فانی اُچوآ اُچوآ

قدرت انقلابی زنان ایران، حقیقتی بزرگ و پنهان برای غرب

جنگ رسانه های گروهی وابسته به غرب قدرتمند، علیه انقلاب ایران و امام خمینی(س) نبود، این جنگ برای یک کشور خاصی، در این میان «ایران» و حتی آیت اللهی به نام «خمینی»، هدایت نشد و نمی شود، بلکه در جهت تمدنی است که دوباره راه و مسیر گمشدۀ خود را هویت تاریخی خود را و توانِ اخلاقی، اجتماعی و معنوی واقعی خود را باز یافته است.

کد : 150442 | تاریخ : 09/11/1396

قدرت انقلابی زنان ایران، حقیقتی بزرگ و پنهان برای غرب

 فانی اُچوآ اُچوآ

 «بانوان ایران در این نهضت پیشقدم بودند» [1]

زنان، حضور با عظمت تری در این حرکت انقلابی دارند تا مردان.

به عنوان یک زن، در روایت و سنت غرب و به عنوان حرفه روزنامه نگاری خود،  اقدام به مطالعۀ یکی از انقلابهای بسیار پیچیدۀ تاریخ بشریت، یعنی انقلاب اسلامی ایران! که یک شگفتی عجیب بود، کردم؛ می گویم عجیب، زیرا نیم کرۀ غربی ما، تنها از انقلاب فرانسه و انقلاب امریکا، به عنوان اوج سمبل انقلابی ایده آل، مدح و ستایش کرده است. نمی توانم منکر شوم که در این حرکتها، عظمت پیشرفت سیاسی و اجتماعی وجود نداشت؛ اما هنگامی که کسی می خواهد نقشی را که زنان در انقلابهای مذکور بازی کردند، بررسی و تحقیق کند، به وضوح در می یابیم که آنان میادین عمومی را پُر می کردند و آشوبگران بزرگی بودند. تا اینکه حرکتهای بزرگی را به نام خود رقم می زدند، مانند انقلاب فرانسه که تمام دنیا «شارلوت دلاکوردیاره» را به عنوان بزرگترین زن فعالِ کانونِ اتحاد، در کشور به یاد می آورد، یا در مورد کشور خودم کلمبیا که به افتخار «آنتونیا سانتوس» و «پولیکارپا سالاباریتا» چهره های برجسته ای از استقلال ملی ما در جنگ علیه سلطنت اسپانیولی در قرون هیجده و نوزده، مجسمه هایی برپا کردند.

مع ذلک، در تمام تاریخهای افسانه ای زنان غربی ما، یک تناقض وجود دارد که تعداد بسیار کمی لایق دقت و مطالعه هستند؛ هیچ یک از این زنان بزرگ به مجامع انقلابی راه نیافتند. نه کرسی، نه سخنی و نه حتی حق رأی در مذاکرات بزرگ این کمیته های انقلابی مشهور و نامی را نداشتند. در آنجا فقط مردان حضور داشتند. زنان،  تنها برای فریاد زدن و اغتشاش کردن به خدمت در می آمدند. «شارلوت دلاکوردیاره»  خود گفت: «چگونه ممکن است که ما زنان، حق رفتن به گیوتین (مجازات مرگ) را داشته باشیم؛ اما حق رفتن به مجامع را نداشته باشیم» . این نظریۀ راسخ، امروز همچنان سرنوشت زن غربی را دربر دارد، که به ظاهر، حقوق بسیاری دارد؛ اما او بزرگترین اسیر جامعۀ مصرفی نیز است.

به عنوان فردی دانشگاهی و بعد به خاطر حرفۀ روزنامه نگاری، به حرکتهای  «فمینیسمِ» دهۀ هفتاد و هشتاد تعلق داشتم، تمامی زنان نسل مرا، هم در اروپا و هم در امریکا تحت تأثیر قرار دادند، و در سطوح کلی، تنفر نسبت به مردان و زندگی در هرج و مرج و بی نظمی را به ما آموختند؛ هر زنی در ایجاد قواعد و قوانین اخلاقی که می خواست، آزاد بود.

شغل روزنامه نگاری ام، مرا به موقعیت زنان شرق، علاقه مند کرد، بویژه زنانِ جهانِ مسلمان که به خاطر نفرت غرب به شرق و نفرت به انقلاب اسلامی، از نظر افتاده بودند،  انقلابی که در آن زمان محصول تعصب و اصولگرایانۀ آیت الله خمینی(س) خوانده می شد.

