قول به صَرفه و دیدگاه شهید

کد : 150153 | تاریخ : 17/02/1396

قول به صرفة و دیدگاه شهید آیت الله سید مصطفی خمینی(ره) دربارۀ تحدّی قرآن 

‏ ‏

‏حجت الاسلام و المسلمین محسن غرویان ‏

‏ ‏

اشاره 

‏در این مقاله، نخست چکیده ای از آراء و نظرات آیت الله شهید مصطفی خمینی‏‏(ره)‏‎ ‎‏در باب تحدّی قرآن آمده است. سپس بحثی فشرده دربارۀ مذهب صَرف در باب اعجاز‏‎ ‎‏و تحدّی قرآن ارایه شده است. و در پایان جهتگیری مقالۀ آیت الله شهید حاج سید‏‎ ‎‏مصطفی خمینی‏‏(ره)‏‏ نسبت به دعاوی مذهب صرف به طور مشخص عرضه شده است.‏

‏ ‏

بخش اول:

‏چکیدۀ نظر آیت الله مصطفی خمینی‏‏(ره)‏ دربارۀ تحدی قرآن

‏جهت اول:‏

‏یکی از قوانین عام هستی، قانون علّیت است که هم برهان بر آن قائم است و هم‏‎ ‎‏وجدان آدمی بر آن حاکم.‏

‏انکار علیت در جهانِ موجودات یا به معنای قول به حدوث حادثات بدون علت است‏‎ ‎‏که امری است بدیهی البطلان و یا به معنای انحصار علیت در خداوند است که مستلزم‏‎ ‎‏جبر و باطل است.‏

‏انتساب اشیاء به علل آنها در حدی متوسط است؛ به گونه ای که نه اهمال وسایط لازم‏‎ ‎‏آید و نه اهمال مبدأ عالم و این، همان معنای «امرٌ بین الأمرین» است که نقل و عقل کشف‏‎ ‎‏بر آن صحه می گذارند. ‏

‏پس در حدوث همه حادثات باید به علتی مرکب از قدیم ازلی و امور حادث قایل‏‎ ‎‏باشیم، به گونه ای که این انضمام نه امری پایینتر از شأن واجب باشد و نه قراتر از حدّ‏‎ ‎‏ممکن. ‏

‏حقیقت مزبور هم در امور دنیا جاری است و هم در امور آخرت. پس اینکه اموری‏‎ ‎


‎[[page 35]]‎

‏مثل ناقۀ حضرت صالح(ع) و یا تولد حضرت عیسی(ع) را بلاواسطه به ارادۀ ازلی مستند‏‎ ‎‏بدانیم، توهمی بیش نیست. همینطور است کتب آسمانی از جمله قرآن. این کتب نیز‏‎ ‎‏دارای علل طولی، اصلی و فرعی، ذاتی و عرضی هستند، درست مانند سایر کتب و‏‎ ‎‏تألیفات.‏

‏ ‏

‏جهت دوم:‏

‏بر اساس آنچه گفته آمد، نباید چنین پنداشت که قرآن مخلوقی مستقل در عرض‏‎ ‎‏مخلوقات عالم است و از ناحیه خداوند با اراده ای مستقل خلق شده است، بلکه قرآن‏‎ ‎‏امری تکوینی و یکی از جزییات همین عالم مانند سایر جزییات است. و همانطور که این‏‎ ‎‏سطور به خداوند منسوب است، قرآن نیز به خداوند انتساب دارد، بدون کمترین تفاوتی‏‎ ‎‏پس تفاوت قرآن با سایر تألیفات را باید در امر دیگری جستجو کرد. آنجاست که روشن‏‎ ‎‏می شود که تفاوت تألیف و کارها از حیث ارزش و صحت و سقم و فصاحت و بلاغت و‏‎ ‎‏سایر جهات مربوط می شود به تفاوت وسایط از حیث اتصال با مبدأ و نحوه ارتباط با علم‏‎ ‎‏و قدرت و ارادۀ کلی. هر چه این ربط قویتر و شدیدتر باشد فعل و اثر نیز بر اساس قاعدۀ‏‎ ‎‏سنخیت در علل و معالیل طبیعی و الهی قویتر و کاملتر خواهد بود و آیۀ قرآن نیز به همین‏‎ ‎‏نکته نیز اشاره می فرماید: ‏«قل کلٌّ یعملُ علی شاکلته» ـ اسراء ـ 84.

