عرفان؛ خاستگاه انقلاب اسلامی، ویژگی شخصیت مؤسس انقلاب، منبعث از ولایت تکوینی

کد : 150487 | تاریخ : 23/02/1396

‏ ‏

عرفان؛ خاستگاه انقلاب اسلامی

‎ ‎

نویسنده: علی رعیتی 

 

ویژگی شخصیت مؤسس انقلاب، منبعث از ولایت تکوینی

 

[[page 276]]


‏حمد و سپاس یکتای بی انبار بی نیاز را که جز او، برای او و بسوی اوست. مُتَوَّج تاج نبوت را درود بی حد، که وحدت شعار، و مخلَّع خلعت ولایت و آلش را سلام بی عدّ که اولیاء کبارند؛ و زیرنشینان قباب حق را نور سرمد باد که اولیاء صغارند و درشان همینان منسوب به نبی ا... المکرم(ص) است، که فرمود: ان من عبادا... لعباداً یغبطهم الانبیاء و الشهداء»‏‎[2]‎‏ و ایضاً در توصیف ایشان ولی ا... الاعظم(ع) فرمود: «صحبوا الدنیا بابدانِ ارواحها معلقة بالمحل الاعلی»‏‎[3]‎‏ و در میان شرط حصول آن حضرت خواجه فرماید: ‏

‏تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول ‏

‏ آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل ‏

‏گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم ‏

‏گفت آنزمان که نبود جان در میانه حائل ‏

‏حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید ‏

‏از شافعی نپرسند امثال این مسائل‏‎[4]‎‏ ‏

‏بیان کلمات دقیقه فوق (عزَّ قائلوها مرتبة بعد مرتبة) نکته نهفته ای را می طلبد که نزد قلب سلیم و فکر قویم آشکار و لطافت آن با فطرت مستقیم سازگار است. ‏

‏تردید نباید کرد که عوالم عالیه و سافله از بدو الی الختم مظاهر اسماء و صفات الهی هستند و وجود انسان که در بین موجودات به حُلّه لقد کرّمنا‏‎[5]‎‏ مفتخر گردیده هر چه بیشتر در طریق اتصاف به صفات حق گام بردارد و در پیمودن آن بیش از پیش بر شدت طلب افزاید اسماء و صفات الهی از قبیل علم و قدرت و رحمانیت و رحیمیت و قهاریت و رزاقیت و جز اینها در مجلای وجودش بیشتر متجلی گردند. ‏

‏شدت ظهور اسماء و صفات در انسان سبب قرب وی به مرکز علم و قدرت و حیات ذاتی و ابدی و پرتوافشانی و فیضان این صفات توسط وی به مخلوقات دیگر خواهد شد و هر چه مظهریت انسان تمامتر باشد به کمال ‏

‎[[page 277]]‎‏ 

حقیقی نزدیکتر است، و از مصادیق حدیث قدسی «کنت سَمْعَه الذی یَسْمَعُ به و بَصَرَه الذی یَبْصُر به و لسانَه الذّی یَنْطق به»‏‎[6]‎‏... گردد. بدیهی است در مرتبه اولی مظهر اتم ذات و اسماء و صفات الهی، وجود شریف ختم رسل و حقیقت حقۀ محمدیه که مظهر جمیع اسماء و صفات الهی و مرتبه ثانیه بعد الالهیه بوده، می باشد و به استناد قول شریفش که فرمود: «انا و علی من شجرة واحدة»‏‎[7]‎‏ وجود شریف معصومین آل محمد صلوات ا... علیهم اجمعین نیز مظاهر تامه ذات و اسماء و صفات الهی و صاحبان ولایت تامه تکوینیه و تشریعیه الهیه هستند. لذا اصدق المصادیق وجه در ایات قرآنیه مانند: «کل شی هالک الا وجهه»‏‎[8]‎‏ و «ویبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام»،‏‎[9]‎‏ وجود شریف ایشانست، زیرا به قول مرحوم بحرالعلوم «وجه هر کسی مظهر اوست»‏‎[10]‎‏ و وجه تمام و مظهر اتم ایشانند. ‏

‏با وقوف بر این معنا غوامض کلماتی چون کلام رسول اکرم(ص) که فرمود: من رآنی فقد رای الحق؛ ‏‎[11]‎‏ هر کس مرا دید به تحقیق حق را دید. و مروی شریف: «نحن صنائع ا...، و الخلق بعدُ صنائعنا»‏‎[12]‎‏ و مسألۀ شفاعت ایشان مر بندگان را نزد حق جل و علا و ... حل پذیرند و فرموده استاد جلیل القدر ما عالم ربانی مرحوم آیت ا... نجابت‏‎[13]‎‏ رضوان ا... تعالی علیه در قصیده حسنیه که: «فاعلم بان الوجه محمول الیه / لا الذات فافهم لبه لا فتوای»‏‎[14]‎‏ بدین معنا که: «وجه حق محور این انجمنست / واقع اینست نه فتوای منست.» به همین است. ‏