در آن زمان، در اولین طرحی که در کشورم، کلمبیا تشکیل شد، یعنی در فراهم آوردن اولین دائرةالمعارف، انجام کار، نوشتن مسأله و ارائۀ آن توسط کلمبیاییها صورت گرفت که آن را «مبحث» نامیدند، در این طرح، من بخش اصلی را تشکیل می دادم. در میان بسیاری از موضوعات که برای این تحقیق انتخاب کردم، موضوع کشورهای اسلامی و اسلام بود. فرصت مصاحبه ای طولانی و ملاقات با مشاوران فرهنگی و سفیران مصر، مراکش، هند و غیره را داشتم. کشف دنیایی دیگر را آغاز نمودم؛ دنیای دلربای شرق برای ما غربیها که عادت داشتیم آن را فقط به صورت عقلانی و مادی ببینیم، بسیار دور و نادر بود. به سرعت دریافتم که با پدیدۀ تمدنهای بزرگ رو به رو شدم که در تشکیلات آکادمیک آموزشی ما در نظر گرفته نمی شد و فقط حدیث بزرگ یونانی ـ رومانیایی، دورۀ تجدد و «یهود ـ مسیحیت» را تمجید کرده است. تاریخ با عظمت اسلام در غرب، برای ما، به عنوان راه و روش یکجانبه و اختیاری دیدنِ تاریخ بشریت،  نگهداری شده و می شود؛ تاریخ، تنها غرب است و تمام. شرق، تنها تصور و وحشیگری است، و به تازگی با پیروزی انقلاب ایران، متعصب و اصولگرا می باشد.

همچنین دریافتم که این جنگ گمراه کننده، جنگی است که ما غربیها در آن قهرمان هستیم، چون ما امتیاز رسانه های گروهی را داریم و کاری که در حقیقت می کنیم، ارائۀ جنگی تازه به شرق و بویژه به تمدن اسلامی می باشد و اثر آن را تا خود دین و مذهب،  عمق می بخشم.

جنگ رسانه های گروهی وابسته به غرب قدرتمند، علیه انقلاب ایران و امام خمینی(س) نبود، این جنگ برای یک کشور خاصی، در این میان «ایران» و حتی آیت اللهی به نام «خمینی»، هدایت نشد و نمی شود، بلکه در جهت تمدنی است که دوباره راه و مسیر گمشدۀ خود را هویت تاریخی خود را و توانِ اخلاقی، اجتماعی و معنوی واقعی خود را باز یافته است؛ آنچه که خمینی(س) انجام داد، درست کاری بود که پیامبران کهن انجام دادند و آنچه که ابراهیم، موسیٰ، مسیح و محمد(ص) انجام دادند؛  یعنی نصیحت و سرزنش ملت خود و دنیای هم عصر و هم دورۀ خود؛ هشدار به انسان عصر و دوران ما نسبت به فراموشی قوانین الهی و افشای قدرتمندان زمین که زمین را فاسد می کنند و آن را از ننگ و رسوایی مملو می کنند. هر عصر و دوره ای به یک رهبر،  امام و راهنما نیازمند است. امروز یقین دارم که امام خمینی(س) بزرگترین مرد قرن بیستم بود، زیرا او  می دانست  یک طرح سیاسی، ایدئولوژیک و معنوی را در خدمت انسان قرار دهد. خمینی(س) مذهب و ایدئولوژی جدیدی با خود نیاورد؛ ولی پیام الهی را با به کارگیری خودِ قوانین انعطاف پذیر اسلامی، با واقعیات روزمره منطبق کرد. او به طور شگفت انگیزی در تئوری و در عمل تغییر ایجاد کرد که قانون الهی، مجموعه ای از قوانین فسیل شده، نیست. غرب بیخبر است که عظیمترین مبارزۀ خمینی، بیش از اینکه علیه دنیای سرمایه داری و کمونیستم باشد، علیه ساختار پوسیده و ارتجاعی فرهنگ شاهنشاهی خودش بود.

بسیاری از عناصر روانی و جامعه شناسی بود که امام خمینی را برای پایان بخشیدن به سلطنت 2500 ساله به حرکت در آورد. یکی از آنها، غرور برخاستۀ ملت ایران بود،  عنصر روانی هزار ساله، در روح و روان ملت ایران. خمینی دریافت که می بایست غرور عظیم خوابیده را بیدار کرد که روزی بر دنیا، از هند تا دریای اژه و از مصر تا دریای سیاه حکومت می کرد؛ و برای دست یافتن به این هدف، فرهنگ «عاشورا» را با تفسیر و شرح هر یک از مؤمنان این قوم بزرگ، یعنی «حسین، ابوالفضل، یا زینب» پاک و خالص گردانید. و در غم انگیزترین مورد، «حُر» که در آخرین لحظات زندگی اش،  قدرت و ثروت را به خاطر حقیقت فدا کرد، با وجود اینکه می دانست تمامش از دست می رود.