‏پس به طور کلی چون نور احمدی و ضیاء محمّدی(ص) در سفر سوم که همان سفر‏‎ ‎‏من الحق و الی الخلق بالحق است فانی محض در ارادۀ حق بوده و باقی به بقای خداوند‏‎ ‎‏است و چون پس از این مرحله، سفر چهارم یعنی سفر ‏بالحق و فی الخلق ‏را در پیش‏‎ ‎‏دارد، در این مرحله توانسته است که در زمرۀ موجودات واجب به وجوب تبعی و ظلّی‏‎ ‎‏داخل شود و وجوب غیری را کنار زند و فعل و دست و پا و اراده و فکر و حرکت او، فعل‏‎ ‎‏و دست و پا و اراده و حرکت خدا شود: ‏«لایزال عبدی المؤمن یتقرب الی بالنوافل حتی‎ ‎اکون یده الّتی یبطش بها ...»

‏اینجاست که کتاب او، کتاب خداست و فرقان او، قران خدا و قرآن خداوند، فرقان‏‎ ‎‏الهی است.‏

‏جهت سوم: استناد بعثت انبیا به وسایط و اسباب ‏


‎[[page 36]]‎

بعثت انبیا و مخترعین و برانگیختن انسانهای عادی برای ارائۀ افعال و افکار و‏‎ ‎‏حرکات و آثارشان همه از یک سنخ واحد است و از عالم غیب ازلی سرچشمه می گیرد و‏‎ ‎‏ارادۀ الهی در تمام این بعثات دخالت دارد و تفاوت این امور در میزان اختلاط با باطل و‏‎ ‎‏دخالت قوای غضبیه و حیوانی و شیطانی در آنهاست. پس اگر وجودی حتی صرف و‏‎ ‎‏قوای او فانی در ارادۀ خدا باشد و شیطانش به او ایمان آورده باشد ‏(شیطانی آمن بی)‏،‏‎ ‎‏همه شئون و آثار و افعالش الهی است. تفاوت انبیا نیز به تفاوت درجات وجودی و‏‎ ‎‏اختلاف مراتب آنها باز می گردد، شبیه ابزار و آلات مغناطیسی که هر یک توان و قابلیت‏‎ ‎‏و کارآیی خاصی دارند، گرچه همه با مغناطیس کار می کنند.‏

‏ ‏

حاصل سخن 

‏از آنچه گفته آمد روشن می شود که فرود جبرئیل بر پیامبر(ص) وسایر انبیا، امری‏‎ ‎‏گزافی و بدون اقتضا در نفس نبی نیست. و اگر غیر این باشد، لازمه اش این است که‏‎ ‎‏رسالت و نبوّت و علم به امور غیبی و قدرت تصرفات تکوینی و خوارق عادات، شأنی از‏‎ ‎‏شئون انبیا محسوب نشود. بر اساس همین توهم نابجا شاعر پارسی گو گفته است:‏

‏ ‏

‏گر وحی به پشه ای رساند‏

‏ ‏‏صد مرتبه بیشتر بداند‏

‏ ‏

‏او چنین پنداشته که نزول جبرئیل بر انبیا فقط به ارادۀ الهی است و ربطی به شرایط‏‎ ‎‏واسباب و معدّات ندارد، و حال آنکه این امر ممتنع و باطل است، چرا که نزول وحی‏‎ ‎‏متوقف بر ریاضات نفسانی و شرایط و استعدادهای روحی و جسمی خاصی است که‏‎ ‎‏اکتساب آنها بسی دشوار و صعب است.‏

‏ ‏

‏جهت چهارم: دربارۀ خاتمیت رسول گرامی اسلام(ص)‏

‏خاتمیت پیامبر اسلام(ص) همچون سایر مسایل است و به قصور علل و مقتضیات‏‎ ‎‏این عالم برای ظهور پیامبر بعدی باز می گردد. اصل رسالت و خاتمیت پیامبر(ص) بر‏‎ ‎‏اساس علل و شرایط خاصی در این عالم است و چنین نیست که خداوند با اراده ای‏‎ ‎‏مستقل شخص پیامبر(ص) را برای این مقامات انتخاب کرده و راه را بر دیگران بسته‏‎ ‎‏باشد. فیض عام خدا در همیشۀ زمانها بوده و هست و به حسب استعدادات و امکانات‏‎ ‎‏وسعۀ وجودی به افراد می رسد و البته فیض رسالت به اُوْحَدی از انسانها و نفوس کامل و‏‎ ‎


