فقه و فقاهت در بینش و نگرش امام

کد : 149780 | تاریخ : 16/02/1396

‏ ‏

‏ ‏فقه و فقاهت در بینش و نگرش امام

‏ ‏

 حجت الاسلام والمسلمین دکتر مقدم


‏ ‏

‏     ‏پس از انقلاب صنعتی یعنی دو قرن قبل، در مغرب زمین مسأله ای که برای ادیان‎ ‎مطرح شد، تقابل دین با علم و عقل بود. چرا که از یک جهت دین، انسان وجامعه های‎ ‎انسانی را به تعهد در برابر اصول ثابت و جاودانه می خواند و از سوی دیگر دانش علوم‎ ‎تجربی، تکنولوژی را در یک تغییر و تجدید مداوم زندگی انسانی، در حوزه های‎ ‎مختلف، هدایت و می کند.

‏     با گذشت یک قرن و نیم، متفکران مسلمان، برخی از فقها، مجتهدان و فرهیختگان‏‎ ‎‏دنیای اسلام، سه گونه با شریعت  و فقه اسلامی برخورد کرده اند:‏

‏     ‏نوع اول: پاره ای از متفکران اسلامی و مجتهدان، بر این عقیده و باورند که باید به‎ ‎اجتهاد گذشته در فهم شریعت و نظام مدون فقه اسلامی، اکتفا نمود و از پرداختن به‎ ‎هر نوع اجتهاد جدید و نوین پرهیز کرد. رابطۀ این دسته از فقها و متفکران دینی با‎ ‎تمدن و زندگی نوین انسانی به گونه ای است که دین را فقه؛ و شریعت را لباسی شناخته شده به


‎[[page 333]]‎

هر پیکر می دانند؛ و اگر به تفکر و پیکره ای این لباس، مناسب نیامد، باید تمدن را رها‎ ‎کرد و شریعت را گرفت. اینگونه برخورد، برخورد پاره ای از فقیهان است که نسبت به‎ ‎نگرشها و اجتهاد گذشتگان، مطلق نگرند.

‏     ‏نوع دوم: برخی از متفکران اسلامی و دینی، راهی افراطی طی کرده اند؛ آنان‎ ‎می گویند: ما نسبت به اصول اعتقادی دین مشکلی نداشته ایم و نداریم، چه اینکه دین‎ ‎در دو حوزۀ مختلف اعتقادات و شریعت دینی و اسلامی نمودار است. ما اعتقادات‎ ‎اسلام را موردنظر داریم و شریعت اسلامی را از آن جهت که با زندگی مدرن، متجدد و‎ ‎نوظهور دنیای کنونی انسان سازگار نیست، رها می کنیم و از قوانین و یافته های‎ ‎تمدنهای دیگر بهره می گیریم. متأسفانه این متفکران نه تنها شریعت دینی را رها‎ ‎کرده اند بلکه اعتقادات دینی را نیز آسیب پذیر نموده اند.

‏     اما نوع سوم، آن دسته از متفکران هستند که در بین آنها پاره ای از فقیهان،‏‎ ‎‏مجتهدان، اسلام شناسان، فرهیختگان و آشنایان به مبانی دین وجود دارد؛ آنها در‏‎ ‎‏حقیقت برخوردی اصلاح گرایانه و احیاگرانه نسبت به فقه اسلامی دارند. این گروه از‏‎ ‎‏فرهیختگان که در رأس آنان، نگاه و نگرش فقهی امام مطرح است معتقدند: در نگاه‏‎ ‎‏گروه اول، دین بتدریج از حوزه زندگی انسان حذف می شود؛ زیرا دینی که با زندگی‏‎ ‎‏انسان سازگار نباشد به طور قطع ماندگار نیز نخواهد بود؛ و دسته دوم که روشی ‏افراطی‎ ‎در برخورد با فقه و شریعت طی کرده اند، از دید اصلاح طلبان محکوم و مطرود هستند؛ چه‎ ‎اینکه اقدام این دسته، مجموعه قوانین و مقررات و ضوابط ثابت دینی را نیز در قلمرو زندگی‎ ‎مطرود داشته است. امّا دسته سوم، یعنی اصلاح طلبان با فقه و شریعت اسلامی معتقدند فقها،‎ ‎مجتهدان و فرهیختگان، مظاهر و رخدادهای زندگی انسان و آنچه که در حوزه سیاست،


‎[[page 334]]‎

فرهنگ، اقتصاد، حکومت، تعلیم و تربیت، قوانین مدنی و قوانین قضایی است باید از‎ ‎یک اجتهاد مستمر و پویا برخوردار باشد. اجتهاد مستمر و پویا به این معناست که در‎ ‎عین حفظ اصول ثابت دین، نگاهی آشتی گرایانه و واقع گرایانه نسبت به زندگی متغیر‎ ‎و مدرن انسانی داشته باشیم. نه اصول ثابت دین را نفی کنیم و نه تمدن انسانی را که‎ ‎برخواسته از عقل و علوم و دانش انسانی است نادیده بگیریم. امام معتقد به اجتهاد‎ ‎مستمر، پویا و بالنده است که در آن اصول ثابت محترم نگاه داشته می شود و تمدن و‎ ‎زندگی مدرن و نوظهور انسانی نیز، سازگار با اصول ثابت دین تفسیر و تحلیل می شود.