عنصر دیگری که امام خمینی را برای کسب پیروزی به حرکت در آورد، نیروی حرکت و جنبش عجیب و فوق العاده ای بود که بر جامعۀ ایرانی تسلط داشت و دارد،  نیروی فوق العاده ای که امروز، نه خارجیان و نه خود ایرانیان آن را در نمی یابند، یعنی نیروی روحی، روانی و جامعه شناسی که زن ایرانی دارا می باشد، و تمام طبقات زندگی روزانۀ این ملت را کنترل می نماید!

در مقابل چشمان حیرتزده دنیای غرب، جامعۀ ایرانی، یک خانوادۀ مرد سالار و سرباز متعلق به دوران قبایل عرب بیابان نشین و افسانه ای سنتی از نسل سام نیست. این جامعه، یک خانوادۀ زن سالار واقعی است. کسانی که در «چادر» عنصر پیروی و تبعیت زنان ایرانی را دیده اند، اشتباه می کنند. برعکس، از این «چادر» است که با فرهنگ خود بر دنیا تسلط می یابند. زنان کسانی هستند که تمام حرکتهای زندگی خانوادگی را کنترل می نمایند و موتور واقعی این انقلاب بودند و هستند؛ پندها و اندرزهای امام بی اساس نیست، هنگامی که می فرمود: خشم و غضب و دلیری و شجاعت بانوان عزیز ما، به مردان القا شد.

این پیروزی را پیش از مردان، از بانوان کسب کردیم.

آنچه که بیشتر از هر چیز دیگر برای ایران اهمیت داشت، تغییر موقعیت زنان بود.

به طور یقین، زنان ایرانی اولین کسانی بودند که علیه مرد سابق سلطنت، یعنی «شاه»  جلو آمدند. اولین کسانی بودند که دریافتند اگر آنها ابتدا و قبل از مردان اقدام نکنند، همه چیز از دست می رود. آنها با سرعتی فوق العاده ملاحظه کردند که اگر آنها قبلاً سلسلۀ پهلوی را نابود نمی کردند، خانواده ها، میهن و سنتهای هزار ساله شان نابود می شد. به همین دلیل، همین زنان ایرانی بودند که نه تنها شوهران و فرزندان خود را برای رفتن به خیابانها جهت اعتراض علیه رژیم سلطنتی برانگیختند، بلکه آنها خودشان در حالی که فریاد می زدند: الله اکبر! (خداوند بزرگ است)، به خیابانها و میادین بزرگ و کوچک شهرهای این کشور رفتند.

خیلی زودتر از آنکه مردان آگاه شوند که می بایست «روح حسین» را مجسم کنند،  زن ایرانی اولین کسی بود که دریافت هر یک از آنها روح «زینب» بودند در جنگ علیه  «معاویۀ» ستمکار و گناهکار ازخاندانِ «اُمیه» .

جنگ تحمیلی بر ایران توسط ابرقدرتهای بزرگ، هشت سال طول کشید (1988 ـ 1980) و هدفش نابودی انقلاب اسلامی نو پا بود، یکی از صفحات بسیار حیرت انگیز تاریخ زن در تمام اعصار است؛ زیرا مادران، همسران و خواهران بودند که مردان را به دفاع از ملت و اسلام، بیشتر بر می انگیختند.

می دانم برای اینکه دنیای خود را برایتان شرح دهم، مشکلات زیادی خواهم داشت. این مقاله، جسورانه و بی باکانه است؛ اما نتیجه ای است که بعد از خواندن و مطالعه بسیار در مورد این انقلاب به دست آورده ام. بویژه بعد از اینکه بیش از یکسال و نیم در آغوش این جامعه زندگی کردم، جایی که به اتفاق همسرم کارهای تحقیقاتی گوناگونی در مورد هنر، فرهنگ، عرفان و سیاست جهان اسلام و شیعه انجام داده ام.