‎[[page 37]]‎

مطهر اضافه می شود و هر کسی استعداد ندارد که به آن نایل گردد.‏

‏و اگر بعد از پیامبر(ص) رسول و نبیّ دیگری در این عالم منظومۀ شمسی نمی آید، به‏‎ ‎‏خاطر عدم قابلیت قابل است نه به خاطر عدم فاعلیت فاعل و انقطاع فیض. و اگر کتابی‏‎ ‎‏بعد از قرآن نازل نمی شود، به خاطر این نیست که باب نزول کتاب با اراده ای خاص و‏‎ ‎‏مستقل از جانب خداوند مسدود شده باشد، بلکه به خاطر فتور و عدم قابلیت و استعداد‏‎ ‎‏در آباء و انباء و امهات و اشخاص این عصر است. قرآن کریم مسئله عدم نزول کتاب‏‎ ‎‏دیگری بعد از قرآن را به عجز و امتناع و یا به عدم فاعلیت خداوند نسبت نمی دهد، بلکه‏‎ ‎‏به فقدان اسباب و شرایط لازم در انسانها منسوب می کند: ‏«قل لئن اجتمعت الانس و‎ ‎الجن علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیراً.»‎ ‎(اسراء 91)

‏بر اساس این آیه، اجتماع آدمیان سبب نزول کتاب نیست، کما اینکه سبب نزول باران‏‎ ‎‏نیز نمی شود. هر امری در این عالم، سبب مسانخ با خود را می طلبد. سبب برای نزول‏‎ ‎‏کتاب، تحصیل نفس صاف و پاک و خالص است و در این صورت است که چه بسا کتابی‏‎ ‎‏بهتر از قرآن موجود بر ما نازل شود، چرا که فصاحت و بلاغت و این دسته از اوصاف حد‏‎ ‎‏مشخصی ندارند و مقول به تشکیک بوده، الی مالانهایة مراتب دارند. و لذاست که سور‏‎ ‎‏قرآن از این جهات مختلف اند.‏

‏ ‏

‏جهت پنجم: دربارۀ واسطۀ وحی ‏

‏اگر مراد از عجز در معجز بودن قرآن، امتناع ذاتی و یا امتناع غیری باشد، سخنی‏‎ ‎‏است باطل، امّا اگر مراد، قصور در ناحیۀ مقتضیات و قابلیتها باشد، حق محض است.‏‎ ‎‏پس اگر در فردی هم اکنون استعداد و شرایط لازم موجود باشد ممکن است باز هم نهج‏‎ ‎‏البلاغه یا صحیفه سجادیه و یا قرآن دیگری بر او نازل شود.‏

‏جبرئیل نیز شخصی بیگانه نیست که واسطۀ بین پیامبر(ص) و خدا باشد بلکه یک‏‎ ‎‏معنای کلی سعی است که صوتی دارد چونان صوتی که در خواب می شنویم و این‏‎ ‎‏جبرئیل در شرایط خاص مورد شهود آدمی قرار می گیرد:‏

‏ ‏

‏من گنگ خواب دیده عالم تمام کر‏

‏ ‏‏من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش ‏

‏ ‏

‎[[page 38]]‎

‏جهت ششم: دربارۀ استناد قرآن به خداوند‏

‏اگر کسی بگوید که پس چه فرقی بین کتابهای انبیا با کتابهای دیگران از نظر انتساب به‏‎ ‎‏خداوند وجود دارد؟ پاسخ این پرسش اجمالاً در ضمن بحثهای گذشته روشن شد و آن‏‎ ‎‏این است که یکی از شرایط نزول کتب آسمانی نیل آدمی به مقام فنای محض و تعیّن و‏‎ ‎‏تشأن به شئون الهی است؛ به گونه ای که همۀ افعال و آثار و اقوال او، جلوه ای از جلوات‏‎ ‎‏خداوندی شود. اینجاست که کتاب «من الله » است و نه «من عندالله » تا مصداق این آیه‏‎ ‎‏قرار گیرد که: ‏«و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً.» ـ (نساء 82).

