محمد فاکر میبدی

عوامل مؤثر در دگرگون سازی احکام در قرآن

کد : 152711 | تاریخ : 07/03/1396

عوامل مؤثر در دگرگون سازی احکام در قرآن

محمد فاکر میبدی

بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ

 

مقدمه

مسألۀ تحول و تطور احکام و تأثیر عناصرِ موجب تحول و دگرگونی در احکام و در رأس آنها دو عنصر زمان و مکان، از دیرباز مورد توجه و بحث فقها و دانشمندان علوم اسلامی قرار داشته است. تعابیر رایج در این عصر، همانند فقه پویا، فقه گویا و فقه رویا نیز مولود همین مباحث است. البته باید توجه داشت که از دیدگاه اسلامی نه هر نوی بدعت است و نه هر کهنه ای سنت؛ زیرا نه هر گذشته ای رجعت است و نه هر جدیدی صنعت. اسلام در حوزۀ فرهنگ خودداری دو نوع حُکم است: یک دسته احکامِ ثابت و تغییر ناپذیر، و دستۀ دیگر، احکام متغیر. طبیعی است که دستۀ دوم با حفظ محوریت دستۀ اول هر از چند گاه و در مکانها و یا تحت تأثیر عواملی دیگر، ممکن است به نوع دستخوش تحول و دگرگونی شود.

در این نوشتار، مجموعۀ عوامل موجب تغییر و تحول احکام، تحت سه عنوان کلی: 1 ـ عامل تدریج، 2 ـ عامل انعطاف، 3 ـ عامل اراده و تصمیم، که هر یک مشتمل بر چند عنوان فرعی است، مورد بررسی قرار می گیرد. امید است که مورد قبول حضرت حق ـ جلّ و علا ـ قرار گیرد.

   گفتار اول: عامل تدریج

عامل تدریج یکی از عوامل موثر در تطور و تحول احکام اسلامی است. بدین معنا که قرآن کریم در نزول، ابلاغ و تشریع سیر تدریجی داشته است. در اینجا به برخی از موارد آن اشاره می شود.

(1 ـ 1) شیوۀ تدریج در نزول و ابلاغ

یکی از ویژگیهای قرآن کریم بر سائر کتب آسمانی، تدریجی بودن نزول و ابلاغ آیات آن است[1] که بر اساس حوادث و رویدادهایی که در مدت بیست و سه سال پیش می آمد، نازل و ابلاغ می شد. قرآن به این حقیقت اشاره دارد و می‎ فرماید: «و قرآناً فرقناه لتقراه علی النّاس علی مکث و نزّلناه تنزیلا» (سورۀ اسراء، آیۀ 106)؛ آنچه بر نزول تدریجی قرآن دلالت می کند، تعابیری مانند: فرقناه، علی مکث و نزلناه تنزیلاً است. افزون بر اینکه در نزول تدریجی آیات، شک و تردید و اختلافی نیست و آنچه گاه در مباحث علوم قرآنی مورد مناقشه قرار می گیرد، نزول دفعی آن است.

 ـ فلسفۀ تدریج

قرآن کتابی است که با حوادث و رویدادهای عصر خود (دوران 23 ساله نبوت) ارتباط و پیوند ناگسستنی دارد، چنین کتابی ممکن نیست که در یک روز و یک جا نازل شود. اصلاح یک جامعۀ سر تا پا فاسد در یک روز و به صورت دفعی، امری محال می نماید. بنابراین باید گفت که قرآن به تدریج نازل و ابلاغ می شد تا جامعه قدرت جذب و پذیرش آن را با آمادگی بیشتر و بهتر داشته باشد. برای جامعه ای که غرق در منجلاب فساد بوده و در جاهلیت به سر می برد (چرا که از نظر فکر و عقیده، تابع «ظن الجاهلیة» و در اخلاق تابع «حمیة الجاهلیة» و در احکام پیرو «حکم الجاهلیة» و در رفتارهای اجتماعی مطیع «تبرج جاهلیة»    

بودند)[2] چگونه ممکن بود یک شبه ساخته و پرداخته شوند و چگونه امکان داشت ناگهان بتها را رها کرده و به پرستش الله روی آورند، نبوت را بپذیرند و در احکام عبادی، اجتماعی، اقتصادی و غیره، دستورات اسلام را اجرا کنند.

بر همین اساس (تدریج در نزول) است که سوره‎های مکی بیشتر روی مسائل عقیدتی و مبدء و معاد تکیه دارند، در حالی که سوره‎های مدنی بیشتر به مسائل عبادی و عملی و حکومتی پرداخته اند.

 ـ مراحل دعوت به مقابله و تحدی

قرآن کریم سند رسالت و نبوت پیامبر اسلام و معجزه جاوید و گویای آن حضرت است که مردم را به سوی خویش دعوت می کند و برای اثبات ادعای خود مخالفان خویش را به مبارزه و تحدی می خواند. مبارز ه طلبی قرآن و نفی قدرت منکران، مبنی بر آوردن نمونه ای چون قرآن، در روز اول و به صورت دفعی صورت نگرفت، بلکه بعد از گذشت سالی چند از آغاز نزول در پنجاهمین سورۀ نازل شده، برای نخستین بار از آنها خواست که همانند قرآن بیاورند. در مرحله اول از آنها خواسته شد تا مانند همه قرآن (پنجاه سورۀ نازل شده تا آن زمان) بیاورند، از این رو فرمود:

«قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله» (سورۀ اسراء آیۀ 88).

پس از بروز عجز و ناتوانی از آوردن کتابی مانند همه قرآن با استفاده از اصل تخفیف از آنها می خواهد که تنها ده سوره بیاورند: «ام یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات» (سورۀ هود، آیۀ 13).

در مرحله سوم، با ارفاق بیش از پیش، از آنها می خواهد که تنها یک سوره همچون قرآن بیاورند: «و ان کنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداء کم من دون الله...» (سورۀ بقره، آیۀ 21). در نهایت با قاطعیت تمام در برابر کمال عجز و ناتوانی آنها می‎ فرماید: «فان لم تفعلوا و لن تفعلوا...» (سورۀ بقره، آیۀ 22).

