بخش سوم دورۀ محمدرضا شاه

گفتگوی امام با عمال رژیم

کد : 151987 | تاریخ : 02/03/1395

گفتگوی امام با عمال رژیم

‏ ‏

‏آن مردک‏‎[1]‎‏ وقتی که آمد (در زندان) پیش من، من بودم و آقای قمی‏‎[2]‎‎ ‎‏ـ سلمه الله ـ که اکنون هم گرفتارند. گفت: سیاست عبارت از بد ذاتی،‏‎ ‎‏دروغگویی و... خلاصه پدرسوختگی است، و این را بگذارید برای‏‎ ‎‏ما!(719)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ما وقتی که از آن حبس بنا بود بیاییم به آن حصر، این پاکروان ـ مثل‏‎ ‎‏اینکه مقتول هم شد، آن وقت رئیس سازمان بود ـ آمد آنجا. من و آقای‏‎ ‎‏قمی هر دو با هم نشسته بودیم. آن هم آمد و گفت به اینکه این‏‎ ‎‏سیاست کاری است که دروغگویی در آن هست، بدجنسی، مثلاً، در‏‎ ‎‏آن هست؛ چه هست؛ این آخر کلمه اش این بود که پدرسوخته ای در‏‎ ‎‏آن هست! این را شما بگذارید برای ما! من گفتم سیاست به این معنایی‏‎ ‎‏که شما می گویید مال شماست!(720)‏

27 / 3 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏ما را وقتی که از حبس می خواستند بیرون بیاورند، آمدند گفتند که‏‎ ‎‏بیایید توی آن اتاق، از حبس درآمدیم رفتیم توی اتاق مجلَّلی هم بود‏‎ ‎


‎[[page 435]]‎‏نشستیم. پاکروان‏‎[3]‎‏ آمد پیش ما و آن مولوی ـ هر دو آنها هم رفتند ـ ‏‎ ‎‏آمدند آنها و پاکروان در ضمن صحبتهایش گفت که سیاست عبارت‏‎ ‎‏از دروغ گفتن است، عبارت از تقلّب است، عبارت از خُدْعَه است،‏‎ ‎‏عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگی است! ـ این تعبیر‏‎ ‎‏آخرش بود ـ این را بگذارید برای ما. می خواست ما را وادار کند به‏‎ ‎‏اینکه ما دخالت در سیاست نکنیم. من به آن گفتم خوب، اگر این‏‎ ‎‏سیاست عبارت از اینهاست، اینکه مال شما هست! بله، بعد هم‏‎ ‎‏برداشتند در آنجا نوشتند که تفاهم شد بین ما و فلان. من هم که آمدم‏‎ ‎‏سر منبر حسابش را رسیدم.(721)‏

30 / 4 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏پاکروان به من گفت، در همان روز آخری که دیگر از حبس بنا بود‏‎ ‎‏بیرون بیاییم و به آن حصر وارد بشویم ـ حبس دوم ـ گفت که سیاست‏‎ ‎‏دروغ گفتن است، خدعه است، فریب است. و کلمه اش هم این بود که‏‎ ‎‏«پدرسوختگی» است! این را بگذارید برای ما همین جا می خواست‏‎ ‎‏پدرسوختگی کند، یعنی می خواست کلاه سر من بگذارد! من گفتم به‏‎ ‎‏این معنا که شما می گویید ما هیچ وقت همچو سیاستی را نداشتیم؛‏‎ ‎‏خدعه و فریب و این چیزها. بعد آمد بیرون و منتشر کرد در روزنامه‏‎ ‎‏که ما تفاهم کردیم با فلانی، و اینکه دخالت در سیاست نکند. من هم‏‎ ‎‏سر منبر گفتم که ایشان این را گفت؛ من هم این را گفتم. بیخود گفته!‏‎ ‎‏اینها می خواهند که ماها را با همین خدعه و فریب که سیاست خدعه‏‎ ‎‏است، شما از سیاست کنار بروید. سیاست خدعه نیست، سیاست یک‏‎ ‎‏حقیقتی است، سیاست یک چیزی است که مملکت را اداره می کند؛‏‎ ‎


‎[[page 436]]‎‏خدعه و فریب نیست؛ اینها همه اش خطاست.(722)‏

4 / 7 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏یک قصه هم من خودم دارم. وقتی که ما در حبس بودیم و بنا بود که حالا‏‎ ‎‏دیگر از حبس بیرون بیاییم و برویم قیطریّه و در حصر باشیم، آن رئیس‏‎ ‎‏امنیت آن وقت در آنجا حاضر بود و ما بنا بود از آن مجلس برویم، ما را‏‎ ‎‏بردند پیش او. او ضمن صحبتهایش گفت که: آقا! سیاست عبارت از‏‎ ‎‏دروغگویی است، عبارت از خُدعه است، عبارت از فریب است،‏‎ ‎‏عبارت از پدرسوختگی است، این را بگذارید برای ما. من به او گفتم:‏‎ ‎‏این سیاست مال شماست! البته بعدش آمد دروغی گفت که ‏‏[‏‏فلانی‏‏]‏‏ بنا‏‎ ‎‏گذاشتند که در سیاست دخالت نکنند و ما هم جوابش را دادیم.(723)‏

3 / 10 / 59

*  *  *

‏ ‏

‏در دفعۀ اول که مرا از قم گرفتند و بردند، در بین راه بعضی از این‏‎ ‎‏مأمورینی که بودند در آن اتومبیل من، می گفت که ما که آمدیم سراغ‏‎ ‎‏شما، از این چادرهایی که در قم بود، می ترسیدیم که مبادا اینها مطلع‏‎ ‎‏بشوند و ما نتوانیم انجام وظیفه کنیم.(724)‏

31 / 3 / 61

*  *  *

 

[[page 437]]

  • - سرلشکر پاکروان، رئیس ساواک، در 11 مرداد 1342 در پادگان عشرت آباد در دیدار با امام خمینی(س) این مطالب را گفت.
  • - حاج سیدحسن قمی، فرزند مرحوم آیت الله حاج سیدحسین قمی که در آن تاریخ با حضرت امام(س) در حبس بود، و سپس تا سال پیروزی انقلاب در منطقه کرج به حال تبعید به سر می برد و با شروع نهضت اسلامی به رهبری امام(س) و حرکت مردم از تبعید آزاد شد و به مشهد بازگشت.
  • - ر.ک. ص 382، پاورقی 3.

انتهای پیام /*