برچسب کمونیست زدن به انقلابیون، دستاویز رژیم
این برچسب کمونیستی زدن به انقلابیون چیزی بود که در آن ایام بسیار شایع بود. در گفته های شاه نیز درباره مبارزین دو عنوان دائماً تکرار می شد یکی همین واژه کمونیست بود و دیگری ارتجاع سیاه که مقصودش روحانیت و طلبه ها بود؛ ساواک هم این ادعا را درباره اکثر انقلابیون داشت. یادم می آید بعد از یک سخنرانی در مورد لزوم اعتصاب کارگران شرکت نفت در آبادان در سال 57 برای اینکه دستگیر نشوم فوراً لباسم را عوض
[[page 320]]کردم و با لباس شخصی به همراه موتورسواری که منتظرم بود محل سخنرانی را ترک کردم ولی در بین راه شناسایی و دستگیر شدم. بعد از دستگیری در زندان من را خیلی زدند و بر اثر همین زدنها گوشه چشمم پاره شد و جراحت برداشت و بعداً که هویت من برای آنها مشخص شد و فهمیدند که من روحانی هستم و ممنوع المنبر بوده ام ولی آمده ام سخنرانی کرده ام، رئیس شهربانی وقت آبادان به همراه رئیس ساواک آنجا پیش من آمدند و تقریباً به عنوان دلجویی از من گفتند (راست یا دروغ نمی دانم) این خشونت زیاد به خاطر این بود که ما فکر می کردیم شما یکی از این جوانهای کمونیست هستید که الکی عمامه گذاشته و سخنرانی کرده است و نمی دانستیم شما واقعاً روحانی هستید. به هر صورت این تبلیغات در بعضی از علمای بزرگ ما هم اثر گذاشته بود که بعضی از نمونه هایش را گفتم. نمونه دیگرش یکی از اساتید فلسفه و عرفان و سطوح عالیه حوزه بود که وقتی برای امضای یک اعلامیه بعد از 19 دی 1356 خدمتش رسیدم با اینکه به من محبت داشت، گفت: آقای موسوی این چیزها (جریان مبارزه و انقلاب) کار کمونیستهاست و دست آنها پشت این قضایا مشهود است و طرفداران امثال شریعتی و خمینی هم در همان جهت حرکت می کنند.
[[page 321]]