‏چون خدا اندر نیاید در عیان‏

‏ نایب حقند این پیغمبران‏

‏ نی، غلط گفتم که نائب با منوب‏

‏ گرد و پنداری قبیح آید نه خوب‏

‏ نی، دو باشد تا توئی صورت پرست‏

‏ پیش او یک گشت کز صورت برست‏‎[15]‎‏ ‏

‏در مرتبه دوم، مظاهر حق عارفین و عالمین بالله می باشند که در اثر لطمات و زحمات و مجاهدات و مراقبات به ضمیمه عنایت و لطف حق از قبیل ضمیمۀ شئ به لاشئ، به نحو ایجاب جزئی، مظهر اسماء و صفات خداوندی و صاحب ولایت تکوینیه الهیه گردیدند که ولایت تشریعیه الهیه نیز حسب ظروف، لازمه آن خواهد بود. پس ترویج شرع انور و قیام به امور اجتماعی و سیاسی در مرتبه ‏

‎[[page 278]]‎‏ ‏

‏ نخست وظیفه معصومین(س) است، چنانکه در زیارت جامعه کبیره به «ساسة العباد»‏‎[16]‎‏ خطاب شوند و در مرتبه دوم. وظیفه علماء بالله و صاحبان  ملکه تقوا و فهم روحانی است. ‏

‏که امیرالمؤمنان در شأن ایشان می فرماید‏

‏«صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلی».‏‎[17]‎‏ و نیز مولوی در توصیف ایشان می گوید: ‏

‏ چون که او حق را بود در کل حال‏

‏ برگزیده باشد او را ذوالجلال‏

‏ هیچ بی او، حق بکس ندهد نوال‏

‏ شمه ای گفتیم ز اصحاب وصال‏

‏ موهبت را در کف دستش نهد ‏

‏وز کفش آنرا به محرومان دهد‏

‏ با کفش دریای کل را اتصال ‏

‎[[page 279]]‎

‏هست بی چون و چگونه در کمال ‏

‏اتصالی که نگنجد در کلام ‏

‏گفتنش تکلیف باشد والسلام‏‎[18]‎‏ ‏

‏مولانا در بیت اول بیان می کند که چون شخص سالک از مصادیق حدیث قدسی کنت سمعه الذی یسمع به ‏‎[19]‎‏ الخ گردیده و در هر آن با حس جان درک می کند: ‏

‏الا کل شئ ما خلاالله باطل ‏

‏و کل نعیم لا محاله زائل‏‎[20]‎‏ ‏

‏یا: که یکی هست و نیست جز او ‏

‏وحده لا اله الا هو‏‎[21]‎‏ ‏

‏خداوند او را برگزیند و اهل الله می شود و موهبت الهی و لطف خویش از علم و حلم و حکم و عزت و شوکت و جبروت و غیرها را توسط وی به بندگانش می رساند‏

‏موهبت را بر کف دستش نهد ‏

‏وز کفش آنرا به محرومان دهد ‏

‏و آخر الکلام می گوید این اتصال که با مجاهدت و عشق و محبت نصیب چنین فردی می شود روح بیانش در کالبد کلام نمی گنجد؛ ولی گفتنش تکلیف است چرا که هر چه خوانی گر این موهبت بزرگ‏‏  ‏‏خواهی باید بدانی که: ‏

‏عشقت رسد به فریاد ور خود بسان حافظ ‏

‏قرآن زبر بخوانی با چارده روایت‏‎[22]‎‏ ‏

‏عالمانی که این موهبت یافتند سالها عاشقانه زر جان در مجمر هجران گداختند و خود خالص ساختند و جاروب لا برداشتند و خودی بگذاشتند و به واحد قهار پرداختند و گل معرفت در بوستان جانهای آدمیان کاشتند و پرچم لا اله الا هو برافراشتند و اصل بر فرع مقدم داشته، زاد راه را اتباع سنت نبی(ص) و محبت آلش(ع) دانستند و جز آن از دلق و زرق و ریا و پشمینه و کلاه را پوچی انگاشتند. لذا خاستگاه و منشأ حقیقی دیانت عین سیاست و سیاست عین دیانت از اینجاست. از آنچه گذشت معلوم می شود جهت به گل نشستن همیشگی کاروان قشریون طالب مجاز در ترویج شرع و عجز ایشان در بر آوردن نیاز معنوی عقول سالم و افکار رشید، تعمد این قشر در تقدیم فروع  بر اصول بوده که عقلا و نقلا مردود است. این جماعت همواره در ادوار مختلف دکان دین گشودند و گندم نمودند و جو ‏

