علت اصلی تندرویهای باند سیدمهدی
به نظر من سران این گروه با تمام هوشمندی شان و با اینکه انصافاً هیچ گونه مشکل اخلاقی و مالی نداشتند و بلکه زاهدانه و به دور از اسراف زندگی می کردند و از نظر سیاسی نیز قطعاً وابسته به بیگانگان نبودند منتها یک مشکل بزرگ داشتند و آن مسأله خودبزرگ بینی اینها بود و منشأ این خودبزرگ بینی هم این بود که اینها در بین بعضی از علما و روحانیونی قرار گرفته بودند که از درک سیاسی چندانی برخوردار نبودند و چون اینها خودشان دستی در مسائل سیاسی داشتند و می توانستند مسائل سیاسی را بفهمند و مورد تجزیه و تحلیل قرار بدهند به همین خاطر سایر روحانیون حتی امام و آقای منتظری را به تعبیر خودشان جزو عوام به حساب می آوردند؛ ناگفته نماند که خود اینها نیز در انقلابی و سیاسی بودن و توان تحلیل سیاسی وامدار مرحوم شهید محمد منتظری بودند. شهید منتظری برخلاف اینها واقعاً یک فرد انقلابی و سیاسی عمیق بود و افراد و گروههای سیاسی را به خوبی می شناخت. گاهی با مسائل حساس و تند برخورد می کرد به همین جهت گاهی از اینکه افرادی که به گمان ایشان صلاحیت نداشتند به پستی گمارده می شدند خیلی ناراحت می شد. از جمله بعضی از افرادی که در شورای انقلاب منسوب شده بودند؛ البته شهید منتظری یک فرد تندرو به آن معنا محسوب نمی شد و گاهی نیز مواضعی را اتخاذ می کرد که محافظه کارانه بود و مایه تعجب افرادی که ایشان را می شناختند می شد به عنوان مثال در قضیه حل مسائل گروگانها که از طرف امام به مجلس شورای اسلامی واگذار شده بود، در مجلس بین اعضای نهضت آزادی و بعضی از تندروها بحث در گرفت. نظر لیبرالها این بود که ما باید با امریکا وارد مذاکره بشویم و
[[page 303]]از این طریق مسأله را حل و فصل کنیم؛ در حالی که تندروها و سایر انقلابیون می گفتند ما با امریکا در حال جنگیم و نباید تن به مذاکره بدهیم. در این میان شهید منتظری برخاست و با ارائه تحلیلی از اوضاع تاریخی و سیاسی امریکا و بخصوص وضعیت دو حزب بزرگ جمهوریخواه و دموکرات از نظر خط مشی سیاسی گفت: چون جمهوریخواهان کینه توز هستند و اگر حاکمیت پیدا کنند طبعاً رفتار بدتری با ما خواهند داشت بهتر است که ما با دموکراتها که هم اکنون در مسند قدرت هستند وارد مذاکره بشویم و مسأله گروگانها را با آنها حل کنیم تا در آینده با دموکراتها که بقایشان در گروی حل مسأله گروگانهاست رابطه بهتری برقرار کنیم. نظر ایشان اگرچه واقع بینانه بود ولی چون جوّ حاکم بر کشور عموماً و بر مجلس خصوصاً جو ضد امریکایی بود کسی به حرف ایشان توجهی نکرد و این نظر که همسو با دیدگاه ملی گراهای مجلس مثل مرحوم بازرگان، دکتر سحابی و دکتر یزدی بود رأی نیاورد و به اعتقاد من اشتباهاتی در این مورد صورت گرفت و نتیجه همان شد که آن شهید عزیز می گفت و در نتیجه با پیروزشدن جمهوریخواهان در امریکا و واگذاری حل مسائل به کمیسیون ویژه الجزایر به آنچه که می خواستیم نرسیدیم؛ چرا که دولت ایران هنگامی موظف به حل مسأله شد که جمهوریخواهان پیروز شده بودند و آقای ریگان بر سر کار آمده بود. البته شهید منتظری نیز به دور از اشتباه و خطا نبود که به عنوان مثال می توانم به کاری که ایشان در فرودگاه انجام داد اشاره کنم که آقای منتظری را وادار نمود اعلام کند که کارهای ایشان ربطی به من ندارد. به هر حال اعضای باند سیدمهدی هاشمی اگرچه از شعور سیاسی خوبی برخوردار بودند ولی اگر عاقلانه و منطقی فکر می کردند دست کم برای رسیدن به اهدافشان رویّه دیگری در پیش می گرفتند و با اعتماد به دیگران و دست برداشتن از خودبینی و خودمحوری و به دور از تندرویهای بی حساب عمل می کردند و قطعاً به این فرجام دچار نمی شدند.
[[page 304]]