بخش چهارم: ولایت تشریعی

فصل سوم اولواالامر

کد : 151293 | تاریخ : 26/02/1395

فصل سوم

‏ ‏

اولواالامر

‏ ‏

‏ ‏

مصادیق اولواالامر

ادّعای اولواالامری‏ ‏پادشاهان

‏سورۀ نساء، آیه 59: «یا ایُّها الَّذینَ آمَنوا اَطیعُوا الله َ و اَطیعُوا‏‎ ‎‏الرَّسولَ وَ اُولُواالاَْمْرِ مِنْکُم.»‏

‏خدای تعالی به تمام مؤمنین واجب نموده اطاعت خود و‏‎ ‎‏اطاعت پیغمبر خود و اطاعت صاحبان امر را. خدای تعالی‏‎ ‎‏در این آیه ‏‏[‏‏فرمان‏‏]‏‏ تشکیل حکومت اسلام را داده است تا‏‎ ‎‏روز قیامت و پر روشن است که فرمان برداری کسی دیگر‏‎ ‎‏جز این سه ‏‏[‏‏را‏‎ ‎‏]‏‏واجب نکرده بر تمام امت، و چون بر تمام‏‎ ‎‏امت واجب کرده، اطاعت از اولواالامر را، ناچار باید‏‎ ‎‏حکومت اسلامی یک حکومت بیشتر نباشد و بیش از یک‏‎ ‎‏تشکیلات در کار نباشد و گرنه هرج و مرج لازم آید. ما اکنون‏‎ ‎‏اطاعت خدا و پیغمبر را می دانیم آنچه باید مورد بررسی‏‎ ‎‏خرد که فرستاده نزدیک خداست قرار دهیم آن است که این‏‎ ‎‏اولواالامر چه کسانی هستند و باید چگونه اشخاصی باشند؟‏‎ ‎‏بعضی می گویند که آنها پادشاهان و امرا هستند، خدا واجب‏
‎[[page 269]]‎

‏کرده، بر مردم که اطاعت و پیروی کنند از سلاطین و‏‎ ‎‏پادشاهان خود، چنانچه در زمان مصطفی کمال پاشا، رئیس‏‎ ‎‏جمهور ترکیه، و رضاخان، شاه ایران آنها را اولواالامر‏‎ ‎‏می دانستند، و می گفتند خدا واجب کرده، اطاعت آنها را، و‏‎ ‎‏سنیان با خلفای اسلام که از جمله آنها معاویه بن ابی سفیان‏‎ ‎‏و یزید بن معاویه و دیگر خلفای اموی و عباسی است،‏‎ ‎‏تطبیق می کنند.‏

‏اینک ما از عقل خدا داده داوری می خواهیم. خدای جهان‏‎ ‎‏پیغمبر اسلام را فرستاد با هزاران احکام آسمانی، و پایه حکومت‏‎ ‎‏خود را بر اصل «توحید» و «عدالت» بنا نهاد و مردم را به چیزهایی‏‎ ‎‏امر کرد و از چیزهایی نهی کرد، و پس از کوششهای فراوان و تعلیم‏‎ ‎‏کردن و اجرا کردن دستورات خدایی، همین خدا که پایه عدل را در‏‎ ‎‏جهان با فداکاریهای مسلمانان استوار نمود و از ستمکاریها و‏‎ ‎‏بی عفتیها آنطور جلوگیری کرده، به مردم امر کند که باید همه‏‎ ‎‏اطاعت کنید از آتاترک که می گوید دین، در مملکت رسمیت‏‎ ‎‏ندارد، و همه می دانند که با دینداران چه کارها کرد و با مردم چه‏‎ ‎‏ستمکاریها نمود چه بی عفتیها در ترکیه به جریان انداخت و چه‏‎ ‎‏مخالفتها با دین خداکرد، یا بگوید باید از پهلوی اطاعت کنید که‏‎ ‎‏همه دیدید چه کرد و برای ریشه کن نمودن دین اسلام چه‏‎ ‎‏کوششها کرد که اگر کسی بخواهد مخالفتهای صریح او را با قرآن‏‎ ‎‏خدا بشمارد، نیازمند به یک کتاب شاید گردد. چنین خدایی را که‏‎ ‎‏خود اساس دین و عدل را به پا کرده، و خود به دست خود به‏
‎[[page 270]]‎‏خراب آن امر نموده، دانشمندان او را به خدایی و عدل و‏‎ ‎‏داد نمی پذیرند و مقام خدای عالم از چنین بیهوده کاری منزه‏‎ ‎‏است. می گویید از طرز حکومت این ستمکاران بیخبر بود و گمان‏‎ ‎‏می کرد اینها همه با گفته های او موافقند این از حکم خرد بیرون‏‎ ‎‏است. خدایی که بندگان خود را نشناسد ما او را به خدایی‏‎ ‎‏نمی شناسیم. یا می گویید خدا از گفته های خود پشیمان شد. چند‏‎ ‎‏روزی توحید و تقوا و عدالت می خواست بین مردم پس از آن‏‎ ‎‏خود، مردم را به شرک و ستمکاری و خلاف عفت دعوت کرد، این‏‎ ‎‏نیز از حکم خرد بیرون است و چنین خدایی را ما به خدایی‏‎ ‎‏نمی شناسیم. پس، ناچار باید بگویید اولواالامر، پادشاهان و امرا‏‎ ‎‏نیستند....‏