‎[[page 280]]‎

‏فروختند و قماش دنیا اندوختند، و بحر احمر عشق را زهر اخضر شرک خواندند و تا توانستند بر ارباب معرفت تاختند و تشنه کامان معارف الهی را از کسب محضر ایشان بازداشتند. این ساده لوحان هرگاه خواستند به اسم علم و عالم و با ظاهری مقدس‏‏ ‏‏مآبانه به انگیزۀ خیر و صلاح و اصلاح در امور اجتماعی و سیاسی دخیل شوند بدون استثناء در زمره فریب خوردگان اهل جور ظهور کردند و امانت دین را با خیانت حماقت خویش ضایع و ساختار اجتماع را بیش از پیش مخروب تر و معیوبتر نمودند. نقمات این قوم را برشمردن، از زمان امام علی(ع) و ماجرای مقدس مآبان خوارج نام و حکمیت ابوموسی اشعری مقدس ماب گرفته تا بر دار آویختن حلاج ها، و امام خمینی را صوفی خواندن، ممکن نیست و بسان زخمی عمیق در دل تاریخ جای خواهد ماند. قابل تذکر آنکه این قشریون ظاهربین که همیشه از نور مغز نغز حقیقت گریزانند در دوره های گوناگون همواره از ضعفهای موجود در ساختار سازمان روحانیت شیعه بهره جسته و با ارتزاق از سهم امام(ع) و استهلاک آن تاکنون هیچ نوع خدمات شایان فکری - اجتماعی سازمان یافته ای را ارائه ننموده اند. به خلاف اینان می بینیم که تاریخ سلف بیانگر وجود بزرگان حقیقت جوییست که در زمانهای مختلف ظهور کردند و آنطور که ذکرشان رفت وسائط موهبت الهی به خلق بودند و سبب رویکرد فطرتهای منحرف به مسیر خداجویی و حقیقت طلبی گردیدند و با تزویر و ریا به ستیز آمدند. اینان با کسب معارف حق‏‏ۀ‏‏ الهیه از زیرنشینان قباب «اولیایی تحت قبایی یعرفهم غیری»‏‎[23]‎‏ شدند و در عین چیرگی بر علوم ظاهریه ویژگی شخصیت ایشان اساساً برخاسته از باطن منور و فهم توحیدیشان بود. از شیخ انصاری (214 _ 1281ق) و سیدعلی شوشتری (1283 ق) و میرزا حسن شیرازی (1312 ق) و سید ابوالحسن اصفهانی (1365 ق) تا امام خمینی (1368 ش) رضوان الله علیهم همه اهل توحید و منشأ فیضان لطف و رحمت الهی ‏

‎[[page 281]]‎‏ ‏

‏ برای پیروان خویش بودند و اگر در صدد تجزیه و تحلیل شخصیت معنوی ایشان برآییم هر یک را به نحوی متنعم نعمت تقوا و معنویت و مربوط به کانون گرم عرفان و توحید می یابیم. اما در خصوص شیخ انصاری شکی نیست که وی شاگرد اخلاقی مکتب سیدعلی شوشتری بود و مرحوم سید، خود از چهره های درخشان مکتب توحید بوده است. ‏‎[24]‎

‏از استاد خویش شنیدم که از استاد خود نقل می فرمود: در زمان میرزا حسن شیرازی صاحب فتوای تحریم تنباکو روزی در سامراء در یکی از حجرات طلبه ای مشغول مطالعه اشعار مثنوی مولانا بود. طلاب با مشاهدۀ کتاب مثنوی  به تبع جوّ غالب بر سر وی ریختند و وی را کتک زنان به سوی بیت میرزا آوردند. میرزا از اندرون به بیرون آمده می فرماید چه چیز است؟ طلاب در جواب میرزا می گویند: آقا این طلبه نان امام زمان(ع) را می خورد و کفریات می خواند. میرزا رو به آن طلبه کرده می پرسد: راست می گویند؟ آن طلبه می گوید: آقا من مثنوی می خواندم میرزا رو به طلاب نموده  می فرماید شما بروید به مدرسه و این فرد اینجا باشد تا ادبش کنم. بعد آن طلبه را اندرون برده و او را شخص فاضلی در می یابد و از او می پرسد مثنوی را تا چه حد می فهمی؟ سپس وی را بدان تشویق می کند و انعامی بدو می دهد... ‏

