من شاهد بودم
یک حکومت وقتی که می آمد در یک محلی، این حکومت مثل یک شاه با مردم عمل می کرد. مردم را هیچ به حساب نمی آورد. و من خودم شاهد این معنا بودم که یک حاکمی که برای گلپایگان آمده بود، و خمین هم آن وقت جزء گلپایگان بود، این در حضور تجاری که آمده بودند برای آنجا ملاقاتش، آن بزرگتر فرد تاجر را گفت ببرند ببندند به چوب. من شاهد بودم ـ که بچه بودم شاهد بودم ـ که یک نفر مرد متدین محترمی که در بازار رئیس تجار بود، این شخص فاسد این طور با او عمل کرد که در حضور جمع پایش را بستند به فلک و چوب زدند به او. این کارها را می کردند. و همین طور گاهی این کار را می کردند که وقتی که یک محترمی می رفت، یک عالمی مثلاً می رفت ملاقات می کرد با
[[page 267]]آنها، در حضور آن عالم یک بیچاره دیگری را می آوردند به چوب می بستند برای اینکه بفهمانند تو باید اطاعت بکنی.
* * *
[[page 268]]