امام خمینی و نظم سیاسی بین المللی

کد : 153431 | تاریخ : 10/03/1396

‏ ‏

‏ امام خمینی و نظم سیاسی بین المللی 

‏ ‏

‏سید حسن امین ‏

1ـ موضوع سخن 

‏این مقاله موضع ها و اندیشه های امام خمینی را دربارۀ نظم سیاسی بین المللی بررسی می کند و مطالعه ای راجع به مشی سیاسی امام در بیرون از مرزها به طور عموم ، و مقابلۀ امام با نظم حاکم سیاسی جهانی به خصوص ، با تأکید موردی بر طرز برخورد امام با نظام سیاسی انگلستان است . و پس از ارائۀ ساختار نظری فقه اسلامی در این باب  و بررسی عمومی نظم سیاسی بین المللی حاکم در عصر حیات امام ، به تشریح تجارب امام از دخالت های بازیگران صحنۀ سیاست بین المللی در ایران ، عراق و کشورهای مسلمان می پردازد و سپس برخورد امام را با نظم سیاسی بین المللی در پیش و پس از انقلاب مطالعه کند.‏

‏ ‏

2ـ نظم سیاسی بین المللی در اندیشۀ امام

‏اندیشۀ امام را دربارۀ نظم سیاسی بین المللی ، باید از دو منظر مختلف نظری و عملی بررسی کرد : ‏

‏ ‏

2ـ1ـ منظر نظری (دین و مذهب)

‏الف) هدف دیانت اسلام به عنوان یک دین جهانی و جهان شمول ، در نهایت برپایی‏


‎[[page 311]]‎

‏یک جامعۀ بزرگ اسلامی با عنوان «امت اسلام» است . از یک سو پیامبر اسلام به عنوان آخرین پیامبر ، در نظر امام خمینی و بلکه هر مسلمان دین باور دیگر ، آخرین برنامۀ الهی را برای تمام افراد بشر در همۀ زمان ها و مکان ها به کل جامعۀ بشری عرضه کرده است و از سوی دیگر ، در نظر امام و هر شیعۀ ملتزم دیگر ، امام زمان (عج) منجی و مصلح موعود برای یک پارچه کردن کل انسان ها در زیر لوای اسلام است . بنابراین از منظر دینی و مذهبی ، سیاست فرامرزی امام،بالضروره دارای این آرمان نهایی است که در کوتاه مدت تمام جهان اسلام و در دراز مدت تمام جهان ، اعم از مسلمان و غیرمسلمان ، زیر لوای اسلام درآید.‏

‏ب) مبارزه با ظلم در اسلام منحصر به محدودۀ خاص نیست ، لذا استبداد داخلی و استعمار خارجی هر دو را شامل می شود . از این نظر مبارزه با دولت های ستم گر و ظالم در سطح جهانی در دستور کار نظام جمهوری اسلامی قرار گرفت.‏

‏ج) استقلال ملّی ، مستلزم بریدن وابستگی های خارجی و انقطاع از سلطه گران برون مرزی است.‏

‏د)بررسی برخورد سیاسی امام با استکبار جهانی نشان می دهد که برداشت امام از سیاست برون مرزی و تعامل با دولت های خارجی در قبل و بعد از انقلاب ، دارای یک سلسله تفاوت های ظریف بوده است . در اوایل پیروزی انقلاب ، امام براساس سنت های دیرپای شرعی و قواعد فقه سنتی ، جهان را به دارالسلام و دارالفکر تقسیم می کند و آرمان  خواهانه امیدوار است که به زودی روزی فرا رسد که انقلاب اسلامی ایران به سراسر جهان اسلام صادر و منتقل شود و مسلمانان به صورت امّت واحد در برابر کفر و استکبار به مبارزه بپردازند . امّا تجارب پس از پیروزی انقلاب و به ویژه جنگ تحمیلی نشان داد که نمی توان در اوضاع و احوال سیاسی جهان کنونی ، به این آسانی به عوض کردن نظم سیاسی بین المللی و صدور انقلاب دست یافت . به عبارت دیگر ، در آستانۀ انقلاب ، امام با انتظار حدّاکثر از ارزش های دینی ، و اتکا برایمان و ایثار انقلابی های مسلمان ، برآن بود که در جمهوری اسلامی ایران مدینه ای فاضله بسازد و سپس آن را به کشورهای دیگر مسلمان توسعه دهد . امام سال ها پیش از انقلاب در 1323 در کتاب‏


‎[[page 312]]‎

کشف الاسرار گفته بود:‏

‏«ای بی خردان! مملکت دین ، بهشت روی زمین است و آن ، با دست پاک روحانی تأسیس می شود . همین روحانی نیمه جان که شما خارخسک ها به نکوهش آنان پرداخته اید ، دو ثلث این کشور را ـ یا بیش تر از آن را ـ بی سر و صدا دارند اداره می کنند و شما از آن خبر ندارید . این همه فسادها ، دزدی ها، خیانت ها ، جنایت ها ، خون ریزی ها ، بی عفتی ها، غارتگری ها، از یک ثلث ـ یا کم تر ـ افراد این کشور است که سر و کار با روحانی ندارد .»‏‎[1]‎

‏ ‏

2ـ2ـ منظر علمی (واقعیت های موجود در نظم سیاسی بین المللی)

‏از آن جا که امام به عنوان رهبر انقلاب و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران ، نمی توانست تنها به موضع های نظری و دینی خود اکتفا کند ، باید واقعیت های عینی نظم سیاسی بین المللی را نیز که امام خود آن ها را از نزدیک تجربه کرده بود ، منظور نظر قرار دهد.‏

‏امام خمینی در عصر امپراتوری های بزرگ ، که در آن ، ایران از دو جهت هدف استعمار و تهاجم دولت های بزرگ استعماری روسیه و انگلیس بود ، متولد شد . امام در ایام جوانی ، از نزدیک شاهد آثار نامطلوب و توالی فاسد نظم بین المللی حاکم آن روز ـ یعنی دخالت مستقیم دولت های استعماری در ایران (برکشیدن رضاخان) و عراق (برکشیدن ملوک هاشمی عراق) ـ بود . در جنگ بین الملل دوّم ، امام اشغال ایران را از سوی سه قدرت نظامی بزرگ (انگلیس ، روسیه و آمریکا) در شهریور 1320 و تأسیس جمهوری های آذربایجان و مهاباد را به دست شوروی در ایران در 1324 از نزدیک تجربه کرد . و هم چنین نهضت ضدّ استعماری ملّی کردن نفت در ایران ، ملّی کردن کانال سوئز در مصر ، جنبش استقلال طلبانه هند به رهبری گاندی ، تجزیه پاکستان از هند و سرانجام مبارزات ضداستعماری الجزایر را تعقیب کرد.‏

‏ ‏

[[page 313]]