‏اکنون از همه اینها گذشتیم خدا در قرآن و پیغمبر اسلام‏‎ ‎‏در حدیث، کشف حجاب زنها و تصرف در اوقاف را مثلاً‏‎ ‎‏حرام دانسته، پادشاه یا خلیفه مردم را امر به آن کند تکلیف‏‎ ‎‏مردم در این حال چیست؟ خدا گفته هم اطاعت امر خدا و‏‎ ‎‏پیغمبر را باید بکنید پس، کشف حجاب نکنید و تصرف در‏‎ ‎‏اوقاف ننمایید و هم اطاعت امر سلطان را بکنید و اوقاف را‏‎ ‎‏به فروش برسانید.‏

‏اف بر این بیدادگران که خدای عادل را به این بیهوده ها نسبت‏‎ ‎‏می دهند. اینجا خرد که فرستادۀ نزدیک خداست، نمی گوید که‏‎ ‎‏اولواالامر باید کسی باشد که در تمام، از اول امارتش تا آخر،‏‎ ‎‏کارهایش یک کلمه برخلاف دستورات خدا و پیغمبر نگوید و‏
‎[[page 271]]‎

‏عمل نکند و حکومت او، همان حکومت الهی که پیغمبر داشت‏‎ ‎‏باشد؟ چنانچه از مقارن نمودن اطاعت این سه به هم معلوم شود‏‎ ‎‏که از یک سرچشمه آب می خورند.(249)‏

***

‏ ‏

‏ ‏

اولواالامر، تلو‏ ‏رسول خدا

‏باور کردند علمای اهل سنت به اینکه اطاعت از هر قلدری باید‏‎ ‎‏کرد، این هم به دست اشخاص قلدر پیدا شده است. امکان دارد‏‎ ‎‏یک همچو چیزی که پیغمبر اسلام احکام بفرستد و بگوید از‏‎ ‎‏آتاترک که احکام ما را محو می کند، اطاعت کنید؟! این را کدام عقل‏‎ ‎‏می پذیرد؟ پیغمبر اسلام احکام بفرستد، خدای تبارک و تعالی‏‎ ‎‏احکام بفرستد، بگوید که نماز بخوانید، بعدش هم بگوید اطاعت‏‎ ‎‏کنید از آتاترک که می گوید نماز نخوانید از کدام بشنویم. از خدا، یا‏‎ ‎‏از آتاترک؟! این را چه عقلی باور می کند؟ این اولواالامری که در‏‎ ‎‏قرآن وارد شده است، واضح است که کسی است که «تلو» رسول‏‎ ‎‏خداست، الله است، رسول خداست اولواالامر، او باید یک همچو‏‎ ‎‏صفاتی داشته باشد. معقول نیست که خدای تبارک و تعالی مردم را‏‎ ‎‏وادار کند که از رضاخان که همه جهات شرعی و اسلامی را کنار‏‎ ‎‏می گذاشت شما اطاعت کنید، دین بفرستد بعد بگوید از کسی که‏‎ ‎‏لادین است اطاعت کنید، یعنی شما هم لادین بشوید ـ این ـ‏‎ ‎‏می شود.(250)‏

