بخش سوم: منازل و مقامات سلوک

آداب ذکر و ذکر قلبی

کد : 151441 | تاریخ : 27/02/1395

آداب ذکر و ذکر قلبی

‏ ‏

سرایت ذکر در ظاهر و باطن انسان

‏گرچه ذکر حق و تذکر از آن ذات مقدس از صفات قلب است و اگر‏‎ ‎‏قلب متذکر شد تمام فوایدی که برای ذکر است بر آن مترتب‏‎ ‎‏می شود، ولی بهتر آن است که ذکر قلبی متعقّب به ذکر لسانی نیز‏‎ ‎‏گردد. اکمل و افضل تمام مراتب ذکر آن است که در نشآت مراتب‏‎ ‎‏انسانیه ساری باشد و حکمش به ظاهر و باطن و سرّ و علن جاری‏‎ ‎‏شود؛ پس، در سرّ وجودْ حق جلّ و علا مشهود باشد و صورت‏‎ ‎‏باطنیۀ قلب و روح صورت تذکر محبوب باشد، و اعمال قلبیه و‏‎ ‎‏قالبیه تذکری باشد، و اقالیم سبعۀ ظاهریه و ممالک باطنیه مفتوح‏‎ ‎‏به ذکر حق و مسخر به تذکر جمیل مطلق باشند. بلکه اگر حقیقت‏‎ ‎‏ذکرْ صورت باطنی قلب شد و فتح مملکت قلب به دست آن‏‎ ‎‏گردید، حکمش در سایر ممالک و اقالیم سرایت می کند: حرکات‏‎ ‎‏و سکنات چشم و زبان و دست و پا و اعمال سایر قوا و اعضا با ذکر‏‎ ‎‏حق انجام گیرند و برخلاف وظایف انجام امری ندهند؛ پس‏‎ ‎‏حرکات و سکنات آنها مفتوح و مختوم به ذکر حق شود؛ ‏و بِسْمِ الله‎ ‎مَجْراها وَ مُرْساها‎[1]‎‏ در تمام ممالک نفوذ کند، و در نتیجه متحقق به‏‎ ‎‏حقیقت اسما و صفات شود، بلکه صورت اسم الله اعظم و مظهر‏‎ ‎‏آن گردد. و این غایت القصوای کمال انسانی و منتهی الآمال اهل الله ‏‎ ‎‏است. و به هر مرتبه که از این مقام نقصان حاصل شود و نفوذ ذکر‏‎ ‎‏کم شود، کمال انسانی به همان اندازه ناقص گردد؛ و نقصان ظاهر و‏‎ ‎


‎[[page 446]]‎‏ باطن هر یک به دیگری سرایت کند؛ زیرا که نشآت وجود انسانی‏‎ ‎‏با هم مرتبط و از هم متأثرند. و از اینجا معلوم می شود که ذکر‏‎ ‎‏نطقی و زبانی، که از تمام مراتب ذکر نازلتر است، نیز مفید فایده‏‎ ‎‏است؛ زیرا که اوّلاً زبان در این ذکر به وظیفۀ خود قیام کرده، گر چه‏‎ ‎‏قالب بیروحی باشد. و ثانیاً اینکه ممکن است این تذکر پس از‏‎ ‎‏مداومت و قیام به شرایط آن، اسباب باز شدن زبان قلب نیز شود.‏‎ ‎‏شیخ عارف کامل ما، جناب شاه آبادی، روحی فداه، می فرمودند‏‎ ‎‏شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسی باشد که به طفل کوچک زبان‏‎ ‎‏باز نکرده می خواهد تعلیم کلمه را کند: تکرار می کند تا اینکه او به‏‎ ‎‏زبان می آید و کلمه را ادا می کند. پس از آنکه او ادای کلمه را کرد،‏‎ ‎‏معلم از طفل تبعیت می کند؛ و خستگی آن تکرار برطرف می شود‏‎ ‎‏و گویی از طفل به او مددی می رسد. همین طور کسی که ذکر‏‎ ‎‏می گوید باید به قلب خود، که زبان باز نکرده، تعلیم ذکر کند. و‏‎ ‎‏نکتۀ تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شود. و علامت‏‎ ‎‏گشوده شدن زبان قلب آن است که زبان از قلب تبعیت کند و‏‎ ‎‏زحمت و تعب تکرار مرتفع شود. اوّل زبانْ ذاکر بود و قلب به‏‎ ‎‏تعلیم و مدد آن ذاکر شد، و پس از گشوده شدن زبان قلب، زبان از‏‎ ‎‏آن تبعیّت کرده به مدد آن یا مدد غیبی متذکر می شود.‏

‏     و بباید دانست که اعمال ظاهریه صوریه لایق مقام غیب و حشر‏‎ ‎‏در ملکوت نشوند، مگر آنکه از باطنِ روحانیت و لبابِ قلب به آن‏‎ ‎‏مددی رسد و او را حیات ملکوتی بخشد. و آن نفخۀ روحی، که‏‎ ‎‏خلوص نیت و نیت خالصْ صورت اوست، به منزلۀ روح و باطن‏‎ ‎‏است که به تبع آن جسد نیز محشور در ملکوت شود و لایق قبول‏‎ ‎‏درگاه گردد. و لهذا در روایات شریفه وارد است که قبولی اعمال به‏‎ ‎