‏ ‏

‏جهت هفتم: برهان لمّی بر عدم امکان آوردن مثل قرآن‏

‏چون نزول مثل قرآن متوقف بر تحقق شرایط و استعداداتی خاص در منزّل علیه‏‎ ‎‏است و این شرایط و زمینه ها هرگز در انسان دیگری بعد از پیامبر(ص) حاصل نخواهد‏‎ ‎‏شد، لذا قرآن با ندای بلند می فرماید:‏ «فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءکم من دون‎ ‎الله ان کنتم صادقین» ـ (بقره 23)‏. پس معجز بودن قرآن از این جهت است که علل و‏‎ ‎‏اسباب نزول آن در کس دیگری یافت نمی شود و بنابراین برهان معجز بودن قرآن، لمّی و‏‎ ‎‏از راه سبب است و لذا در این بحث نیازی به برهان «انّی» از راه ملاحظۀ فصاحت و‏‎ ‎‏بلاغت و الفاظ و معانی عرفانی و حکمی و سایر جهات اینچنین نیست، چون آنجا که‏‎ ‎‏برهان لمّی بر مطلبی اقامه گردد، به برهان انّی نیازی نیست.‏

‏کسانی که مدعی آوردن کتابی مثل قرآن بوده اند، اگر مقایسه ای بین احوال شخصی و‏‎ ‎‏خانوادگی پیامبر اسلام(ص) انجام می دادند، دست از ادعای خود بر می داشتند و خود‏‎ ‎‏را مفتضح نمی کردند.‏

‏ ‏

بخش دوم:

ردّ قول به صرفة در مقالت آیت الله شهید‏(ره)‏

‏شهید مصطفی خمینی‏‏(ره)‏‏ در مقالۀ فوق، در حقیقت در برابر قول به صرف که مدعای‏‎ ‎‏بعضی از متکلمین در اعجاز قرآن است، ایستاده و این مدعی را ابطال نموده است. برای‏‎ ‎‏روشن شدن این بحث لازم است در اینجا قول مزبور را بیان کنیم و سپس نقدهای شهید‏‎ ‎‏مصطفی خمینی‏‏(ره)‏‏ را مورد ملاحظۀ مجدد قرار دهیم.‏

‎[[page 39]]‎

قول به صرفة در اعجاز قرآن

‏یکی از آراء غیر مشهور و خلاف جمهور در باب اعجاز قرآن کریم این است که‏‎ ‎‏خداوند با قدرت و اراده ای مستقل، مردم را از معارضه با قرآن منصرف نموده و عزم آنان‏‎ ‎‏در این زمینه را به طور کلی معدوم ساخته است. به گونه ای که اگر این اراده خواست‏‎ ‎‏خداوندی نبود، مردم می توانستند همانند قرآن کتاب دیگری بیاورند و بنویسند.‏

‏پس اعجاز قرآن، ذاتی و جوهری نیست، بلکه تنها از همین جهت است که خداوند با‏‎ ‎‏قدرت و اراده ای خاص، آن را از معرض معارضه خارج نموده و ارادۀ مردم در مقابله با‏‎ ‎‏آن را از بین برده است و یا به تعبیر دقیقتر، چنین اراده ای را به آنان اعطا نفرموده است.‏‎ ‎‏لذا معجز بودن قرآن، امری جبری است و آدمیان در معارضه با آن مسلوب الاختیارند.‏

‏قایلین به مذهب صرف، به آیۀ ‏«سأصرف عن آیاتی الذین یستکبرون فی الارض.»‎ ‎(اعراف 146) ‏تمسک می کنند و می گویند: ‏«سأصرف عن آیاتی» ‏به معنای: ‏«سأصرف‎ ‎عن ابطال دلائلی»‏ یا به معنای ‏«سأفسخ عزائمهم علی ابطال حججی بالقدح فیها و‎ ‎امکان تکذیبها»‏ می باشد. ‏

