در باران

کد : 148616 | تاریخ : 03/02/1396

در باران

‏صدای کوچ و هجوم باد، عبور قافله در باران ‏

‏خوشا تو قافله سالار و خوشا مغازله در باران ‏

‏چه قرنها که در این وسعت، هوای ابر، نفس می زد‏

‏که برق چشم تو افروزد، هزار مشعله در باران ‏

‏تو ای نواده ابراهیم! کجای مروه صفا کردی؟‏

‏که زمزم نفست آنک، فکند ولوله در باران ‏

‏قسم به نیمه شبان تو، به نور ذکر لبان تو‏

‏به جز تو غزلخوانی، نخوانده نافله در باران‏

‏دو کوه شانۀ تو شبها، میان سجده و عرفانت‏

‏چگونه تا به سحر لرزید؟ شبیه زلزله در باران!‏

‏کویر از همه دریاتر، بهار با تو شکوفاتر‏

‏هنوز می رسد از نامت، صدای چلچله در باران‏

‏حدیث آن همه دل با تو، حدیث کثرت و وحدت بود‏

‏که قطره ها به تو پیوستند، نبود فاصله در باران‏

‏تو آبشار جمارانی، تو اصل رحمت بارانی‏

‏عطش برای ابد خشکید، در این مقابله در باران‏

‏دوباره دست خداوندی، برای قبله، قیام آورد‏

‏برای خلق، امام آورد! و سوره، نازل در باران‏

‏بخوان دو آیه از این آئین، به گوش تشنۀ فروردین‏

‏و پای منبر گل بنشین، بپرس مسئله در باران...‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏                                                        حامد حسین خانی‏

‏ ‏

‎ ‎

‎[[page 148]]‎

انتهای پیام /*