‏اما مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی قبل از ‏

‎[[page 282]]‎‏ 

زعامتش رابطه پنهان از ترس مقدس‏‏ ‏‏مآبان نجف با مرحوم سیدعلی آقا قاضی طباطبائی‏‎[25]‎‏ (1366 ق) داشته که مرحوم قاضی به وی می فرمایند تو رئیس مسلمین خواهی شد. این مطلب را راقم این سطور از مرحوم استادش شنید که ایشان ادامه دادند: روزی در محضر آقای قاضی بودم مرحوم قاضی فرمودند: آقا سید ابوالحسن بعد از زعامتش از من پرسید شما از کجا دانستید که من رئیس مسلمین خواهم شد؟ در جوابش گفتم در خواب دیدم چونان پیامبران بنی‏‏ ‏‏اسرائیل قدم برمی داری دانستم که رئیس مسلمین خواهی شد. از دیگر بزرگانی که می شود نام برد و دارای ملکۀ تقوا و فهم روحانی بوده و منشأ تحولی شد مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری (1355 ق) مؤسس حوزۀ علمیه قم می باشد که وی نیز در جوانی زحمات زیادی متحمل گردیده است و ما را از وی حکایتی است که این مقال گنجایش آنرا ندارد. ‏

‏و در وصف مرحوم آیت الله سیدمحمدتقی خوانساری که پس از فوت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم یکی از سه مجتهد و مرجع بزرگ قم و فقیهی زبردست بوده که بر فلسفه و کلام نیز تسلط تمام داشته است و نماز و دعای باران وی زبانزد خاص و عام می باشد. از استاد خویش شنیدم که روزی به اتفاق جمعی از دوستان با مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی‏‎[26]‎‏ رضوان الله تعالی علیه که در آن زمان بواسطه سلوک و عرفانش شدیداً از سوی قشریون به صوفی گری متهم شده بود از مسیری می گذشتیم. ناگهان مشاهده کردیم که کالسکه ای ایستاد و مرحوم خوانساری از آن پیاده شد و جلو آمد و دست مرحوم انصاری را بوسید و عذر خدمت خواست و طلب دعا نمود و رفت. ‏

‏و اما امام خمینی رضوان الله علیه، از استاد خویش شنیدم و از مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس هاتف قوچانی وصی طریقت مرحوم قاضی نقل است که طریقۀ مرحوم قاضی به هنگام بحث توحید آن بود که به واردین بعد از شروع بحث اعتناء نمی کرد تا اینکه بحث پایان پذیرد. روزی در سنین جوانی مرحوم امام خمینی(ره) در میانۀ بحث وارد می شود و مرحوم قاضی برخلاف رویۀ سابقه بحث را رها می کند و به وی احترام تمام می نماید و بعد از لحظاتی چند بحث جدیدی را درخصوص لزوم مبارزۀ عالم دینی با حاکم جائر به پیش می کشد و ساعتی چند به طول می انجامد. ‏

‏البته ما در اینجا بر آن نیستیم که زندگی امام خمینی(ره) را مرور کنیم و برای خوانندۀ این مقاله تکرار مکررات نماییم چرا که آنچه دربارۀ وی باید گفته شود بارها و بارها بیان شده است. اما مراد ما آنست که از گلستان گفته ها و ناگفته ها گل مراد خویش را که تبیین موضوع این مقال باشد برگیریم، والا به ‏

‎[[page 283]]‎‏ 

اقتضای آفتاب آمد دلیل آفتاب، آیینۀ تمام نمای شخصیت او قول و فعلش بود که عالمیان حتی دشمنانش را به حیرت فرو برد و به قول معروف: شهدالانام بفضله حتی العدی؛ والفضل ما شهدت به الاعداء.‏

‏بالجمله، مرحوم دکتر عباس زریاب خوئی‏‎[27]‎‏ از خاطرات دوران تحصیلش در قم می نویسد: ‏

‏روزی نزدیک غروب در مدرسه فیضیه بودم. طلاب مشغول وضو گرفتن از حوض مدرسه بودند... ناگهان دیدم که سید بلند قد خوش سیمایی با وقار تمام مشغول وضو گرفتن است و طلاب به چشم احترام و تعظیم به او می نگرند. لباس مرتب و ریش کوتاه و چشمانی نافذ داشت... من از حاج شیخ صادق‏‎[28]‎‏ نام آن سید روحانی را پرسیدم و او گفت او حاج آقا روح الله خمینی، معلم و استاد فلسفۀ من است... او در آن وقت یعنی در سال 1316 شمسی از مدرسین فاضل و بنام حوزۀ قم بود و با آنکه جوان بود و در حدود سی و شش سال داشت مورد تعظیم و احترام همگان بود، عصرها در حدود دو ساعت به غروب مانده به مدرسه فیضیه می آمد و در ضلع جنوبی مدرسه در جلو یکی از حجرات می نشست و با فضلای درجۀ اول حوزه مانند مرحوم سیدمحمد یزدی معروف به داماد و مرحوم شیخ حسین نویسی و مرحوم فاضل لنکرانی به بحث و جدال در مسائل فقهی و اصولی می پرداخت. و گاهی، یعنی خیلی به ندرت تند می شد و صدای خود را بلند می کرد چنانکه فضای مدرسه از صدای او پر می شد. چنانکه گفتم این گونه موارد بسیار نادر ‏

