برخورد نوع دوم، احساسی و غیرمنطقی
برخورد نوع دوم که بیشتر بر احساس تکیه داشت تا بر عقل و منطق، برخوردی بود که از سوی بعضی از علما و بزرگان دامن زده می شد و متأسفانه این برخورد، غالب بود و قضیه طوری بود که احساسات عام مردم عادی نیز به خاطر عشق و علاقه شان به اهل بیت (ع) زود برانگیخته شد و عمده روضه خوانها و مداحان نیز با بیان این مطلب که این کتاب درصدد انکار علم غیب معصومین (ع) است، تنور احساسات مردم را داغ و داغتر می کردند. البته سرمنشأ تحریک اینها یکی ساواک و دستگاه امنیتی کشور بود که می خواست به کتاب و نویسنده و مؤیدینش ضربه بزند و با ضربه زدن به اینها به حیثیت
[[page 268]]حضرت امام خدشه وارد کند که ما به نقش محوری ساواک در این غائله بعد از پیروزی انقلاب با دست یافتن به اسناد و پرونده های ساواک بهتر پی می بریم و هنگامی که من به همراه آقای ری شهری برای تصدی امر قضاوت به استان خوزستان رفته بودیم و آنجا در لابه لای اسناد و مدارک موجود به نامه ای از ساواک تهران به ساواک خوزستان برخوردیم که طی آن دستور داده بودند به روحانیون استان در همه سطوح اعم از استاد و مدرس و روضه خوان و غیره پول داده شود تا علیه شهید جاوید صحبت کنند و مطالب کتاب را رد کنند که این ترفند متأسفانه در بسیاری از علما و روحانیون در مناطق مختلف کشور مؤثر واقع شد و عده زیادی از اینها ندانسته آب در آسیاب دشمن ریختند. البته در میان علما و روحانیون بودند کسانی که توطئه دشمن را شناختند و تحت تأثیر قرار نگرفتند. افرادی نیز در خود حوزه بودند که از دست نویسنده و مؤیدین کتاب نه تنها به خاطر خود کتاب بلکه بیشتر به جهت اینکه اینها در معرفی امام به عنوان مرجع تقلید اعلم نقش اساسی ایفا کرده بودند خشمگین بودند و می خواستند انتقام بگیرند و متأسفانه مرکز اینها بیت بعضی از مراجع بزرگ بود و اطرافیان و بعضی از نزدیکانشان با حساسیت خاصی با این مسأله برخورد می کردند به طوری که نویسنده و کسانی را که تقریظی بر کتاب نوشته بودند وهابی می خواندند و مورد لعن و نفرین قرار می دادند و همین برخورد تند و غیراصولی موجب درگیریها در حوزه می شد و روضه خوانها گاهی در منزل آن بزرگان صریحاً افرادی همچون آقای منتظری و آقای مشکینی را وهابی و گاهی در مجالس دیگر از این هم پا را فراتر گذاشته و اینها را بهایی می نامیدند. یک شب خود آقای منتظری برای ما نقل می کرد که من یک روز در منزل قبلی واقع در چهارمردان نشسته بودم که صدای یک سخنران از بلندگوی مسجدی در نزدیکی منزلم به گوشم رسید که تقریظ نویسان کتاب شهید جاوید را به عنوان بهایی لعن می کرد. البته ناگفته نماند که این تبلیغات در افکار بعضی از بزرگان نیز اثر گذاشته بود. به خاطر دارم که بعد از پیروزی انقلاب یک روز قبل از انتخابات خبرگان قانون اساسی به همراه مرحوم شهید قاضی
[[page 269]]طباطبایی خدمت یکی از مراجع قم رسیدیم و مرحوم آقای قاضی طباطبایی راضی به داوطلب شدن برای نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی به عللی نبودند و ما هرچه اصرار کرده بودیم فایده ای نبخشیده بود. آن مرجع محترم نیز از ایشان خواستند در این انتخابات شرکت کنند. آقای قاضی گفت: حاج آقا من به خاطر مشکلاتی که دارم نمی توانم داوطلب شوم. در این موقع ایشان فرمود: امثال شما باید به مجلس بروند و در تصویب قوانین براساس معیارهای اسلامی کوشش بکنند تا افرادی مثل آقای مشکینی و منتظری به مجلس خبرگان راه پیدا نکنند و برخلاف ولایت و معصومین (ع) کاری صورت ندهند! به هر حال بعد از غائله شهید جاوید، دو طیف در حوزه به وجود آمد طیف موافقین کتاب و طیف مخالفین احساسی کتاب که به نام ولایتیون شهرت پیدا کردند و بعداً نیز این طیف با پیش آمدن موضوع شهادت مرحوم آقای شمس آبادی ـ که شایع شد توسط دارودسته مهدی هاشمی انجام گرفته است ـ با توجه به اینکه آنان با قضیه شهید جاوید و نویسنده و تقریظ نویسانش مرتبط بودند باز به این بهانه به تکرار همان مسائل درباره شهید جاوید پرداختند.
[[page 270]]