ماهیت حکومت
مردم در این پنجاه سال آزادی نداشتند. نه یک وکیل و نه یک مجلس و
[[page 201]]نه یک دولت، هیچی مربوط به ملت نبود؛ همه چیز متکی به خارج بود. یک آدم فاسد را وقتی آوردند گذاشتند سر مملکتی، تحمیل کردند بر مملکتی، به آنجا رسید که همه چیز مملکت ما را از دست داد و [دائماً] ثناخوانی خودش کرد و وادار کرد که رادیوها هم بگویند و وادار کرد که مطبوعات هم بگویند ـ همه را الزام کرد که باید بگویید، همه ثناخوانی باید بکنید!(362)
14 / 11 / 57
* * *
قوّۀ مجریه هم که همه می دانند که چه جنایتهایی در این کشور مرتکب شدند و خود آن مردِکه یک مقام غیر مسئول ـ،به حسب اصطلاح آنها ـ داشت، در رأس همۀ جنایتکارها بود. جنایتکارها همه الهام از او و او الهام از اجانب می گرفت.(363)
25 / 5 / 59
* * *
چنانچه پنج سال پیش از این، ده سال پیش از این را شما در نظر بیاورید، وضع آن وقت را در نظر بیاورید، حکومت آن وقت را در نظر بیاورید، ملت را نسبت به حکومت و حکومت را نسبت به ملت در نظر بیاورید و حبسها و زجرها و تبعیدها و قتلها را که در آن حکومت واقع می شد به نظر بیاورید و از خودتان سؤال کنید که چه شد که این شد؟ چه شد که یک روز آنطور جنایتکاری ها واقع می شد و اختناقها و آن مسائل و مصایب برای کشور ما بود و حالا چه شده است که ما آزادانه اینجا با هم نشستیم و شما آزادانه مسائلتان را با مردم مطرح می کنید.(364)
20 / 6 / 59
[[page 202]]در مملکت ما یک دیکتاتوری شد مثل رضاخان. محمدرضا دیکتاتور بود، منتها به یک صورتی غیر صورتی که پدرش عمل می کرد.(365)
24 / 11 / 59
* * *
شما اگر توجه کنید به حکومتهائی که در تاریخ بوده است و خصوصاً در این پنجاه سال، ملاحظه می کنید که آنهایی که در رأس امور بودند، آنها از این «مُلک»ها و «سلطنه»ها و ـ عرض می کنم که ـ از این سنخ مردم و ـ به اصطلاح ـ از اشراف بودند. وقتی که اشراف ـ به قول خودشان ـ و اعیان و متمکنین و یال و کوپالدارها متصدی امور یک کشور شدند، قهراً اینها مردم را به حساب نمی آورند.(366)
7 / 6 / 61
* * *
[[page 203]]