فصل سوم: اصول رهبری

من با یک ضربه مقابل نگذاشتم

کد : 146594 | تاریخ : 22/12/1395

من با یک ضربه مقابل نگذاشتم

‏کماندوها... حتی منزل ما هم آمدند منتها من با یک ضربۀ مقابل نگذاشتم که آن کارهایی‏‎ ‎‏که می خواهند بکنند. یک اجتماع بود آنجا، اوایل این قضایا بود و اجتماع بود، و بعضی‏‎ ‎‏صحبت می خواستند بکنند و خود من هم شاید صحبت کردم یا می خواستم بکنم؛ به من‏‎ ‎‏گفتند که، دیدم خودم هم که یک صلواتهای بی مورد ‏‏[‏‏فرستاده‏‏]‏‏ شد، من به یکی از رفقا‏‎ ‎‏گفتم که برو بگو اگر در اینجا یک شلوغی بکنید، من می روم در صحن حضرت معصومه‏‎ ‎‏آنجا می روم منبر و حرفهایم را آنجا می زنم. اینها مأمور نبودند یک همچنین کاری را که‏
‎[[page 181]]‎‏همچو عکس العملی دارد بکنند؛ نمی دانستند که باید چه بکنند، ترک کردند.‏‎[1]‎

*  *  *

‎ ‎

‎[[page 182]]‎

  • )) همان؛ ج 4، ص 165ـ166.

انتهای پیام /*