‏ ‏

تفاسیر سه گانه برای قول به صرف 

‏امیر یحیی بن حمزۀ علوی زیدی (متوفی 749 ه.ق) می گوید قول به صرف سه تفسیر‏‎ ‎‏دارد:1‏

‏تفسیر اول: طبق این تفسیر، صرف به معنای سلب دواعی و انگیزه های معارضه با‏‎ ‎‏قرآن است.‏

‏تفسیر دوم: طبق این تفسیر، صرف به معنای سلب ابزار معارضه یعنی سلب علوم و‏‎ ‎‏معارف لازم برای معارضه با قرآن و یا سلب توفیق تحصیل این علوم است.‏

‏تفسیر سوم: طبق این تفسیر صرف به معنای این است که خداوند (با اینکه اراده و‏‎ ‎‏ابزار معارضه با قرآن در انسانها هست) جبراً آنها را از این کار منع می کند و جلو اعمال‏‎ ‎‏ارادۀ آنان را می گیرد.‏

‏از بین تفاسیر سه گانۀ فوق، آنچه معقولتر به نظر می رسد، تفسیر دوم است و می توان‏‎ ‎‏گفت مراد بسیاری از قایلین به مذهب صرف، همین تفسیر دوم است و سعدالدین‏‎ ‎‏تفتازانی (متوفی 793) این تفسیر را مختار سید مرتضی دانسته است.‏

‎[[page 40]]‎

نگاهی به اقوال در مذهب صرف

‏ابواسحاق تطّام (متوفی 231)‏

‏سید شریف جرجانی (متوفی 816) در شرح مواقف معتقد است که مراد تطّام از‏‎ ‎‏قول به صرف، مطابق با تفسیر اول از تفاسیر سه گانه برای صرف بوده است، یعنی سلب‏‎ ‎‏دواعی برای معارضه با قرآن.‏

‏و اما ابوالحسن اشعری (متوفی 330) در ‏مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین‎ ‎‏ج 1، ص 296، تصریح کرده است که مراد تطّام، تفسیر اول است.‏

‏در برابر، برخی مانند زملکانی تفسیر دوم را برای مراد تطّام ترجیح داده اند و کسانی‏‎ ‎‏مانند شهرستانی نظر تطّام را هم با تفسیر اول و هم با تفسیر سوم مطابق دانسته اند.‏

‏ ‏

ابوعثمان جاحظ (متوفی 255)

‏وی از شاگردان تطّام بوده و از برخی کلمات او به دست می آید که در مذهب صرف،‏‎ ‎‏قایل به تفسیر اول بوده است. ابواسحاق ابراهیم بن محمد اسفرایینی از فقیهان شافعی‏‎ ‎‏نیز با او هم عقیده است. کسان دیگری از اصحاب تطّام مانند ابواسحاق نصیبی و عبادین‏‎ ‎‏سلیمان صیمری و هشام بن عمرو فوطی و... در مذهب صرف عقیدۀ تطّام را دارند.‏

‏ ‏

ابن حزم اندلسی (متوفی 456)

‏وی معتقد است که اعجاز قرآن از باب بلاغت نیست، بلکه از این جهت است که‏‎ ‎‏خداوند انسانها را قهراً از معارضه با قرآن بازداشته است و همین ممنوعیت از جانب‏‎ ‎‏خداوند، خود بالاترین برهان بر معجز بودن قرآن به شمار می آید.‏

‏ ‏

ژابن سنان خفاجی (متوفی 466)

‏وی اعجاز قرآن را قائم به فصاحت و بلاغت و انسجام و هماهنگی مطالب و الفاظ آن‏‎ ‎‏نمی داند، بلکه با رأی سید مرتضی موافق است مبنی بر اینکه خداوند علوم لازم برای‏‎ ‎‏معارضه با قرآن را از انسانها سلب کرده است.‏

‏او معتقد است که اگر بخواهیم تنها بر فصاحت و بلاغت قرآن تکیه کنیم، در کلام‏‎ ‎‏عرب نمونه و مشابه برای قرآن می توانیم بیابیم.2‏

‎[[page 41]]‎

سید مرتضی (متوفی 436)