‏     امام در مجموعه نوشته ها و گفته هایشان در خلق اجتهاد پویا به دو جریان، اشاره‏‎ ‎‏کرده است؛ ایشان در «ر. ک: صحیفه امام»، جلد 21، صفحه 217ـ218 درخصوص توجه داشتن به‏‎ ‎‏دو عنصر زمان و مکان در قلمرو اجتهاد چنین می فرمایند:‏

‏     «یکی از مسائل مهم در دنیای پرآشوب کنونی نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع‏‎ ‎‏تصمیم گیریهاست. حکومت، فلسفه عملی برخورد با شرک و کفر و معضلات داخلی و‏‎ ‎‏خارجی را تعیین می کند و این بحثهای طلبگی مدارس که در چهارچوب تئوریهاست‏‎ ‎‏نه تنها قابل حل نیست که ما را به بن بستهایی می کشاند که منجر به نقض ظاهری قانون‏‎ ‎‏اساسی می گردد».‏

‏     از آنجا که زمان و مکان یعنی تاریخ و جغرافیای زندگی مجتهدان، مناسبات و‏‎ ‎‏روابط زندگی انسانها در قلمروهای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و‏‎ ‎‏رابطه هر جامعه با کل نظام حاکم بر جهان؛ اینها تحت عنوان توجه داشتن به دو عنصر‏‎ ‎‏زمان و مکان تفسیر می شود. با توجه به همین نکته امام در «ر. ک: صحیفه امام»، جلد 21،‏‎ ‎‏ص 288ـ290 می فرمایند:‏

‎[[page 335]]‎‏ 

    ‏«زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسأله ای که در قدیم دارای‎ ‎حکمی بوده است، به ظاهر همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد‎ ‎یک نظام ممکن است، حکم جدیدی پیدا کند. بدان معنا که با شناخت دقیق روابط‎ ‎اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده‎ ‎است، واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی می طلبد».

‏     پس نگاه نخست امام در فقه پویا و بالنده، توجه دادن فقها و مجتهدان به دو عنصر‏‎ ‎‏زمان و مکان است. به شاهکار دوم امام در سازگار کردن نظام قوانین اسلام یعنی‏‎ ‎‏شریعت اسلامی با مدرنیزم و واقعیتهای موجود زندگی بشر، توجه داشته باشید. در‏‎ ‎‏بخش اول اشاره شد که هیچ گاه حکمی تغییر نمی کند، مگرآنکه شناخت زمان و‏‎ ‎‏مکان، بسترهای متفاوت را بعنوان موضوع برای حکم ایجاد نماید. شریعت همان‏‎ ‎‏شریعت است. در مبحث دوم، امام در پویایی و بالندگی اجتهاد یا به عبارت روشنتر‏‎ ‎‏در بالندگی و احیای شریعت و فقه اسلامی، تئوری سیاسی به نام تئوری ولایت مطلقه‏‎ ‎‏را مطرح کرده اند. من ولایت مطلقه را به عنوان ابظول تیسموس مطلق گرایی فقیه در‏‎ ‎‏هر قلمرو نمی دانم؛ هیچ انسانی در حوزه های مختلف، ابظولوت و مطلق نیست. امام‏‎ ‎‏این اطلاق را در دو قلمرو مورد نظر دارد؛‏

‏     اوّل در قلمرو فقهی. بدان معنا که تئوری ولایت مطلقه، یک گستردگی در فقه به‏‎ ‎‏وجود آورده است. ایشان در «ر. ک: صحیفه امام»، جلد 21، صفحه 288ـ290 می فرمایند:‏

‏     «حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی‏‎ ‎‏بشریت است. حکومت نشان دهندۀ جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات‏‎ ‎‏اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است. فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان و‏

‎[[page 336]]‎

اجتماع از گهواره تا گور است».