اعلام نهایت عجز و ناتوانیِ کفار از آوردن مثل قرآن، زمانی بیان می شود که از همۀ قرآن، به  ده سوره و سپس به یک سوره بسنده شد. نکته جالب اینکه تحدی به کل قرآن و نیز ده سوره، در مکه صورت گرفت و تقاضای یک سوره و اعلام عجز در مدینه انجام شد، حال آنکه معاندین در نخستین برخورد خود قرآن را سحر و زاییده فکرِ فردی مجنون و یا شعر و اسطوره می دانستند، امّا زمان مناسب برای چنین برخوردی هنوز مهیّا نشده بود.

سؤالی که در اینجا ممکن است مطرح شود این است که در سورۀ یونس و سورۀ طور نیز مسألۀ تحدی مطرح شده که موجب به هم خوردن نظم موجود می شود.

پیش از پرداختن به اصل جواب به عنوان مقدمه باید گفت: به طور کلی سوره‎هایی که تحدی را مطرح کرده اند، به ترتیب نزول عبارتند از:

1 ـ سورۀ اسراء؛ تحدی به کل قرآن (سوره‎های نازل شده تا زمان تحدی)، «ان یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون به (آیه 88).

2 ـ سوره یونس: تحدی به یک سوره، قل فأتوا بسورة مثله (آیه 38).

3 ـ سوره هود: تحدی به ده سوره، قل فأتوا بعشر سور مثله (آیه 13).

4 ـ سورۀ طور: تحدی به حدیث مثله، فلیأتوا بحدیث مثله (آیه 34).

5 ـ سوره بقره و تحدی به یک سورۀ، فأتوا بسورة من مثله... فان لم تفعلوا فلن تفعلوا (آیۀ 21).

چهار سورۀ اول یکی و سورۀ بقره مدنی است که قرار گرفتن سوره یونس، قبل از سوره هود و قرار گرفتن سوره طور، بعد از سوره هود و قبل از سوره بقره باعث از بین رفتن نظم لازم شده است.

و اما جواب: تعبیر به آنچه در سوره طور یعنی لفظ حدیث مخصوصاً نکره بودن آن آمده، منافاتی با ما قبل و ما بعد آن ندارد، چرا که آیۀ شریفه در صدد بیان اصل مسألۀ تحدی است، نه بیان مقدار در خواستی، از این رو با این اطلاق هم با قبلش که ده سوره است سازگاری دارد و هم با ما بعدش که یک سوره است و حتی با کمتر و بیشتر از آن.

اما آنچه در سورۀ یونس آمده، اگر ترتیب نزولی مذکور را بدون هیچ اشکالی بپذیریم، باید برای درخواست ده سوره بعد از بروز عجز از آوردن یک سوره توجیهی مقبول داشت، چرا که این امر از ناحیه حکیم تعالی بدور است. به همین جهت برخی از مفسران همانند مبیدی در کشف الاسرار در این باره می گوید [نقل به مضمون]:

«درخواست ده سوره بعد از درخواست یک سوره، بدین جهت است که در درخواست یک سوره، سوره‎ای خواسته شد که در بردارندۀ اخبار غیبی، احکام، و عدو وعید باشد و چون از این کار عاجز ماندند، از آنها خواسته شد که ده سوره بدون این امور که صرفاً حاکی از بلاغت باشد، بیاورند.[3]

اما اگر در ترتیبِ نزولی خدشه‎ ای وارد شد و قرار گرفتن سوره هود بعد از سورۀ یونس مورد سؤال قرار گرفت، دیگر اشکالی در بین نخواهد بود.

فرخ رازی در این زمینه می نویسد: «لازم است تحدی به ده سوره، مقدم باشد بر تحدی بر یک سوره، و چون هر دو سوره هود و یونس مکیة هستند، اقتضا می کند که سوره هود در ترتیب نزول بر سوره یونس مقدم باشد.[4]

آنچه می تواند مؤید نظر فخر قرار بگیرد، نبودن دلیل قطعی بر تقدم نزول سورۀ یونس بر سورۀ هود است و روایات رسیده در این زمینه نیز خالی از اشکال نیست.

به هر حال، آنچه به طور قطع و مسلم می توان از برنامه تحدی قرآن استفاده کرد، این است که در هر مقطع زمانی و مکانی در اوائل عصر نزول، یا اواسط و اواخر آن، در مکه و یا مدینه با توجه به اقتضای زمان و مکان و با عنایت به شرایط موجود، از معاندین درخواست سوره و یا سوره‎هایی لدُه که این تفاوتها خود مؤید تأثیر زمان و مکان است.

   (2 ـ 1) شیوۀ تدریج در تشریع احکام

قرآن علاوه بر آنکه خود بتدریج بر پیامبر نازل و به مردم ابلاغ می شد، در تشریع هر  یک از اصول و فروع نیز با طی مراحل خاص صورت گرفته، و در بیان واجبات و محرمات و حتی اخلاقیات نیز شیوۀ تدریج به کار گرفته و عنصر زمان و مکان را رعایت کرده است و هرگز چنین نبوده که مثلاً تمامی احکام مربوط به نماز از مقدمات گرفته تا تعیین قبله و نماز خوف و مسافر، و یا تمامی احکام حج و غیره یک جا و یک دفعه نازل و به مرحلۀ اجرا گذاشته شده باشد؛ برای نمونه می توان به تشریع تحریم خمر و نیز تشریع مسألۀ جهاد اشاره کرد.

 ـ تحریم خمر

تاریخ و تفسیر گواه آن است که، شرابخواری و میگساری یکی از عادتهای مردم عصر جاهلی و قبل از اسلام بوده است، تا آنجا که برخی از مورّخان می گویند: عشق عرب جاهلی در سه چیز خلاصه می شد، شعر و شراب و جنگ.[5] با این وصف اسلام قصد داشت شراب را تحریم کند. روشن است که اگر می خواست بدون رعایت اصول روانی و اجتماعی، با این بلای بزرگ به مبارزه برخیزد، موفق نمی شد. از این‎رو از روش تحریم تدریجی و آماده ساختن افکار و اذهان استفاده کرد. در مرحلۀ اول به اصل زشتی و پلیدی خمر تذکر داد: «و من ثمرات النّخیل و الاعناب تتّخذون منه سکراً و رزقاً حسناً» (سوره نحل، آیۀ 67).

ملاحظه می شود که «سَکَر» بر وزن «سَحَر» یعنی مسکری که از انگور و خرما  می گرفتند، درست در مقابل رزق حسن و روزی پاکیزه قرار گرفته، یعنی مسکر یک نوشیدنی آلوده و ناپاک است.