2ـ3ـ نتیجۀ عملی 

‏انقلاب ایران در سال 1357 که به طور فزاینده ای اسلامی و فقاهتی شد ، در عالم سیاست ، پدیده ای نوظهور بود که با معیارهای علوم سیاسی مقبول در جهان سازگاری نداشت در قالب نظریه پردازی های پژوهش گران علم سیاست نمی گنجید ، چه در تفکر غربی ، تفکیک سیاست از دین و جدایی ساحت امور قدسی از مسائل عرفی به حدّی مقبول افتاده که دیگر ، «حکومت دینی» (یعنی حکومت متکی بردین) یا «جمهوری اسلامی» (یعنی نظام جمهوری مطابق با دیانت اسلام) به طور کامل نقیض و پارادوکس می نماید.‏

‏برعکس ، امام به تمام مسائل بشری ، اعم از سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، فردی ، خانوادگی از منظر دین می نگریست ، لذا با چنین پیشینۀ ذهنی دینی از یک سو ، و تجارب امام و یاران انقلاب سیاسی بین المللی از سوی دیگر بود که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد:‏

‏«تنظیم سیاست خارجی کشور ، براساس معیارهای اسلام ، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بی دریغ از مستضعفان جهان» است.‏‎[2]‎

‏ ‏

3ـ برخورد امام با نظم سیاسی بین المللی در قبل از انقلاب 

‏در زمانی که امام کم تر از بیست سال داشت ، دولت استعماری انگلیس با طرح قرارداد 1919 وثوق الدوله در صدد آن برآمد که دولت ایران را ـ مثل شیخ نشین های کوچک خلیج فارس ـ تحت الحمایۀ رسمی  ‏‎Protectorate‎‏ امپراتوری انگلیس قرار دهد . این نقشه را «لُرد کُرزن» ‏‎Lord Curzon‎‏ ، که شیخ نشین های کوچک را تحت الحمایه انگلیس کرده بود ، برای ایران ترسیم کرد . ولی قرارداد 1919 ، از طرف مجلس شورای ملی تصویب نشد و در پی حوادث جنگ جهانی اوّل، انگلیس تصمیم گرفت که دیکتاتوری نظامی در ایران برسر کار آورد . ‏

‏در اوضاع و احوالی که امام در اراک نزد آیة الله  حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی تحصیل می کردند ، لرد ادموند آیرون ساید (1889ـ1959)‏‎Edmond Ironside‎‏ ‏


‎[[page 314]]‎

فرمانده نیروهای انگلیس در شمال ایران در زمان جنگ جهانی اوّل، رضاخان را که از افسران دیویزون قزاق بود ، در قزوین دید و به عنوان کسی که بتواند با قدرت ، دیکتاتوری نظامی در ایران برقرار کند ، پسندید و او را برای این کار انتخاب کرد . عجب آن که دنیس رایت ، سفیر کارکشتۀ انگلیس در ایران ، مدعی است که این ژنرال انگلیسی ، بدون جلب نظر مستقیم دولت متبوع خود ، به این کار اقدام کرده است.‏‎[3]‎‏کتمان کاری سفارت انگلیس در این باب ، به حدی بوده است که سردار ظفر بختیاری در خاطرات خود نوشته است که سفیر انگلیس در تهران به رؤسای ایل بختیاری بلافاصله پس از کودتا پیغام داد که دست از پا خطا نکنید و دولت سید ضیاء را به رسمیت بشناسید ؛ امّا بدانید که ما در این کودتا نقشی نداشته ایم.‏‎[4]‎‏ با این حال منابع مختلف و متنوعی که در داخل و خارج از آن زمان به بعد منتشر شده است ، نشان می دهد که کودتای سید ضیاء و حرکت دیویزون قزاق از قزوین به تهران در اسفند 1299 به زعامت رضاخان ، که بلافاصله به «سردار سپه» ملقب شد و چند سال بعد در 1304 به سلطنت رسید ، با هم سویی و هماهنگی بلکه نقشۀ دقیق سفارت انگلیس و با ارسال پول و پوتین انگلیسی به قزوین از سفارت انگلیس در تهران به انجام رسیده است . چنان که دکتر قاسم غنی در یادداشت های خود‏‎[5]‎‏ از زبان بعضی از همکاران نظامی رضاشاه که حاضر و ناظر رسیدن وسایل و امکانات و وجوه نقدی برای رضاخان از طرف سفارت انگلیس در قزوین بوده اند ، به تفصیل نقل قول هایی دارد که مجال ورود به آن ها در این مقاله نیست.‏‎[6]‎

‏نیکی کدی در کتاب «ریشه های انقلاب ایران» می نویسد:‏

‏«هم در مورد امریکا و هم در مورد انگلستان ، هر چند بعضی از اتهاماتی که پاره ای از ایرانیان می زنند مبالغه آمیز و خیالی بوده باشد ، شک و خصومت مردم ایران ریشه در حوادثی مهم و واقعی دارند که عمده ترین آن ها مشارکت آن دو دولت در سرکوبی قیام های انقلابی و مردمی و حمایت از حکومت های منفور می باشد . این مشارکت در اقدامات ضد انقلابی توسط آمریکا و انگلیس برای مردم ایران بیش از حد دردآور بود ، زیرا از ناحیۀ قدرت هایی به عمل می آمد که تا آن روز مردم آن ها را دوست خود می پنداشتند و یا حداقل این که آن ها را خیلی کم تر از روس ها شیطان صفت می پنداشتند‏


‎[[page 315]]‎

و از این روی از آن پس‏‏[‏‏1332‏‎ ‎‏]‏‏بی اعتمادی کامل مردم نسبت به آن چه آمریکایی ها و انگلیس ها می گفتند ، افزایش یافت .»‏‎[7]‎

‏امام خمینی در طول حیات خود ، شاهد و ناظر این واقعیت بود که رضاشاه را انگلیسی ها آوردند و بردند . یعنی در 1299 ، او را آوردند و بعد در 1320 همزمان با جنگ جهانی دوّم او را از سلطنت برداشتند و به یکی از مستعمرات خود تبعید کردند ، تا این که بالاخره در «ژوهانسبورگ» در آفریقای جنوبی که یکی از مستعمرات انگلیس بود ، مُرد.‏

‏قبل از به سلطنت رسیدن رضاشاه ، امام خمینی به همراهی مرحوم آیة الله  حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی از اراک به قم آمدند و در قم در آن عهد ، دیگر مراجع تقلید شیعه (آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی و محمد حسین نائینی) که به وسیله انگلیس از عراق به ایران تبعید شده بودند ، نیز حضور داشتند و غوغای جمهوری رضاخان سردار سپه در همان ایام در تهران مطرح بود . بعد از به سلطنت رسیدن رضاشاه ، امام در قم از چند و چون حملۀ رضاشاه به حرم حضرت معصومه (ع) و تبعید بعضی از عالمان (مانند آیة الله  بافقی) از قم به شهر ری از نزدیک مطلع بودند بعد هم لااقل دورادور از واقعۀ مسجد گوهرشاد و حملۀ نظامیان رضاشاه به حرم امام علی بن موسی الرضا در 1314 آگاهی یافتند‏‎[8]‎‏. لذا ، چون امام خمینی ، رضاشاه را دست نشاندۀ انگلیس می دانستند ، نسبت به نظام سیاسی و استعماری انگلیس ، موضعی خصمانه داشتند . امام خمینی ، روحانیت ستیزی رضاشاه را از خطاهای مهم او می داند که "برای مملکت از همه بدتر بود".‏‎[9]‎