‎[[page 447]]‎

‏قدر اقبال قلب است.‏‎[2]‎‏ با همه وصف، ذکر لسانی نیز محبوب و‏‎ ‎‏مطلوب است و انسان را بالاخره به حقیقت می رساند؛ لهذا در‏‎ ‎‏اخبار و آثار از ذکر لسانی مدح عظیم شده، و کمتر بابی مثل باب‏‎ ‎‏«ذکر» کثیرالحدیث است.‏‎[3]‎‏ و در آیات شریفۀ کتاب کریم نیز بسیار‏‎ ‎‏از آن مدح شده؛‏‎[4]‎‏ گرچه غالب آنها منزَّل بر ذکر قلبی یا ذکر با روح‏‎ ‎‏است؛ ولی تذکر حق در هر مرتبه محبوب است.(502)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تأثیر عبادات و ذکر در قلب

‏و اخبار در این زمینه بیش از آن است که بتوان در این اوراق‏‎ ‎‏نگاشت و بتوان از عهدۀ بیان اسرار آن برآمد؛ و ما این فصل را‏‎ ‎‏اتمام کنیم به ذکر یک نکتۀ دانستنی، و آن این است که یکی از‏‎ ‎‏فواید مهمۀ عبادات که عقل و نقل بر آن اتفاق دارند، و باید آن را‏‎ ‎‏یکی از اسرار عبادات به شمار آورد، آن است که از هر عبادتی در‏‎ ‎‏قلب اثری حاصل شود که از آن در روایات به زیادت یا توسعۀ‏‎ ‎‏«نکتۀ بیضاء» تعبیر شده است؛ و بباید دانست که مابین ظاهر و‏‎ ‎‏باطن و سرّ و علن انسانی، یک ارتباط و علاقۀ طبیعیه ای است که‏‎ ‎‏آثار هر یک و افعال و حرکات هر یک را در دیگری سرایتی عظیم‏‎ ‎‏و تأثیری غریب است؛ و این مطلب علاوه بر آنکه برهانی است،‏‎ ‎‏وجدان و عیان هم شاهد بر آن است؛ چنانچه حالات صحت و‏‎ ‎


‎[[page 448]]‎‏ مرض بدن و عوارض مزاجیه و حالات داخلیه و خارجیۀ بدن، در‏‎ ‎‏روح و باطن مؤثر است؛ و بعکس، حالات خلقیه و روحیه و‏‎ ‎‏ملکات نفسانیه در حرکات و سکنات و افعال بدنیه، طبعاً و من غیر‏‎ ‎‏رویّه، مؤثر است؛ و از این، نتیجه حاصل آید که هر یک از اعمال‏‎ ‎‏خیریه یا شریّه را، در نفس تأثیری است که یا آن را متوجه به دنیا و‏‎ ‎‏زخارف آن کند و محجوب از حقّ و حقیقت نماید و در سلک‏‎ ‎‏حیوانات و شیاطین منسلک کند، یا آن را متوجه به آخرت کند و‏‎ ‎‏قلب را الهی کند و کشف سبحات جلال و جمال بر او نماید، و او‏‎ ‎‏را در سلک روحانیین و مقربین درگاه منخرط نماید.‏

‏     و این افعال عبادیه و مناسک الهیّه، علاوه بر آنکه خود دارای‏‎ ‎‏صور غیبیۀ بهیۀ ملکوتیه هستند، که تشکیل بهشت جسمانی‏‎ ‎‏دهند، در روح نیز ملکات و حالاتی حاصل کنند که مبدأ بهشت‏‎ ‎‏متوسط و جنات اسمایی گردند؛ و این یکی از اسرار تکرار اذکار و‏‎ ‎‏اعمال است، زیرازبان که ذکر الهی را تکرار کرد، کم کم زبان قلب‏‎ ‎‏هم باز می شود و آن نیز متذکر می شود، چنانچه از تذکر قلب، زبان‏‎ ‎‏نیز متذکر می شود. و این فایده حاصل نشود در عبادات و این‏‎ ‎‏نتیجه گرفته نشود، مگر آنکه وقت عبادت و دعا و ذکْر قلب حاضر‏‎ ‎‏باشد، که با غفلت و نسیان قلب، به هیچ وجه اعمال خیریه را در‏‎ ‎‏روح تأثیری نیست؛ و از این جهت می بینیم که از عبادات پنجاه‏‎ ‎‏سال، یا بیشتر، در قلب ما به هیچ وجه اثری پیدا نشده، بلکه به‏‎ ‎‏ملکات فاسدۀ ما هر روز افزوده شده؛ و این صلوة که ناهی از‏‎ ‎‏فحشا و منکر است، و معراج مؤمن و مقرب متقی است، ما را به‏‎ ‎‏جایی نرسانده و مقام صفایی برای ما از آن حاصل نیامده.‏

‏     شیخ عارف کامل، شاه آبادی ـ روحی فداه ـ می فرمود: «باید‏‎ ‎‏انسان در وقت ذکر، مثل کسی باشد که کلامْ دهن طفل می گذارد و‏‎ ‎


