خاطرات آقای دکتر سید صادق طباطبایی

ملت به امام پاسخ آری دادند

امام به من دستور دادند: برای رفع این بهانه بگویید کسانی که چیز دیگری ‏‎ ‎‏غیر از جمهوری اسلامی می خواهند پشت آن برگه قرمز (یا نه) بنویسند، چه سیستمی ‏‎ ‎‏را می خواهند. این موضوع هم ناشی از درایت امام بود. نتیجه این تدبیر آن شد که فقط ‏‎ ‎‏413 رای به جمهوری دموکراتیک خلق داده شد.

کد : 147149 | تاریخ : 11/01/1396

به هر حال با هماهنگی صادق قطب زاده قرار شد چهار شب مانده به رفراندوم من در ‏‎ ‎‏تلویزیون توضیحاتی در مورد قانون اساسی بدهم. قطب زاده نظر من را برای برنامه زنده ‏‎ ‎‏به دلیل کارشکنی مخالفین پذیرا نشد. لذا بعد از ظهر رفتم قسمت اول برنامه را ضبط ‏‎ ‎‏کردیم. چند بار که هر دفعه یک ربع یا 20 دقیقه از اجرا می گذشت، از اتاق فرمان ‏‎ ‎‏اطلاع می دادند که نوار صدا ضبط نشده است و اشکال فنی پیش آمده است. بالاخره ‏‎ ‎‏قسمت اول مطلب ضبط شد. شب منتظر بودیم که از تلویزیون پخش شود که پخش ‏‎ ‎‏نشد. این امر باعث شد که با موافقت قطب زاده قرار گذاشتیم از فردا شب، پخش ‏‎ ‎‏مستقیم داشته باشیم. مطالب را آماده کردم و رفتم در استودیوی پخش اخبار و پس از ‏‎ ‎‏خاتمه خبر، برنامه را زنده شروع کردم. قرار بود که این برنامه ها یک ربع ساعت تا ‏‎ ‎‏بیست دقیقه باشد اما گاهی یک ساعت و نیم طول می کشید که توضیح می دادم و به ‏‎ ‎‏سو الات یا ابهامات موجود در اذهان مردم که قبلاً جمع کرده بودم پاسخ می دادم. شب ‏‎ ‎‏اول موضوع حقوق زنان در نظام جمهوری اسلامی را به گونه ای مطرح کردم که یکی ‏‎ ‎‏دو روز بعد آقای مجتهد شبستری به من گفت نکته ظریفی را اشاره کردی. من به طنز ‏‎ ‎‏گفته بودم که عده ای عنوان می کنند که حقوق اجتماعی آقایان در قیاس با حقوق ‏‎ ‎‏خانمها در جمهوری اسلامی لگدمال می شود یا حتی از حقوق اجتماعی محروم ‏‎ ‎‏می شوند، من این اطمینان را به آقایان می دهم که مطمئن باشند در قانون اساسی ‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی حقوقشان مساوی حقوق خانمها خواهد بود!‏

‏‏من در همان شب اول در مورد چگونگی رفراندوم برگ رای را نشان دادم که اینگونه ‏‎ ‎‏است، کسانی که موافق هستند قسمت سبز را جدا کرده و به صندوق بیندازند و کسانی ‏‎ ‎‏که مخالفند قسمت قرمز را. در روز بعد شنیدیم که گروه مجاهدین خلق در بعضی ‏‎ ‎‏شهرستانها و دهات دور دست در میان افراد بی سواد اعلام کرده اند که چون انقلاب با ‏‎ ‎‏خون به ثمر رسیده و انقلاب ما انقلاب خون شهدا است بنابراین کسانی که انقلابی فکر ‏‎ ‎‏می کنند و می خواهند به ادامه انقلاب رای بدهند قسمت قرمز را در صندوق بیندازند و ‏‎ ‎‏به این شکل می خواستند از بی سوادی مردم سوءاستفاده کنند. یا گفته می شد در بعضی ‎‏جاها به بهانه اینکه می خواهیم برای شما زمین تهیه کنیم، اقدام به جمع آوری شناسنامه ‏‎ ‎‏افراد کرده بودند. من این مطالبی را که به اطلاع ما می رسید در همان برنامه های ‏‎ ‎‏تلویزیونی توضیح می دادم و مردم را روشن می کردم که مراقب این ترفندها باشند.‏