در مرحلۀ دوم به منافع جزئی و زیانهای بزرگ خمر اشاره می کند و می‎ فرماید: «یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للنّاس و اثمهما اکبر من نفعهما...» (سوره بقره، آیۀ 219).

در مرحلۀ سوم دستور می دهد که در حال مستی نماز نخوانند، اما دربارۀ غیر نماز، سکوت اختیار کرده است: «یا ایها الّذین آمنوا لا تقربوا الصّلاة و انتم سکاری حتّی تعلموا ما تقولون...» (سوره نساء، آیۀ 43)

و بالاخره در مرحلۀ نهائی با قاطعیت تمام می‎ فرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا انّما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشّیطان فاجتنبوه لعلّکم تفلحون» (سورۀ مائده، آیه 90)

باید توجه داشت که سورۀ نحل، از سوره‎های مکی و سورۀ بقره اولین سورۀ مدنی و سورۀ نساء ششمین و سورۀ مائده آخرین سورۀ مدنی است که طبعاً از آخرین سوره های قرآن است.[6] در دو مورد اخیر با جمله «یا ایها الذین آمنوا» شروع شده که حکایت از عامل معنوی ایمان برای پذیرش نهایی حکم می کند و آن در زمانی است که با انجام هجرت از مکه به مدینه، زمینه‎های فکری برای پذیرش حکم نهایی و نیز با تأسیس حکومت اسلامی، زمینه اجرای آن فراهم آمده است.

 ـ تشریع جهاد

شکی نیست که یکی از حیاتی‎ترین مسائل جامعۀ اسلامی، مسألۀ جنگ و جهاد با دشمن است، امّا چنین نیست که بدون زمینه سازی لازم و فراهم شدن شرایط زمانی و مکانی مناسب، مسلمانان را موظف به جنگیدن با دشمن کرده باشد، بلکه براساس آنچه از قرآن کریم دانسته می شود، تشریع این مسأله در مراحلی چند صورت گرفته است. این در حالی است که مسلمین تا زمانی که در مکه بودند و از نظر عِدّه و عُدّه کمبود داشتند، حتی مجاز به دفاع از خود نیز نبودند و تنها مأمور به صبر و شکیبایی بودند و تشریع مسألۀ جهاد، پس از هجرت و نیرو گرفتن مسلمانان و با تطور خاص انجام گرفت.

مرحلۀ اول: اذن دفاع. قرآن می‎ فرماید: «اذن للّذین یقاتلون بانّهم ظلموا...» (سوره حج، آیۀ 39).

مرحلۀ دوم: عقب راندن معترضین. در این مرحله ماموریت داده می شود    

تا کسانی را که قصد تعرّض به مسلمین دارند، عقب رانند، اما وارد جنگ نشوند. در قرآن چنین آمده است: «فان لم یعتزلو کم و یلقوا الیکم السّلم و یکفّوا ایدیهم فخذوهم و اقتلوهم حیث ثقفتموهم...» (سورۀ نساء، آیۀ 91).

مرحلۀ سوم: پیکار با دشمنان نزدیکتر. در این مرحله به مسلمین دستور داده شد تا به دشمنان نزدیکتر که ممکن است به حوزه مسلمانان هجوم آورند حمله کنند؛ آنجا که می‎ فرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا قاتلوا الّذین یلونکم من الکفار و لیجدوا فیکم غلظة...» (سورۀ توبه، آیۀ 123).

مرحله چهارم: جنگ تمام عیار. در این مرحله به مومنان دستور می دهند که باید با دشمن، جنگ کرد، و با همه کفار دور و نزدیک ولو اینکه قصد جنگ نیز نداشته باشند (حتی اگر پیمان صلح نیز بسته باشند) جنگید. در آیات زیر چنین آمده است:

«و قاتلوهم حتّی لا تکون فتنة...» (سوره بقره، آیۀ 193)؛ «فاقتلوا المشرکین حیث وجد تموهم و خذوهم و احصروهم و اقعدوا لهم کلّ مرصد...» (سورۀ توبه، آیۀ 5)؛

آن گونه که در مرحلۀ سوم آمده بود، جنگ تمام عیار متوقف بر زمان تحقق غلظت (خشونت) است که کنایه از شجاعت، استقامت و شدت عمل است، تا اینکه دشمن در درون خود احساس برتری نکند، اما در زمانی که امت اسلام بدین درجه نرسیده است، لازم بود که مراحل قبلی اجراء شود. از سوی دیگر در مرحلۀ سوم و چهارم، خطاب با تعبیر «یا ایها الذین آمنوا» آمده که از زمینه سازی لازم در خود مومنان و مسلمانان نیز حکایت می کند.

تتمه: جنگ با اهل کتاب

در مرحلۀ چهارم از تشریع جهاد که جنگ تمام عیار با همه کفار و مشرکان است و بالطبع عکس‎العمل آنها یا گرویدن به اسلام و ایمان آوردن است و یا جنگیدن و نابود شدن، یک استثناء دارد که خود عاملی دیگر در تغییر احکام است و آن اینکه اهل کتاب با یک درجه ارفاق، به علت انتسابشان به کتب آسمانی و انبیای الهی، می توانند راه سوم، یعنی پرداخت جزیه (مالیات مخصوص) را انتخاب کرده و در سایۀ حکومت اسلامی با رعایت مقررات در صلح و آرامش زندگی کنند. قرآن می‎ فرماید:

«قاتلوا الّذین لا یؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر و لا یحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لا یدینون دین الحّق من الّذین اوتوا الکتاب حتّی یعطوا الجزیة عن یدوهم صاغرون» (سورۀ توبه، آیۀ 29)؛ با کسانی از اهل کتاب که ایمان به خدا، و نه به روز جزا دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده، حرام می شمرند و نه آیین حق را می پذیرند، پیکار کنید تا زمانی که جزیه را به دست خود با خضوع و تسلیم بپردازند.

 (3 ـ 1) جایگزینی احکام به مرور زمان

یکی از مواردی که موجب تطور و تحول احکام به شیوه تدریج می شود، مسألۀ جایگزینی احکام است، که گاهی براساس نسخ انجام می شود و گاه بر اساس حکم موقت و محدود. در مورد تفاوت میان نسخ و موقت گفته اند: نسخ یعنی زایل کردن حکمی که به حسب ظاهر اقتضای دوام دارد و جایگزین کردن حکمی دیگر به نحوی که قابل جمع نباشد[7]، اما موقت و محدود یعنی زایل کردن حکمی که از ابتدا دارای مدت مشخص و محدود به زمان خاص بوده که با به پایان رسیدن زمان آن، حکمی دیگر جای آن را می گیرد[8].

