فرار شاه
ایشان ـ آنطوری که از ایشان نقل شده است ـ گفته اند که اگر من بروم، من یک سه ماهی می خواهم بروم برای اینکه یک مثلاً ناراحتیهایی دارم، سه ماه می خواهم بروم دیگر! و اگر من بروم، به غرب نفت نخواهد رسید.(989)
17 / 10 / 57
* * *
[[page 629]]فرار محمدرضا پهلوی را که طلیعۀ پیروزی ملت و سرلوحۀ سعادت و دست یافتن به آزادی و استقلال است به شما ملت فداکار تبریک عرض می کنم. شما ملت شجاع و ثابت قدم به ملتهای مظلوم ثابت کردید که با فداکاری و استقامت می توان بر مشکلات هر چه باشد غلبه کرد، و به مقصد ـ هر چه دشوار باشد ـ رسید. گر چه این ستمگر با دست آغشته به خون جوانان ما و جیب انباشته از ذخایر ملت از دست ما گریخت ولی به خواست خداوند متعال بزودی به محاکمه کشیده خواهد شد و انتقام مستضعفین از او گرفته خواهد شد؛ لکن قطع دست ستمکار از ادامه ظلم، به دست ستمدیدگان، فوری است. او رفت و به هم پیمان خود، اسرائیل ـ دشمن سرسخت اسلام و مسلمین ـ پیوست و جرایم و آشفتگیهایی را به جای گذاشت که ترمیم آن جز به تأیید خداوند متعال و همت همۀ طبقات ملت و فداکاری اقشار کاردان و روشنفکر میسر نخواهد شد.(990)
27 / 10 / 57
* * *
خروج شاه اولین مرحلۀ پیروزی ملت ماست، و ما مشکلات زیادی در پیش داریم؛ و ملت ما باید بداند که مجرد رفتن شاه، پیروزی نیست بلکه طلیعۀ پیروزی است. و البته این طلیعه را من به ملت ایران تبریک عرض می کنم. و باید توجه داشته باشند که همان طوری که طلیعۀ پیروزی است، طلیعۀ خلع سلطۀ اجانب است؛ و این تبریک، بیشتر از تبریک رفتن شاه است.(991)
26 / 10 / 57
* * *
[[page 630]]شاه رفت و رژیم شاهنشاهی فرو ریخت. دزدان بیت المال سرمایه ها را خارج کردند و یکی پس از دیگری گریختند. ملت شجاع در اولین فرصت به حساب آنان خواهد رسید. اینان رفتند و آشفتگیها و خرابیهای بسیاری را بر جای گذاشتند که با خواست خدا و همت ملت باید ترمیم شود؛ گر چه سالها طول خواهد کشید.(992)
30 / 10 / 57
* * *
ما یک قدم جلو رفتیم؛ آن اینکه این شخص را از مملکتمان بیرون کردیم. او می خواست که ماها را بیرون کند یعنی هر کس وارد در حزب رستاخیز نشده است باید از این مملکت بیرون برود، شما بحمدالله با هم متحد شدید و اتفاق کلمۀ شما این شد که آن کاری که او می خواست سر شما بیاورد سر او درآورید؛ بیرونش کردید! بعدها هم کسی نمی تواند او را بیاورد. اگر می توانستند نگهش می داشتند؛ نگه داشتن آسانتر از بیرون رفتن و برگشتن است. البته آنها الآن به فکر هستند؛ گفته می شود که در طیاره که داشته می رفته این خبیث امر می کرده است به اینکه کودتا کنید؛ طیاره در هوا بوده و باز از هوای نَفْسش دست برنداشته از آنجا ـ اینطور گفته می شود ـ امر کرده که کودتا. و کودتایی که او می گوید دیگر اینطور این حرفها نیست: بکشید و بزنید! از او اطاعت نکردند. در همین چند روز هم می گویند در یکی از پادگانها ـ الآن هم، امروز هم برای من باز این را نوشته بودند ـ دستور داده بودند به اینکه باید [در] شهر همدان کودتا کنید و بمباران کنید و بساط درست کنید. گوش ندادند و اعتصاب غذا کردند و گوش ندادند، و الآن هم آن پادگان دربست مال ملت است.(993)
1 / 11 / 57
[[page 631]]وحدت کلمه باعث شد که نه شاه با تمام قوایی که داشت، و نه آنهایی که پشتیبانی از او می کردند مثل قدرت امریکا، مثل شوروی، چین، انگلستان ـ همۀ اینها پشتیبانی می کردند ـ لکن به واسطۀ همین قدرت ملت همۀ آنها هم پشتیبانی شان را از او برداشتند؛ خودش هم فرار کرد.
