خاطرات آقای غلامحسین کرباسچی
بسمه تعالی
اولین باری که خدمت ایشان رسیدم به سالهای 42 و 43 برمی گردد که ایشان تحصیلات دبیرستانی خود را تمام کرده بودند ولی هنوز لباس روحانیت نداشتند.
من در بیت حضرت امام(ره) در قم به دلیل ارتباطی که پدرم آنجا داشت، معمولاً خدمت ایشان می رسیدم ولی ارتباط کاری و درسی با هم نداشتیم، تا اینکه ایشان مشرّف شدند به نجف و مسائل بعدی انقلاب و آمدن ایشان به کشور که بعد از آن ارتباط تنگاتنگی به دلیل جریانهای انقلاب با هم داشتیم.
در مورد حاج احمد آقا مسئله ای وجود دارد که هم ما و هم جامعه و مردم، خیلی نتوانستیم شخصیت و ابعاد روحی و فکری ایشان را درک کنیم.
مرحوم حاج احمد آقا، مثل ستاره پرفروغی در آسمان آفتابی ظهور کردند که در پرتو شعاع نورانی حضرت امام(ره) مجال درخشش و پرتوافکنی ایشان در میان جامعه و حتی دوستان و نزدیکان امکان پذیر نشد، مگر دوستان خیلی نزدیک ایشان که توانستند بخشی از این بارقه ها و استعدادهای پیدا و پنهان را درک کنند.
ایشان چند مشخّصۀ، بارز داشتند که می توانست به عنوان یک الگوی ناب و همه جانبه برای مسؤولان و دست اندرکاران و همچنین پیشبرد اهداف انقلاب مورد استفاده قرار گیرد که متأسفانه این حادثه، غیرمترقبه همۀ ما را از این بهره وری محروم کرد.
یک مشخصۀ بارز حاج احمد آقا، «صداقت و خلوص» ایشان بود. برخلاف اندیشۀ
[[page 401]]خیلی از کج اندیشان در اوایل انقلاب و بعدها که می خواستند ایشان را به نوعی یک عنصر پیچیده معرفی نمایند. ایشان یک مبارز صادقی بودند که شجاعت و صداقت این را داشتند که مسائل و نظرات خود را صریحاً به مسؤولان و دوستان بگویند و پنهان نکنند و به قول معروف «برخورد سیاسی» نداشته باشند. من خاطرات و نکات بسیاری از این برخوردها و نقطه نظرها را در جمع دوستان و جلسات متعدد از ایشان دیده بودم که خیلی از آنها برای ما و دیگر مسؤولان در آن شرایط خیلی روشن نبود. یادم هست که ایشان در یکی از جلسات گفتند: «سید مهدی هاشمی به نظر من از مسعود رجوی هم خطرناک تر است.» آن موقع وی مسؤولیت نسبتاً حساسی هم در کشور داشت و این اظهارنظر چند سال قبل از دستگیری و مسائل مربوط به او بود که از ناحیۀ حاج احمد آقا صادر شد.
برعکس این موارد نیز در مورد حاج احمد آقا صادق بود. بارها دیده شد در بعضی از جلسات، نسبت به شخصی نظرات و موضع منفی گرفته می شد ولی ایشان صریحاً از آن شخص دفاع می کردند.
این صداقت و خلوص چند خاصیت برای دوستان و نزدیکان فراهم می کرد. شاید یکی از دلایلی که دوستان ایشان، عاشقانه علاقمند حاج احمد آقا بودند و هم اکنون در غم فقدان ایشان شدیداً متأثرند، به مسأله صداقت و خلوص ایشان برگردد چون یک نوع اطمینان قلبی و آرامش روحی و روانی در شخص به وجود می آورد.
ایشان حتی در مسائل خیلی ساده و روابط عرفی نیز که اکثراً همۀ ما به طور روزمره دچار آن هستیم و در محذور واقع می شویم دچار تکلف و چشم پوشی نمی شدند و نظرشان را صریحاً اعلام می کردند.
تعارفات عادی و روزمره ای که بعضی مواقع به صورت «عادت» در شخصیت آدم شکل می گیرد، دامنۀ آن می تواند به خصلتها و موضع گیریهای اساسی در مورد انقلاب و سایر موارد مملکتی که بحثهای تعیین کننده است، کشیده شود و با چشم پوشی و تعارفات مسائل اصولی و اساسی کشور را با چشم تسامح و تعارف بنگریم و در حل معضلات آن ناتوان شویم.