‎[[page 449]]‎

‏تلقین او می کند، برای اینکه او را به زبان بیاورد، و همین طور انسان‏‎ ‎‏باید ذکر را تلقین قلب کند؛ و مادامی که انسان با زبان ذکر می گوید‏‎ ‎‏و مشغول تعلیم قلب است، ظاهر به باطن مدد می کند؛ همینکه‏‎ ‎‏زبان طفل قلب باز شد، از باطن به ظاهر مدد می شود. چنانچه در‏‎ ‎‏تلقین طفل نیز چنین است: مادامی که انسان کلام دهن او می گذارد‏‎ ‎‏او را مدد می کند؛ همینکه او آن کلام را به زبان اجرا کرد، نشاطی‏‎ ‎‏در انسان تولید می شود که خستگی سابق را برطرف می کند. پس‏‎ ‎‏در اول، از معلم به او مدد می شود و در آخر، از او به معلم کمک و‏‎ ‎‏مدد می شود. انسان اگر مدتی مواظبت کند در نماز و اذکار و ادعیه‏‎ ‎‏به این ترتیب، البته نفس عادی می شود، و اعمال عبادی هم مثل‏‎ ‎‏اعمال عادیه می شود که در حضور قلب در آنها محتاج به رویّه‏‎ ‎‏نیست، بلکه مثل امور طبیعیۀ عادیه می شود.(503)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تفهیم ذکر به قلب

‏یکی از آداب قلبیّۀ عبادات، خصوصاً عبادات ذکریّه، «تفهیم»‏‎ ‎‏است. و آن چنان است که انسان قلب خود را در ابتداء امر چون‏‎ ‎‏طفلی پندارد که زبان باز نکرده و آن را می خواهد تعلیم دهد؛ پس،‏‎ ‎‏هر یک از اذکار و اوراد و حقایق و اسرار عبادات را با کمال دقّت و‏‎ ‎‏سعی به آن تعلیم دهد و در هر مرتبه ای از کمال هست، آن حقیقتی‏‎ ‎‏را که ادراک نموده به قلب بفهماند. پس، اگر اهل فهم معانی قرآن و‏‎ ‎‏اذکار نیست و از اسرار عبادات بی بهره است، همان معنای‏‎ ‎‏اجمالی را که قرآنْ کلام خدا است و اذکارْ یادآوری حق است و‏‎ ‎‏عباداتْ اطاعت و فرمانبرداری پروردگار است تعلیم قلب کند و به‏‎ ‎‏قلب همین معانی اجمالیّه را بفهماند. و اگر اهل فهم معانی صوریۀ‏‎ ‎


‎[[page 450]]‎‏ قرآن و اذکار است، همان معانی صوریّه را، از قبیل وعد و وعید و‏‎ ‎‏امر و نهی، و از علم مبدأ و معاد به آن مقدار که ادراک نموده به‏‎ ‎‏قلب تعلیم دهد. و اگر کشف حقیقتی از حقایق معارف یا سرّی از‏‎ ‎‏اسرار عبادات برای او شده، همان را با کمال سعی و کوشش به‏‎ ‎‏قلب تعلیم کند و آن را تفهیم نماید. و نتیجۀ این تفهیم آن است که‏‎ ‎‏پس از مدّتی مواظبتْ زبان قلب گشوده شود و قلبْ ذاکر و متذکّر‏‎ ‎‏گردد. در اول امر، قلب متعلّم بود و زبانْ معلّم و به ذکر زبانْ قلبْ‏‎ ‎‏ذاکر می شد و قلب تابع زبان بود، و پس از گشوده شدن زبان قلبْ‏‎ ‎‏عکس گردد: قلب ذاکر گردد و زبان به ذکر آن ذکر گوید و به تبع آن‏‎ ‎‏حرکت کند. بلکه گاه شود که در خواب نیز انسان به تبع ذکر قلبی‏‎ ‎‏ذکر لسانی گوید، زیرا که ذکر قلبی مختص به حال بیداری نیست و‏‎ ‎‏اگر قلب متذکّر شود زبان که تابع آن شده ذکر گوید و از ملکوت‏‎ ‎‏قلب به ظاهر سرایت نماید: ‏قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِه.‎[5]‎

‏    ‏‏بالجمله، در اوّل امر باید انسان این ادب یعنی «تفهیم» را‏‎ ‎‏ملحوظ دارد تا زبان قلب که مطلوب حقیقی است گشوده گردد. و‏‎ ‎‏علامت آن که زبان قلب گشوده شده آن است که تعب ذکر و‏‎ ‎‏زحمت آن مرتفع شود و نشاط و فرح رخ دهد و خستگی و رنج‏‎ ‎‏زایل گردد؛ چنانچه اگر کسی طفلی را که زبان باز ننموده بخواهد‏‎ ‎‏تعلیم دهد، تا طفل زبان باز ننموده معلم خسته و ملول شود؛ همین‏‎ ‎‏که طفل زبان گشود و آن کلمه را که تعلیم او می کرد ادا کرد،‏‎ ‎‏خستگی معلّم رفع شود و معلّم به تبع طفل کلمه را ادا کند بی رنج‏‎ ‎‏و تعب. قلب نیز در ابتداءِ امر طفلی است زبان نگشوده که آن را‏‎ ‎‏باید تعلیم داد و اذکار و اوراد را باید به زبان آن گذاشت، و پس از‏‎ ‎‏باز شدن زبانِ آن انسان تابع آن گردد و رنج و تعب تعلیم و خستگی‏‎ ‎


‎[[page 451]]‎

‏ذکر مرتفع گردد. و این ادب برای کسانی که مبتدی هستند خیلی‏‎ ‎‏لازم است.‏

نکته ای در علت تکرار ذکر

‏     ‏‏و باید دانست که یکی از نکات تکرار اذکار و ادعیه و دوام ذکر‏‎ ‎‏و عبادت همین است که زبان قلب گشوده و قلب ذاکر و داعی و‏‎ ‎‏عابد گردد و تا این ادب ملحوظ نشود زبان قلب گشوده نشود.‏