و مع الأسف که فرار کرد و نتوانست ملتْ او را گیر بیاورد و کارهایی را که کرده بود ـ لااقل یک مقداریش را ـ بتواند جبران بکند؛ برای اینکه او اینقدر جنایات کرده است که هیچ بشر نمی تواند جبران آنها را بکند، جزای آنها را بدهد. او هزاران شخص را بی خانمان کرده است، هزاران شخص را دربه در کرده است، هزاران جنایات کرده است. آنقدری که از برای یک آدم است، مقابل یک آدم می شود کشتش، مقابل صدها هزار آدم که نمی شود.(994)
16 / 11 / 57
* * *
محمدرضا در عین حال که خودش یک قدرت عظیم بود، دنبال او هم همۀ قدرتها، همۀ قدرتهایی که در عالم بودند، با او موافق بودند و با ما مخالف، مع ذلک این نهضت چون یک نهضت الهی بود، نه یک نهضت مادیگرایی، نهضت ملی، یک نهضت الهی یک نهضت اسلامی بود، از این جهت پیروز شد؛ و تمام قدرتها نتوانستند این شیطان را نگه دارند. و رفت و دیگر برگشت ندارد.(995)
11 / 3 / 58
* * *
این اشتباه نشود که ما می خواستیم که او برود، رفت؛ تمام شد. خیر،
[[page 632]]تمام نشده است. او مانع از کار بود. و چون مانع بود که ما به مقصد برسیم با او معارضه کردیم. او نمی گذاشت که عدل الهی تحقق پیدا بکند؛ او نمی گذاشت که مملکت ما یک مملکت اسلامی با یک حکومت عادل باشد، محقق بشود با این رژیم؛ از این جهت معارضه شد با او، او رفت.(996)
11 / 3 / 58
* * *
من در همین مدرسه شاه را نصیحت کردم و نشنید، شما که چیزی نیستید. عصر عاشورا من گفتم کاری نکن که ملت تو را بیرون کند. نشنید و کاری کرد که ملت بیرونش کرد.(997)
15 / 3 / 58
* * *
اگر شاه به نصایح روحانیون توجه کرده بود و خدمت به این ملت کرده بود، سقوط نمی کرد. لکن خدمت نکرد و خیانت کرد، و پشتوانۀ مردمی را از دست داد، و وقتی که مردم شنیدند رفت، شادی کردند. چنانکه در رفتن پدرش هم شادی کردند. حکومتها باید عبرت بگیرند از این وضعی که در ایران پیش آمد، و بدانند که وضع برای این بود که محیط اختناق به طوری پیش آوردند که اختناق انفجار آورد.(998)
21 / 3 / 58
* * *
همۀ قشرها، چه دولتهای اسلامی ـ الاّ کمی از آنها ـ و چه ابرقدرتها،
[[page 633]]که همه شان پشتیبان محمدرضا بودند، همه بودند. به من پیغامها می دادند؛ خصوصاً از امریکا؛ و می خواستند که او باشد؛ چنانچه خودش هم وسایطی ایجاد کرد که باشد و هرچه قدرت است دست ماها باشد و ایشان سلطنت بکنند؛ و من می دانستم دروغ می گوید. مع ذلک این قدرتها نتوانستند نگه دارند.(999)
23 / 3 / 58
* * *
من به این پسر نادانش گفتم که تو نکن کاری که همان طوری که پدرت رفت و شادی کردند، برای رفتن تو هم شادی بکنند. و نشنید. و دیدید که برای این بیشتر شادی کردند! و حق هم همین بود؛ چرا؟ برای اینکه بین مردم پایگاه نداشت.(1000)
10 / 4 / 58
* * *
رژیم سابق را فرستادیم ـ بحمدالله ـ به خارج و دفنش کردیم، و دیگر هم زنده نخواهد شد ان شاءالله .(1001)
17 / 4 / 58
* * *
محمدرضا هم شما شاهدش بودید که وقتی که از اینجا رفت ـ من نبودم در ایران، لکن گفتند ـ ایران غرق شادی بود. این را دیگر شماها دیدید... اگر چنانچه این محمدرضا گوش کرده بود آن چیزی که به او تزریق می شد، گفته می شد که با مردم ملت باید آن کسی که خیال می کند که رأس است با ملت باید بسازد تا اینها پشتیبان او باشند؛ اگر
[[page 634]]ملت پشتیبانش بود، خوب، این قضایا پیش نمی آمد.(1002)
26 / 4 / 58
* * *
روزی که این خبیث فرار کرد از «ایّام الله » بود؛ که یک ملتی که هیچ نداشت یک قدرت را شکست، به طوری که نتوانست بماند. نه قدرت خودش، قدرت همه؛ دنیا ایستاده بود مقابل شما، من مطّلع بودم، دنیا ایستاده بود پشتیبان، پشتیبان خودش اول؛ پشتیبان وارث آن، که این شخص بختیار باشد، ثانیاً. ایستاده بودند دنبال او که نگهشان دارند.(1003)
17 / 6 / 58
* * *
من به این دومی [نصیحت] کردم که کاری نکن که وقتی رفتی مردم شادی کنند، چنانچه برای پدرت کردند. این را دیگر خود شما دیدید، من نبودم اینجا، که وقتی ایشان رفته است مردم چه کردند، خیابانها چه بساطی بود. علاوه بر اینکه کمک نمی کردند، این طور بودند خودشان، برای اینکه جبهه را یک جبهه مقابل قرار داده بود.(1004)
6 / 7 / 58
* * *
من به پسر بی رُشدِ او سفارش دادم که نکن کاری که مثل پدرت اگر از بین بروی مردم، شادی بکنند، نشنید و بعد وقتی که رفت، ملت ما شادیها کردند؛ در خیابانها شادیهای زیاد کردند.(1005)
10 / 8 / 58
* * *
[[page 635]]از قراری که من شنیدم همین محمدرضا در اواخر سال جنایاتش وقتی که ایران قیام کرد و آن بساط را و آن نهضت را، انقلاب را به پا کرد و دیدند خارجی ها که نمی توانند این را دیگر اینجا نگه دارند، دیگر این عروسک به درد نمی خورد، گفتند ـ از بعضی اشخاصی که نقل کردند که از خود آنها بودند و حاضر قضیه بودند ـ که وقتی از طرف امریکا با او آمدند و گفتند که شما باید دیگر بروید، او که نشسته بود یک قلم دستش بود لرزید و قلم از دستش افتاد.(1006)
11 / 5 / 62
* * *
در رژیم سابق هم چه امریکا و چه شوروی، چه فرانسه و سایر قدرتها می خواستند شاه را نگاه دارند، و عده ای هم از ایران آمدند در فرانسه که بگذارید شاه باشد و سلطنت کند نه حکومت، ولی نشد، او رفت.(1007)
29 / 6 / 62
* * *
[[page 636]]