اعلام صریح مواضع ایشان زبانزد عام و خاص به خصوص دوستان نزدیک بود. در اوایل انقلاب که جریانات و مسائل مختلف تندروی و کندروی در عرصۀ انقلاب وجود
[[page 402]]داشت که معروف به «کندروها» و «تندروها» و همچنین جریانهای ضد انقلابی گروهها بود، ایشان از معدود کسانی بودند که آن روزها صریحاً از جریان اعتدال نام بردند که همان راه معقول و میانه روی است و از افراط و تفریط به دور است.
خصلت روحی حاج احمد آقا، شکل گیری یک نوع اعتدال و میانه روی و همچنین واقع بینی در وجود ایشان بود. به طوری که ذاتاً در هر مسأله ای از افراط و تفریط به دور بودند و خیلی منطقی و معقول با پدیده ها و مسائل برخورد می کردند.
حاج احمد آقا در آخرین موضع گیریهای خود نیز انتقادهایشان را نسبت به بعضی از مسائل اجرایی صریحاً اعلام می کردند ولی این انتقادها ذره ای تردید در دفاع از ارزشهای انقلاب، نظام و رهبری ایجاد نمی کرد.
نکتۀ بسیار مهم و چشمگیر دیگری که من از ایشان سراغ دارم، تواضع و فروتنی نسبت به همه بود. این مسأله شاید استثنایی ترین ویژگی بود که همواره از وجود ایشان ساطع بود. ایشان هیچ گاه احساس «آقازادگی» که معمولاً روحیۀ نامطلوبی است و بسیاری از فرزندان مراجع را گرفتار خود می کند نداشتند این مهم به دلیل موقعیت ایشان و ارتباط تنگاتنگی بود که با حضرت امام(ره) داشتند.
ایشان از جمله شخصیتهای بزرگی بودند که در این پنج سال گذشته همه ساله در ضیافت افطاری که شهرداری برای کارگران زحمتکش خود برگزار می کرد، شرکت می کردند. در همین آخرین افطاری که خدمت ایشان بودیم به من گفتند: «فلانی! بعضی از افراد و شخصیتها پیش من می آیند و تا صبح از مسائل مربوط به انقلاب و نظام انتقاد دارند، ولی فردای آن روز می بینند که من در دفاع از انقلاب و نظام صحبت خیلی محکمی کردم که خلاصه، همۀ آن صحبتها را نقش بر آب می کنم.» این نشان دهندۀ این نکتۀ مهم است که ایشان علی رغم اینکه بعضی از انتقادها را قبول داشتند و تذکر هم می دادند ولی از نفس انقلاب و آرمانهای آن همواره دفاع می کردند. به نظر من اینها همه ناشی از خصلت صداقت و شجاعت ایشان بود.
بارها اتفاق می افتاد که بدون اینکه از ایشان دعوت شود، سرزده در مراسم ساده، از قبیل مجلس ترحیم یا مجلس عقدی شرکت می کردند. یادم هست که روزی یکی از افراد فامیل ما در قم مجلس عروسی داشتند، من هم شرکت کردم، باخبر شدم که حاج احمد
[[page 403]]آقا نیز در قم تشریف دارند، توسط یکی از دوستان مشترک از ایشان دعوت کردم که به طور غیرمترقبه و ناباورانه ای ایشان را در مجلس عروسی دیدیم در حالی که افراد عادی نیز در این قبیل مجالس صرفاً با دعوت قبلی و یا حضوری آن هم نه توسط شخص ثالث! راضی می شوند که شرکت کنند.
ایشان حتی آن شب به تعارف ما، شام را هم در میان خانوادۀ عروس و داماد صرف کردند، مسأله ای که برای همه یک رؤیا بود.
احیای روحیۀ متواضعانه و فروتنانۀ حاج احمد آقا در همۀ سطوح و برای همۀ افراد می تواند نکتۀ کارساز و تعیین کننده ای باشد.
ایشان در برخورد با افراد و جریانات، خود را به جای طرف مقابل می گذاشتند و با درک شرایط و مقتضیات وی به قضاوت و بررسی می نشستند. در یکی از جلسات بعضی از دوستان که صلاحیت آنها در انتخابات رد شده بود به شکایت نزد ایشان آمده بودند، حاج احمد آقا حرفها و مسائل آنها را به خوبی گوش کردند و گفتند: «استدلالهای مقابل نیز این است! »
یکی از گرفتاریهای حاج احمد آقا در سالهای اخیر، توقع بعضی از افراد بود که از ایشان داشتند. اگر ایشان به دلایل مسائل کلی انقلاب، نمی خواستند کاری انجام دهند، با «مروت و جوانمردی» با مسأله برخورد می کردند.
