه قیام کرد و در ادامه وقتی شاه را قابل‏‎ ‎‏اصلاح ندید به فکر انقلاب و دگرگونی در سلطنت و حکومت شاهانه افتاد؟ به نظر من‏‎ ‎‏اگر کسی با شخصیت و سخنان امام آشنا باشد به خوبی در می یابد که ایشان به قصد‏‎ ‎
‎[[page 84]]‎‏تأسیس حکومت اسلامی قیام نمود.‏

‏     امام از روحانیون روشنفکر و آگاه به زمان خود بود. موقعی که ایشان مخالفت خودش‏‎ ‎‏را با اسرائیل به عنوان متجاوز و اشغالگر سرزمین مسلمین اعلام کرد و خطاب به شاه‏‎ ‎‏گفت: ای کاش نوکر امریکا بودی تو نوکر اسرائیل شدی؛ بسیاری از مردم و روحانیون نام‏‎ ‎‏اسرائیل را نشنیده بودند و سخنان امام را چنانکه باید و شاید درک نمی کردند. زمانی که‏‎ ‎‏تصویب کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی، توسط امام، افشا و برملا شد، خیلیها حتی‏‎ ‎‏در حوزه به این مسائل توجه نداشتند و برای اولین بار از زبان امام می شنیدند. علاوه بر‏‎ ‎‏این، ایشان با تاریخ معاصر ایران و تاریخ انقلاب مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت‏‎ ‎‏نفت، آشنایی کامل داشت. نقاط ضعف و قوت و علل شکست این قیامها را می شناخت‏‎ ‎‏و با تجربیات و افکار انقلابیون آن دوره خصوصاً شهید سیدحسن مدرس به خوبی آشنا‏‎ ‎‏بود؛ مدرسی که حتی به گفته مخالفان از زرنگی و کیاست بالایی برخوردار بود و با همان‏‎ ‎‏زرنگی در یک فرصت خیلی کم بین سید ضیاء طباطبایی که آن موقع عامل انگلیسها بود‏‎ ‎‏و رضاخان اختلاف انداخت و به این صورت، سیدضیاء را از میدان رقابت بیرون کرد و‏‎ ‎‏درصدد بود که با کم کردن قدرت رضاخان، وی را نیز مهار کند. شهید مدرس اگرچه‏‎ ‎‏وجود رضاخان را برای برقراری امنیت و تمرکز قوا و جلوگیری از شورش در مناطق‏‎ ‎‏مختلف کشور ضروری می دانست، اما دادن قدرت مطلقه به رضاخان را صلاح‏‎ ‎‏نمی دانست و در این جهت هم بسیار تلاش کرد ولی متأسفانه موفق نشد. امام سالیان‏‎ ‎‏سال پیش از آغاز نهضت مقدسش در کتاب ‏‏کشف اسرار‏‏ که در رد عقاید وهابیون و شبهات‏‎ ‎‏غربزدگان پیرامون عقاید شیعه نگاشته است، به ویژگیهای حکومت اسلامی و ولایت‏‎ ‎‏فقیه اشاره می کند و تنها حکومت رسمی کشورهای اسلامی را، حکومتی می داند که‏‎ ‎‏برمبنای شریعت اسلام اداره شود. با این مقدمه روشن می شود که امام، قیام خودش را‏‎ ‎‏آگاهانه و با چشم باز و هدفی مشخص آغاز کرد و به روشنی می دانست که محمدرضا‏‎ ‎‏پهلوی قابل اصلاح نیست منتها در اوج قدرت او، برنامه امام این بود که کار را با نصیحت‏‎ ‎‏کردن شاه شروع کند که پایبند قانون اساسی باشد و از دیکتاتوری و استبداد دست‏‎ ‎‏بردارد و در ادامه به او بگوید: من تو را نصیحت می کنم کاری نکن که مردم گوشَت را‏‎ ‎
‎[[page 85]]‎‏بگیرند و از ایران بیرون کنند. امام با این نوع برخورد، هم به شاه تذکر می دهد و هم راه را‏‎ ‎‏به مردم نشان می دهد و هم جلوی بهانه احتمالی محافظه کاران را ـ که آقا اگر نصیحت‏‎ ‎‏می کردید شاه اصلاح می شد ـ مسدود می کند. بنابراین امام مبارزه با حکومت پهلوی را‏‎ ‎‏با نصیحت و اعتراض به خلافهای عملی غیرمنطبق با قانون اساسی مانند اعتراض به‏‎ ‎‏اینکه مجلس شورا و مؤسسان با انتخابات نادرست و تقلبی تشکیل شده اند و نمایندگان‏‎ ‎‏آن نمایندگان واقعی مردم نیستند، بلکه با زر و زور و تزویر بر سر کار آمده اند، آغاز کرد.‏‎ ‎‏علت عدم مخالفت صریح امام با اصل سلطنت این بود که سلطنت دست کم در آن زمان‏‎ ‎‏مطابق قانون اساسی بود و امکان مبارزه اصولی با آن وجود نداشت اما بعدها که تخلفات‏‎ ‎‏دستگاه پهلوی از اصول قانون اساسی برای عامه مردم آشکار شد، امام نیز مخالفت‏‎ ‎‏خودش را با اساس سلطنت علنی نمود. بنابراین قدم اول در زمانی که شعار قانونی بودن‏‎ ‎‏همه اعمال تکرار می شود، این است که برطبق همان معیارها مبارزه شروع شود با این‏‎ ‎‏مطلب که باید قانون اساسی مراعات شود و قوانین مجلس شورای ملی طبق متمم قانون‏‎ ‎‏اساسی با نظارت چند مجتهد تراز اول تأیید و تصویب شود. در همین راستا امام به جهت‏‎ ‎‏تخلف مجلس شورا از این اصل مهم قانون اساسی، مصوبات آن مجلس را قانونی‏‎ ‎‏نمی دانست و توصیه اش به شاه این بود که برطبق قانون اساسی عمل کند و مصالح کشور‏‎ ‎‏را مدنظر قرار دهد. این روش امام در مقابله با حکومت، هم عقلانی و منطقی و هم‏‎ ‎‏مشروع و مطابق شیوه پیامبران الهی بود که در مواجهه با طاغوت زمان خویش، زبان‏‎ ‎‏منطق و نصیحت را بر می گزیدند چنانکه خداوند به موسی و هارون (ع) امر می کند که با‏‎ ‎‏نرمی با فرعون سخن بگویند: ‏فقولا له قولاً لیّناً لعلّه یتذکّر أو یخشی.‎[1]‎