‏انگلیسی ها پس از برداشتن رضاشاه ، نخست تصمیم داشتند که سلطنت را به دودمان قاجار بازگردانند و از فروغی یا ساعد به عنوان محلِّل استفاده کنند،‏‎[10]‎‏ ولی چون کاندیدای مناسبی برای این انتقال نیافتند ، راضی شدند که محمدرضا پهلوی (ولیعهد وقت) به جای پدر به سلطنت بنشیند . در طول سلطنت محمدرضا پهلوی ، انگلیسی ها دست از اعمال نفوذ در سیاست داخلی ایران برنداشتند . پس از جنبش ملی کردن نفت و خلع ید از انگلیسی ها به رهبری آیة الله  سید ابوالقاسم کاشانی و دکتر محمد مصدق ، انگلیسی ها‏


‎[[page 316]]‎

با جلب موافقت امریکایی ها ، کودتای 28 مرداد را راه اندازی کردند و امام خمینی در این مقطع هم از نزدیک شاهد دخالت مستقیم و ناروای انگلیس در امور داخلی ایران بودند . در این دوره هم ، امام همراه و همفکر آیة الله  کاشانی ، ناظر نظم حاکم بین المللی ، یعنی ادامۀ همان سیاست استعماری بودند ، با این تفاوت که دیگر انگلیس قدرت مطلق نبود و باید با جلب رضایت امریکا ، سیاست های استعماری اش را در ایران پیاده می کرد.‏

‏مقدمۀ بالا گزارشی از کلیت های نوع آگاهی های سیاسی امام از نظم سیاسی جهان و طرز و برخورد امام با نظم سیاسی بین المللی حاکم در آن عصر و به ویژه استعمار بریتانیا بود . ما اکنون مشی عملی و قضایای صغروی را که با استقرا از آن ها می توان ماهیت برخورد امام را با نظم سیاسی بین المللی تشخیص داد ، در دو بخش مختلف : یکی در آستانۀ انقلاب و دیگری پس از انقلاب بررسی می کنیم.‏

‏ ‏

4ـ برخورد امام با نظم سیاسی بین المللی در آستانۀ انقلاب 

‏شاید از جهت کلی اظهارات امام در روز کریسمس سال انقلاب (دوّم دی 1357) خطاب به مسیحیان جهان که به عبارت ذیل به زبان آمد ، بهترین پیام فرامرزی امام برای ایجاد تفاهم با ملت های مسیحی جهان باشد . امام در آن پیام گفت : ‏

‏«من به اسم ملت مظلوم ایران ، از شما ملت مسیحی می خواهم که در روزهای متبرک خود به ملت ما که گرفتار سلطان ستمکار اند ، دعا کنید و فرج آنان را از خدای بزرگ بخواهید .»‏

‏برخورد امام با نظم سیاسی بین المللی و دو ابرقدرت وقت ، به ویژه امریکا ، پیش از این مکرّر از سوی کارشناسان داخلی و خارجی مورد مطالعه قرار گرفته است.‏‎[11]‎‏ ما در این جا به برخورد امام با نظام سیاسی انگلیس در آستانۀ انقلاب که کم تر در منابع مختلف منعکس شده است ، می پردازیم و در آغاز برای نمونه به چند منبع و طرز تلقی آن ها در این مقاله اشاره می کنیم : پس از این که امام خمینی به پاریس رفت ، سیل خبرنگاران خارجی به مصاحبه با ایشان پرداختند . از جمله خبرنگار بی.بی.سی با ایشان مصاحبه کرد و امام خمینی درباره رژیم سلطنتی ، قانون اساسی و حکومت اسلامی به خبرنگار‏


‎[[page 317]]‎

‏بی.بی .سی مطالبی گفت . آن گاه خبرنگار بی.بی.سی پرسید : ‏

‏«- می خواستم نظر حضرت آیة الله  را راجع به سیاست انگلستان بدانیم : ‏

‏- ملت ایران نسبت به دولت انگلستان بسیار بدبین است و اگر چنان چه تجدید نظر نکند ، دولت انگلستان ، بعید نمی دانم که خطرهایی پیش بیاید .»‏‎[12]‎‏ بعضی از ایرانیان جداً بر این باور بوده اند که دولت انگلیس در همۀ کارهای ایران و از جمله ، اولاً : در پیروزی انقلاب مشروطیت‏‎[13]‎‏ و ثانیاً : در به نتیجه رسیدن انقلاب بزرگی که به تغییر رژیم سلطنتی  به رژیم جمهوری اسلامی منجر شد ، دخیل و مؤثر بوده است . شاید آن چه در مؤخره کتاب «انقلاب ایران به روایت بی.بی.سی .» ذکر شده است ، در این جا قابل نقل باشد:‏

‏«در ایران بسیارند کسانی که به دلیل سال ها مطالعه در تاریخ کشور خود و گذراندن پایان نامه های دانشگاهی و اصولاً اعتقاد به پراگماتیسم ، یعنی فلسفه اصالت عمل ، نمی توانند در زمرۀ خرافه دوستانی باشند که دچار بیماری «آنگلوفوبیا» (یا «انگلیسی ترسی») هستند و برای انگلستان و نقش آن در تاریخ دویست سالۀ اخیر ایران ، تأثیر خارق العاده و شگرفی قائل اند و به قول معروف از دعوای زن و شوهر تا نباریدن باران و خشکسالی را نتیجه دسایس و مکاید انگلسی ها می دانند . اما پیشینۀ تاریخی و سیر قدمت روابط ایران و انگلیس در پنجاه و چند سال اخیر و سوابق سخن پراکنی های رادیو بی.بی.سی . نشان می دهد که اصولاً چون بسط منافع و برآورده شدن مصالح استراتژیک ـ ژئوپلتیک انگلیسی ها در خاور نزدیک و میانه و حتی شکوفایی بازارهای فروش امتعه و مصنوعات بریتانیا به گونه ای بوده که در خلاف منافع و مصالح ملت ایران جریان داشته است و رادیو بی.بی.سی . پیوسته در جهت حفظ و توجیه منافع کشور متبوع خویش و بالنتیجه در خلاف جهت منافع ایران سخن پراکنی کرده است ، ایرانیان حق دارند که به دیده بدگمانی به بی.بی.سی . و فرآورده های آن بنگرند.‏

‏آنگلوفوبیا که می گویند به شکل یک درون مایه ذهنی نسل اندر نسل در مفکّرۀ ایرانیان تکوین می یابد ، ظاهراً بی اساس و خرافی به نظر می رسد . به ویژه آن که ایران امروز ، ایران قرن نوزدهم نیست ، با مردمی که دانش و معلومات و آگاهی چندان نسبت به جریان های سیاسی و استعماری نداشتند و حتی دیپلمۀ دورۀ متوسطه در میان آنان‏