‏2 / 6 / 65‏

***

‏ ‏

‏ ‏

نظر شیعه پیرامون‏ ‏مصادیق اولواالأمر

‏شیعیان بعد از در گذشتن پیغمبر اسلام با اهل سنت در این دو‏
‎[[page 272]]‎

‏موضوع ـ که حکم هر دو را از خرد گرفتیم ـ مخالفت داشتند. در‏‎ ‎‏روزهای اوّل بزرگان از اصحاب پیغمبر که تمام اسلامیان آنها را به‏‎ ‎‏بزرگی یاد کردند و احدی درباره آنها چیزی نگفته که دامن پاک آنها‏‎ ‎‏را آلوده کند، چون امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و حسن و حسین ـ‏‎ ‎‏علیهم السّلام ـ و سلمان و ابی ذر و مقداد و عمار و عباس و ابن‏‎ ‎‏عباس و امثال آنها، برخلاف برخاستند و خواستند گفته خدا و‏‎ ‎‏پیغمبر را در باب اولواالامر اجرا کنند، لکن دسته بندیها که از اول‏‎ ‎‏پیدایش بشر تاکنون حکم خردمندان را فلج کرده، و طمع و هوسها‏‎ ‎‏که در هر زمان حق و حقیقت را پایمال کرده، آن روز نیز کار خود را‏‎ ‎‏کرد و به شهادت تواریخ معتبره اینان به کار دفن پیغمبر مشغول‏‎ ‎‏بودند که جلسه «سقیفه»، ابوبکر را به حکومت انتخاب کرد و این‏‎ ‎‏خشت کج بنا نهاده شد. پس، از دوره اوّل اسلام باز این گفتگو در‏‎ ‎‏بین این دو دسته بود شیعیان که پیروان علی هستند، می گویند که‏‎ ‎‏امامت را باید خدا تعیین کند به حکم خرد، و خلفا و سلاطین لایق‏‎ ‎‏آن نیستند و علی و اولاد معصومین او ـ علیهم السّلام ـ اولواالامرند‏‎ ‎‏که خلاف گفته های خدا هیچ گاه نگفته و نگویند، و این نیز به تعیین‏‎ ‎‏پیغمبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ است چنانکه پس از این ذکر آن‏‎ ‎‏می شود و ثابت می کنیم که پیغمبر اسلام تعیین امام کرده و آن‏‎ ‎‏علی بن ابیطالب ـ علیهم السلام ـ است.(251)‏

***

‏ ‏

‏ ‏

ردّ قولی و عملی‏ ‏معصومین(ع) از سلاطین و حاکمان

‏در بین ما هم اشخاصی هستند که می گویند اولی الامر هرچه،‏‎ ‎‏هر زهر ماری می خواهد باشد باید ما از او اطاعت کنیم! اولواالامر‏
‎[[page 273]]‎

‏است! اولواالامر، یعنی زورگو؟ با زورگو نباید حرف زد، خوب پس‏‎ ‎‏چرا امام حسن مخالفت کرد، چرا امام حسین مخالفت کرد با‏‎ ‎‏اولی الامر، آن وقت که اولی الامر عبارت از یزید بود، توطئه می کرد‏‎ ‎‏(یکی از آخوندها به من نوشته بود... که شما مخالفت چرا می کنید‏‎ ‎‏با او. این مملکت را خدا داده).... اما این تکلیف قرآن است، مگر‏‎ ‎‏فرعون را کسی دیگر ملک به او داده بود؟ آن هم خدا به او داده‏‎ ‎‏بود، پس، چرا موسی رفت و با او مخالفت کرد؟ مگر نمرود را‏‎ ‎‏کسی دیگر به او اعطای ملک کرده بود؟ آن هم از طرف خدا بود،‏‎ ‎‏پس چرا ابراهیم می رود با او مخالفت می کند؟ چرا پیغمبر مخالف‏‎ ‎‏است. چرا حضرت امیر با معاویه، خوب معاویه هم در اینجا یک‏‎ ‎‏اولی الامری است برای خودش، خوب بعد از آن چرا امام حسن با‏‎ ‎‏او مخالفت کرد، امام حسن پدر معاویه را درآورد. امام حسین چرا‏‎ ‎‏پا شد با چند نفر عیالاتش رفت، با پنجاه ـ شصت نفر راه افتاد،‏‎ ‎‏رفت آنجا مخالفت با اولی الامر کرد. این حرفها، حرفهای نامربوط‏‎ ‎‏است. آن اولی الامری که پهلوی خدا و رسول قرار می گیرد باید‏‎ ‎‏پهلوی خدا و رسول باشد، باید مثل خدا و رسول (بلا تشبیه)؛‏‎ ‎‏یعنی ظلّ خدا و رسول خدا باید باشد. حکومت سلطان اسلام ظلّ‏‎ ‎‏الله هست. معنی ظلّ این است که حرکتی ندارد خودش، حرکت به‏‎ ‎‏حرکت اوست، سایه آدم که خودش حرکتی ندارد هر حرکتی آدم‏‎ ‎‏می کند سایه هم همان طور، ظلّ الله این است، آن اسم او. کسی را‏‎ ‎‏که اسلام به ظلّ اللهی شناخته است، این است که از خودش یک‏‎ ‎‏چیزی مایه نگذارد. به تبع احکام اسلام حرکت بکند. حرکت،‏
‎[[page 274]]‎‏حرکت صحیح باشد، رسول الله اینطور بود، ظلّ الله بود. این مردی‏‎ ‎‏که هم ظلّ الله است؟! ـ اولی الامر ـ یک طایفه از ما هم‏‎ ‎‏بیچاره ها غفلت کردند و غافل شدند و اولی الامر را، یزید هم‏‎ ‎‏اولی الامر بود! بر ضد یزید هم اگر قیام کرد قتلش واجب است،‏‎ ‎‏قتلش را بیچاره ها واجب می دانند! قاضی چون حکم کرده، واجب‏‎ ‎‏القتل است! قیام برخلاف مصالح مسلمین، این واجب القتل است.‏‎ ‎‏خوب، کتاب و سنت را نمی دانیم چه باید کرد، ما قرآن را‏‎ ‎‏نخواندیم نمی دانیم، منطق قرآن را نمی دانیم. باید قرآن بخوانیم،‏‎ ‎‏قبل از همه چیزها بخوانید قرآن چه می گوید، تکلیف ما و وظیفه‏‎ ‎‏ما را قرآن تعیین می کند، وظیفه ما را با سلطان، قرآن تعیین می کند،‏‎ ‎‏قصّه می خواسته خدا بگوید؟! قصّه سرایی می خواسته‏‎ ‎‏بکند؟!(252)‏

