شخصیت محمدرضا شاه
در حدیث است که لاَیَزَالُ یُؤیَّدُ هَذَا الدِّینُ بِالرَجُلِ الفاجِر با مردهای فاجر ـ به ارادۀ خدا ـ این دین ما تأیید می شود. محمدرضا مرد فاجر، خواهی نخواهی این دین به واسطۀ او تأیید شد؛ برای اینکه هرچه ظلم بیشتر باشد و هرچه ستمکاری بیشتر باشد، دین عدل بیشتر تأیید می شود. ظالم با اعمال ظالمانۀ خودش دین عدل را تأیید می کند؛ و لایزال اینطور بوده است. فرعون با فرعونیت و طغیانش دین موسی را تأیید می کند، و ابوسفیان با طغیان، دین رسول اکرم را تأیید می کند؛ و محمدرضا با طغیان و عصیان و جور و ستم، دین اسلام را تأیید می کند. خدا همان طوری که از قشر متفکرین روحانی تأیید می شود...، خدای تبارک و تعالی می فرماید که از قشرهای فاسد هم، از رجل فاجر هم، دین اسلام و دین خدا تأیید می شود؛ و آن به همین معناست که گفتم. نه تأیید می کند؛ تأیید «می شود».(357)
14 / 2 / 58
* * *
شاه «بله قربان گو» بود و من این را مکرر گفته ام ـ و از بس متأثرم باز هم
[[page 199]]پیش شما عرض می کنم ـ که من وقتی عکس شاه را پهلوی جانسون دیدم، که جانسون عینکش را برداشته و از این طرف دارد چشمهایش آنطور می کند و نگاه می کند و به او نگاه نمی کند، و او آن طرف میز، او سرجای خودش ایستاده بود، او آن طرف میز او ایستاده بود، مثل یک بچه مکتبی که ایستاده پیش معلمش [کرنش] می کند، من همچو متأثر شدم که ما در چه حالی هستیم که این «شخص اول» مملکت ما به اصطلاح هست، در مقابل او اینطوری ایستاده و آن هم اینطور بی اعتنا چشمهایش را آن طرف [کرده] و در روزنامه انداخته بود. و گمان می کنم این عکس را تحمیل هم گمان می کنم کرده بودند که در روزنامه های ایران منعکس بشود.(358)
21 / 3 / 58
* * *
محمدرضا پهلوی به واسطۀ تعلقی که به دنیا داشت، نفسش غیر از دنیا چیزی نمی فهمید، سرمنشأ اینهمه فساد برای ملت و اینهمه بدبختی برای خودش شد. دوستان او، که جنود شیطان بودند، برای تعلقی که به دنیا داشتند، که نفوسشان غیر از دنیا ادراک نمی کرد ـ به واسطۀ همین تعلق ـ منشأ اینهمه بدبختی برای ملت، و بدتر آنکه برای خودشان شدند. هم بدبخت کردند ملت را و به باد دادند همه چیز ملت را؛ و هم بدبخت کردند خودشان را.(359)
3 / 4 / 58
* * *
[[page 200]]امّا شاه را گفتند که آدم با ذکاوتی است. اگر ذکاوت داشت مبتلا نمی شد به این ابتلایی که الآن مبتلا شده است و به نصیحت علمای اسلام گوش می کرد. اینکه مبتلای به این بلیات شد برای این است کُودَن بود، نه ذهنش صاف بود، و اما آن جهت دیگر که خودخواه و قدرت طلب و اینها بود، همین طور هست و شاید یک مقدار هم برای همین جهت بود که ابتلائات پیدا کرد.(360)
27 / 8 / 58
* * *
این بیماری تا یک اندازه ای هم در محمدرضا بود. و همین بیماری اسباب این شد که از بین رفت او. این بیماری که [شخص ]خودش را ببیند و چند تا از این تملق گوهایی که اطرافش هستند. و این دلقکهایی که دور و برش هستند. همینها را ببیند و ملت را اصلاً به حساب نیاورد [و] نفهمد که هر مملکتی ملتش اساس هستند. دولتها اقلیتی هستند که باید برای خدمت این ملت باشند. و اینها نمی فهمند که دولت خدمتگزار ملت باید باشد، نه حاکم بر ملت. این بیماری در آن آدم هم بود که خودش را همه چیز می دانست، و خودش را فرمانفرما و خودش را همۀ ملت می دانست. دیگر برای دیگران اصلاً [ارزشی]قائل نبود. و همین اسباب این شد که [به] این ملت آن خیانتها را کرد.(361)
29 / 8 / 58
* * *
[[page 201]]