‎[[page 284]]‎

بود و او غالباً در مباحثات خونسرد و مسلط بود و حریف را با براهین و ادلۀ منطقی به سکوت یا اعتراف وادار می کرد. تحمل و تسلط او بر نفس معروف  بود و با وقار و جاذبۀ شخصی خود همه را به احترام وامی داشت و همه او را به تفوّق در فضل و تقیّد به ظاهر و اصول اخلاقی می ستودند. ‏‎[29]‎

‏مرحوم دکتر عباس زریاب خویی در سال 1318 در درس شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری که حضرت امام خمینی آغاز می کند شرکت نموده می نویسد: روش تدریس او بر خلاف استادان دیگر بود یعنی هرگز مطالب را با جملات و عبارات کتاب تطبیق نمی کرد، بلکه پس از آنکه یکی دو جمله از متن کتاب می خواند شروع می کرد به تقریر درس از خارج با بیانی که پر از شور و هیجان بود و این هیجان گاهی چنان قوت می گرفت که صدایش را بلند می کرد و جلسۀ درس به جلسۀ خطابه و تذکیر بدل می شد. او می خواست در ضمن تشریح مطالب فلسفی به مسائل اخلاقی و اجتماعی ـ دینی بپردازد و این دو مقصود را چنان استادانه با هم آمیخت که انسان نمی توانست موضوع درس را از بحث دینی ـ ‏

‎[[page 285]]‎

‏اخلاقی او جدا کند و این امر تأثیر شدیدی در مغز و روح متعلمان به جای می گذاشت و شخص هنگام خروج از جلسۀ درس [امام] حالتی روحی و عرفانی و سرشار از اندیشۀ عمیق دینی در خود احساس می کرد که شاید تا یکی دو ساعت دوام داشت. ‏

‏او خود سرشار از این کیفیت عرفانی - دینی – فلسفی بود. او برای خود جهانی از اندیشۀ معنوی - دینی ساخته بود که عناصر تشکیل دهندۀ آن مذهب شیعۀ اثناعشری، افکار نو افلاطونی منطوی در فلسفۀ اشراق، عرفان محیی الدین عربی و حکمت متعالیه ملاصدرا بود. او این عناصر را عمیقتر و ذاتی تر از اسلاف خود در خود پیوند داده بود و شکل متعادل و منسجم و هماهنگی به وجود آورده بود که می توان آن را به یک سمفونی تشبیه کرد. استادان او در فلسفه و عرفان آقایان سیدابوالحسن رفیعی قزوینی و میرزامحمدعلی شاه آبادی بودند اما از لحاظ ترکیب مواد و مصالح و تعالی آن به صورت بالاتر از همه برتر بود و هیچ کدام با او از این جهت (نه از جهت تبحر و توغّل در جزییات مسائل) قابل مقایسه نبودند. او در این بنای عرفانی - دینی که خود معمار آن بود برای ائمه اثناعشر مقامی بسیار بالا و فراانسانی قایل بود که نه تنها هدایت و ولایت شرعی را در عهده دارند بلکه ولایت مطلقۀ تکوینی را نیز دارا هستند که البته خود این ولایت تکوینی منبعث از مقام احدیت است. حکما و فلاسفۀ بزرگ مانند افلاطون و ارسطو نیز در نظر او مقامی از ولایت الهی دارند که البته با ولایت معصومین قابل مقایسه نیست، اما فقهای شیعه از آن مقام الهی مستضعفین هستند و این معنی اساس ولایت فقیه را در نظر او تشکیل می دهد. به عبارت دیگر ولایت فقیه به عقیدۀ او تنها به معنی حاکمیت یک فقیه نیست بلکه حاکمیتی است که منبع آن از خداست و امری معنوی است که حکومت ظاهری و فرمانروایی صوری تجسم و تجسد مادی آن است. ‏

‎[[page 286]]‎

‏استدلال فقهی که او در باب ولایت فقیه می کند استدلال فقهی – اصولی است. برای اقناع کسانی که دلیل از کتاب و سنّت می خواهند وگرنه استدلال واقعی و برهانی او مبنی بر اصول فلسفی – عرفانی است. ‏