‏     ‏‏و در احادیث شریفه اشاره به این معنی شده است؛ چنانچه در‏‎ ‎‏کافی‏‏ شریف از حضرت صادق سلام الله علیه حدیث کند که حضرت‏‎ ‎‏امیرالمؤمنین سلام الله علیه در ضمن بعضی از آداب قرائت فرمودند:‏‎ ‎وَ لکِنِ اقْرَعُوا بِهِ قُلُوبَکُمُ الْقاسِیَةَ، وَلا یَکُنْ هَمُّ اَحَدِکُمْ آخِرَ السُّورَة.‎[6]‎

‏    ‏‏و در حدیث ‏‏کافی‏‏ است که حضرت صادق به ابواُسامه فرمود: ‏یا‎ ‎اَبا اُسامَة، اُدْعُوا(ارعوا) قُلُوبَکُمْ ذِکْرَ الله وَ احْذَرُوا النُّکَتْ.‎[7]‎

‏    ‏‏حتی کمّل اولیاء علیهم السلام نیز این ادب را ملحوظ‏‎ ‎‏می داشتند، چنانچه در حدیث است که حضرت صادق سلام الله ‏‎ ‎‏علیه را حالتی در نماز دست داد که افتاد غش کرد؛ چون حالت‏‎ ‎‏افاقه دست داد، از سببش سؤال شد. فرمود:‏ ما زِلْتُ اُرَدِّدُ هذِه اْلآیَةَ‎ ‎عَلی قَلْبی حَتّی سَمِعْتُها مِنَ الْمُتَکَلِّمِ بِها فَلَمْ یَثْبُتْ جِسْمی لِمُعایَنَةِ قُدْرَتِه.‎[8]‎

‏    ‏‏و از جناب ابوذر رضی الله عنه نقل شده که قامَ رسولُ الله ‏‎ ‎‏صلّی الله علیه و آله لیلةً یُردّدُ قولَه تعالی: ‏اِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَاِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ اِنْ‎ ‎تَغْفِرْ لَهُمْ فَاِنَّکَ اَنْتَ الْعَزِیْزُ الْحَکیم.‎[9]‎


‎[[page 452]]‎

‏    ‏‏بالجمله، حقیقت ذکر و تذکّرْ ذکر قلبی است و ذکر لسانی بدون‏‎ ‎‏آن بی مغز و از درجۀ اعتبار بکلّی ساقط است.(504)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

حضور قلب در ذکر حق تعالی

‏با ذکر حقیقی، حجابهای بین عبد و حق خَرْق شود، و موانع حضور‏‎ ‎‏مرتفع گردد، و قسوت و غفلت قلب برداشته شود، و درهای‏‎ ‎‏ملکوت اعلی به روی سالک باز شود و ابواب لطف و رحمت حق‏‎ ‎‏به روی او گشوده گردد؛ ولی عمده آن است که قلب در آن ذکر‏‎ ‎‏زنده باشد و مرده نباشد، و با مردگان انس نگیرد. و آنچه غیر حق و‏‎ ‎‏وجه مقدّس اوست از مردگان است، و دل با انس با آن به مردگی و‏‎ ‎‏مردار خوری نزدیک شود: ‏کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إلاَّ وَجْهَهُ.‎[10]‎

‏    ‏‏رسول خدا فرمود: راست ترین شعری که عرب گفته شعر ‏‏لبید‏‎ ‎‏است که گفته:‏

ألا کلُّ شی ءٍ ما خلا الله باطلُ.‎[11]‎

‏    ‏‏دل به دیگر موجودات بستن ـ هر موجودی باشد ـ از خدا‏‎ ‎‏غافل شدن است.‏

‏     آری، آنان که یاد آنها یاد خداست و حبّ آنها حبّ خدا است،‏‎ ‎‏خاصّان حق و فانیان در جمال جمیل علی الاطلاقند. آنهایی که از‏‎ ‎‏من و مایی گذشته و پا بر فرق خود گذاشته و طرح کونَیْن و رفض‏‎ ‎‏نشأتین نموده اند، آنها اسماء عُلیای حق و آیات تامّۀ اویند.‏


‎[[page 453]]‎

‏     بالجملة، برای زنده نمودن دل، ذکر خدا و خصوص اسم‏‎ ‎‏مبارک «یا حَیُّ یا قَیُّوم» با حضور قلب مناسب است (چنانچه گفته‏‎ ‎‏شده است).‏

‏     و از بعض اهل ذکر و معرفت منقول است که در هر شب و‏‎ ‎‏روزی، یک مرتبه در سجده رفتن و بسیار گفتن: ‏لاَ إلهَ إلاَّ أنْتَ سُبْحَانَکَ‎ ‎إنِّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمِینَ‎[12]‎‏ برای ترقیات روحی خوب است. و از بعضی‏‎ ‎‏سالکان راه آخرت نقل فرموده که چون از حضرت استاد خود‏‎ ‎‏فایدۀ این عمل را شنید، در هر شب و روزی، یک مرتبه سجده‏‎ ‎‏می رفت و هزار مرتبه، این ذکر شریف را می گفت. و از بعض دیگر‏‎ ‎‏نقل نموده که سه هزار مرتبه می گفت.‏‎[13]‎