با قطع نظر از اصل مسألۀ نسخ و حکم موقت و تعداد آیات و احکام این چنینی، تنها به عنوان کل جایگزینی حکم اشاره می شود، خواه از مصادیق نسخ باشد یا از مصادیق تحدید. از جمله موارد جایگزینی احکام در قرآن می توان به امور زیر اشاره کرد:

 ـ مجازات زناکار

قرآن می‎ فرماید: «واللاّتی یأتین الفاحشة من نسائکم فاستشهدوا علیهن اربعة منکم فان شهدوا فامسکوهنّ فی البیوت حتّی یتوفّاهنّ الموت او یجعل الله لهنّ سبیلاً» (سورۀ نساء آیۀ 10)؛ زنانیکه عمل ناشایست مرتکب شوند چهار شاهد مسلمان بر آنها بخواهید. چنانچه شهادت دادند، در این صورت آنان را در خانه نگهدارید تا زمان عمرشان به پایان رسد یا خدا برای آنها راهی بنماید.

آیه اشاره دارد به مجازات زنان شوهرداری که آلوده به فحشا می شوند و دستور می دهد آنها را در خانه‎ها محبوس سازید تا مرگ انها فرا رسد و یا اینکه خداوند راهی برای آنها قرار دهد. این دستور بعداً لغو و حکم جدید که رجم و سنگسار نمودن بود، جایگزین آن گردید. این مسأله خواه مصداق نسخ باشد یا از قبیل حکم موقت، آنچه مهم است اینکه حبس ابد دستخوش تغییر و تحول گردید. از این‏ رو آن را لغو و حکم دیگری تشریع شد.

 ـ نجوا و صدقه

در سوره مجادله در دو آیه متوالی دو حکم متفاوت وجود دارد؛ یکی دادن صدقه برای عمل نجوا با پیامبر (ص) و دیگر لغو همین دستور؛ چرا که در آیه اول می‎ فرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا اذا ناجیتم الرّسول فقدمّوا بین یدی نجواکم صدقة...» (سورۀ مجادله، آیۀ 12) و در آیۀ دوم حکمی دیگر جایگزین این کرده و می‎ فرماید: «ءاشفقتم ان تقدّموا بین یدی نجواکم صدقات فاذ لم تفعلوا و تاب الله علیکم...» (مجادله، آیه 13).

از اینکه در آیۀ دوم می‎ فرماید: «و تاب الله علیکم» معلوم می شود که حکم وجوبی بوده که انجام ندادنش، گناه محسوب می شده و چون ساحت قدس ربوبی از لغو و عبث مبرّاست، پس ممکن است تشریع حکم اول جهت آزمودن افراد ثروتمندی بوده که با سؤالهای مکرر خود، مزاحم پیامبر می شدند و بر این اساس در آغاز، حکمی موقت صادر شد و سپس لغو گردید.

 ـ آیات عفو و صفح و برخورد با اهل کتاب

همانگونه که قبلاً اشاره شد، قرآن کریم نسبت به اهل کتاب در دو زمان دو گونه برخورد دارد. ابتدا و قبل از تشریع حکم جنگ، دستور می دهد با آنها با عفو و گذشت برخورد شود: «ودّ کثیر من اهل الکتاب لو یردّونکم کفاراً حسداً من عند انفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحقّ فاعفوا و اصفحوا حتّی یأتی الله بامره...» (سورۀ بقره، آیۀ 109)؛ بسیاری از اهل کتاب آرزو و میل دارند که شما را از ایمان به کفر برگردانند، به سبب رشک و حسدی که بر ایمان شما برند، بعد از آنکه حق بر آنها آشکار گردیده؛ پس اگر از آنها به شما ستمی رسید در گذرید و مدارا کنید تا هنگامی که فرمان خدا برسد.

در زمان دیگر دستور برخورد و پیکار با آنها را می دهد و با یک درجه ارفاق بر خلاف ملحدین که مخیّر بین دو امر اسلام و جنگ هستند آنها را بین سه چیز اسلام، جنگ و پرداخت جزیه مخیر می سازد و می‎ فرماید: «... حتّی یعطوا الجزیة عن یدوهم صاغرون...» (سورۀ بقره، آیۀ 29)؛ با آنها قتال و کارزار کنید تا آنکه با ذلت و تواضع به اسلام جزیه دهند.

 ـ تغییر قبله

یکی دیگر از مواردی که می توان به عنوان تحوّل در احکام قلمداد نمود، مسألۀ تغییر قبله از بیت‎المقدس به طرف کعبۀ معظمه در شهر مکه است. قرآن می‎ فرماید:

«قد نری تقلّب وجهک فی السّماء فلنولینّک قبلة ترضیها فولّ وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ما کنتم فولّوا وجوهکم شطره...» (سورۀ بقره، آیۀ 143)؛ ما توجه ترا به آسمان به انتظار وحی و تغییر قبله بنگریم و البته روی تو به قبله‎ای که بدان خوشنود شوی بگردانیم، پس روی کن به طرف مسجدالحرام و شما مسلمین نیز هر کجا باشید روی بدان جانب کنید.

پیامبر اسلام مدت سیزده سال پس از بعثت در مکه و چند ماه بعد از هجرت در مدینه به طرف بیت‎المقدس نماز می خواند، ولی بعد از آن، قبله تغییر یافت و مسلمانان مأمور شدند که به سوی کعبه نماز بگذارند.

از تدبر در آیات مربوط به تغییر قبله چنین استنباط می شود که دو عامل ظاهری و یک عامل پنهانی منشاء این تغییر و تحول بوده است.

عامل پنهانی اینکه قرار دادن بیت‎المقدس به عنوان قبلۀ نخستین مسلمین یک امر آزمایشی بوده، چرا که قرآن می‎ فرماید: «و ما جعلنا القبلة الّتی کنت علیها الاّ لنعلم من یتّبع الرّسول...» (سورۀ بقره، آیۀ 143)؛ ما آن قبله‎ای که قبلاً بر آن بودی، تنها برای این قرار دادیم که افرادی که از پیامبر پیروی می کنند مشخص شوند.