‏همۀ کسانی که در زمینۀ اعجاز قرآن کتاب و رساله ای نوشته اند، سید مرتضی را قایل‏‎ ‎‏به صرف می دانند و از ظاهر کلمات وی روشن می شود که قایل به تفسیر دوم از تفاسیر‏‎ ‎‏سه گانۀ صرف (سلب علوم) بوده است.‏

‏ ‏

شیخ مفید (متوفی 413) در زمینه مزبور دو قول دارد

‏در کتاب ‏اوایل المقالات3‏ می گوید: جهت اعجاز قرآن این است که خداوند فصحا و‏‎ ‎‏بلغای عرب را از معارضه با قرآن منصرف کرده است و همین خود دلیلی بر نبوت پیامبر‏‎ ‎‏اسلام(ص) و لطف خداوندی است؛ واین لطف تا آخر الزمان مستمر است. ‏

‏اما علمای امامیه، شیخ مفید را موافق با جمهور دانسته اند و قول به صرف را به او‏‎ ‎‏نسبت نمی دهند. از جمله مجلسی در ‏بحار الانوار‏ ج 17، ص 224 و قطب راوندی در‏‎ ‎الخرائج و الجرائح‏ ص 269 شیخ مفید را همرأی با جمهور می دانند.‏

‏ ‏

شیخ طوسی (متوفی 460)

‏وی در کتاب ‏تمهید الاصول‏ موافق با رأی سید مرتضی است؛ اما در کتاب ‏الاقتصاد‎ ‎بتحقیق مبانی الاعتقاد ‏ص 173 از این رأی عدول کرده است.‏

‏ ‏

ابوالصلاح حلبی (متوفی 447)

‏وی که از شاگردان سید مرتضی است رأی استاد خود را بهترین وجه در اعجاز قرآن‏‎ ‎‏دانسته و دلایل وی را متقن شمرده است.‏

‏ ‏

گزیدۀ دعاوی مذهب صرف در اعجاز و تحدّی قرآن

‏الف) در نظم و نثر کلام عرب، نمونه هایی مشابه قرآن یافت می شود و آیه 31 سورۀ‏‎ ‎‏انفال مؤید این مدّعیٰ است: ‏«و اذا تُتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل‎ ‎هذا...».

‏ب) امتیاز جوهری در قرآن نیست و اگر جبراً مردم از آوردن مثل قرآن ممنوع‏‎ ‎‏نمی شوند، معارضه با آن ممکن بود.‏

‎[[page 42]]‎

‏ج) فرق روشنی بین سوره های کوتاه قرآن با گزیده های کلام عرب نیست، و گرنه‏‎ ‎‏نمی بایست برخی صحابۀ پیامبر(ص) در اینکه بعضی از این سور مثل معوذتین یا بعضی‏‎ ‎‏آیات جزء قرآن هستند یا نه، تردید کنند و یا مانند ابن مسعود معوذتین را جزء قرآن‏‎ ‎‏نشمارند! ‏

‏د) خود قرآن در آیۀ ‏«سأصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الارض»‏ بر مذهب‏‎ ‎‏صرف، صحه گذاشته است.‏

‏ ‏

گزیدۀ ادّله در ردّ مذهب صرف 

الف)‏ آیات تحدّی در قرآن، ظهور در مباهات دارد و اگر اعجاز قرآن فقط از جهت‏‎ ‎‏منع و صرف از جانب خدا باشد و در خود قرآن امتیاز جوهری نسبت به سایر کتب‏‎ ‎‏وجود نداشته باشد، جایی برای مباهات نیست.‏

ب)‏ اگر اعجاز قرآن فقط به خاطر منع و صرف جبری می بود، جا داشت که فصحا و‏‎ ‎‏بلغای عرب از این نکته تعجب می کردند که چگونه دیروز بر ارائۀ کلامی همچون قرآن‏‎ ‎‏قادر بودند و امروز عاجز شدند. اما واقعیت آن است که آنان نسبت به خود قرآن معجب‏‎ ‎‏بودند نه چیز دیگر! و این خود حاکی از امتیاز جوهری در ذات قرآن است.‏

ج)‏ تحدّی و مباهات با شخص مسلوب الاراده معنا ندارد، از اینکه پیامبر(ص) با‏‎ ‎‏مخالفان تحدی می کند معلوم می شود که آنان مسلوب القدره نبوده اند.‏