‏    ‏‏و از حضرت زین العابدین و سیّد السّاجدین علیّ بن الحسین‏‎ ‎‏ـ سلام الله علیهما ـ منقول است که سنگ خشن زبری را ملاحظه‏‎ ‎‏فرمود، سر مبارک را بر آن نهاد و سجده نمود و گریه کرد و هزار‏‎ ‎‏مرتبه گفت:‏

‏     ‏لا إلهَ إلاّ الله حَقَّاً حَقَّاً؛ لا إلهَ إلاَّ الله تَعَبُّدَاً وَ رِقَّاً؛ لا إلهَ إلاّ الله إیْماناً وَ‎ ‎تَصْدِیْقَاً.‎[14]‎‏(505)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

ذکر حق با حضور قلب

‏و اما ‏‏عمل قالبی‏‏ در این مقام، اعمالی است که نفس را متذکّر احوال‏‎ ‎‏خود کند و از خواب گران و سکر طبیعت برانگیزد، و آن اشتغال به‏‎ ‎‏اذکار وارده از اهل بیت وحی و طهارت است با شرایط آن ـ که‏‎ ‎‏عمده، حضور قلب است ـ به مقصد تذکّر نفس و بیدار نمودن آن‏‎ ‎


‎[[page 454]]‎

‏در اوقاتی که اشتغال نفس به کثرت و دنیا کمتر باشد؛ مثل اواخر‏‎ ‎‏شب و بین الطّلوعین.(506)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تلقین و تأثیر ذکر بر قلب

‏و چون قلب را از کثافات خالی کرد، مهیای برای ذکر خدا و قرائت‏‎ ‎‏کتاب خدا شود و تا قِذارات و کثافات عالم طبیعت در آن است،‏‎ ‎‏استفادت از ذکر و ‏‏قرآن ‏‏شریف میسور نشود؛ چنانچه در کتاب‏‎ ‎‏الهی اشاره به آن فرماید در سورۀ مبارکۀ واقعه (آیۀ 77 الی 79):‏

‏     ‏إنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیْمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لاَ یَمَسُّهُ إلاَّ الْمُطَهَّرُونَ.‎[15]‎

‏و در سورۀ مؤمن ‏‏[‏‏ آیۀ‏‏]‏‏ 13 فرماید:‏

‏     ‏هُوَ الَّذِی یُرِیْکُمْ آیَاتِهِ وَ یُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ السَّمَاءِ رِزْقاً وَ مَا یَتَذَکَّرُ إلاَّ مَنْ یُنِیْبُ.‎[16]‎

‏    ‏‏پس از آن که دل را برای ذکر خدا و ‏‏قرآن ‏‏شریف مهیّا نمود،‏‎ ‎‏آیات توحید و اذکار شریفۀ توحید و تنزیه را با حضور قلب و حال‏‎ ‎‏طهارت، تلقین قلب کند؛ به این معنی که قلب را چون طفلی فرض‏‎ ‎‏کند که زبان ندارد و می خواهد او را به زبان آورد، چنانچه آن جا یک‏‎ ‎‏کلمه را تکرار کند و به دهان طفل گذارد تا او یاد گیرد، همین طور کلمۀ‏‎ ‎‏توحید را با طمأنینه و حضور قلب، باید انسان تلقین قلب کند و به دل‏‎ ‎‏بخواند تا زبان قلب باز شود. و اگر وقتی چون أواخر شب یا بین‏‎ ‎‏الطّلوعَیْن، بعد از فریضۀ صبح برای این کار اختصاص دهد خیلی‏‎ ‎‏بهتر است. پس در آن وقت، با طهارت وجهۀ ‏‏قرآن‏‏ و ذکر را متوجه‏‎ ‎‏قلب کند، و آیات شریفۀ الهیّه که مشتمل بر تذکّر و مشتمل بر‏‎ ‎‏توحید است به قلب بخواند به طور تلقین و تذکیر.‏


‎[[page 455]]‎‏     و اگر آیات شریفه آخر سورۀ حشر را از قول خدای تعالی ‏یَا أیُّهَا‎ ‎الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا الله‎[17]‎‏ که آیۀ 18 است، تا آخر سوره، که مشتمل بر‏‎ ‎‏تذکر و محاسبه نفس و محتوی بر مراتب توحید و اسماء و صفات‏‎ ‎‏است، در یک وقت فراغت از نفس از واردات دنیایی، مثل آخر‏‎ ‎‏شب یا بین الطّلوعین با حضور قلب بخواند و در آنها تفکر کند،‏‎ ‎‏امید است ـ ان شاء الله ـ نتایج حسنه ببرد. و همین طور در اذکار‏‎ ‎‏شریفه با حضور قلب ذکر شریف: ‏لا إلهَ إلاَّ الله‏ ـ که افضل و اجمع‏‎ ‎‏اذکار است‏‎[18]‎‏ ـ این عمل را بکند؛ امید هست خداوند از او‏‎ ‎‏دستگیری کند. و البته در هر حال، از نقص و عجز خود و از‏‎ ‎‏رحمت و قدرت حق، غافل نباشد، و دست حاجت پیش ذات‏‎ ‎‏مقدّس او دراز کند و از آن ذات مقدّس دستگیری طلب کند؛ امید‏‎ ‎‏است که اگر مدتی اشتغال به این عمل پیدا کند، نفس به توحید‏‎ ‎‏عادت کند، و نور توحید در قلب جلوه کند. و البته از شرایط عامۀ‏‎ ‎‏ذکر، نباید غفلت شود و ما بیشتر شرایط قرائت ‏‏قرآن‏‏ ـ که شرایط‏‎ ‎‏ذکر نیز هست ـ در کتاب «‏‏آداب الصّلاة‏‏» مذکور داشتیم‏‎[19]‎‏، گرچه‏‎ ‎‏خود از آن استفاده نبردیم؛ ولی از حضرت مولای متّقیان مرویّ‏‎ ‎‏است که فرموده: ‏اُنْظُرْ إلی ما قالَ، وَ لاتَنْظُرْ إلی مَنْ قالَ.‎[20]‎‏(507)‏

