بخش سوم: منازل و مقامات سلوک

فصل سیزدهم: توکل

کد : 151415 | تاریخ : 27/02/1395

فصل سیزدهم: توکل

‏ ‏

معنا و مفهوم توکل

‏بدان که از برای توکل به حسب لغت و در اخبار و آثار و کلمات‏‎ ‎‏بزرگان، معانی متقاربه‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‏ شده است که صرف وقت در بسیاری‏‎ ‎‏از آنها لزومی ندارد. از این جهت اشاره به بعض از آنها می کنیم.‏

‏ظ‏‏اهر آن است ـ چنانچه مشتقات آن دلالت بر آن دارد ـ به معنی‏‎ ‎‏واگذاری امر است به معتمدی از باب آن که خود را در صورت دادن‏‎ ‎‏آن امر عاجز می بیند و از این باب است، وکالت و توکیل.‏

‏     و شاید آنچه که اهل لغت مثل ‏‏جوهری ‏‏در ‏‏صحاح‏‏ و دیگران‏‎ ‎‏گفته اندکه: «التوکّل اظهار العجز و الاعتماد علی غیرک» تفسیر به لازم‏‎ ‎‏باشد. و ممکن است اصلش به معنی عجز باشد؛ چنانچه گویند: «رجلٌ‏‎ ‎‏وَکَلٌ ـ بالتحریک ـ وَ وُکَله مثل هُمَزه؛ أی عاجز یکل أمره إلی غیره» و‏‎ ‎‏ایکال امر به غیر لازمه عجز باشد. و بعض اهل معرفت گوید: «التّوکُّل‏‎ ‎‏کِلة الأمر کلّه إلی مالکه و التّعویل علی وکالته»‏‎[1]‎‏؛ یعنی توکّل،‏‎ ‎‏واگذارنمودن جمیع امور است، به مالک آن و اعتماد نمودن به وکالت‏‎ ‎‏او است. و بعضی گفته اند: «التّوکّل علی الله: انقطاع العبد إلیه فی جمیع‏‎ ‎‏ما یأمله من المخلوقین»؛ یعنی توکل به خدا منقطع شدن بنده است به‏‎ ‎


‎[[page 657]]‎

‏خدا در هر چه که‏ ‏ امیدوار بود از خلایق. و بعضی از عرفا‏   ‏فرموده اند: «التوکّل طرح البدن فی العبودیة و تعلُّق القلب‏   ‏بالربوبیة»‏ [2] ‏؛ یعنی توکل صرف کردن بدن است در عبودیت خدا و‏   ‏پیوند نمودن قلب است به مقام ربوبیّت حق. و در روایات شریفه‏   ‏نیز راجع به توکل فرموده هایی است که پس از این، بعضی از آن‏   ‏مذکور خواهد شد.(670)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تفاوت تفویض، توکل و ثقه

‏بدان که «تفویض» نیز غیر از توکل است؛ چنانچه «ثقه» غیر از هر دو‏‎ ‎‏است. و از این جهت آنها را در مقامات سالکان جداگانه شمرده اند.‏‎ ‎‏خواجه فرماید: التَّفْویضُ أَلْطَفُ إشارَةً وَ أَوْسَعُ مَعْنیً مِنَ التَوَکُّلِ. ثُمَّ‏‎ ‎‏قالَ: التَوَکُّلُ شُعْبَةٌ مِنْهُ.‏‎[3]‎‏ یعنی «تفویض» لطیفتر و دقیقتر از توکل است،‏‎ ‎‏زیرا که تفویض آن است که بنده حول و قوت را از خود نبیند و در‏‎ ‎‏تمام امور خود را بی تصرف داند و حق را متصرف؛ و اما در توکل‏‎ ‎‏چنان نیست، زیرا که متوکلْ حق را قائم مقام خود کند در تصرف و‏‎ ‎‏جلب خیر و صلاح.‏