‎[[page 318]]‎

یک به سی هزار و شاید یک به پنجاه هزار بود . اما نمی دانیم چه مسئله ای در کار است که از آغاز انگلیسی ها به گونه ای رفتار کرده اند که صرف نظر از اولین واقعۀ تاریخی ، یعنی حملۀ مشترک نیروهای امامقلی خان فرمانروای فارس و بنادر در سال 1622م به اتفاق نیروی دریایی و ناوگان توپدار کمپانی هند شرقی به جزیرۀ هرمز و تصرف آن جزیره که فرجام نیک داشته است ، پیوسته نقشه ها ، اقدامات و کارهایشان در جهت خلاف منافع و استقلال و حاکمیت و حیات ملی مردم ایران بوده و در موارد عدیده نیز ایرانیان را مورد تحقیر قرار داده و در چند مورد خاص حتی از مذاکره پیرامون تجزیه و انفکاک خاک ایران با قدرت های فائقه ای مانند روسیه تزاری و خلف آن ، اتحاد شوروی مضایقه نداشته اند .»‏‎[14]‎‏ ‏

‏به حقیقت براساس این کارنامۀ سیاسی مشکوک و پیشینۀ غیرقابل دفاع دولت های استعماری انگلیس است که اکثر ایرانیان ، نسبت به انگلیس بدگمان اند و آنان را عامل بسیاری از مصائب و مشکلات خود می دانند . در عین حال ، آن چه آنتولی پارسونز (سفیر انگلیس در ایران در آستانۀ انقلاب) ضمن صحبت بی ریای خود در هواپیما با یک هم سفر ایرانی گزارش می کند که امروز انگلیس یک قدرت درجه دوّم است ، به نظر صادقانه می آید.‏‎[15]‎‏ به ویژه که نظریه خلاف آن به این معنا است که در 1357 آن همه شورو هیجان و تظاهرات میلیونی مردم ایران ، در خیابان ها به تحریک یا توطئه امپراتوری ورشکستۀ انگلیس می بوده است ، و این مطلبی است که با عقل سلیم سازگار نیست.‏

‏پرویز راجی (آخرین سفیر شاه در لندن) در سراسر کتاب خود از «عدم موفقیت در آرام کردن لحن برنامه های بی بی سی»‏‎[16]‎‏ سخن می گوید و بالاخره در 20 آذر 1357 کهمصادف روز عاشورا و راه پیمایی میلیونی تهران است ، می نویسد:‏

‏«سید حسین نصر به ملاقاتم آمد و دربارۀ مذکراتی که با دنیس رایت (سفیر اسبق انگلیس در تهران) راجع به بی.بی.سی . داشته ، گفت : ‏‏[‏‏ ...‏‏]‏‏ دفاع سرسختانۀ دنیس رایت از بی.بی.سی . برایش حیرت آور بوده است ‏‏[‏‏ ...‏‏]‏‏ امیر خسرو افشار ‏‏[‏‏وزیر خارجه‏‏]‏‏ طی تلگرافی نوشت : بی.بی.سی . بار دیگر ، سوءنیت خود را نشان داد و تعداد شرکت کنندگان در تظاهرات دیروز (تاسوعا) را یک میلیون نفر اعلام کرد . در حالی که‏


‎[[page 319]]‎

طبق برآورد ناظران بی طرف ، تعداد راه پیمایان دیروز بیش از 350 هزار نفر نبوده است .»‏‎[17]‎

‏قبل از کنفرانس گوادولوپ ، نظم سیاسی بین المللی و در رأس آن ها امریکا و انگلیس هنوز انتظار از هم فروپاشی رژیم پهلوی را نداشتند . به همین دلیل از یک سو ، جیمی کارتر ‏‎Jimmy Carter‎‏ رئیس جمهور امریکا ، ایران شاهنشاهی را «جزیرۀ امن» خواند و از سوی دیگر ، دکتر دیوید اوون (‏‎David Owen‎‏) که در آن زمان وزیر امور خارجه دولت انگلیس بود ، بیانیه ای صادر کرد که تصریح می کرد در برخورد با انقلاب ایران ، دولت انگلیس از بین انقلابیون و محمدرضا پهلوی رسماً از ادامه حکومت سلسله پهلوی جانب داری می کند و بر این باور است که پیروزی انقلابیون در نهایت به تأسیس نظامی کمونیستی در ایران منجر خواهد شد و به همین دلیل ، به هر قیمتی از تقویت بلوک شرق باید جلوگیری کرد.‏

‏پرویز راجی (آخرین سفیر محمدرضا پهلوی در لندن) نیز از روابط بسیار حسنۀ خود با دیوید اوون در لندن سخن گفته است و از جمله می گوید که دکتر دیوید اوون در لحظه خداحافظی با این سفیر مخلوع که پس از فرار شاه رخ داده است به او گفته است : «اگر ملاها در ایران به سرکار بیایند ، به زودی کمونیست ها آن ها را کنار خواهندزد .»‏‎[18]‎‏ ‏

‏راجی هم چنین گزارش می کند که پیش از فرار شاه ، دکتر دیوید اون طی ملاقاتی به همتای ایرانی اش در نیویورک اطمینان داده بود:‏

‏«ما هرگز از حمایت دوستانمان در موقع گرفتاری و سختی دست نخواهیم کشید و آنان را در زمانی که به ما محتاج اند، رها نخواهیم کرد .»‏‎[19]‎‏ ‏

‏امّا واقعیت آن است که بعد از راه پیمایی های میلیونی و به ویژه راه پیمایی بزرگ 20 آذر 1357 (عاشورا) ، دولت انگلیس تشخیص داد که رژیم پهلوی در ایران ماندنی نیست و به همین دلیل سفر پیش بینی شدۀ ملکۀ انگلیس را به ایران پیشاپیش لغو کرد . حتی وقتی که سفیر ایران به این عمل اعتراض می کند ، مایکل ویر (مدیر کل وزارت خارجۀ انگلیس) به او می گوید : «حمایت های ما از رژیم شاه برایمان جز برانگیختن مخالفت و افزایش موج اعتراض ، نه تنها در داخل حزب کارگر ، بلکه در بین مردم ایران ،‏


‎[[page 320]]‎

ثمر دیگری نداشته است و ضمناً چنان چه ما در موقعیت فعلی ، حمایت دولت بریتانیا را از سیاست های رژیم ایران آشکارا ابراز کنیم ، آثار آن بر افکار عمومی به مراتب ناخوشایندتر خواهدبود .»‏‎[20]‎