و اما دو عامل ظاهری عبارتند از:

1 ـ سرزنشهای قوم یهود مبنی بر اینکه مسلمانان قبله مستقلی ندارند و از این جهت تابع یهودند؛ از این روست که قرآن می‎ فرماید: «و ما بعضهم بتابع قبلة بعض...» (سورۀ بقره، آیۀ 145).

2 ـ جلب رضایت پیامبر. خدای سبحان برای رضایت و خشنودی پیامبر جهت قبله را تغییر داد و فرمود: «فلنو لّینک قبلة ترضیها...» (سورۀ بقره، آیۀ 144).

نکته:

تحول و تغییری که در مسألۀ قبله روی داد، نه از سنخ تغییر حکم است و نه از سنخ تغییر موضوع، بلکه صرفاً تغییر مصداق است، چرا که نه اصل لزوم توجه به قبله تغییر کرده و نه کعبه و بیت‎المقدس متحول شده اند؛ تنها جهت با حفظ همه شرایط تغییر نموده است و مصداق قبله مسلمین که تا چندی قبل بیت‎المقدس بوده، به کعبه تغییر یافته است. مویّد این سخن تعابیری است که در روایات وجود دارد از قبیل: فَحَوِلِّ وجهه الی الکعبه، و حول من خلفه وجوهم صرف الی الکعبة، ان القبله قد صرفت و تحولوا.[9]

البته اشکالی ندارد که این تغییر را نیز از نوع نسخ در احکام بدانیم، و بگوییم: شارع مقدس حکم وجوب توجه به بیت‎المقدس را به عنوان قبله ـ که به تأسیس یا به امضاء تشریع کرده بود ـ برداشت و حکمی دیگر یعنی وجوب توجه به کعبه را جایگزین آن کرد و به این ترتیب حکم قبلی نسخ گردید.

   گفتار دوّم عامل انعطاف در احکام

دسته دوم از عوامل دگرگونی احکام، عامل انعطاف است که خود بر دو قسم است: یک قسم قواعد کلی هستند که در بسیاری از احکام جاری می شود؛ و قسم دوم اموری هستند که در مسائل خاصی کاربرد دارند.

 (1 ـ 2) قواعد کلی

 ـ عسر و عرج

قرآن کریم در مواردی چند از جمله بعد از تشریع تیمم و روزه و جهاد، به قانون نفی عسر و حرج اشاره کرده است که مسلم ناظر به این موارد انگشت شمار نیست، بلکه یک قانون عمومی است که نسبت به بسیاری از احکام اسلامی اجرا می شود و مفاد آن این است که اگر در جایی حکمی تولید مشقت شدید کند، موقتاً برداشته می شود و حکمی دیگر جایگزین آن می شود.

از جمله آیات قرآنی که بر نفی عسر و حرج دلالت دارد عبارت است از:

1 ـ لا یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر» (سورۀ بقره، آیۀ 85)

2 ـ «ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج» (سورۀ مائده، آیۀ 6)

3 ـ «و ما جعل علیکم فی الدّین من حرج» (سورۀ حج، آیۀ 78)

 ـ تقیه و اکراه

در بسیاری از موارد ضرورت ایجاب می کند که شخص با ایمان و صاحب عقیده، برای رسیدن به هدفهای بزرگ، از موضوعات کوچک و کم اهمیت چشم پوشی کند. این گونه برخورد که نوعی تاکتیک حساب شده، به شمار می رود نه عکس‎العمل حاکی از ضعف و ترس، تقیه نامیده می شود. تقیه در فرهنگ اسلامی و مخصوصاً در قاموس شیعه از جایگاه رفیعی برخوردار است و به صورت یک قانون کلی و فراگیری در آمده است.  

قرآن کریم به این حقیقت اشاره کرده و می‎ فرماید: «و من کفر بالله من بعد ایمانه الاّ من اکره و قلبه مطمئنّ بالایمان...» (سورۀ نحل، آیۀ 106)

بدیهی است اجرای قانون تقیه مستلزم یک سلسله تغییر و تحول در وظایف عملی است، چرا که زمان و یا مکان ایجاب می کند که انسان از اظهار عقیده واقعی خود امتناع ورزد و یا بر خلاف مذهب خود عمل کند، بدین معنا که وظیفه‎ای را که در مکان و یا زمان غیر تقیه دارد، در زمان و مکان تقیه دستخوش تحول می شود و وظیفه دیگری به او محول می شود.

 ـ اضطرار

از جمله مواردی که گاه موجب تغییر حکم می شود، مسألۀ اضطرار است که قرآن کریم به دنبال بیان غذاهای حرام و ممنوع بدان اشاره کرده است؛ خداوند در سورۀ مائده می‎ فرماید: «حرّمت علیکم المیتة و الدّم و لحم الخنزیر و ما اهّل لغیر الله به و المنخنقة و الموقوذة و المتردیّة و النّطیحة و ما اکل السّبع الاّ ماذکّیتم و ما ذبح علی النّصب و ان تستقسموا بالازلام ذلکم فسق الیوم... فمن اضطرّ فی مخمصة غیر متجانف لاثم فانّ الله غفور رحیم» (سورۀ مائده، آیۀ 3). «برای شما مومنان گوشت مردار و خون و خوک و آن ذبیحه‎ای که به نام غیر خدا کشتند، همه حرام شد و نیز حرام است هر حیوانی که به خفه کردن یا به چوب زدن یا از بلندی افتادن یا به شاخ زدن به هم بمیرند و نیز نیم خوردۀ درندگان، جز آنکه قبلاً تزکیه کرده باشید. همچنین حرام است حیوانی را که برای بتان می کُشید و همچنین آن را که به تیرها قسمت می کنید ـ که این کار فسق است _... پس هر گاه کسی در زمان گرسنگی شدید و مفرط از روی اضطرار، نه به قصد گناه چیزی از آنچه حرام شده مرتکب شود، حق بر او سخت نگیرد که خداوند بر خلق بخشیده و مهربان است».

از آنجا که گاه ضرورتهایی پیش می آید که انسان برای حفظ جان خویش مجبور است از بعضی از غذاهای حرام استفاده کند، قرآن نیز در برخی آیات آن را استثنا کرده و فرموده است: «فمن اضطرّ فی مخمصة»، کسی که مجبور شود   

برای نجات جان خویش، از آنها بخورد گناهی بر او نیست مشروط بر دو شرط:

1 ـ در مخمصه قرار گرفتن؛ یعنی نیاز شدید و غیر قابل تحمل.