در این مقاله که سعی دارم آن را در مورد قدرت زنان ایرانی ارائه دهم، شاید زن بودنم مرا یاری داده است تا آن سوی پنهان این جامعه و این انقلاب که باعث به لرزه در آوردن دنیا شده است را بشناسم. زیرا هیچ زنی نمی تواند از زن دیگری پنهان شود، حتی با بیشترین حجاب و چادرهایی که دیده می شود. پروردگار به همگی ما زنان، مزیتی عطا فرموده است که همزمان سلاحی عظیم است؛ یعنی ادراک و استعداد مشاهده تیز و زبردستانه. هرگز تصور نمی کردم که در یک جامعه، زنان برای خوبی یا بدی کردن اینقدر قدرت داشته باشند. در زمانِ رژیم سابق شاه، اکثریت منتقدان غربی در این باره موافقند. کسی که واقعاً حکومت می کرد، خواهر شاه بود و البته ایالات متحدۀ امریکا. غرب عادت به ارزیابی و سنجیدن همه چیز به طور کمی و کیفی دارد، به همین دلیل هنگامی که می خواهد حقوق زن در ایران را تجزیه و تحلیل نماید، زنانی را که در شاخه های قدرت ملی کشور هستند، مورد توجه قرار داده اند، زنان و حقوق اجرایی یا حق وضع قوانین یا حقوق قضایی؛ و جالب این است که به ارزیابی قدرت زن در ایران می اندیشند، در حالی که حقیقتاً خود زن غربی، حتی نیمی از پستهای ملی را ندارد و اکنون چندین دهه است که مشتاقانه آن را مطالبه می نمایند. خانواده در جوامع اسلامی و به طور کلی جوامع شرقی، رکن اصلی نظام اجتماعی را تشکیل می دهد. خانواده به طور کلی و خلاصه، عامل واقعی استحکام جامعه است. این قدرت را غرب با به هم زدن هسته خانواده از دست داد؛ غرب زن را وادار می کند برای رقابت با مرد، در نابرابریهای اوضاع و شرایط، از خانه خارج می شود، زیرا در صورت پرداختن به کار خانه داری، تنها می ماند و احتمالاً دنیای ما، برای کار حرفه ای مرد و زن، به طور یکسان پاداش و مزد نمی پردازد. برای زن همیشه دستمزدی بسیار کمتر در نظر گرفته می شود، در حالی که همان وظایفی را انجام می دهد که مردان انجام می دهند. مساوات زن و مرد در نیم کرۀ ما، یک حسن تعبیر ساده ای است، با ورودیهای زیاد به سوی جهنم و ورودیهای کمی به سوی آسمان (خوشبختی و سعادت).

قدرت زن ایرانی، کمی و کیفی است. کمی است؛ زیرا پس از بیست سال از انقلاب،  زنان را در حالی که دارای چندین کرسی وکالت در مجلس هستند، می بینیم. آنان را در پست معاونت ریاست جمهوری کشور می بینیم، به عنوان نمونه، خانم دکتر «معصومه ابتکار» که نه تنها معاون رئیس جمهور ایران است، بلکه سازمان «حفاظت از محیط زیست» تحت مدیریت ایشان است. همچنین زن ایرانی را در وزارتخانه های بهداشت و آموزش می بینیم، تقریباً با همان درصدی که مردان را در وزارتخانه بهداشت و آموزش می بینیم.

امام خمینی(س) می فرمودند:

 «در نهضتی که مسلمین کردند، ملت ما کردند، همتان ملاحظه کردید که زنها پیشقدم بودند.» [2]

 «اگر زنهای انسان ساز از ملتها گرفته بشود، ملتها به شکست و انحطاط مبدل خواهند شد، شکست خواهند خورد، منحط خواهد شد.» [3]

 «صلاح و فساد یک جامعه از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه می گیرد.» [4]

اما، قدرت زن ایرانی، لزوماً یک قدرت کیفی نیز است؛ زیرا زن کسی است که اخلاق عمومی و خصوصی این جامعه را اداره می نماید. روح و معنویاتش، تمامی رشته های روزانۀ زندگی این جامعه را پیش می برد.

نظر و عقیدۀ کلی امام خمینی(س) این است که: بانوان، رهبران حرکت ما هستند.

زنان، قطعاً، معتبر و دارای نفوذ واقعی هستند و در کل اطمینان دارم که این اظهارات امام را هنوز نه دنیای غرب که من به آن تعلق دارم و نه اکثریت مردان جامعۀ ایران، آن را درک نمی کنند. علتش چیست؟

سحر و جادوی پنهان این ملت و این انقلاب، تغییر و دگرگونی دنیا را مقدر شده است.!

 منبع: تأملی بر جایگاه زن، ج 2، ص 175.



[1] . صحیفۀ امام؛ ج 8، ص 207.

[2] . صحیفۀ امام؛ ج 10، ص 4 ـ 183.

[3] . صحیفۀ امام؛ ج 6، ص 300.

[4] . صحیفۀ امام؛ ج 16، ص 192.

انتهای پیام /*