‏ ‏

عده ای از اعلام که در ردّ مذهب صرف رساله نوشته اند

‏اولین کسی که در ردّ قول به صرف و در پاسخگویی سید مرتضی‏‏(ره)‏‏ سخن گفته‏‎ ‎‏است، شاگرد مبرّز او شیخ طوسی‏‏(ره) ‏‏است. وی در کتاب ‏‏شرح الجمل‏‏ چون در مقام شرح‏‎ ‎‏کتاب ‏‏جمل‏‏ سید مرتضی بوده، قول صرف را تأیید کرده ولی در کتاب دیگرش ‏‏الاقتصاد‏‏،‏‎ ‎‏ص 172 ـ 173 مذهب صرف را رد کرده است.‏

‏یکی دیگر از کسانی که در رد مذهب صرف سخن گفته است، یحیی بن حمزۀ علوی‏‎ ‎‏امام زیدی است که در کتاب ‏‏الطراز‏‏ نخست سه تفسیر برای صرف بیان نموده و سپس با‏‎ ‎‏سه برهان این مذهب را رد کرده است4‏

‏شیخ عبدالقاهر جرجانی نیز در رسالۀ «شافیه» مذهب صرف را مردود دانسته‏‎ ‎


‎[[page 43]]‎

‏است.5 علامه شیخ جعفر کاشف الغطاء، کمال الدین زملکانی، سعدالدین تفتازانی،‏‎ ‎‏هبة الدین شهرستانی، مصطفی صادق رافعی نیز از جمله علمایی هستند که در ردّ مذهب‏‎ ‎‏صرف در اعجاز قرآن سخن گفته اند.6‏

‏ ‏

بخش سوم: 

‏نگاهی به دیدگاه آیت الله شهید مصطفی خمینی‏‏(ره)‏

در ردّ دعاوی مذهب صرف 

الف)‏ ایشان در جهت اول از مقالت خود، با استفاده از قانون عام علیت درصدد بیان‏‎ ‎‏این مطلب است که هیچ موجودی از موجودات عالم از قانون علیت مستثنی نیست و این‏‎ ‎‏قانونِ هستی در همۀ موجودات یکسان جاری است. بنابراین کتب آسمانی نیز همچون‏‎ ‎‏سایر موجودات، معلول علل و اسباب خاصی هستند و چنین نیست که آنها را استثناءً‏‎ ‎‏مخلوق بلاواسطه و معلول مستقیم ارادۀ خدا بدانیم و چنانکه قایلین به صرف‏‎ ‎‏پنداشته اند، معجز بودن این کتب از جمله قرآن را از این حیث بدانیم که خداوند با‏‎ ‎‏اراده ای مستقل و خاص، قرآن را از معرض معارضه خارج کرده است، در حالیکه در‏‎ ‎‏ذات و جوهر قرآن، هیچ امتیازی وجود ندارد! این پندار قایلین به مذهب صرف، به نظر‏‎ ‎‏مؤلف شهید‏‏(ره) ‏‏با قانون عام علیت ناسازگار است و بنابراین پذیرفتنی نیست.‏

ب)‏ مؤلف شهید در جهت دوم از مقالۀ خود، معجز بودن قرآن را به ویژگیها و عناصر‏‎ ‎‏شخصیتی و تکوینی وجود پیامبر گرامی اسلام(ص) مرتبط می کند و جوهر و حقیقت‏‎ ‎‏قرآن را تجلی و بروز وجود ظلّی و تبعی و فانی پیامبر(ص) می داند.‏

ج)‏ در جهت سوم از مقالۀ مؤلف شهید، موهبت رسالت نیز همچون نزول وحی و‏‎ ‎‏کتاب آسمانی مرتبط با عناصر تکوینی و ویژگیهای شخصیتی در جوهر وجودی‏‎ ‎‏پیامبر(ص) دانسته شده است و این توهم که مقام رسالت و تلقی وحی امری گزافی و یا‏‎ ‎‏براساس ارادۀ استثنایی و مستقل الهی باشد، رد شده است. ‏