‏29 / 11 / 56‏

***

‏ ‏

‏ ‏

پیروی از اولواالامر‏ ‏به دلیل مطابقت حکم او با حکم خدا

‏... نویسنده نتیجۀ سخنان خود را اینجا چنین می نویسد:‏‎ ‎‏«نتیجه آنکه برای آدمی مسلّم مدیری لازم است و این کارها هم‏‎ ‎‏حق هیچ شخص و یا دسته بالخصوص نیست؛ بلکه حکومت تنها‏‎ ‎‏برای اداره توده است. پس، تنها کسی می تواند حاکم باشد که بهتر‏‎ ‎‏از عهده این کار برآید حال اگر توانست وظیفه خود را به خوبی‏‎ ‎‏انجام دهد اولواالامر اوست و اطاعتش واجب، و گرنه باید او را‏‎ ‎‏برداشت و لایقی را به جای او گذاشت، چنانچه در صدر اسلام‏‎ ‎‏همان اشخاصی که آنهمه اطاعت از خلیفه داشتند، عثمان را‏
‎[[page 275]]‎

‏کشتند.»‏

‏ما در گفتار امامت معنی «اولواالامر» و اینکه باید به حکم‏‎ ‎‏خرد چه اشخاصی باشند ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ بیان کردیم، خوانندگان به‏‎ ‎‏آنجا مراجعه کنند. اینجا باز می گوییم شما که می گویید‏‎ ‎‏اولواالامر اگر به وظیفه عمل کرد اطاعت او واجب است،‏‎ ‎‏لابد واجب بودن اطاعت یا به حکم آیه قرآن است که‏‎ ‎‏می گوید: «اَطیعُواالله َ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَْمْرِ مِنْکُمْ»‏‎[1]‎‏ و‏‎ ‎‏یا به حکم خرد. اگر مقصود آن است که خدا اطاعت‏‎ ‎‏اولواالامر را واجب کرده، و اولواالامر مانند رضاخان و‏‎ ‎‏مصطفی کمال و دیگر سلاطین هستند، اگر آنها برخلاف‏‎ ‎‏گفته خدا و پیغمبر چیزی گفتند، ما اطاعت خدا و پیغمبر را‏‎ ‎‏باید بکنیم یا اطاعت اینان را؟ دست از اطاعت هر کدام‏‎ ‎‏برداریم خلاف گفته خدا عمل کردیم. پس، تکلیف آنها را که‏‎ ‎‏می خواهند به این آیه عمل کنند خوب است معین کنید؛ و‏‎ ‎‏اگر بگویید هرکس برخلاف گفته خدا چیزی گفت،‏‎ ‎‏اولواالامر نیست ـ و ناچارید همین را هم بگویید ـ پس، کلیه‏‎ ‎‏سلاطین و کلیه خلفا که برخلاف گفته خدا چیزی گفته اند‏‎ ‎‏لایق منصب اولواالامری به حکم عقل نیستند و فقط کسی‏‎ ‎‏می تواند اولواالامر باشد که در تمام دورۀ مأموریت هیچ‏‎ ‎‏حکمی برخلاف گفته خدا و پیغمبر نکند.‏

‏پس، اولواالامر همان است که پیغمبر در حضور هفتاد هزار‏
‎[[page 276]]‎‏جمعیت بازوی او را گرفت و به مردم معرفی کرد و همان اولواالامر‏‎ ‎‏که الآن در پس پردۀ غیبت است، تکلیف امروز را تعیین کرده‏‎ ‎‏[‏‏است‏‏]‏‏.(253)‏


[[page 277]]

‎ ‎

‎[[page 278]]‎

  • )) نساء / 59.

انتهای پیام /*