‏ ‏

*  *  *


‎[[page 456]]‎

نقش طمأنینه در ذکر

‏و از آداب مهمّۀ قلبیّۀ عبادات، خصوصاً عبادات ذکریّه، طمأنینه‏‎ ‎‏است. و آن غیر از طمأنینه ایست که فقهاء رضوان الله علیهم در‏‎ ‎‏خصوص نماز اعتبار کرده اند. و آن عبارت است از آن که شخص‏‎ ‎‏سالک عبادت را از روی سکونت قلب و اطمینان خاطر بجا آورد،‏‎ ‎‏زیرا که اگر عبادت را با حال اضطراب قلب و تزلزل بجا آورد، قلب‏‎ ‎‏از آن عبادت منفعل نشود و آثاری از عبادت در ملکوت قلب‏‎ ‎‏حاصل نشود و حقیقت عبادتْ صورت باطنیّۀ قلب نگردد.‏

‏     و یکی از نکات تکرار عبادات و تکثار اذکار و اوراد آن است که‏‎ ‎‏قلب را از آنها تأثیری حاصل آید و انفعالی رخ دهد تا کم کم‏‎ ‎‏حقیقت ذکر و عبادت تشکیل باطن ذات سالک را دهد و قلبش با‏‎ ‎‏روح عبادت متّحد گردد. و تا قلب را اطمینان و سکونت و طمأنینه‏‎ ‎‏و وقار نبود، اذکار و نسک را در آن تأثیری نیست و از حدّ ظاهر و‏‎ ‎‏ملک بدن به ملکوت و باطن نفس سرایت ننماید و حظوظ قلبی از‏‎ ‎‏حقیقت عبادت ادا نشود؛ و این خود از مطالب واضحه است که‏‎ ‎‏محتاج به بیان نیست و با اندک تأمّل معلوم شود. و اگر عبادتی‏‎ ‎‏چنین باشد که قلب را از آن به هیچ وجه خبری نبود و از آن آثاری‏‎ ‎‏در باطن پیدا نشود، در عوالم دیگر محفوظ نماند و از نشئۀ ملک‏‎ ‎‏به نشئۀ ملکوت بالا نرود؛ و ممکن است در وقت شدائد مرض‏‎ ‎‏موت و سکرات هولناک موت و اهوال و مصیبات پس از موت‏‎ ‎‏خدای نخواسته صورت آن بکلّی از صفحۀ قلب محو و نابود شود‏‎ ‎‏و انسان با دست خالی در پیشگاه مقدّس حق برود. مثلاً اگر کسی‏‎ ‎‏ذکر شریف ‏لا اِلهَ اِلاّ الله ، مُحَّمدٌ رَسولُ الله ‏(ص) را با سکونت قلب و‏‎ ‎‏اطمینان دل بگوید و قلب را به این ذکر شریف تعلیم دهد، کم کم‏‎ ‎‏زبان قلب گویا شود و زبان ظاهر تابع زبان قلب شود و اوّلْ قلب‏‎ ‎‏ذاکر گردد و پس از آن لسان. و اشاره به این معنی فرموده جناب‏‎ ‎


‎[[page 457]]‎‏ صادق علیه السلام به حسب روایت ‏‏مصباح الشریعة‏‏، قال: ‏فَاجْعَلْ قَلْبَکَ‎ ‎قِبْلَةً لِلِسانِکَ، لا تُحَرِّکْهُ اِلاّ بِاِشارَةِ الْقَلْبِ وَ مُوافَقَةِ الْعَقْلِ وَ رِضَی الاِیمان.‎[21]‎

‏    ‏‏در اوّل امر که زبان قلب گویا نشده، سالک راه آخرت باید آن را‏‎ ‎‏تعلیم دهد و با طمأنینه و سکونتْ ذکر را به آن القا کند؛ همین که‏‎ ‎‏زبان قلب باز شد، قلب قبلۀ لسان و سایر اعضاء شود، با ذکر آن‏‎ ‎‏همۀ مملکت وجود انسانی ذاکر گردد. و امّا اگر این ذکر شریف را‏‎ ‎‏بی سکونت قلب و طمأنینۀ آن و با عجله و اضطراب و اختلال‏‎ ‎‏حواسّ گفت، از آن در قلب اثری حاصل نشود و از حدّ زبان و‏‎ ‎‏گوش حیوانی ظاهری به باطن و سمع انسانی نرسد و حقیقت آن‏‎ ‎‏در باطن قلب محقّق نشود و صورت کمالیّۀ قلب نگردد که‏‎ ‎‏ممکن الزّوال نباشد. پس، اگر اهوال و شدائدی دست دهد،‏‎ ‎‏خصوصاً مثل اهوال و سکرات موت و شدائد نزع روح انسانی،‏‎ ‎‏بکلّی آن ذکر را فراموش کند و از صفحۀ دلْ آن ذکر شریف محو‏‎ ‎‏شود، بلکه اسم حق تعالی و رسول ختمی (ص) و دین شریف‏‎ ‎‏اسلام و کتاب مقدّس الهی و ائمّۀ هدی (ع) و سایر معارف را که به‏‎ ‎‏قلب نرسانده فراموش کند و در وقت سؤال قبر جوابی نتواند‏‎ ‎‏دهد؛ تلقین را نیز به حال او فایده ای نباشد، زیرا که در خود از‏‎ ‎‏حقیقت ربوبیّت و رسالت و دیگر معارف اثری نمی بیند؛ و آنچه به‏‎ ‎‏لقلقۀ لسان گفته بود و در قلب صورت نگرفته بود از خاطرش محو‏‎ ‎‏شود و او را نصیبی از شهادت به ربوبیّت و رسالت و دیگر معارف‏‎ ‎‏نخواهد بود.(508)‏