 اعتراض به سوال رفراندوم

‏‏همانگونه که قبلاً گفتم در مقابل عنوان «جمهوری اسلامی» در انتخابات عده ای ‏‎‏شعارهای انحرافی مثل جمهوری دمکراتیک خلق مطرح می کردند معترض بودند، چرا ‏‎ ‎‏سوال رفراندوم تک گزینه ای می باشد. دو روز به موعد رفراندوم مانده بود که مطلب را ‏‎ ‎‏به امام گفتم، امام به من دستور دادند: برای رفع این بهانه بگویید کسانی که چیز دیگری ‏‎ ‎‏غیر از جمهوری اسلامی می خواهند پشت آن برگه قرمز (یا نه) بنویسند، چه سیستمی ‏‎ ‎‏را می خواهند. این موضوع هم ناشی از درایت امام بود. نتیجه این تدبیر آن شد که فقط ‏‎ ‎‏413 رای به جمهوری دموکراتیک خلق داده شد. همین امر مهندس بازرگان را بر آن ‏‎ ‎‏داشت تا در یک سخنرانی تلویزیونی خطاب به آنان که می خواستند در حکومت سهیم ‏‎ ‎‏باشند، بگوید: لااقل به اندازه کوپن تان ادعا داشته باشید! یک نامه جالبی هم از یک ‏‎ ‎‏خانم مسلمان هلندی به دست ما رسیده بود که گفته بود ما اعتقاد داریم اسلام حدّ و ‏‎ ‎‏مرز ندارد و من دلم می خواهد به این جمهوری اسلامی رای بدهم، اما ایرانی نیستم و ‏‎ ‎‏سفارت و کنسولگری هم نمی پذیرند رای بدهم، من چگونه می توانم نظر خودم را ‏‎ ‎‏اعمال کنم. به این نامه، پاسخ کتبی داده شد، اما این مطلب را هم در تلویزیون عنوان ‏‎ ‎‏کردم که خیلی اثر گذاشته بود، نظیر این مسایل زیاد بود. مثلاً از تبلیغات سوئی که ‏‎ ‎‏بوقهای استکباری می کردند، در مورد حقوق اقلیتهای مذهبی بود. من از روی قانون ‏‎ ‎‏اساسی مطالبی را می خواندم که حکایت از تامین حقوق آنها می کرد. با نمایندگان اقلیت ‏‎ ‎‏آشوری هم در وزارت کشور گفتگو کردم. آنها طی بیانیه ای اظهار اشتیاق می کردند که ‏‎ ‎‏در رفراندوم شرکت کنند که همین طور هم شد و بیانیه شان را قرائت کردم. برنامه آخر ‏‎ ‎‏تلویزیونی من، در شب رفراندوم بود. قبل از نماز مغرب و عشاء در مسجد نظام آباد ‏‎ ‎‏سخنرانی داشتم که دائم در حین پاسخ به سوالات به ساعتم نگاه می کردم و می گفتم ‏‎ ‎‏باید بروم و خودم را به ساعت خبر برسانم. همه حاضرین در مسجد گفتند سلام ما را‏‎ ‎‎‎‏به ملت برسانید. اتفاقاً در آغاز برنامه گفتم از مسجد نظام آباد می آیم و جوانهای آنجا ‏‎ ‎‏خواستند سلامشان را به ملت برسانم.‏

‏‏آن شب بعد از اینکه آخرین قسمت قانون اساسی را در میان گذاشتم، مقداری ‏‎ ‎‏احساساتی شدم و گفتم امشب شب قدر است، امشب شبی است که ارزشش از هزار ‏‎ ‎‏شب بیشتر است و مردم را تشویق کردم به شرکت در رفراندوم و گفتم برای اینکه پای ‏‎ ‎‏صف معطل نایستید اول وقت بروید. دو روز بعد از پدرم شنیدم که امام به فاطی ‏‎ ‎‏خواهرم گفته بودند که آقا صادق اولاً خوب حرف می زند ثانیاً حرف خوب می زند، ‏‎ ‎‏پریشب آن چنان من را تحریک کرد که می خواستم همان موقع پا شوم و بروم پای ‏‎ ‎‏صندوق بایستم! این مطالب را خواهرم نیز در خاطرات خود آورده است.‏