حضرت امام(ره) تنها شخصیتی هستند که بار عمده و اصلی انقلاب را از ابتدا تا زمانی که در قید حیات بودند، به دوش می کشیدند، در این رهگذر انقلاب را از مسیرهای پر پیچ و خم عبور داده و صحنه های مختلف را پشت سر گذاشتند. اگر بخواهیم سیر منحنی انقلاب را از ابتدا تا امروز ترسیم کنیم، حقیقتاً یک منحنی عجیب و قابل تأمل است. در تمامی این مدت پر از نشیب و فراز یکی از مشاوران برجسته و مورد اعتماد حضرت امام، شخص حاج احمد آقا بودند و این یک هوشمندی، نبوغ و زیرکی ذاتی می خواهد تا کسی در این مقام قرار گیرد.
همۀ این استعدادها معلول پاکی و خلوص ایشان بود که کمتر آن را اعلام می کردند. یکی از مسائل مهم زندگی حاج احمد آقا این نکته است که چرا ایشان مسؤولیت اجرایی قبول نکردند، در صورتی که می توانستند. چون آنچه که روشن است این است که
[[page 404]]ایشان هیچ گاه آدم سست و کاهلی در مسائل مختلف نبودند و بی اهمیت هم از کنار پدیده های مختلف نمی گذشتند. جمله ای از ایشان در این باره به یاد دارم که تحلیل آن خیلی سخت است. یک هفته بعد از رحلت حضرت امام شبی با جمعی از دوستان در همان محوطۀ بیت امام با ایشان نشستی داشتیم. من و یکی از دوستان راجع به پذیرش مسؤولیت اجرایی و گرفتن مسؤولیت در این حوزه از طرف ایشان صحبت به میان آوردیم. ایشان گفتند: «مسائل انقلاب و نظام هست و ما هم به قدر توانایی از آن حمایت می کنیم ولی مگر من تا کی باید متوقع باشم که در مسائل مختلف به خاطر داشتن مسؤولیت بالا حرف آخر را بزنم».
گفتن این جمله شاید به ظاهر آسان باشد ولی به واسطۀ حضور مداوم در همۀ جلسات و تصمیم گیریها در کنار حضرت امام و نقش تعیین کننده شان در این جلسات در طی ده سال، کمی سخت به نظر می رسد و نشان دهندۀ این است که ایشان فقط به واسطۀ حضرت امام و در کنار ایشان بودن است که مسائل را به دوش می کشد و برایش اهمیت دارد. چون کسی که سال ها مشاور نزدیک امام بوده و به نوعی تأثیرگذار در مسائل مختلف بوده است، حالا به راحتی همه، آنها را کنار می گذارد. این حقیقت بزرگ، حکایتگر این است که حتی مسؤولیتهای مهم در آن دوران نیز او را به خود جذب نکرده و وابستگی در ایشان ایجاد ننموده است.
آخرین باری که حاج احمد آقا را دیدم، یک هفته قبل از رحلت ایشان بود، آن شب ایشان، من و جمعی از دوستان از جمله آقایان توسلی، جمارانی، انصاری، سراج، آشتیانی و دیگر دوستان حضور داشتیم.
آن شب، شب عجیبی بود که ما در طی این مدت این حالت را کمتر در ایشان دیده بودیم. برخلاف معمول کمتر کمردرد و پادرد داشتند. همۀ کارهای پذیرایی و کارهای سفره را خودشان انجام می دادند، حتی چای را نیز خودشان می آوردند.
آن شب راجع به مسائل مختلف بحث هایی شد و ایشان توصیه هایی برای ما داشتند و تأکید داشتند که باید این مسائل امشب حل شود. تکیۀ ایشان بر واژۀ «امشب باید حل شود» برای من بخصوص حالا کمی سؤال انگیز بود. به هر حال راجع به طرح حرم حضرت امام و دفتر تنظیم آثار ایشان تأکیدهایی کردند و حتی به شوخی می گفتند: «حالا
[[page 405]]که ما یک سوری دادیم به این معنی نیست که همۀ مسائل امشب حل شود! »
آن شب آخرین باری بود که من خدمت ایشان رسیدم و متأسفانه بعد از آن اجل مهلت نداد و من حاج احمد آقا را دیگر ندیدم.
خدایش رحمت کند و در رحمت بی منتهای خویش مستغرق گرداند.
[[page 406]]