‏     و اما‏‏[ ‏‏تفویض‏‏]‏‏ اوسع است و توکل شعبه ای است از آن، زیرا که‏‎ ‎‏توکل در مصالح است، به خلاف تفویض که در مطلق امور است. و نیز‏‎ ‎‏توکل نمی باشد مگر بعد از وقوع سبب موجب توکل، یعنی امری که‏‎ ‎‏در آن توکل می کند بنده بر خدا، مثل توکل پیغمبر، صلّی الله علیه و آله،‏‎ ‎‏و اصحابش در حفظ از مشرکین وقتی که گفته شده به آنها: ‏إِنَّ النّاسَ قَدْ‎ ‎جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا الله وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ.‎[4]‎‏ و اما‏‎ ‎


‎[[page 658]]‎‏ تفویض قبل از وقوع سبب است، چنانچه در دعای مروی از رسول‏‎ ‎‏خدا، صلّی الله علیه و آله، است: ‏اَللهمَّ إنّی أَسْلَمْتُ نَفْسی إلَیْکَ وَ ألْجَأْتُ‎ ‎ظَهْری إلَیْکَ وَ فَوَّضْتُ أَمری إلَیْکَ.‎[5]‎‏ و گاهی بعد از وقوع سبب است،‏‎ ‎‏مثل تفویض مؤمن آل فرعون. اینکه ذکر کردم محصَّل ترجمۀ شرح‏‎ ‎‏عارف معروف، عبدالرّزاق کاشانی، است از کلام جناب عارف‏‎ ‎‏کامل، خواجه عبدالله ، با مختصر تفاوت و اختصار‏‎[6]‎‏. و کلام خواجه‏‎ ‎‏نیز دلالت بر آن دارد.‏

‏     ‏‏لیکن در بودن توکلْ شعبه ای از تفویضْ نظر است؛ و در‏‎ ‎‏اعم شمردن تفویض را از توکل مسامحۀ واضحه است. و نیز دلیلی‏‎ ‎‏نیست بر آن که توکل فقط بعد از وقوع سبب است، بلکه در هر دو‏‎ ‎‏مورد جای توکل هست. و اما در حدیث شریف که فرمود: ‏فَتَوَکَّلْ عَلَی‎ ‎الله بِتَفْوِیضِ ذَلِکَ إِلَیْهِ.‎[7]‎‏ تواند بود که چون توکل نیست مگر با رؤیت‏‎ ‎‏تصرف خویش، لهذا برای خود وکیل اتخاذ نموده در امری که راجع‏‎ ‎‏به خود می داند، حضرت خواسته است او را ترقی دهد از مقام توکل‏‎ ‎‏به تفویض، و به او بفهماند که حق تعالی قائم مقام تو نیست در تصرف‏‎ ‎‏بلکه خود متصرف ملک خویش و مالک مملکت خود است. خواجه‏‎ ‎‏نیز در ‏‏منازل السائرین‏‏، در درجۀ ثالثۀ توکل، تنبه به این معنی داده.‏‎[8]‎

‏    ‏‏و اما «ثقه» نیز غیر از توکل و تفویض است؛ چنانچه خواجه‏‎ ‎‏فرموده: الثَّقَةُ سَوادُ عَیْنِ التوَکُّلِ وَ نُقْطَةُ دائِرَةِ التَّفْویضِ وَ سُوَیْداءُ‏‎ ‎‏قَلْبِ التَّسْلیم.‏‎[9]‎‏ یعنی مقامات ثلاثه بدون آن حاصل نشود. بلکه‏‎ ‎


‎[[page 659]]‎

‏روح آن مقامات ثقۀ به خدای تعالی است؛ و تا بنده وثوق به حق‏‎ ‎‏تعالی نداشته باشد دارای آنها نشود. پس، معلوم شد نکتۀ آن که‏‎ ‎‏حضرت پس از توکل و تفویض فرمودند: ‏ثِقْ بِهِ فِیهَا وَ فِی غَیْرِهَا‎[10]‎‏.(671)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