‏این نظام دینی – فلسفی که او سالها برای بنای آن فکر کرده و اساسی عرفانی – فقهی بر آن نهاده بود نظامی است که با دست آوردهای فرهنگ مغرب زمین سازگار نیست، چه از لحاظ فکری و معنوی و چه از لحاظ سیاسی و مادّی. فرهنگ امروزی مغرب زمین اساس حکومت را بر انتخاب عامه نهاده است، اما سیاست و حکومت در نظر او امری الهی و معنوی است و در پیوند و ارتباط مستقیم با خداست، زیرا به نظر  او همان طور که خداوند بندگان خود را آفریده است، بر آنها حکومت هم می کند و این حکومت باید به دست فقهایی باشد که احکام او را عمیقاً دریافته اند و در اثر این دریافت عمیق، ذاتاً و در عالم معنی با خداوند ارتباط پیدا می کنند. زیرا دریافت عمیق احکام الهی به معنی پیوند واقعی با خدا و اجرای حکومت الهی در صورت مادی بر روی زمین است. ‏

‏از اینرو من از همان  اوان شروع به حضور در جلسات درس او این نکته را حس کردم و نفرت و کراهت او را از فرهنگ غربی به صِرف نفرت یک روحانی مسلمان متعصب حمل نکردم. در هنگام تدریس مباحث هیولی و صورت که نظر ارسطویی دربارۀ ماده و جسم است خشم او را از اعتقاد به اتم به عنوان جزء لایتجزی که مبنای اولیه فیزیک جدید است - و البته بطلان آن امروزه در علم فیزیک نیز ثابت گردیده است - می دیدم. او بی آنکه  منکر اساس تجربی و علمی نظریۀ اتم باشد بر حقانیت نظام فلسفی خود اصرار می ورزید و بر آن استدلال می کرد و بر آن بود که علوم تجربی از درک و اثبات اساس حقیقت معنوی این جهان عاجزند. چون جهان ماده را حقیر می شمرد و نامتناهی بودن آن را منکر بود و در بحث از تناهی ابعاد سخت بر عقیدۀ بی پایان بودن عالم ‏

‎[[page 287]]‎

مادی تاخت و این تنها از روی براهین ریاضی که قدما برای تناهی ابعاد می آوردند نبود. او به هیئت بطلمیوسی و نظریۀ افلاک از این جهت نظر داشت که بر طبق این هیئت، انسان مرکز عالم خلقت است، اما در برابر کشفیات جدید علم نجوم و زیر و زبر شدن اساس هیئت قدیم، مسأله افلاک را به نحو دیگری توجیه می کرد و آن را در ارتباط با نظرات جدید چنان تفسیر می کرد که با نظرات فلسفی - عرفانی او منطبق می نمود. ‏

‏در این تفسیر فلسفی – عرفانی، زمین مرکز معنوی عالم آفرینش و انسان اساس خلقت و در مرکز خلقت قرار دارد و با باطل شدن مرکزیت مادی زمین، اشرف مخلوقات بودن انسان و خلیفة الله بودن او و اولیای حقیقی خداوند از بین نمی رود. عقیدۀ او در این باره مضمون این دو بیت حاجی ملاهادی ‏

‏ ‏‎[[page 288]]‎

‏ سبزواری متخلص به «اسرار» است. ‏

‏اختران پرتو مشکات دل انور ما  ‏

‏دل ما مظهر کل، کل همگی مظهر ما ‏

‏نه همین اصل زمین را همه باب اللهیم ‏

‏نُه فلک در دورانند به گرد سر ما. ‏

‏هنگامی که سخن از مادیون و منکران عالم مجردات و معنویات به میان می آمد سخت برافروخته می شد. همین خشم و نفرت او متوجه سید احمد کسروی و پیروان او نیز بود، زیرا می گفت آنان با اساس دین اسلام مخالف هستند اگرچه صراحت افکار خود را بر زبان و قلم نمی آوردند. به طرفداران وهابیت نیز سخت می تاخت زیرا آنان توحید تنزیهی را قبول ندارند و مقام واقعی و معنوی انبیاء و ائمه را منکرند. ‏

‏در میان متفکران گذشته اسلامی به محیی الدین ابن العربی و به صدرالدین شیرازی معروف به ملاصدرا سخت معتقد بود و از ملاصدرا همیشه به «مرحوم آخوند» تعبیر [می] کرد، با این کیفیات و خصوصیات از روحانیونی که منکر فلسفه و حکمت اسلامی بودند و تدریس فلسفه و عرفان را یا حرام می شمردند و یا مکروه می داشتند، متنفر بود و آنها را قشری و متعصب و جاهل می خواند. خود او بارها مورد اعتراض و انکار این قبیل روحانیون قرار گرفته بود اما چون خود در فقه و اصول بسیار متبحر بود و مجالس بحث و مناظره او با فقها و اصولیّون بود کسی جرأت نداشت که او را مستقیماً مورد حمله و اعتراض قرار دهد و یا درسهای فلسفی و عرفانی او را تحریم کند. او در رعایت ظواهر شرعی دقیق بود و همیشه در نمازهای جماعت شرکت می کرد و پشت سر مرحوم سیدمحمد حجّت و مخصوصاً مرحوم سیّد محمد تقی ‏

