خاطرات خانم مرضیه حدیده چی (دباغ)
بسم الله الرحمن الرحیم
قبل از هر سخنی باید بگویم زبان و قلم قاصر از آن است که این بنده کمترین، راجع به یک انسان بزرگ و خودساخته و پرورش یافته چون ابوالفضل در راه امام حسین زمان- امام راحلمان- چیزی بگویم و یا بنویسم. ولی آرزوی من این بود که آن عزیز، راجع به این حقیر اظهارنظر می کرد و می گفت و می نوشت. ولی تقدیر را نمی شود عوض کرد. چه بگویم که ذره ذره وجودم سوخت.
اما می توانم بگویم:
جایی که عقاب پر بریزد از پشۀ لاغری چه خیزد
ولی به حکم اطاعت امر، عرض می کنم: در سال 1356 از طرف برادران مهاجر به سوریه و لبنان، مأمور شدم به نجف اشرف مشرف شوم و با امام راحلمان ملاقات کنم. مشکلات جمع را در میان بگذارم و کسب تکلیف نمایم. اصرار بنده در ملاقات خصوصی با حضرت امام بود و بعضی از آقایان مسئول بیت، نظرشان این بود که آقا، با زن تنها ملاقات نمی کنند. در نهایت، خبر به حاج سید احمد آقا رسید و با نگرانی بنده از اینکه، جایگاه زن در نظر امام کجا است و چگونه است؟ فرمودند سؤال می کنم. بعد از یک روز ترتیب ملاقات داده شد و بنده در آن روز، یک ساعت و بیست دقیقه، خصوصی در محضر امام، از وضع ایران و زندانیان و شکنجه های رژیم طاغوت و اوضاع برادران ساکن در سوریه سخن گفتم.
نکته جالب جواب حضرت امام- که مربوط به آن عزیز می شود- این بود که امام
[[page 235]]فرمودند: به احمد می گویم تحقیق کند و به شما جواب بدهد.
ایشان به عنوان رابطی صدیق و مشاوری امین همه جریانات را به اطلاع امام می رساندند. حتی مسائل کوچک و بی اهمیت را از نظر امام پنهان نمی گذاشتند. به عنوان نمونه، برادرِ مسعود رجوی به نام سعید، که آن زمان با ساواک همکاری داشت و در فرانسه به سر می برد تلفنگرامی از طرف مسعود رجوی برای حضرت امام آورده بود که ما به حضرت امام بدهیم. بنده به حاج احمد آقا عرض کردم اینها که وضعشان در زندان روشن شده و ماهیت ایدئولوژیشان مشخص است، خوب است امام را ناراحت نکنیم. قدری برافروخته شدند و فرمودند: ما امانتدار و رابط هستیم و این امام است که باید تصمیم بگیرد.
یا اینکه روزی، همسر دکتر پیمان اصرار داشت که جمعی از خانمها در اطراف امام باشند تا چنین منعکس نشود که در اطراف امام، فقط آقایان هستند. ما می خواستیم چنین برنامه ای را اجرا کنیم. حاج احمد آقا مرا صدا کردند و گفتند: شما که سوابق اینها را می شناسید چرا فریبشان را می خورید. برای هر برنامه ای، اول از امام اجازه بگیرید و سپس عمل کنید. عرض کردم شما خودتان اجازه دهید. فرمودند: من هم مثل همۀ مردم، حالت یک مرید را دارم و حق پدر و فرزندی فقط در مسائل خانوادگی و روابط عاطفی برقرار است. در بقیه مسائل، چون مربوط به اسلام و انقلاب و ملت است ما تابع ولایت امام هستیم و هر چه ایشان بگوید و بخواهد سمعاً و طاعتاً باید عمل شود.
و حقیقتاً هم، چه در زمان حیات امام و چه پس از رحلت ایشان، این مطلب را عملاً ثابت کردند.
کسی نمی تواند آن ماه درخشندۀ بیت امام را وصف کند. بنده حاج سید احمد آقا را در انقلاب، همچون ابوالفضل در قیام عاشورا می بینم. درست است که همیشه تحت الشعاع نور خورشید و درخشندگی وجود پدر قرار داشتند، اما پس از رحلت حضرت امام- که وجود فیزیکی آن خورشید تابناک در پس ابر نهان شد - درخشندگی وجود حاج احمد آقا نمایان گردید.
پس از رحلت امام نیز، توصیه های بسیاری از طرف مسؤولین، به خصوص رهبر معظم انقلاب در مورد پذیرفتن پستی در نظام به ایشان شد تا اسلام و انقلاب از اندوخته های
[[page 236]]سیاسی - اجتماعی ایشان بهره مند شوند. ولی ایشان با وجود رعایت تمام ضوابط و رغبت به پشتیبانی کامل از ولایت فقیه و روشنگری و راهنمایی مسئولین، فرمودند: چون امام و مرادم در ایام حیاتشان دوست نمی داشتند صاحب پستی باشم، بنده پس از ایشان نیز پستی را قبول نمی کنم.
آخرین کلام اینکه، در سال 72 برای مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام(س) خدمتشان رسیدم. عرض کردم می خواهم برای بزرگداشت یاد حضرت امام، سمیناری مثل سالهای قبل داشته باشیم و شما از نظر بودجه ما را کمک کنید. فرمودند: پولهایی که نزد من است برای چنین خرجهایی نیست. می توانید از رهبری یا ریاست جمهوری کمک بگیرید. این عزیز در رابطه با حق و حقوق الهی، اینقدر دقیق بودند ولی از نظر عاطفی، کمتر انسانی را همانند ایشان دیده ایم.
امکان نداشت از مشکل و یا بیماری کسی مطلع شوند و بی تفاوت بگذرند. چندین بار با لباس مبدل - که شناخته نشوند - به عیادت و بازدید بیماران و افراد گرفتار می رفتند. در پایان، امیدوارم که خداوند همۀ ما در حفظ و نگهداری تمامی ارزشهای آفریده شده در انقلاب و دستاوردهای آن یاری نماید تا بتوانیم دین خود را به امام راحل و شهدای گرانقدر و آن عزیز از دست رفته ادا نموده و تبعیت از ولایت فقیه را تثبیت نماییم.
[[page 237]]