فرق مقام رضا با توکل

‏بدان که مقام «رضا» غیر از مقام توکل است؛ بلکه از آن شامختر و‏‎ ‎‏عالیتر است، زیرا که «متوکلْ» طالب خیر و صلاح خویش است، و‏‎ ‎‏حق تعالی را که فاعل خیر داند وکیل کند در تحصیل خیر و صلاح؛‏‎ ‎‏و «راضی» فانی کرده است ارادۀ خود را در ارادۀ حق و از برای‏‎ ‎‏خود اختیاری نکند؛ چنانچه از بعض اهل سلوک پرسیدند:‏‎ ‎‏ماتُریدُ؟ قالَ: اُریدُ أَنْ لا اُریدَ‏‎[11]‎‏ مطلوب او مقام «رضا» بود.‏

‏    ‏‏و اما در حدیث شریف که فرموده است: ‏فَما فَعَلَ بِکَ کُنْتَ عَنْهُ‎ ‎راضِیاً‎[12]‎‏. مقصود از آن، مقام رضا نیست؛ و لهذا دنبال آن فرموده:‏‎ ‎‏"بدانی که حق تعالی هر چه می کند خیر و فضل تو در آن است."‏‎ ‎‏گویی حضرت خواسته است در سامع ایجاد مقامِ توکل فرماید،‏‎ ‎‏لهذا از برای آن مقدماتی ترتیب داده است: اوّل فرموده: ‏تَعْلَمُ أَنَّهُ لاَ‎ ‎یَأْلُوکَ خَیْراً وَ فَضْلاً‎[13]‎‏. و پس از آن فرموده است: ‏وَ تَعْلَمُ أَنَّ الْحُکْمَ فِی ذَلِکَ‎ ‎لَهُ‎[14]‎‏.‏

‏    ‏‏البته کسی که بداند حق تعالی قادر است بر هر چیز و خیر و‏‎ ‎


‎[[page 660]]‎

‏فضل او را از دست ندهد، مقام توکل برای او حاصل شود؛ زیرا که‏‎ ‎‏دو رکن بزرگ توکل همان است که ذکر فرموده، و دو رکن یا سه‏‎ ‎‏رکن دیگر را برای وضوح آن ذکر نفرموده.‏

‏     پس، نتیجه از مقدمات مذکوره و مطویۀ معلومه حاصل شود‏‎ ‎‏که هر چه حق تعالی کند موجب خشنودی و رضایت است، زیرا‏‎ ‎‏که خیر و صلاح در آن است؛ پس مقام توکل حاصل آید، و لهذا‏‎ ‎‏تفریع فرموده است: فَتَوَکَّلْ عَلَی الله.(672)‏

‏ ‏

*  *  *

‎ ‎

‎[[page 661]]‎

  • . شرح منازل السائرین؛ ص 171.
  • . الرسالة القشیریّة؛ ص 263.
  • . منازل السائرین؛ ص 33، «قسم البدایات»، «باب تفویض».
  • . «همانا مردمی علیه شما گردآمده اند از آنها بترسید، پس این بر ایمانشان افزود و گفتند خدا ما را بس است و و چه نیکو تکیه گاهی است»؛ (آل عمران / 173).
  • . «خدایا من نفس خود را تسلیم تو کردم و به تو تکیه کردم و کار خویش را به تو واگذار کردم»؛ من لا یحضره الفقیه؛ ج 1، ص 469، «باب ما یقول الرجل اذاوی الفراش».
  • . شرح منازل السائرین؛ ص 78، «در باب معاملات»، «باب تفویض».
  • .   فیش شمارۀ 704.
  • . منازل السائرین؛ ص 34، «قسم سوم در باب معاملات»، «باب توکل».
  • . "ثقه" مردمک چشم "توکل" و مرکز دایره "تفویض" و کانون دل "تسلیم" است؛ منازل السائرین؛ ص 35. «قسم لبدایات»، «باب ثقه».
  • .   فیش شمارۀ 704.
  • . این کلام از بایزید نقل شده است؛ شرح منازل السائرین؛ ص 89، «قسم چهارم در اخلاق»، «باب رضا».
  • .   فیش شمارۀ 704.
  • .   فیش شمارۀ 704.
  • .   فیش شمارۀ 704.

انتهای پیام /*