2 ـ غیر متجانف باشد؛ یعنی اینکه به قصد گناه نباشد چنانکه در جای دیگر می‎ فرماید: «غیر باغ و لا عاد» قصد لذتجویی و تجاوز از حد نداشته باشد.

اگر این دو شرط محقق شد، حرمت اکِل غذای ممنوع به حلیّت مبدل می شود.

 (2 ـ 2) احکام بدلی و تخییری

 ـ احکام بدلی

تکالیفی که خداوند سبحان بر بندگان مؤمن خود واجب کرده است،  تنها در حیطه قدرت فرد به او محوّل می شود، به گونه ای که در شرایط سخت و دشوار می توان وظیفۀ اصلی و اولی را رها کرد و به سراغ وظیفۀ بدلی و جایگزینی رفت. یکی از مصادیق بارز حکم بدلی که قرآن بدان اشاره دارد، مسألۀ تیمم است:

«یا ایّها الّذین آمنوا اذا قمتم الی الصّلوة فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق و امسحوا برؤسکم و ارجلکم الی الکعبین وان کنتم جنباً فاطّهّروا وان کنتم مرضی او علی سفر او جاء احد منکم من الغائط اولا مستم النّساء فلم تجدوا ماء فتیمّموا صعیداً طیّبا فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه...»  (سورۀ مائده،  آیه 6).

اگر  چه وظیفۀ اولیۀ شخص نمازگزار،  تحصیل طهارت مائیه، یعنی وضو و غسل است،  اما در صورتی که ـ به هر شکلی ـ مقدور نباشد (فقدان آب،  زیان و ضرر،  کمبود وقت...) باید به جای وضو و غسل،  به طهارت ترابیه،  یعنی تیمّم روی آورد و بدل از وضو کند،  با این وصف روشن می شود که با عُروض مشکلاتی برای مکلف وظیفۀ اولیه و اصلی مبدل به وظیفۀ دیگری می شود.

 ـ احکام تخییری

برخی از احکام اسلامی از آغاز توأم با تخییر و همراه با اختیار شخص مکلف تشریع شده است؛ بدین معنی که فرد از ابتدا می تواند یکی از چند مورد را انتخاب کند و از این رو ممکن است دو نفر در شرایط مساوی به دو شکل عمل کنند و وظایف آنها متفاوت باشد. از جمله این امور کفارات است که قرآن به تعدادی از آنها از جمله کفارۀ سوگند،  کفاره صید در حال احرام و کفاره قتل اشاره کرده است. خداوند دربارۀ کفاره سوگند می فرماید: «لا یواخذکم الله باللّغو فی ایمانکم و لکن یواخذکم بما عقدتم الایمان فکفّارته اطعام عشرة مساکین من اوسط ماتطعمون اهلیکم او کسوتهم او تحریر رقبة،  فمن لم یجد فصیام ثلثة ایّام ذلک کفارة  ایمانکم اذا حلفتم»  (سورۀ مائده،  آیۀ 89)؛ خداوند شما را به خاطر سوگندهای لغو و بیهوده مواخذه نمی کند،  امّا برای آن سوگندی که با قصد و ارادۀ جدی یاد شود، مواخذه خواهد کرد و کفارۀ آن سوگند طعام دادن به ده فقیر از طعامهای متداول خود، یا پوشاندن جامه بر آنهاست و یا آزاد کردن یک برده است، و هر کس توانایی آن را ندارد، سه روز روزه بگیرد. این کفاره سوگندهایی است که یاد می کنید.

همان طور که ملاحظه می شود قرآن دستور می دهد برای شکستن سوگندهای حدی باید کفاره داد. در ابتدا یکی از سه چیز اطعام،  لباس و آزادی برده،  مطرح است و اگر هیچ کدام مقدور نشد،  سه روز روزه بگیرد. یعنی هم انعطاف در اختیار یکی از امور سه گانه دارد و هم در جایگزینی روزه به جای آنها. بنابراین اگر چند نفر مرتکب شکستن سوگند خود شوند،  در انجام کفاره ممکن است یکی از آنها اطعام کند، و دیگری لباس بدهد و سومی برده آزاد کرده و چهار می  روزه بگیرد.

مورد دیگری که می توان به نحوی جزء احکام تخییر قلمداد کرد که قرآن نیز بدان اشاره دارد،  مسأله حقّ کیفر قاتل است که به اولیای مقتول واگذار شده است.

در کیفر کسی که مرتکب قتل عمد شده، گر چه انجام قصاص حق مسلّم برای اولیای مقتول است، اما اصرار و پافشاری بر انحصار یک راه نیست، چرا که ممکن است در برخی از موارد (فرضاً بین افراد فامیل) اجبار اولیای مقتول بر قصاص، باعث ایجاد داغ تازه ای بر آنها شود. از این رو،  این حکم با تخفیف الهی این امکان را یافته که تبدیل به عفو با پرداخت دیه مبدل گردد. قرآن می فرماید:   

«یا ایّها الّذین آمنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی... فمن عفی له من اخیه شئ فاتّباع بالمعروف و اداء الیه باحسان ذلک تخفیف من ربّکم و رحمة...»  (سورۀ بقره،  آیۀ 178)؛  ای کسانی که ایمان آورده اید،  حکم قصاصِ کشتگان بر شما معین شد... و چون قاتل از صاحب خود که برادر دینی اوست،  بخواهد که در گذرد،  بدون دیه یا با گرفتن دیه،  این کاری است نیکو،  تا دیه را در کمال رضا و خشنودی ادا کند. این حکم تخفیفی است که خداوند به فضل و رحمت خود قرار داده است.

نکتۀ قابل توجه اینکه،  اختیار در این مورد به دست مُجرِم نیست،  بلکه به دست اولیای مقتول است که می توانند یکی از این چند راه را انتخاب کنند.

