درباره ارتباط با مرحوم آقای کافی و کیفیت مرگ ایشان
در سال 52 مرحوم آقای کافی برنامه ای تهیه دیده بود مبنی بر اینکه عده ای از طلاب با خرج ایشان شبهای جمعه هر هفته به روستاهای اطراف کرج بروند و برای بچه ها کلاس درس اصول عقاید بگذارند و برای مردم سخنرانی کنند و با آنها نماز جماعت بخوانند و صبح جمعه برگردند. اجرای این برنامه توسط آیت الله مشکینی به بنده پیشنهاد گردید و من هم حدود سی ـ چهل نفر از طلاب را برای این منظور در نظر گرفتم و خودم نیز به همراه ده ـ دوازده نفر از دوستان مثل آقایان اوسطی، ری شهری، قاسمی، معصومی و گاهی آقای شیخ محمود عبداللهی و همچنین آقای شاکری و با ماشین ایشان که یک فورد آلمانی بود و گنجایش این تعداد را داشت، برای تبلیغ می رفتیم. نحوه کار هم به این صورت بود که ما روز پنجشنبه پیش از ظهر از قم به طرف تهران حرکت می کردیم و برای ناهار به منزل یکی از رفقا می رفتیم یا اینکه در مسیر چیزی به عنوان ناهار می خوردیم و در ادامه راه، دعای توسل یا ادعیه دیگر را با هم زمزمه می کردیم که صفای خاصی به محفل کوچک و صمیمی ما می داد و بعد هر کدام از ما در یکی از روستاهای اطراف کرج مثل برغان که الآن شهرک شده و ولیان و اغشت و غیره پیاده می شدیم و به سخنرانی و اقامه نماز جماعت برای مردم می پرداختیم و سپس آقای شاکری که خودش در آخرین روستای این مسیر می رفت، صبح همه دوستان را تک تک سوار می کرد و به قم برمی گشتیم و بعضی از روزها هم به تهران و خدمت آقای کافی می رفتیم و همان طور که می دانید روزهای جمعه در مهدیه تهران دعای ندبه باشکوه خاصی و حضور گسترده مردم مذهبی و متدین برگزار می شد و در حدود چهل تن از جوانان خیلی مؤمن و پاک مسئولیت برگزاری این مجلس را داشتند و در حالی که بازوبند به دست می بستند ضمن حفظ نظم جلسه به حضار آب می رساندند و به افرادی که احیاناً به جهت گریه و زاری زیاد از حال می رفتند کمک می کردند و یا به بیمارستان منتقل می نمودند و نکته جالب توجه قضیه این بود که این افراد بعد از پایان گرفتن جلسه دعای ندبه در حدود ساعت ده ـ یازده صبح دسته جمعی به منزل آقای کافی که در نزدیکی مهدیه قرار داشت می رفتند. تصادفاً یکی ـ دو بار من در این جلسه اختصاصی کارگزاران مهدیه با مرحوم
[[page 463]]آقای کافی حضور داشتم و از نزدیک شاهد زمزمه های عاشقانه و گریه های این دل سپردگان حضرت صاحب الامر (عج) بودم. اینها چنان از روی اخلاص و عشق ناله می کردند انگار که امام زمان (عج) را دیده اند. به هر حال عشق و ارادت این جوانان به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و همچنین چهره های نورانی این عزیزان و چشمهایشان که از نور ایمان می درخشید قابل توصیف نیست. نمونه اینگونه جوانان را شما می توانستید در سالهای اولیه جنگ در جبهه ها ببینید. به هر حال مرحوم آقای کافی نقش زیادی در توجه دادن مردم و بخصوص این جوانان به ایمان و معنویت و اهل بیت (ع) داشت. خود مرحوم آقای کافی اگرچه از نظر علمی خیلی بالا نبود ولی منبرهایش خیلی شیرین و روضه هایش فوق العاده با حال و دلنشین بود و مهمتر از همه توجه ویژه ای بود که خود ایشان به خاندان پیامبر (ص) و بخصوص حضرت مهدی (عج) داشت و علت این امر را شاید بتوان در ارتباطی که ایشان با بعضی از بزرگان و علما مثل مرحوم علامه امینی و مرحوم شهید مدنی و همین طور حضرت آیت الله مشکینی داشت جستجو کرد. گفتنی است که مرحوم آقای کافی علاقه خاصی به مرحوم علامه امینی و شهید مدنی داشت به طوری که هر از چند گاهی این دو عزیز را به خانه اش دعوت می کرد و از آنها روزها در منزلش پذیرایی می نمود. شاید تنها نقطه ضعف در کارنامه مرحوم آقای کافی برخورد غیرمنطقی ایشان با دکتر شریعتی بود؛ چون مخالفتهایی از این دست که با مطالعه و آگاهی همراه نبود ضمن تقویت موقعیت دکتر، در جهت اهداف ساواک مبنی بر ایجاد تفرقه در بین صفوف انقلابیون نیز بود.
[[page 464]]