‏     دوم در مورد گسترش قلمرو اختیارات حاکم اسلامی. من معتقدم: مترقی ترین و‏‎ ‎‏سازگارترین مبانی بنیادی و اصولی فقهی امام، تئوری ولایت مطلقه است. امام در‏‎ ‎‏حقیقت به جایی می رسد که می بیند، زندگی بشر که متناسب با دنیای امروز است، در‏‎ ‎‏قالبهای بسته احکام فقهی اولیه و ثانویه ممکن نبوده و معقول و متداوم نیز نمی باشد.‏‎ ‎‏بنابراین از آنجا که زندگی امروز بشر در سایه علوم و دانش تجربی دائماً در تغییر و‏‎ ‎‏تحول است و این تغییر و تحولات، موضوعاتی متغیر و متحول را در قلمروهای‏‎ ‎‏مختلف پیش روی فقها، حاکمان اسلامی و دولت دینی می گذارد، تئوری ولایت‏‎ ‎‏مطلقه را مطرح می کند در این تئوری احکام بیان شده توسط حاکم اسلامی که خود‏‎ ‎‏فقیه مجتهد آگاه به زمان و مکان است، با توجه به مصلحت و شرایط زمان و مکان،‏‎ ‎‏تغییر می کند.‏

‏     شورای مصلحت نظام، با توجه به مصالح عمومی جامعه، مجموعۀ قوانین و‏‎ ‎‏مقرراتی را در حوزه های گوناگون، وضع می کند که همچون احکام دینی بوده و برتر از‏‎ ‎‏احکام اولیه می باشد. در تئوری ولایت مطلقه امام، مجتهد، زمان و مکان را‏‎ ‎‏می شناسد و با توجه به فقه سنتی، همه ابزارهای لازم برای استخراج و استنباط احکام‏‎ ‎‏را در دست دارد. این احکام اسلامی در راستای مصلحت جامعه اسلامی می تواند‏‎ ‎‏حکم شریعت باشد؛ یعنی به یک اعتبار، حاکم اسلامی مشروع است و احکام او در‏‎ ‎‏شریعتی که تئوری ولایت مطلقه می گوید حتی برتر از احکام اولی و ثانوی است.‏‎ ‎‏[‏ببینید امام چگونه دو سویه مسائل را حل می کند.‏]‏

‎     ‎در مورد حقوق زنان در «ر. ک: صحیفه امام»، جلد 10، صفحه 406ـ407 آمده است: اگر در‎ ‎ضمن عقد، شرط شود که زن از طرف مرد وکیل در گرفتن طلاق است، زن مانند مرد می تواند


‎[[page 337]]‎

حق طلاق داشته باشد و این را از دید توجه مجتهد به برخی از مسائل جامعه بیان‎ ‎می کند. امام در پاسخ به این سؤال که زنانی که تحت زوجیت هستند و حق طلاق را،‎ ‎شرط ضمن عقد نیاورده اند؛ براساس تئوری ولایت این موضوع را حل می کنند و‎ ‎می فرمایند: از شئون فقیه آن است که اگر مردی با زن خودش رفتارش بد باشد، اول او‎ ‎را نصیحت کند، بعد تأدیب کند و اگر دید نمی شود اجرای طلاق کند. یعنی مجتهد و‎ ‎حاکم اسلامی با این ولایت در حقیقت می تواند؛ آنچه را که به مصلحت جامعه‎ ‎تشخیص می دهد؛ مصلحت جامعه ببیند و به عنوان حکم ولایی قرار دهد یا می تواند‎ ‎بعضی از احکام را تعطیل کند بنابراین وقتی امام می فرماید که احکام اولی را می شود‎ ‎به خاطر مصلحت نظام اسلامی تعطیل کرد، آیا دولت اسلامی نمی تواند با توجه به‎ ‎دید امام و در پرتو تئوری ولایت مطلقه، برای مسأله سنگسار که ممکن است در‎ ‎بعضی مواقع، حیثیت و هویت جامعه و دین ما را زیر سؤال ببرد، حکم فقهی جدیدی‎ ‎ارائه نماید؟ «شاطبی» یکی از فقهای اصلاحگر، روشنفکر و فرهیخته ای است که‎ ‎دیدگاههای بسیار بنیادی در زمینۀ فقه و حقوق اسلامی دارد. ایشان در کتاب‎ ‎الموافقات می گوید:

‏     «اهداف اصلی شریعت پنج چیز است: دین؛ یعنی شریعت حافظ دین است. عقل؛‏‎ ‎‏شریعت اسلامی حافظ عقل است؛ یعنی کلیه احکامی که در شریعت اسلامی است با‏‎ ‎‏توجه به عقل که پیامبر باطنی و درونی انسان است در نظر گرفته می شود. مال، اموال‏‎ ‎‏انسانها. جان، انسانها و نسل انسانها».‏

‏     با دقت در این مقوله، طبیعی است که دولت اسلامی، به عنوان یک نهاد،‏‎ ‎‏می خواهد‏‏ جامعه را با توجه به مصلحت آن در تمامی قلمروها به این پنج هدف رهنمون کند؛‎ ‎اما با تئوری ولایت مطلقه، حق قانون گذاری در اختیار حاکم و  ولی اسلامی قرار می گیرد. در


‎[[page 338]]‎

حقیقت امام، نظام اسلامی را در جهت سازگاری با زندگی انسان شکل می دهد؛ لکن‎ ‎این سازگاری در چهارچوب ضوابط دین و اهداف کلی شریعت خواهد بود.

‏ ‏

‏ ‏

‎[[page 339]]‎

‏ ‏

‎ ‎‎[[page 340]]‎

انتهای پیام /*