 (3 ـ 2) زمان و مکان و اختلاف حکم

 ـ تخفیف در تکالیف و معافیت از انجام وظیفه

در میان احکام اسلامی به وظایفی بر می خوریم، که با تأثّر زمان یا مکان و در شرایط سخت و دشوار، در کمیت و کیفیت تخفیف می یابد؛ بدین معنی که مقداری از وظایف محوّله از دوش شخص برداشته شده و یا به زمانی دیگر موکول می گردد و یا بکلی لغو می شود؛  برای مثال می توان به نماز خوف،  نماز و روزۀ مسافر،  روزه بیمار و... اشاره کرد. قرآن دربارۀ نماز خوف و نماز مسافر می فرماید: «و اذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصّلوة ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا...»  (سورۀ نساء،  آیۀ 101 ).

روشن است که در این آیه دو عنصر زمان و مکان ایفای نقش کرده و تأثیر خود را بر احکام بر جای گذارده اند؛  چرا که شخص مسافر در صورت تحقق شرایط سفِر شرعی می تواند نمازهای چهار رکعتی خود را، دو رکعت بخواند و بخواند. 9 یا رزمندۀ حاضر در میدان نبرد نیز نماز خود را به قصر قرآن دربارۀ مسافر و بیمار می فرماید: «و من کان مریضاً او علی سفرٍ فعدّة من ایّام اخر...»  (سورۀ بقره، آیۀ 185).

   همچنین دربارۀ افراد نابینا و لنگ و بیمار در وظیفه جهاد می فرماید: «لیس علی الاعمی حرج و لاعلی الاعرج حرج و لاعلی المریض حرج...» (سورۀ فتح، آیۀ 17 ).

گر چه همۀ تکالیف مشروط به قدرت و توانایی است و این از شروط عمومی است،  امّا به خاطر ویژگیهایی، آن را در امر جهاد بیان فرموده است؛ زیرا این سه عارضه (کوری،  بیماری و شل بودن) باعث معافیت از جنگ می شود،  ولی در سایر تکالیف حتی دفاع چندان تاثیر ندارد.

 ـ تفاوت در احکام به دلیل تغییر شرایط

قرآن کریم در سورۀ انفال در دو آیه متوالی،  دو حکم متفاوت دربارۀ برابری نیروهای جنگی اسلام با دشمن صادر می کند. ابتدا می فرماید: «یا ایّها النبیّ حرّض المؤمنین علی القتال ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مأتین و ان یکن منکم مائة یغلبوا الفا من الّذین کفروا...» ( سورۀ انفال،  آیۀ 65 ).

از تعبیر «حرض المومنین»  در آیه معلوم می شود که حکم در آیه،  وجوبی است؛ بدین معنی که دستور می دهد با دشمنان خود بجنگید، حتی اگر ده برابر شما باشند،  چرا که بیست نفر شما در برابر دویست نفر و صد نفر شما در برابر هزار نفر از آنهاست.

در آیۀ دوم با چند درجه ارفاق، حکم اول را لغو و به نسبت دو برابر تنزل می دهد و می فرماید: «الآن خفّف الله عنکم و علم انّ فیکم ضعفاً فان یکن منکم مائة صابرة یغلبوا مأتین و ان یکن منکم الف یغلبوا الفین باذن الله و الله مع الصّابرین...» (سورۀ انفال،  آیۀ 66)؛ اکنون خدا بر شما تخفیف داد و در حکم جهاد آسان گرفت و دانست که در شما ضعف (جسمی و یا ایمانی) راه یافته و یک نفر شما می تواند با ده نفر برابری کند، پس اگر صد نفر صبور باشید بر دویست نفر و اگر هزار نفر باشید بر دو هزار نفر غالب خواهید شد.

بر اساس آیۀ دوم پیکار با کفار، تا نسبت دو برابر واجب است، اما اگر این نابرابری به بیش از این حد برسد، جنگ واجب نیست.

   ملاحظه: اگر در نسخ شدن آیه اول به وسیله آیه دوم مناقشه شود، حداقل تغییر و تحول حکم به خاطر تغییر شرایط از قبیل بروز ضعف و ناتوانی، غیر قابل انکار است؛ بدین معنا که تا مسلمانان توانمند و قدرتمند هستند (تا نابرابری به نسبت به یک دهم را تحمّل کنند)  وظیفه جنگیدن دارند، اما اگر زمانی ضعف و سستی عارض شد، تا نابرابری به نسبت یک دوم چنین وظیفه‎ای دارند.

 ـ انواع حج و تاثیر مکان

به نظر می رسد یکی از مصادق بارز تاثیر مکان در تشریع احکام اسلامی، تنوع حج باشد که نسبت به ساکنین و نزدیکان به مسجدالحرام و سایر مسلمانان متفاوت است؛ چرا که برای ساکنین و نزدیکان به مسجد الحرام تا فاصلۀ  دوازده میلی (چهار فرسخ) از هر طرف، حج قِران و افِراد واجب شده و برای دیگران که از این محدوده، بیرونند، حج تمتّع تشریع شده است. این مسأله در کتب فقهی بتفصیل مورد بحث قرار گرفته است[10]. قرآن نیز به این حقیقت اشاره دارد و می‎ فرماید:

«و اتّموا الحجّ و العمرةلله فان احصرتم فما استیسر من الهدی و لا تحلقوا رؤسکم حتّی یبلغ الهدی محلّه... ذلک لمن لم یکن اهله حاضری المسجد الحرام...» (سورۀ بقره، آیۀ 196)؛ همه اعمال حج و عمره را برای خدا به پایان رسانید و اگر ترس و منعی پیش آمد، قربانی را که کاری آسان است، بجا آورید و سر متراشید، تا آنگاه که قربانی شما به محل ذبح برسد... این برای کسانی است که خانواده او ساکن و نزد مسجدالحرام (اهل مکه و اطراف آن) نباشد.

پیداست که تشریع حج قِران و اِفراد برای ساکنین مکه صرفاً به خاطر ویژگی مکانی است، هر چند در بعضی از اعمال، از حج و عمره تمتع سخت تر و در برخی از موارد آسانتر باشد. ضمناً باید توجه داشت که اصل مشروط بودن حج به استطاعت (بر خلاف برخی دیگر از احکام عبادی)، خود نوعی از عوامل تغییر و تحوّل فردی در احکام منسوب می شود؛ بدین معنی که به خاطر یک سلسله شرایط خاص در تکلیف، انجام حج شامل افرادی می شود که دیگران از انجام آن معاف هستند.