‏وقتی که وزیر خارجه و سفیر ایران در لندن با انگلیسی ها مذاکره می کنند ، خود سفیر احساسش را چنین می نویسد : «در موقعیتی که آیة الله  ، مردم ایران را برانگیخته ، ما دو نفر ـ یکی وزیر امورخارجه دولت شاهنشاهی ، و دیگری سفیر شاهنشاه در لندن ـ در برابر دولت انگلیس به خاک افتاده ایم و با التماس از آن ها می خواهیم که دست از حمایت ما نکشند .»!‏‎[21]‎‏ امام خمینی ، در آستانۀ انقلاب ، مبارزۀ بی امان علیه نظام شاهنشاهی و حامیان خارجی آن را در سر لوحۀ کار سیاسی خود قرار داده بود ، چه از جهت نظری و عملی ، به عقیدۀ امام استعمارگران که در عصر امام ، قدرت حاکم بر نظم سیاسی بین المللی بودند ، در راه تسلط بر ممالک اسلامی ، دین اسلام و نفوذ روحانیت را دو سدّ بزرگ خود شناختند لذا به مبارزه با آن پرداختند.‏‎[22]‎‏ شک نیست که پس از فرار محمدرضا پهلوی از ایران و بازگشت امام خمینی به ایران ، بازیگران صحنۀ سیاسی بین المللی ـ اعم از دولت ها ، سازمان های بین المللی ، شرکت های چند ملیتی ، رسانه های عمومی ـ همه مجبور بودند وقوع این حادثۀ بسیار بزرگ را در ساحت راهبردی و سیاسی به عنوان واقعیتی انکارنشدنی بپذیرند . از جمله نظام سیاسی و اقتصادی اروپا ، منفرداً و مشترکاً ، بی آن که از این جایگزینی احساس نارضایتی کند ، در صدد برآمد که با دولت موقت به عنوان جانشین حکومت پیش از انقلاب رابطه ای «معقول و منطقی» ایجاد کند تا منافع اقتصادی و سیاسی و ژئوپلتیکی اش در ایران محفوظ بماند . در عین حال ، دولت های انگلیس ، فرانسه ، آلمان ، وایتالیا نسبت به اوضاع سیاسی بعد از انقلاب حسّاس بودند . چنان که ، اگر نه دولت حاکم انگلیس ، امّا احزاب اقلیت انگلیس و از جمله «چهار نخست وزیر» سابق و یک نفر رئیس مجلس لردان سابق انگلیس ، کوشیدند که با مذاکره با دولت موقت ، جان امیر عباس هویدا نخست وزیر اسبق ایران را نجات دهند.‏‎[23]‎‏ ‏

‏ ‏

‎[[page 321]]‎

5ـ برخورد امام با نظام سیاسی بین المللی پس از پیروزی انقلاب 

‏پس از پیروزی انقلاب ، چند عامل موجب تنش بیش تر بین ایران و غرب شد ، از جمله:‏

‏ ‏

5ـ1ـ گروگان گیری

‏روند تلاش غربی ها برای همکاری با دولت موقت ، پس از گروگان گیری امریکاییان و تسخیر سفارت امریکا در تهران ، متوقف شد و دولت انگلیس ، مانند تمام کشورهای بازار مشترک اروپایی ‏‎Common Market‎‏ آن روز و اتحادیۀ اروپایی ‏‎Europen Union‎‏ ‏‏امروز جداً از امیدواری به ایجاد  رابطۀ معقول و منطقی با ایران پس از انقلاب اگر نه مأیوس ، مردد شد . راقم سطور حتی از سفیر جمهور اسلامی ایران در آلمان در دورۀ گروگان گیری ، آقای احمد شهسا ، شنید که می گفت : سفیر شوروی در آلمان به او گفته است که ما از تمام فعالیت های شما در مبارزه با امریکا تا امروز پشتیبانی کرده ایم ، اما از گروگان گیری شما نمی توانیم حمایت کنیم ، چون خودِ ما در سراسر جهان ، دیپلمات داریم و نفع ما در ابقای مصونیت دیپلمات ها برابر کنوانسیون ها و عرف جاری حقوق بین الملل است.‏

‏ ‏

5ـ2ـ فتوای ارتداد سلمان رشدی

‏دومین عامل تنش جدی در روابط بین ایران و نظم سیاسی بین المللی ، صدور فتوای ارتداد فطری سلمان رشدی ، نویسندۀ کتاب آیات شیطانی از سوی امام و تجویز قتل او بود . سلمان رشدی نویسنده ای مسلمان تبار است که در هند متولد شده و بعد تحصیلات خود را در انگلیس گذرانیده و در همان جا مقیم شده است . این داستان نویس دارای افکار سوسیالیستی است و در بعضی مقطع ها داوطلب مشارکت سیاسی در انتخابات شهرداری ها در انگلیس بوده است . عامل اصلی صدور فتوای قتل رشدی ، «دکتر کلیم صدّیقی» از مهاجران بنگلادشی مقیم انگلیس بود . وی مدتی در «روزنامۀ گاردین»‏


‎[[page 322]]‎

‎(Guardian)‎

 چاپ منچستر انگلیس روزنامه نگاری می کرد و بعد با جلب حمایت مالی عربستان سعودی به تأسیس مؤسسه ای اسلامی در لندن دست زد . تا آن که پس از چندی عربستان را رها کرد و به ایران نزدیک شد و از حمایت های مالی ایران برای تبلیغ و دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی ایران بهره گرفت . «کلیم صدّیقی» در یکی از سفرهایش به ایران مجموعۀ داستان کوتاه آیات شیطانی ‏‎Satanic Verses‎‏ را به ایران آورد . در این کتاب که مشتمل بر گزاره ای نو راجع به حدیث بی اعتبار «غرانیق» بود ، و سلمان رشدی آن را به سبک قصه ، بازخوانی کرده و در قصه های دیگر از تعصب های شدید مسلمانان هند و نیز «تروریست های اسلامی» که به ربودن هواپیما دست زده بودند ، سخن گفته بود . امام خمینی ، چنین نوشتاری را از سوی یک مسلمان زاده مصداق کامل «ارتداد فطری» شناخت و به حکم شریعت نبوی و فقه اسلامی ، فتوای قتل چنین مرتدی را صادر کرد.‏

‏از جهت فقه اسلامی ، مشروعیت این فتوای ارتداد ، خالی از مناقشه است و در این جا نیازی به ورود به آن نیست.‏‎[24]‎‏ امّا چنین فتوایی در رسانه های جمعی برون مرزی ، به ویژه با برنامه های کتاب سوزانی بعضی از مسلمانان در خیابان های انگلیس و هند که برای پشتیبانی از فتوای امام بر قتل سلمان رشدی تظاهرات می کردند ، انعکاس زیانباری یافت و برای نظام جمهوری اسلامی ایران ، بلکه فرهنگ ایرانی و شیعی ، آثاری نامطلوب داشت و بیگانگان برداشت های بسیار بدی از آن کردند . دولت انگلیس و همه احزاب اقلیت ، با این که دل خوشی از سلمان رشدی نداشتند ، این فتوا را محکوم کردند و تمام افراد و گروه های سیاسی ، فرهنگی ، حتی مذهبی هم صدور چنین فتوایی را نشانه ای از نبود تسامح و تساهل دینی و فرهنگی در بین مسلمانان تلقی کردند . در عین حال ، تا آن جا که به مسلمانان مقیم انگلستان  بلکه سرتاسر جهان مربوط می شود ، فتوای ارتداد سلمان رشدی باعث شد که همۀ مسلمانان با صرف نظر از تعلقات ملی ، نژادی ، مذهبی ، زبانی و فرهنگی به صورت یک پارچه ، موضع واحدی علیه توهین به مقدسات دینی خود اختیار کنند.‏