‎[[page 289]]‎

خوانساری نماز می خواند. ‏

‏روزهای جمعه که آقا سید محمدتقی خوانساری در صحن مدرسۀ فیضیه به اقامۀ نماز جمعه می پرداخت آقای خمینی همیشه در صف اول نمازگزاران بود، من خود شاهد بودم که روزی پیش از اذان صبح در حمام معروف اتابکی قم نماز شب می خواند. ‏‎[30]‎‏ ‏

‏عالم ربانی مرحوم آیت الله نجابت در تفسیر آیه شریفۀ شهد الله انه لااله الا هو در جائی می فرماید: شجره طیّبه، خاتم الانبیاء و دخت گرامی ایشان فاطمۀ زهرا(س) و حضرت امیرالمؤمنین و یازده فرزند ایشان می باشند. که اینها قرای باطنه و ذریه آنها از قبیل حضرت امام خمینی قرای ظاهره هستند و شیعیان در این قری در نهایت امنیت و امان سیر می نمایند... ‏‎[31]‎

‏سپس ادامه می دهند صاحبان علم بوحدانیّت خداوند چون راسخ در علم شده اند، علاوه از شهادت لفظی عملاً و تکویناً وحدانیت خداوند را نشان می دهند.‏‎[32]‎‏ چون موحدند آثار توحید آنها از زبان و اعمال و نیاتشان ظاهر می گردد. در جایی دیگر در ادامه تفسیر همان آیه می فرماید: کما این که شهادت حضرت واهب العطایا به وحدانیت صدی نود و نه تکوینی است و صدی یک آن تشریع و تلفظ به آن است صاحبان علم نیز از این جهت چنین هستند که روح و قلب آن عدوّ جهل شرک و خودبینی است... هرگز روح و عقل سالم تن به واهمه و تخیل و خدعه نخواهد داد لهذا فطرتاً بدون هیچ مدرکی شخص صحیح را می پسندد از اینروست «سیما هُم فی وجوههم من اثر السجود» (سوره فتح 29). چون در روح و قلب مؤمن و عالم خرافه و موهوم جای نگیرد و در مرتبۀ اولی مورد پسند هر صحیحی واقع خواهد شد و لهذا می فرماید: «پری رو تاب مستوری ندارد.» البته چون صاحبان علم در خواب و خوراک و اموری که مطار کثرت است مثل سایر بشر هستند به ناچار مجاهده و مراقبه و خلاف نفس و تعبد صددرصد دارند. ‏‎[33]‎

‎[[page 290]]‎

‏این بنده خود از مرحوم آیت الله نجابت شنیدم که امام خمینی(ره) را در اثر زحمات سلوک و فهم روحانی و عنایت حق به وی، مظهر اسم عزیز و آئینه وجودش را نمایانگر عزت حق جلّ و علا می دانست. مخفی نماناد که عزت حقیقی به معنی تفوق و برتری نورانیت و علم و قدرت است که حکم کردن قاطع و یقینی متوقف به آن می باشد لذا در مصحف شریف و ادعیه شریفه  اسم حکیم بعد از اسم عزیز ذکر گردیده که هر دو از اسماء حسنای الهی می باشند. ‏

‏بدین ترتیب امام خمینی(ره) خودی بگذاشت و فارغ از خود شد و خدائی برآمد و با بر آمدنش جانهای میلیونها انسان را دیگرگون ساخت و دیدگان قلوب را متوجه خداوند واحد احد و حی و قیوم گردانید و بدینسان تاریخ بشریت متغیر و نظام اجتماع متحول گردید خود گوید: ‏

‏فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم ‏

‏همچو منصور خریدار سر دار شدم ‏

‏ و این مقام باز تکرار شعر حافظ را خوش برتابد که: ‏

‏گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم  ‏

‏گفت آنزمان که نبود جان در میانه حائل ‏

‏حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید ‏

‏از  شافعی نپرسند امثال این مسائل‏

‏ ‏


[[page 291]]

‏ ‏

‏ ‏

 

[[page 292]]

