شکست ارتش در مقابل متفقین
این را من یادم است، شماها شاید هیچ کدام یادتان نباشد، که وقتی که جنگ عمومی شروع شد و متفقین ایران را خواستند قبضه کنند برای اینکه یک پلی باشد بین آنها و جای دیگری که دعوا داشتند، سه تا لشکر از سه جنبه به ایران حمله کردند؛ مال انگلستان بود و مال امریکا بود و مال شوروی. و آن حرفهایی که رضاشاه می گفت ـ مثل همین حرفهایی که ایشان می زند ـ که قدرت ما دیگر به آنجا رسیده است که کسی نمی تواند تعدی کند،به آنجا رسیده است کذا! خوب، یکدفعه معلوم شد که یک ادعایی بوده است که تویش خالی بوده. فقط این یک حرفی بوده. آن وقت می گفتند که اعلامیه ای که دوم نداشت،اعلامیۀ لشکر ایران بود که اعلامیۀ اول را ـ که اعلامیۀ جنگشان بود؛ دومی نداشتند! که ظاهراً سه ساعت طول کشید! که وقتی که رضاشاه به سردارهایش گفته بود که آخر چرا سه ساعت، گفته [بودند] آن سه ساعت هم زیادی بود، برای اینکه ما هیچی نداشتیم، آنها همه چیز. راه افتادند، راه می آمدند! سه ساعت راه می آمدند که می رسیدند و الاّ [مقاومتی] در کار نبود! حالا ایشان همچو قدرتی دارد که ملت را استثنا کنیم و خود قدرت ایشان را که قدرت ایشان جلوگیری کرده است از این ابرقدرت که شوروی باشد، یا یک
[[page 173]]مسائل دیگری در کار هست؟ قدرت ایشان همین ... .
وقتی هم که یک قدرتی اتکال به ملت نداشته باشد، نظیر همان رضاشاه می شود که این سه تا مملکت، این سه تا لشکر ریختند به ایران و ایران را گرفتند.(319)
5 / 9 / 57
* * *
در زمان رضاخان این قوای انتظامیه همه سرکوب می کردند ملت را. آن روزی که قوای خارجی متفقین هجوم آوردند به ایران، همین قوای انتظامیه سرانشان در تهران همچو که [به] سرحد اینها هجوم آوردند، اینها از تهران فرار کردند! این را ما شاهد بودیم که چمدانهاشان را بستند و از تهران فرار کردند، می گفتند طرف اصفهان می روند، حالا از آنجا کجا می روند را من نمی دانم. و در مقابلِ آنهایی که هجوم کردند ـ مهاجمین ـ آن وقت گفتند که سه ساعت مقاومت کردند و بعد گفتند که وقتی رضاخان از یکی از صاحب منصبان پرسیده است که آخر سه ساعت چرا؟ گفته است این را به شما گفته اند سه ساعت، ساعتی در کار نبود، آنها از آن طرف آمدند، ما از آن طرف فرار کردیم! مقابلۀ ارتش در مقابل خارج اینطور بود. و در مقابل ملت خودش سرکوبی می کرد، هر طور تعدی را می خواست می کرد. و سران ارتش که آنطور با مردم رفتار می کردند به مجرد اینکه اطلاع پیدا کردند از اینکه آمدند اینها به سرحد بدون اینکه باز وارد بشوند، اینها از تهران فرار کردند، و سربازخانه ها هم به هم خورد که من خودم تهران بودم آن وقت می دیدم که این سربازها ویلان توی خیابانها دارند می روند.(320)
27 / 4 / 58
* * *
[[page 174]]وقتی که این قوای ثلاث ـ انگلستان و شوروی و امریکا ـ از سرحدّات ما آمدند و هجوم کردند به ایران، از قراری که گفتند، یکی از صاحب منصبهای آن وقت گفته بود ـ یعنی، رضاخان از او پرسیده بود ـ که مقاومت چقدر بود. گفته بود: سه ساعت. آن هم دروغ گفته بود. بعد، گفته بود: چرا این جور شد؟ گفته بود: این هم مهم بود. اینها که آمدند من خودم شاهد این بودم از سرحدّات، وقتی که این اجنبیها وارد شدند در تهران، صاحب منصبها گذاشتند و فرار کردند؛ یعنی، تمام پادگانها را رها کردند. سربازها را من می دیدم که توی کوچه ها، توی خیابان، سرِخود دارند می گردند و حتی چیزی هم که بخورند نداشتند. یک شتری عبور می کرد، قافلۀ شترهایی عبور می کردند، مثل اینکه خربزه بود؛ اینها که می افتاد از رویشان، اینها حمله می کردند که بخورند و صاحب منصبهایشان بارهایشان را بستند و فرار کردند.(321)
15 / 3 / 59
* * *
من تاریخی برای شما بگویم که گمان ندارم هیچ یک از شما در آن وقت بوده باشید و آن مسائل را از نزدیک لمس کرده باشید: وقتی که ارتش انگلستان و شوروی ـ روسیه آن وقت ـ جنگ داشتند با آلمان و طرفدارهای او، قبلاً به دستور آنها در ایران راهها را ساختند و خط آهن کشیدند؛ برای اینکه تجهیزات آنها عبور کند از اینجا و بعد در یک ساعتی، از ارتش روسیه و ارتش انگلستان هجوم کردند به ایران. به مجرد اینکه در سرحد ـ سرحدهای دور ـ اینها وارد شدند، وضع ارتش ایران به هم خورد. در سرحدات، ادعا اول شده بود که سه ساعت مقاومت کردند و بعد که رضاشاه پرسیده بود ـ از قراری که نقل کرده اند ـ چرا اینقدر کم مقاومت کردید؟ گفته بودند: اینکه گفتند سه
[[page 175]]ساعت، یک دروغ بوده، ما همچو که آمدند فرار کردیم. و آن وقت معروف شد که آن یکی که دو نمی شود اعلامیۀ ارتش ایران است در این هجوم، که یک اعلامیه داد، دوم نداشت. این در سرحدات بود.
در تهران، من آن روز تهران بودم و در یک میدانی که نزدیک به این خط آهن، ایستگاه خط آهن بود، آنجا بودم و دیدم که سربازها در تهران از سربازخانه ها بیرون آمده اند و دارند فرار می کنند. هیچ در تهران خبری نبود. فقط در سرحدات بود که خبرش رسیده بوده که بله، اینطور شده است. سربازها از سربازخانه ها بیرون آمده بودند و یکیشان را، یکی دو نفرشان را من دیدم که دنبال یک شتری که یک باری به بارش بود، می گردیدند که چیزی ازش بیفتد، بخورند. تمام، تقریباً تمام فرماندهان ارتش چمدانهاشان را بستند و فرار کردند؛ از تهران فرار کردند؛ فرار کردند که بروند بیرون. شاید از ایران بروند بیرون. و ارتش ما که آنقدر برایش صحبت می کردند که قدرتمند است، فقط این کار را می کرده و همین طور قوای نظامی و انتظامی دیگرش که مردم را سرکوب می کرد...
آنها با ما جنگ نداشتند، می خواستند بیایند و عبور کنند از اینجا و اینجا را بگیرند ـ اینقدر مقاومت کردند که اصل به حسب حرف اول و دروغ اول، سه ساعت و به حسب حرف دوم ـ که شاید آن صادقانه بوده ـ اینکه اصلاً مقاومتی در کار نبوده؛ آنها آمدند و ما هم رفتیم؛ فرار کردیم!
این وضع ارتش بود در آن وقت و وضع ژاندارمری آن وقت.(322)
28 / 9 / 61
* * *
[[page 176]]