 گفتار سوم عامل اراده

دستۀ دیگر از عوامل تغییر حکم و تبدیل وظیفه، اموری هستند که با اراده و تصمیم انسان به وجود می آید و به وسیلۀ آنها می تواند چیزی را که بر او واجب نشده و بطور حتم از او خواسته نشده، با اراده و تصمیم در قالب یکی از آن امور بر خود واجب و لازم کند. عهد و نذر و قَسَم از جملۀ آنهاست؛ چرا که انسان می تواند به وسیلۀ قَسَم و یا عهد و...، مباحی را حرام و یا واجب سازد، مستحبی را واجب، یا مکروهی را بر خود حرام کند؛ مثلاً اگر خواندن نماز شب مستحب است، می توان با سوگند آن را واجب کرد و اگر مصرف غذایی مکروه باشد، می توان آن را بر خود حرام کرد.

 (1 ـ 3) سوگند

خداوند در قرآن کریم به سوگند (یمین) اشاره کرده و می‎ فرماید: «یا ایّها النّبیّ لم تحرّم ما احلّ الله لک...» (سورۀ تحریم، آیۀ 1)

از تعبیر «لم تحرّم ما احلّ» بخوبی روشن است که پیامبر و یا هر فرد دیگری، می تواند چیز حلالی را بر خود حرام سازد و خود را از استفادۀ از آن محروم سازد. جالب اینکه بر اساس تشریع کفاره، می تواند واجب و یا حرامی که خود ساخته، مجدداً از وجوب و یا حرمت خارج ساخته و به حال طبیعی آن برگرداند، چرا که فرمود: «قد فرض الله لکم تحلّة ایمانکم...» (سورۀ تحریم، آیۀ 2)؛ خداوند بر شما حکم کرد که سوگندهای خود را به وسیلۀ کفاره بگشایید و آن را بشکنید.

باید توجه داشت که آنچه در آیۀ شریفه، خطاب به پیامبر آمده که «لم تحرم» یک عتاب و سرزنش نیست، بلکه نوعی شفقت و دلسوزی است که خداوند نسبت به پیامبرش دارد. به تعبیر دیگر می‎ فرماید: چرا خود را به زحمت می اندازی.

ناگفته نماند که اساساً  سوگند یاد کردن و تبدیل مستحب به واجب و مکروه به حرام، خلاف اصل اولیّه است. از این روست که قرآن در جای دیگر می‎ فرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا لا تحرّموا طیّبات ما احلّ الله لکم...» (سورۀ مائده، آیۀ 87)

 (2 ـ 3) نذر

نذر نیز مانند سوگند، عاملی است که می تواند باعث دگرگونی وظیفۀ شخصیِ مکلف شود، مثلاً روزه، زیارت و صدقه ای که در اصل مستحب است، به وسیلۀ نذر به روزه و زیارت و صدقۀ واجب مبدل می شود. قرآن با اشاره ای کوتاه به نذر، وفا کنندگان به مفاد آن را ستوده و آن را جزء ارزشهایی دانسته که انسان را به مقام ابرار می رساند: «یوفون بالنذر... و یخافون یوماً کان شرّه مستطیراً...» (سورۀ انسان، آیۀ 7)؛ بندگان به نذر خود وفا می کنند و از قهر خدا در روزی که شر و سختیش همه اهل محشر را فراگیرد، می ترسند.

نتیجه

از مجموع آنچه گذشت می توان نتیجه گرفت که عواملی چون لزوم زمینه سازی و فراهم کردن شرایط برای پذیرش احکام، آزمودن افراد، جلب رضایت پیامبر، عسرو حرج، اکراه، تقیه، اضطرار، انعطاف در احکام، ویژگی مکانی و بالاخره عامل اراده و تصمیم، اجمالاً در تغییر و تحول احکام و یا تبدیل وظایف، نقش داشته، که برخی از آنها مخصوص عصر نزول و ابلاغ آیات بوده و تنها یک مرتبه اعمال شده است و برخی دیگر همچنان استمرار دارد و در این عصر و آینده نیز بدان عمل می شود و در حقیقت اصل تغییر و تحول خود به عنوان قانونی ثابت و لایتغیر در آمده است.

در پایان یادآوری این نکته ضروری می نماید که سنت تطوّر و تحوّل احکام و اصل تغییر و تبدیلِ وظایف که قرآن بدان اشاره دارد و اجمالاً آن را مورد تائید قرار داده است، بدین معنی نیست که مخاطبان قرآن نیز می توانند به این سنت تمسک جسته و خود نیز در احکام دخل و تصرف کرده و آن را در مدار تطور و دگرگونی قرار دهند و بهر قیمتی آن را با زمان و مکان تطبیق دهند؛ چرا که در این امر، مصالح و اسراری نهفته دارد که تنها شارع مقدس و متولیان معصوم امر شریعت می توانند بدان دست یابند. به دیگر سخن اگر قرآن از امری سخن گفته، به معنای اعطای جواز بر اقدام نیست؛ برای نمونه اگر هیچ دلیلی بر استحباب شروع کارها با «بسم الله...» در دست نبود، آیا به صرف اینکه قرآن سوره‎هایش را با بسمله آغاز کرده، دلیل رجحان خواهد بود! و یا اگر قرآن عذاب معاندین و کفار را آتش جهنم می داند و مجازات اقوام سرکش گذشته را تدمیر شهرهایشان نقل می کند، این به معنای جواز بر اقدام به سران و حکام ممالک است تا آنها نیز اجراء کنند؟

 

منبع: نقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات، ج4، ص357.

 

پاورقی:

[1] ـ از ظاهر آیه های 145، 150 و 154 سورۀ اعراف، چنین بر می آید که تورات یک جا بر حضرت موسی (ع) نازل شده است.

[2] ـ ظن جاهلی: سورۀ ال عمران، آیۀ 154؛ حمیت جاهلی: سورۀ فتح، آیه 26؛ احکام جاهلی: سورۀ مائده، آیۀ 50 و بالاخره رفتار جاهلی: سورۀ احزاب، آیۀ 33.

[3] ـ تفسیر نمونه، ج 5، ص 70.

[4] ـ التمهید، ج 1، ص 134.

[5] ـ تفسیر کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 4، ص 364.

[6] ـ تفسیر کبیر، ج 17، ص 195.

[7] ـ التمهید، ج 1، ص 134.

[8] ـ  همان مآخذ.

[9] ـ وسائل الشیعة، ابواب القبلة.

[10] ـ جواهرالکلام، ج 18، ص 6.

انتهای پیام /*