فصل پنجم: خاطرات

خیلی از حکومتها را یادم هست

کد : 146723 | تاریخ : 23/12/1395

خیلی از حکومتها را یادم هست

‏من خیلی از حکومتها را یادم هست، حکومت یک خمین که یک قصبه بود، حکومت‏‎ ‎‏ولایت ثلاث که مرکزش، مبدأش گلپایگان بود، این حکومتها وقتی که راه می افتند،‏‎ ‎‏جلوشان یک کسی بود که یک عصایی هم دستش بود و اشخاصی هم اطراف و هرجا‏‎ ‎‏می رفتند آن طور یال و کوپال داشتند، لکن در عمل همه اش ظلم بود، همه اش تعدی به‏‎ ‎‏مردم، یال و کوپالها را درست می کردند برای اذیت مردم. من بچه بودم که حکومت‏‎ ‎‏گلپایگان یک نفر آدم شر هم بود، یکی از بالاترین افراد در بین تجّار و از متدین ترین‏‎ ‎‏افرادی که سراغ داشتم، این را از توی اتاقی که نشسته بودند وقتی که حکومت با آنها با‏‎ ‎‏خشونت صحبت می کرد و ما بیرون بودیم، نمی دانم حالا آنجا صحبت چه بود، ایشان‏‎ ‎‏می دیدند، کشیدند آن مرد محترم را آوردند توی حیاط پایش را بستند به چوب و کتک‏‎ ‎‏زدند به او، وضع این طور بود.‏‎[1]‎

*  *  *

‎ ‎

‎[[page 256]]‎

  • )) صحیفه امام؛ ج 15، ص 120ـ121.

انتهای پیام /*