‏ ‏[[page 323]]

5ـ3ـ نامۀ امام به گورباچوف

‏نامۀ تاریخی امام به گورباچوف (آخرین رهبر شوروی) و دعوت او به نظام دینی اسلام که به دست مرحوم پروفسور غلام حسین بیگدلی به روسی ترجمه شد ، در شناسایی اندیشه های فرامرزی امام حائز اهمیّت خاص است . فروپاشی شوروی در آن زمان قابل پیش بینی نبود ، زیرا در آن زمان جهان هنوز کاملاً دو قطبی بود به رغم گفت وگوهای مربوط به همزیستی مسالمت آمیز و کاهش سلاح های هسته ای ، شوروی و امریکا به عنوان دو رقیب در حفظ موقعیت خود و به مثابۀ دو قدرت برتر سیاسی جهان همیشه در همۀ مسائل با یک دیگر به رقابت می پرداختند . تنها پس از فروپاشی شوروی و حذف این ابر قدرت از صحنۀ سیاست بین المللی بود که آمریکا طرح «نظم نوین جهانی» را ارائه داد . ولی در زمان ارسال نامۀ گورباچوف ، شوروی برای امریکا هنوز یک قدرت رقیب بود.‏

‏امام در سال های پایانی عمر خود ، ناظر به تحولات دین محور در ساختار نظام سیاسی بین المللی بود و به همین دلیل در نامۀ خود به گورباچوف از ابن عربی و ملاصدرا و عرفان اسلامی سخن گفت و به عبارت دیگر برای ایدئولوژی دینی در چرخش نظام سیاسی بین المللی قائل به تأثیر شد و معتقد بود که روح مذهب باید در سیاست مؤثر واقع شود ، لذا امام ، این گفتۀ مرحوم سید حسن مدرس را بارها تکرار می کرد که : «سیاست ما عین دیانت ما ، و دیانت ما عین سیاست ما است .»‏

‏ ‏

5ـ4ـ فروپاشی شوروی سابق

‏با فروپاشی شوروی سابق ، نظام دو قطبی سیاسی جهان از بین رفت و ایالات متحده امریکا در صدد ایجاد نظم نوین جهانی به سرکردگی خود برآمد . در عین حال ، نظر به این که دیگر تهدیدی از سوی بلوک شرق به عنوان عامل مشروعیت تمهیدات نظامی غرب وجود نداشت ، دولت امریکا ـ یا لااقل بخشی از نظام سیاسی آمریکا ـ سعی کرد خطر جنبش های سیاسی اسلام گرایان را به عنوان عامل تهدید نظام سرمایه داری غربی مسیحی ، جایگزین خطر شوروی سابق جلوه دهد . امریکا و متحدان غربی اش ،‏


‎[[page 324]]‎

اسلام گریان انقلابی را به عنوان «اصول گریان مسلمان» ‏‎Fundamentalist‎‏ به تروریسم متهم کرد . ولی در عمل رقابت های تسلیحاتی عصر دو قطبی بودن جهان ، دیگر مشروعیت خود را از دست داد و چون بافروپاشی شوروی سابق ، دیگر نظام سرمایه داری غربی با تهدید بزرگی که قابل مقایسه با شوروی باشد ، مواجه نبود ، مسائل امنیت و دفاع ملی در غرب جای خود را به اولویت های اقتصادی داد . در نتیجه به جای اتحاد بین اروپای غربی و امریکای شمالی علیه شوروی ، در عمل رقابت اقتصادی بین ایالات متحده امریکا و اتحادیه اروپا شدت گرفت.‏

‏ ‏

6ـ برخورد امام با رسانه های جمعی غرب به عنوان بازیگران صحنۀ سیاست بین المللی 

‏چنان که پیش از این گفته شد ، در نظم سیاسی بین المللی ، علاوه بر دولت ها ، بازیگران دیگری نیز نقش ایفا می کنند که مطبوعات و رسانه های پرنفوذ شبکه های جهانی مانند بی.بی.سی . یکی از آن ها است . ما در این جا مطالبی را از کتاب انقلاب ایران به روایت بی.بی.سی. فقط برای نمونه نقل می کنیم ، تا برخورد امام با رسانه های غربی را نشان دهد ، هم چنین معلوم شود بی.بی.سی . تا چه اندازه در گزارش های خود ، صادق بوده است:‏

‏الف) خبرنگاری بی.بی.سی . در مصاحبه ای با امام خمینی در پاریس نظر امام را دربارۀ رژیم شاه ، قانون اساسی مشروطه و حکومت اسلامی پرسید و امام در پاسخ به او گفت که:‏

‏«رژیم سلطنتی ، یک رژیم ارتجاعی است .»‏‎[25]‎‏ ‏

‏ب) شامگاه جمعه سیاه (17 شهریور) یکی از مفسران بی.بی.سی . چشم انداز آینده ایران را پس از وقایع آن روز تهران چنین توصیف کرد : ‏

‏«مثل سایر جوامع اسلامی در حال پیشرفت ، مدت ها است که در ایران نیز اختلافاتی بین طبقه متوسط متمایل به موازین تمدن غربی و مذهبیون اسلامی وجود داشته است . ولی در ماه های اخیر عده ای از رهبران مذهبی و به خصوص آیة الله  خمینی سعی‏


‎[[page 325]]‎

داشته اند این تصور را از بین ببرند که روحانیون مخالف حقوق زنان و یا اقلیت های مذهبی هستند و یا این که پیروزی آن ها به معنای بازگشت به موازین قرون وسطی خواهد بود . به نظر می رسد که تا به حال طبقۀ متوسط ایران بیش تر به حرف روحانیون گوش داده اند تا به حرف شاه .»‏‎[26]‎‏ بررسی این اخبار ، نشان می دهد که گزارش این وقایع از سوی بی.بی.سی . خلاف واقع نیست . النهایه ، در بحبوحۀ انقلاب یعنی در اوضاع و احوالی که مردم ایران منبع خبری قابل اعتماد دیگری نداشتند ، اعلام این خبرها از بی.بی.سی . از نظر مخالفان انقلاب ، نوعی دامن زدن به انقلاب تلقی می شد . صد البته ، این توهمی است که شخص محمدرضا پهلوی داشت ، چه او ساده لوحانه می پنداشت که اگر می توانست جلو پخش این اخبار را از طریق بی.بی.سی . بگیرد ، از خطر انقلاب رهایی می یافت . عجیب آن است که به حکم تکرار تاریخ ، به گزارش یکی از مسئولان که در آخرین روزهای اقامت رضاشاه پهلوی در اصفهان در شهریور 1320 با او دو به دو سخن گفته است ، رضاشاه هم از انتقادهای بی.بی.سی . از او در آخرین ماه سلطنت اش سخت ناراحت بوده و آن را مرموز می دانسته است .‏‎[27]‎