‏    ‏‏همان طوری که محاجّۀ حضرت ابراهیم با نمرود از چنان قدرت و قوّت منطقی‏‎ ‎‏برخوردار بود که نمرود را مات و مبهوت کرد و با حضرت سلیمان با آنهمه قدرت و‏‎ ‎‏امکانات مادی به جای استفاده از این امکانات برای منقاد کردن بلقیس برای او نامه‏‎ ‎‏می نویسد و او را به اسلام دعوت می کند: ‏بسم الله الرحمن الرحیم الاتعلوا علی واتونی  مسلمین‏.‏‎ ‎‏پیامبر اسلام (ص) نیز رسالت خودشان را با نصیحت و انذار کفار قریش آغاز کردند. به‏‎ ‎
‎[[page 86]]‎‏هر حال هدف امام تأسیس حکومت اسلامی بود ولی شاید از اول به شکل این حکومت‏‎ ‎‏نظری نداشت اما به حکومت و ولایت فقیه از نظر فقهی و نظری عنایت داشت. منتها‏‎ ‎‏وقتی دید جامعه امروز جمهوری را می پسندد و سیستم جمهوری نه تنها با اسلامیت‏‎ ‎‏منافات ندارد بلکه در اسلام نیز، آرا و نظر مردم بسیار محترم است، اجازه فرمود که نظام‏‎ ‎‏اسلامی براساس جمهوری پایه ریزی شود اگرچه می توانست به شکل دیگری هم باشد.‏‎ ‎‏همان طوری که در یک برهه از حاکمیت صفویه، شاه طهماسب به دستور فقیه و مرجع‏‎ ‎‏وقت، مرحوم محقق کرکی اجازه حکومت می گیرد و با اجازه ایشان قوه قضاییه آن روز‏‎ ‎‏برطبق موازین شرعی عمل می کند و امور مساجد و عزل و نصب ائمه جمعه به دستور‏‎ ‎‏وی انجام می گیرد. در اوایل پیروزی انقلاب نیز موقعی که هنوز ارکان نظام پابرجا نشده‏‎ ‎‏بود، کشور توسط شورای انقلاب که اعضایش را امام منصوب نموده بود اداره می شد و‏‎ ‎‏امور شهرستانها نیز توسط کمیته های اجرایی انجام می شد و از لحاظ شرعی هم مشکلی‏‎ ‎‏نداشت؛ اما خواست عقلای قوم و مورد پسند مردم سیستم و نظام جمهوری بود که امام‏‎ ‎‏نیز نه تنها مخالفتی با آن نداشت بلکه نظر و رأی مردم را در رأس قرار می داد و لذا حدود‏‎ ‎‏نام و نوع حکومت ایران را جمهوری اسلامی اعلام فرمود.‏

‎ ‎

‎[[page 87]]‎

  • . طه / 44.

انتهای پیام /*