  • - کشف المحجوب، ص 267.
  • - نهج البلاغه باب الحکم.
  • - دیوان حافظ تصحیح شادروان خلخالی، ص 203.
  • - قرآن کریم.
  • - جامع صغیر، ج 1، ص 70.
  • - بحار الانوار، ج 9، ص 334.
  • - سورۀ 28، آیه 88.
  • - سورۀ 55، آیه 26 و 27.
  • - رسالۀ سیر و سلوک تصحیح حسن مصطفوی.
  • - صحیح بخاری باب فی التعبیر باب 10، ج 9، ص 42.
  • - (نهج البلاغه صبحی صالح نامه، 28، بحار الانوار، ج 33 ص 58 و ج 53، ص 178.
  • - آیت الله حسنعلی نجابت (1296 ش، 1368 ش) در شیراز متولد شد و مقدمات علوم را در همین شهر آموخت و بعد به نجف اشرف عزیمت نمود او پرورش یافتۀ حوزۀ درسی نجف اشرف و جامع علوم ظاهریه بود و آنطور که دیگران مرعوب هیبت علمی وی بودند، در عرفان و اخلاق از سرآمد کلامند مرحوم آیت الله سیدعلی قاضی طباطبائی (1366ق) و مرحوم آیت الله محمدجواد انصاری همدانی بود و بدون اغراق مصداق بارز انسان کامل بود که قدرت و تصرف تکوینی غیر قابل وصفی در دستگیری و تبدیل ماهیات مختلفه و تعدیل قوۀ قهریّه و تغلیب قوّۀ لطفیه در وجود سالک داشت. در امور سیاسی و از 15 خرداد 42 از بانیان نهضت در فارس و همراهی وی با مرحوم شهید آیت الله سیدعبدالحسین دستغیب بر احدی مخفی نیست. بعد از انقلاب اقدام به تأسیس حوزۀ علمیه و مرکز علمی بزرگی نمود که حاصل آن تربیت دهها نفر شاگرد در علوم و معارف اسلامی بود. در سال 1360 فرزند ارشد وی در جنگ تحمیلی به شهادت رسید و در طول این جنگ چندین نفر از شاگردان وی به شهادت رسیدند.
  • - قصیدۀ حسنیه در مدح حضرت امام حسن مجتبی(ع) سرودۀ عالم ربانی آیت الله نجابت (رضوان الله علیه)، محکمی غیرمطبوع.
  • - مثنوی معنوی.
  • - مفاتیح الجنان کلیات. حاج شیخ عباس قمی.
  • - نهج البلاغه باب الحکم.
  • - مثنوی معنوی.
  • - جامعه صغیر، ج 1، ص 70.
  • - از لبید است که حضرت رسول(ص) در خصوص این بیت فرمودند: اصدق کلمة قالتها العرب قول لبید.
  • - دیوان هاتف اصفهانی ـ ترجیع بند.
  • - دیوان حافظ تصحیح شادروان خلخالی.
  • - مرصادالعباد باب 5، فصل 8، ص 268.
  • - تاریح حکماء و عرفاء متأخرین صدرالمتألّهین (صدوقی سهام انجمن اسلامی حکمت و فلسفۀ ایران)
  • - آیت الله سیدعلی قاضی طباطبائی (م 1366ق) از بزرگان اهل معرفت و استاد عرفانی بی نظیری که عظمت علمی و تقوائی و عرفانی او در اواخر حیاتش بسان خورشیدی عالمتاب در آمد و فحول علماء و مراجع معاصرش را به اعتراف به شخصیت بی همتای وی واداشت. وجود تربیت یافتگان مکتبش در بلاد مختلف که همگی از حکماء مجتهدین مبرّزند نام او را تا قرنها افول ناپذیر خواهد نمود. سیدمحمدحسین طباطبایی صاحب تفسیر المیزان، حسنعلی نجابت شیرازی، شهید سیدعبدالحسین دستغیب، شیخ عباس هاتف قوچانی، آیت الله بهجت در زمرۀ شاگردان وی می باشند.
  • - آیت الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی(ره) وی از عجائب دوران بوده که به اعتراف اهل توحید که در رأس ایشان مرحوم قاضی است از موحدین حقیقی و عاشق به معنی واقعی کلمه و به اجلی ظهور وصفی و اسمی آن بوده است او را از اویسیان دانند که بدون استاد به شرف توحید نایل آمد.
  • - دکتر عباس زریاب خوئی (1298- 1373 ش) از اساتید جامع معاصر ایران بود. محیط به علوم عقل و نقل از فنون ادب گرفته تا تاریخ و جغرافیا و علوم قرآنی و تفسیر و سنت نبوی رسیده معصومان، کلام، فلسفه، فقه، ادیان، لغت، معانی و بیان.... رجوع شود به نشریۀ بنیاد دائرةالمعارف اسلامی سال دهم شمارۀ 1 و 2- 1374 - ص 69 و 70.
  • - منظور شیخ صادق فراحی است، مأخذ پیشین، ص 44.
  • - نشریه بنیاد دائرةالمعارف اسلامی سال دهم شمارۀ 1 و 2 - 1374، ص 44.
  • - مأخذ پیشین، ص 48 – 52.
  • - جزوۀ توحید – تفسیر آیۀ شهدالله انه لااله الّا هو. مرحوم آیت الله نجابت، ص 20.
  • - مأخذ پیشین، ص 22.
  • - تفسیر روشن حسن مصطفوی، انتشارات سروش.

انتهای پیام /*