‏ج) امام هم چنین در پاریس ، ضمن مصاحبه ای با خبرنگار روزنامۀ انگلیسی گاردین ‏‎Guardian‎‏ در تاریخ 10 / 8 / 1357 گفتند:‏

‏«ما خواهان استقرار یک جمهوری اسلامی هستیم و آن حکومتی است متکی به آرای عمومی . شکل نهایی حکومت با توجه به شرایط و مقتضیات جامعۀ ما ، توسط خود مردم تعیین خواهد شد .»‏‎[28]‎

‏ ‏

7ـ تطوّر اندیشه های امام در سیاست فرامرزی 

‏تا پیش از انقلاب ایران ، اکثر انقلاب ها در کشورهای جهان سوم با تأکید و کمک شوروی به ثمر رسیده بود ، اما انقلاب ایران براساس دین و ایمان بود . از جهت نظری ، اعتقاد و التزام به قاعدۀ «نفی سبیل» در فقه و از نظر عملی ، سیاست حمایت از همۀ جنبش های اسلامی در سطح جهان اسلام ، نخست ، شعار «نه غربی ، نه شرقی ؛ جمهوری اسلامی» را در جمهوری اسلامی ایران مطرح کرد . لذا در عمل ، دولت‏


‎[[page 326]]‎

جمهوری اسلامی ایران پس از پیروزی داخلی به فکر صدور انقلاب و حمایت از نهضت های آزادی بخش سراسر جهان و به ویژه انقلابیون مسلمان در کشورهای دیگر جهان اسلام افتاد . دست کم این است که همدلی و هم آوایی ایران انقلابی با این نیروهای خارجی ، باعث می شد که دولت های دیگر ایران را عامل مؤثری در تشنج ها و تحرک های سیاسی و انقلابی دیگر کشورهای مسلمان شناسایی کنند و دولت جمهوری اسلامی ایران را با تروریسم بین الملل متحد قلمداد کنند.‏

‏حملۀ عراق به ایران باعث شد این آرمان طلبی ها فروکش کند و موجب شود که ایران تا حدّ زیادی از سیاست فرامرزی فعّال خود در باب صدور انقلاب و حمایت از جنبش های آزادی بخش ، دست بردارد و انفعالی عمل کند و تنها در مقام حفظ تمامیت ارضی خود ، بکوشد . بعد از آن که سیاست «جنگ ، جنگ تا پیروزی» بر اثر توطئۀ استکبار جهانی و نبود همیاری بین المللی به نتیجه نرسید ، ایران نظم سیاسی بین المللی و نظام حقوقی و سیاسی جهان را متهم می دانست و بالاخره بعد از قبول پایان دادن جنگ از سوی امام ، باز هم امام از موضع دولت های استکباری در حمایت از عراق در سازمان های جهانی انتقاد داشت . سرانجام ، بعد از جنگ تحمیلی امام فرمود : ‏

‏«یکی از مسائل بسیار مهم در دنیای پرآشوب کنونی ، نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیم گیری ها است . حکومت ، فلسفۀ عملی برخورد باشرک و کفر و معضلات داخلی و خارجی را تعیین می کند .. . شما .. . باید تمام سعی خودتان را بنمایید که اسلام در پیچ و خم های نظامی ، اجتماعی ، سیاسی متهم به عدم قدرت ادارۀ جهان نشود .»‏‎[29]‎‏ ‏

‏لذا در تجربۀ جنگ تحمیلی ، بر ایران معلوم شد که دولت جمهوری اسلامی ایران چه بخواهد و چه نخواهد ، باید بپذیرد که در سطح بین المللی بازیگران متعددی وجود دارند ـ اعم از دیگر دولت های دوست و دشمن ، سازمان های بین المللی به ویژه سازمان ملل متحد ، شرکت های چند ملیتی ، مطبوعات و رسانه ها ـ که بر عقاید عمومی تأثیر می گذارند . تشخیص این واقعیت ، موجب شد که سیاست خارجی ایران ، تحت عنوان تهاجم فرهنگی ، انزوا طلبانه و انفعالی شود.‏

‏در سطح جهانی ، یکی از علل جدی مخالفت با انقلاب ایران ، ترس کشورهای غربی‏


‎[[page 327]]‎

از یک سو و کشورهای ارتجاعی مسلمان از سوی دیگر ، از صدور انقلاب به کشورهای دیگر مسلمان یعنی همۀ امت اسلامی ، هم چنین تشدید حرکت های اسلامی در داخل غرب از طریق مسلمانان مقیم اروپا و امریکا و تقاضای رعایت حقوق سیاسی و اجتماعی آنان براساس اسلام بود . امکان بهره برداری از فریضۀ جهاد در هر دو جبهۀ نظامی و فرهنگی و خلاصه ادامۀ روند انقلاب اسلامی در جهان ، غرب ـ و از جمله انگلستان ـ را بسیار بیمناک ساخته بود . این مسئله ای است که آیة الله  عباسعلی عمید زنجانی ، از شخصیت های دست اندرکار انقلاب اسلامی به آن اشاره کرده اند.‏‎[30]‎‏ ‏

‏ ‏

8ـ مطالعۀ موردی انقلاب ایران و انگلیس 

‏در مجموع، برخورد انقلابیون ایرانی با انگلیس بسیار منفی است . برای مثال محمدعلی صادق پور در کتاب «انقلاب و جنگ ارزشها» تحت عنوان «ارزشهای شیطانی در انگلستان» می نویسد : ‏

‏8ـ1ـ «از نظر سیاسی ، سیاست مداران انگلستان ، از دروغ ، نیرنگ ، فریب ، خدعه ، تزویر و گاهی تهدید نسبت به کشورهای مستضعف جهان استفاده می کنند و این یک روش به شمار می رود . سیاست مداران انگلیسی ، مکارترین و موذی ترین سیاست مداران جهان اند! ‏‏[‏‏ ...‏‏]‏‏ امروز که چهل و هفت سال از جنگ جهانی دوّم می گذرد ، می توان گفت از انگلیس به جز حیله گری چیزی باقی نمانده است . در حال حاضر ، انگلیس به فتنه گری و تفرقه افکنی بین کشورهای مستضعف و به ویژه کشورهای مسلمان مشغول است  و تلاش می کند با آتش افروزی و تفرقه اندازی باقی مانده قدرت پوشالی خود را نگه دارد .»‏‎[31]‎

‏8ـ2ـ «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» در بررسی انقلاب اسلامی ایران ، ضمن ارائه سمت گیری قدرت های سلطه گر در رابطه با انقلاب اسلامی ایران می نویسد:‏

‏«انگلیس تا پیروزی انقلاب کماکان قدرت مسلّط ولی بسیار ضعیف در جامعۀ ما بود . تا آخرین ماه ها ، تلاش فراوان ولی نسبتاً پنهانی برای حفظ رژیم زیر سلطه اش ، از طریق حمایت مادی و معنوی آن و کوشش در راه انصراف امریکا از اصرار بر روی سیاست‏


