این عواطف، باری است بر دوش من
این عواطفی که من از اقشار ملت می بینم، عواطفی که آنها را وادار می کند از راههای دور؛ از بختیاری، از شمال اینجا آمدند، تحمل زحمات کردند در این هوای سرد، در این راههای دشوار، این عواطف، یک باری است بر دوش من. من نمی دانم چه طور از زیر بار این عواطف بیرون بیایم. امروز یک عکسی پیش من از یک جوانی فرستادند که او نزدیک دانشگاه شهید شده است و وصیت کرده بوده است که اگر من، فلانی را ندیدم، این عکس را برای او بفرستید، و من از دیدن این عکس و باز عکسهای دیگری که از جوانهای ما در این راه شهید شدند باز احساس یک سنگینی می کنم. بر دوش من سنگین است این عواطف و آن چیزی که همۀ سنگینیها را سبک می کند، این است که ما از خدا هستیم و به سوی او می رویم. راه، راه خداست. شما از بختیاری که حرکت کردید تا اینجا برای خدا بوده است. من مطرح نبودم، خدا مطرح بوده. و آن آقایان که از شمال آمده اند، آنها هم راه را که طی کرده اند، راه خدا بوده است، برای خدا بوده است. آن چیزی که سهل می کند مشکلات را، این است که ما برای اسلام تحمل زحمت می کنیم.
* * *
[[page 105]]