‏ ‏

*  *  *


‎[[page 458]]‎

برتری ذکر قلبی و سرّی

‏از این حدیث شریف‏‎[22]‎‏ و بعضی احادیث دیگر استفاده شود‏‎ ‎‏رجحان اِسرار به ذکر و استحباب ذکر قلبی و سرّی؛ چنانچه در آیۀ‏‎ ‎‏شریفه نیز فرماید: ‏وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً.‎[23]‎‏ و در حدیث‏‎ ‎‏شریف وارد است که ثواب این ذکر را احدی نمی داند غیر از‏‎ ‎‏خدای تعالی برای عظمت آن. و در بعضی حالات و مقامات و‏‎ ‎‏طریان بعضی عناوین، گاه شود که رجحان در إعلان ذکر باشد. مثل‏‎ ‎‏ذکر پیش اهل غفلت برای تذکر آنها. چنانچه در حدیث شریف‏‎ ‎‏کافی‏‏ است که ذاکر خدای عزّوجلّ در بین غافلین مثل قتال کننده‏‎ ‎‏است در بین محاربین. و از ‏‏عُدّة الداعی‏‏ جناب ابن فهد منقول است:‏‎ ‎‏قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ، صلّی الله علیه و آله: ‏مَنْ ذَکَرَ الله فِی السُّوقِ مُخْلِصاً عِنْدَ غَفْلَةِ‎ ‎النَّاسِ وَ شُغُلِهِمْ بِمَا فِیهِ، کَتَبَ الله لَهُ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ غَفَرَ الله لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَغْفِرَةً لَمْ‎ ‎تَخْطُرْ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ.‎[24]‎‏ حدیث کند که. فرمود پیغمبر، صلّی الله علیه و آله:‏‎ ‎‏"کسی که ذکر خدا کند در بازار از روی اخلاص نزد غفلت مردم و‏‎ ‎‏اشتغال آنها به آنچه در اوست، بنویسد خداوند برای او هزار‏‎ ‎‏حسنه، و بیامرزد او را در روز قیامت آمرزشی که خطور نکرده‏‎ ‎‏است در قلب بشری.".‏

‏     و همین طور مستحب است در اذان اعلامی و خطبه و غیر آن‏‎ ‎‏اِجهار به ذکر.(509)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

انقطاع الی الله در زمان ذکر

‏و حضرت رضا، سلام الله علیه، موافق آنچه از ‏‏علل و عیون ‏‏اخبار نقل‏‎ ‎‏شده، فرموده است: «علت اینکه دستها در تکبیر بلند می شود آن‏‎ ‎


‎[[page 459]]‎

‏است که در آن قسمی از انقطاع و تخلیص و تضرع است. پس‏‎ ‎‏خدای تعالی دوست دارد که در وقت ذکر او، بنده منقطع به سوی‏‎ ‎‏او باشد و متضرع و خالص باشد. و برای آن است که به واسطۀ رفع‏‎ ‎‏ید انسان متوجه شود و احضار نیت کند و قلب اقبال کند.»‏‎[25]‎‏ و این‏‎ ‎‏فرموده مطابق است با آنچه بعض اهل معرفت گویند در سرّ رفع‏‎ ‎‏ید که به واسطۀ آن، غیر را به پشت سر اندازد و خار طریق وصول‏‎ ‎‏را از میان بردارند و خود را منقطع از ماسوا و خالص و مخلص‏‎ ‎‏ـ بی شائبۀ توجه به غیر و غیریت که شرک است در مذهب عشق و‏‎ ‎‏محبت ـ گردانند؛ آن گاه به معراج حقیقی معنوی و مسافرت الی‏‎ ‎‏الله روند. و این مسافرت و معراج بی رفض غیر و غیریت و ترک‏‎ ‎‏خودی و اَنانیت صورت نگیرد؛ چنانچه با تکبیرات سبعۀ افتتاحیّه‏‎ ‎‏خرق حجب سبعۀ کلیۀ مُلکیه و ملکوتیه گردد.(510)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‎ ‎