د)‏ آیت الله شهید‏‏(ره)‏‏ در جهت چهارم، مسئله خاتمیت پیامبر گرامی اسلام(ص) را نیز‏‎ ‎‏همچون همۀ امور تکوینی عالم دانسته و آن را به عدم قابلیت قابل منسوب می داند و نه‏‎ ‎‏به عدم فاعلیت فاعل. ایشان در صدد بیان این مطلب است که ختم رسالت در شخص‏‎ ‎‏پیامبر اسلام(ص) نیر همچون اصل مقام رسالت و تلقی وحی و معجز بودن قرآن ریشه‏‎ ‎


‎[[page 44]]‎

در عناصر تکوینی جوهرۀ نبی اسلام(ص) دارد نباید همچون قایلین به مذهب صرف‏‎ ‎‏بگوییم که خداوند با اراده ای خاص و به صورت قهری و جبری، دیگران را از این‏‎ ‎‏موهبتها محروم کرده است.‏

ه)‏ در جهت پنجم، این نکته آمده است که واسطۀ وحی، وجودی جدا و بیگانه از‏‎ ‎‏وجود پیامبر(ص) نیست، بلکه مرتبه ای از مراتب هستی است که نفس پیامبر(ص) در‏‎ ‎‏شرایط خاصی آن را شهود می کرد و می یافت و با وی متحد می شد. و اگر در نفوس‏‎ ‎‏دیگران نیز استعداد و آمادگی لازم باشد، به حسب این استعداد با مرتبه ای از مراتب‏‎ ‎‏تشکیکی جبرائیلیت متحد شده، افاضاتی را دریافت می کنند.‏

و)‏ در جهت ششم، مؤلف شهید به صورت واضح، مدعای مذهب صرف را رد کرده،‏‎ ‎‏قرآن را بلاواسطه و بدون ملاحظه عناصر جوهری در وجود پیامبر به خداوند نسبت‏‎ ‎‏نمی دهد، بلکه آن را اثر و جلوۀ وجود ربطی و نفس فانی پیامبر(ص) در ذات حق (جل و‏‎ ‎‏علا) می داند.‏

ز)‏ در جهت هفتم، مؤلف شهید بر خلاف قایلین به صرف برای قرآن جهات‏‎ ‎‏معجزآسای فصاحت و بلاغت را قایل است، اما برهان اعجاز قرآن از طریق این اوصاف‏‎ ‎‏را برهان «انّی» می داند و معتقد است که برهان انّی همطراز برهان لَمی نیست. و از آنجا‏‎ ‎‏که بر اعجاز قرآن می توان برهان لَمی از راه علل و اسباب تکوینی اقامه کرد، نوبت به‏‎ ‎‏برهان انّی نمی رسد و نیازی به آن نیست.‏

‏با این بیان، وی هم مذهب صرف را رد می کند و هم فراتر از اندیشه برخی سطحی‏‎ ‎‏نگران که اعجاز قرآن را فقط در حد فصاحت و بلاغت و... دانسته اند، معجز بودن و سرّ‏‎ ‎‏تحدی قرآن را تبیین می کند. والحمدلله ‏

‎[[page 45]]‎

پی نوشتها:

‏1ـ ‏‏الطراز‏‏: ج 3، صص 391 و 392 به نقل از: ‏‏التمهید فی علوم القرآن،‏‏ ج 4، ص 139،‏‎ ‎‏محمدهادی معرفت، نشر جامعه مدرسین.‏

‏2ـ‏‏ سر الفصاحة‏‏، ص 89 ـ 90، به نقل از ‏‏التمهید فی علوم القرآن‏‏، ج 4، ص 150.‏

‏3ـ‏‏ اوائل المقالات‏‏، ص 31، به نقل از ‏‏التمهید فی علوم القرآن‏‏، ج 4، ص 152، پاورقی.‏

‏4ـ ‏‏الطراز فی اسرار البلاغة و حقائق الاعجاز‏‏: ج 3، ص 392 تا 395، نقل از ‏‏التمهید‏‏، ص‏‎ ‎‏183.‏

‏5ـ ثلاثة رسائل فی اعجاز القرآن: ص 146 تا 155، نقل از التمهید، ص 185.‏

‏6ـ ر.ک: التمیهد، ص 186 تا 190.‏

‏ ‏

‎ ‎‎[[page 46]]‎

انتهای پیام /*