‏‏در اولین ساعات روز دهم فروردین رفراندوم با شکوه هر چه تمامتر آغاز شد. ‏‎ ‎‏حضور مشتاقانه مردم از همان ساعات اولیه نمایان بود. بسیاری از مردم برای نخستین ‏‎ ‎‏بار در طول عمر خود بود که در رای گیری شرکت می کردند. از اخبار و گزارشها و ‏‎ ‎‏تصاویری که وجود دارد میزان شور و حرارت وصف ناپذیر مردم، حتی اقلیتهای مذهبی ‏‎ ‎‏کاملاً پیدا است. روز اول آنچنان تراکم جمعیت زیاد بود که ما نتوانستیم به بعضی ‏‎ ‎‏مناطق بخصوص مناطق مرزی تعرفه لازم رابه حد کافی بفرستیم. نزدیک غروب بود که ‏‎ ‎‏با دفتر امام در قم تماس گرفتم و ایشان اجازه دادند که 24 ساعت دیگر مدت ‏‎ ‎‏رای گیری را تمدید کنیم. ما یک پل ارتباطی بین مراکز استانها و شهرهای بزرگ بر قرار ‏‎ ‎‏کردیم و با هواپیما و هلیکوپتر و خیلی جاها با قاطر برگه ها را به جاهایی که نرسیده ‏‎ ‎‏بود رساندیم. باز هم گزارشهایی می رسید که گروههای ضد انقلاب چریکهای فدایی ‏‎ ‎‏خلق و مجاهدین خلق اقداماتی کرده بودند و برگه ها را از بین برده بودند.‏

‏‏متاسفانه علی رغم تدابیر امنیتی در گنبد و ترکمن صحرا و سقز و سنندج و مهاباد ‏‎ ‎‏نگذاشتند رفراندوم برگزار شود. حتی به اتومبیل هیات حسن نیت و نمایندگان آقای ‏‎ ‎‏طالقانی هم حمله کردند که خوشبختانه به آنها آسیبی نرسید. در سنندج اکیپی شامل ‎‏شش پزشک و سه پرستار که برای مداوای مجروحین رفته بودند مورد حمله قرار گرفته ‏‎ ‎‏و کشته شدند.‏

‏‏ماموران وزارت کشور با صندوقهای سیار به بیمارستانها و زندانها هم می رفتند، از ‏‎ ‎‏نکات جالب اینکه امیر عباس هویدا در زندان در خواست کرده بود رای بدهد که برگه ‏‎ ‎‏به او داده شد و او هم رای آری به جمهوری اسلامی داد.‏

‏‎شمارش آراء و اعلام نتیجه به امام

‏‏بلافاصله پس از اتمام ساعات رای گیری شمارش آراء آغاز شد. یادم است در حالی که ‏‎ ‎‏نتایج آراء را از نقاط مختلف دریافت می کردیم اطلاع دادند که چریکهای فدایی یا ‏‎ ‎‏عده ای مسلّح قصد دارند به ستاد انتخابات حمله کنند. عده ای از کارکنان ترسیده بودند، ‏‎ ‎‏آقای کیارشی ـ معروف به پیراشکی ـ از دوستان انجمن اسلامی شهر آخن هم آن موقع ‏‎ ‎‏به وزارت کشور برای دیدار با من آمده بود. من گفتم به نظر می رسد جنگ روانی باشد.‏‎ ‎‏ولی بالاخره حرکت مذبوحانه و بی ثمری انجام دادند. علیرغم آن شمارش آراء ادامه ‏‎ ‎‏یافت.‏

‏‏ساعت 2ـ 5 / 1 بعد از نیمه شب بود که نتایج جمع آوری شد. با وجود این که در ‏‎ ‎‏برخی از شهرها رای گیری انجام نشده بود و به برخی نقاط هم برگه رای نرسیده بود، اما ‏‎ ‎‏روی برخی اطلاعات، تخمین ما این بود که 94 درصد واجدین شرایط در رفراندوم ‏‎ ‎‏شرکت کرده اند، البته سرشماری دقیق جمعیتی نداشتیم، اما بر اساس تعداد تعرفه ها و ‏‎ ‎‏اطلاعات دیگر جمعیتی این درصد را به دست آوردیم که خوب یک امر بی سابقه ای بود.‏

(خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطبایی (ج. ۳): شکل‏ گیری انقلاب اسلامی ایران؛ ص 297-305)

انتهای پیام /*