‎[[page 460]]‎

  • . «[و گفت سوار شوید در آن کشتی] به نام خدا در وقت راندنش و هنگام توقفش»؛ (هود / 41).
  • . پیامبر فرمود: «اِنَّ الله لا یَنْظُرُ إلی صُوَرِکُمْ وَ أَعْمالِکُمْ، وَ إنَّما یَنْظُرُ إلی قُلُوبِکُمْ؛ همانا خداوند به صورتها و اعمالتان ننگرد، بلکه به دلهایتان نظر کند»؛ بحارالانوار؛ ج 67، ص 248.
  • . اصول کافی؛ ج 2، ص 496 ـ 506، «کتاب الدّعاء»، «باب من یجب من ذکرالله عز و جل کل مجلس»، «باب ذکرالله عز و جل کثیراً...»؛ وسائل الشیعه؛ ج 4، ص 1177ـ1240، «کتاب الصلاة»، «ابواب الذکر»؛ المحجّة البیضاء؛ ج 2، ص 265ـ277، «کتاب الاذکار و الدعوات»، ص 343ـ387، «کتاب ترتیب الاوراد و تفصیل احیاء اللیل».
  • . رعد / 28؛ عنکبوت / 45؛ حدید / 16؛ بقره / 220؛ احزاب / 41 و ... .
  • . «بگو هر کس بر سرشت خود عمل می کند»؛ (اسراء / 84).
  • . «... بلکه با قرآن بر دلهای سخت خود بکوبید و بر آن مباشید که سوره را به آخر برسانید»؛ اصول کافی؛ ج 2، ص 614، «کتاب فضل القرآن»، «باب ترتیل القرآن بالصّوت الحسن»، ح 1.
  • . «ای ابااُسامه، خدا را فرایاد قلبهایتان آورید و از اندیشه های غیر مرضیّ او (نکت) بپرهیزید»؛ کافی (روضه)؛ ج 8، ص 167؛ بحارالانوار؛ ج 67، ص 59.
  • . «آنقدر این آیه را با خود تکرار کردم تا آن را از گویندۀ آن شنیدم و اندامم تاب دیدن قدرت او را نیاورد»؛ المحجة البیضاء؛ ج 1، ص 352، «کتاب اسرار الصّلوة»، «باب فضیلة الخشوع و معناه».
  • . شبی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ برخاسته، مکرّر این آیه را تلاوت می فرمود: «اگر عذابشان کنی بندگان تو هستند، و اگر آنها را ببخشی همانا تو عزیز و حکیم هستی»؛ (مائده / 118)؛ علامه آلوسی؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن...؛ ج 7، ص 70، به نقل از سنن نسائی و بیهقی.
  • . «هر چیزی نابود شدنی است، مگر وجه خداوند»؛ (قَصَص / 88).
  • . قالَ رَسُولُ الله ـ صَلَّی الله عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «أصْدَقُ کَلِمَةٍ قالَها شاعِرٌ کَلِمَةُ لُبَیْدٍ: ألا کُلُّ شَیْءٍ ما خَلاَ الله باطِلٌ»؛ صحیح مسلم؛ ج 4، ص 442، «کتاب الشعر»، احادیث 3ـ6.
  • . «خدا و معبودی جز تو نیست؛ تو منزَّه هستی، همانا من از ستمگران می باشم»؛ (انبیاء / 87).
  • . المراقبات؛ ص 123.
  • . وسائل الشیعه؛ ج 4، ص 981، «کتاب الصلاة»، «باب 23 از أبواب السُّجود»، ح 15.
  • . «آن قرآن کریم است، در کتابی پوشیده که بجز پاکان آن را مسّ نمی کنند».
  • . «و اوست خدایی که آیاتش را به شما نشان می دهد، و از آسمان برای شما روزی نازل می کند، و بجز کسی که اهل انابه باشد، متذکّر نخواهد شد».
  • . «ای کسانی که ایمان آورده اید، از خداوند بهراسید».
  • . مراجعه شود به: اصول کافی؛ ج 2، ص 516، «کتاب الدعاء»، «باب مَن قالَ لا إلهَ إلاّ الله»، ح 1 و 2؛ توحید صدوق؛ ص 18.
  • . آداب الصلاة؛ ص 180، «مصباح اوّل از باب 4».
  • . امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) فرمودند: «به آنچه که گفته شده نظر افکنید و نگاه کنید، نه به آنکه [آن سخن را] گفته است»؛ تصنیف غررالحکم؛ ص 58، رقم 612.
  • . «قلب خود را قبلۀ زبانت قرار بده؛ جز با اشارۀ قلب، و موافقت عقل و رضای ایمان زبان مجنبان»؛ مصباح الشریعة؛ باب 5 (فی الذّکر)؛ مستدرک الوسائل؛ «کتاب الصّلوة»، «ابواب الذکر»، «باب النّوادر»، ح 2.
  • . اصول کافی؛ ج 2، ص 496، «کتاب الدعاء»، «باب ما یجب من ذکرالله فی کل مجلس»، ح 1.
  • . «پروردگار خویش را به حال زار و پنهانی در دل خود یاد کن»؛ (اعراف / 205).
  • . عدة الداعی؛ ص 189.
  • . عَنِ الرِّضَا(ع) قَالَ: «إِنَّمَا تُرْفَعُ الْیَدَانِ بِالتَّکْبِیرِ لِأَنَّ رَفْعَ الْیَدَیْنِ ضَرْبٌ مِنَ الاِبْتِهَالِ وَ التَّبَتُّلِ وَ التَّضَرُّعِ فَأَحَبَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَکُونَ الْعَبْدُ فِی وَقْتِ ذِکْرِهِ لَهُ مُتَبَتِّلاً مُتَضَرِّعاً مُبْتَهِلاً وَ لِأَنَّ فِی رَفْعِ الْیَدَیْنِ إِحْضَارَ النِّیَّةِ وَ إِقْبَالَ الْقَلْبِ»؛ وسائل الشیعه؛ ج 4، ص 727، «کتاب الصلاة»، «باب 9 از ابواب تکبیرة الإحرام»، ح 11.

انتهای پیام /*