‎[[page 328]]‎

«حقوق بشر» به عمل می آورد . بریتانیا به لحاظ پیچیدگی سیاستش علی الظاهر از روز اوّل خود را مدافع «حقوق بشر» در ایران و امریکا را مخالف سرسخت آن معرفی می کرد . در ماه های آخر که دیگر امیدی به حفظ رژیم شاهنشاهی نبود ، بریتانیا آخرین تیرهای ترکش خود را که سال ها آنان را در چهره ای ملی حفظ کرده بود ، به نام «حکومت ملی» به میدان فرستاد تا بتواند هم چنان چنگال های خود را گسترده و فرو رفته بر این خاک نگه دارد . دکتر صدیقی ‏‏[‏‏ ...‏‏]‏‏ پس از وی یک «چهره ملی»! دیگر یعنی شاهپور بختیار ‏‏[‏‏ ...‏‏]‏‏ را در آستین خود می پروراند ‏‏[‏‏ ...‏‏]‏‏ بریتانیا که از ابتدا با آزادی های سیاسی مخالف بود ‏‏[‏‏ ...‏‏]‏‏ کوشش می کرد تا دیکتاتوری پیشین شاه را پیش از آن که شعله انقلاب اوج بگیرد ، با توافق دوباره برقرار گرداند . سرانجام ناچار به پذیرش نابودی نظام شاهنشاهی و شبکه سلطه ای خودش بر ایران و حتی پیروزی انقلاب اسلامی گردید ‏‏[‏‏ ...‏‏]‏‏ آن چه انگلیس می تواند در حال حاضر انجام دهد کوشش در راه شکست انقلاب اسلامی به نفع امریکا است ‏‏[‏‏ ...‏‏]‏‏ و چنان چه از چنین تلاش هایی مأیوس شود ، چه بسا موضعی نظیر فرانسه در قبال انقلاب ما پیش گرفته و علی رغم امریکا خود را به انقلاب نزدیک نماید .»‏‎[32]‎

‏در خاتمه باید چنین نتیجه گیری کرد که کارگزاران سیاست خارجی غرب ، به ویژه انگلیس ، در نظر ایرانیان اگرنه محکوم به خیانت ، همیشه مظنون به خیانت اند . اختلاف نظر جدی در فرهنگ باعث آن است که طرفین نتوانسته باشند خوب عقاید یک دیگر را هضم کنند . غرب ، شاید از دیدگاه فقه اسلامی ، کافر یا اهل کتاب باشد ، امّا آیا ایران می تواند با آن معاملۀ کافر کند که مال و جانش هدر است؟ پاسخ منفی است . یعنی نظم موجود بین المللی و کنوانسیون های بین المللی از یک سو و قواعد و عرف نانوشتۀ حقوق بین الملل از سوی دیگر ، تا حدّ زیادی همۀ کشورها را مجبور می کند که آرمان ها و خواسته های خود را در قالب نظم موجود دنبال کنند . چنان که به همین قیاس ، غربی ها هم ، اعم از خواص و عوام ، نمی توانند به خوبی فرهنگ اسلامی حاکم بر ایران را هضم کنند . آنان محدودیت هایی را که ایران عرف جامعۀ مسلمان خود می داند ، خلاف استانداردهای یک جامعه مدرن می دانند . در حقیقت ، خود را الگوی تمدن می دانند و‏


‎[[page 329]]‎

آن چه را با عرف خودشان سازگار نیست ، زیر استاندارد می گمارند . لذا مسئلۀ حجاب و الزام پوشش اسلامی ، یا فتوای ارتداد سلمان رشدی برای غربی ها قابل توجیه نیست.‏

‏ ‏

9ـ برخورد ایران با انگلیس در خصوص جنگ تحمیلی 

‏دولت انگلستان به طور رسمی خود را در جنگ ایران و عراق ، به اصطلاح حقوق بین الملل عمومی «نیوترال» ‏‎(Neutral)‎‏یعنی بی طرف قلمداد کرد و به همین دلیل به طور رسمی اعلام کرد که از فروش تسلیحات قتاله به هر دو دولت متخاصم ، خودداری خواهد کرد . اما این اظهار رسمی با واقعیت های عینی هم خوانی نداشت لذا امام پیوسته استکبار جهانی را عامل اصلی و پنهانی این آتش افروزی قلمداد می کرد . صحت اعتقاد امام نیز پس از پایان جنگ ثابت شد ، چنان که بعدها در دادگاه های انگلیس به اثبات رسید ، شرکت های صادر کنندۀ اسلحه در انگلستان با اطلاع وزارتخانه های مربوطه ، به صدور اسلحه به عراق ادامه داده اند ،‏‎[33]‎‏ به علاوه دولت انگلیس در زمان نخست وزیری «مارگرت تاچر» قوی ترین متحد دولت امریکا برای سرکوبی عراق در حمله به کویت بود که ورود به آن مباحث فرصتی دیگر می طلبد.‏

‏روی هم رفته دولت انگلستان قوی ترین متحد امریکا در بین دولت های اتحادیۀ اروپا محسوب می شود . چنان که تغییر دولت محافظه کار به دولت کارگر ، تغییری در ماهیت اساسی روابط انگلیس و ایران ایجاد نکرده است . روابط سیاسی ایران و انگلیس هیچ گاه از آغاز انقلاب تاکنون به روند قبل از انقلاب که با مصالحۀ بحرین به جای تثبیت حقوق ایران بر جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک در 1350 (1971) به اوج رسید ، قابل مقایسه نبوده و نیست.‏

‏ ‏

10ـ نتیجه

‏مشی سیاسی امام در سیاست برون مروزی ، نتیجۀ تجربۀ امام از نظم حاکم بین المللی در عصر استعمار در ایران و کشورهای مسلمان بود . به همین دلیل در آغاز انقلاب ، موضع امام در برابر دولت های استعماری و استکباری ، موضع روشن و شفاف یک‏


‎[[page 330]]‎

‏پیشوای دینی مسلمان است که براساس قاعدۀ «نفی سبیل» ، به هیچ روی اجازۀ اعمال نفوذ حکومت های غیر مسلمان را در قلمرو اسلام نمی دهد ، بلکه با تأکید بر وحدت اسلامی ، در اندیشۀ صدور انقلاب اسلامی است . این سیاست فرامرزی امام ، نتیجۀ مستقیم این واقعیت بود که امام بی هیچ تردیدی می دانست دولت امپراتوری انگلیس در برکشیدن رضاخان به عنوان مرد نیرومندی که بتواند با اقتدار بر ایران حکومت کند و منافع سوق الجیشی و اقتصادی انگلیس را (پس از شکست قرارداد 1919 که ایران را تحت الحمایه انگلیس می کرد) تأمین کند ، نقش اوّل را ایفا کرد . وقتی که با شروع جنگ جهانی دوّم ، رضاشاه به آلمان نزدیک شد و از انگلیس فاصله گرفت ، انگلیس و متفقین اش (شوروی و آمریکا) رضاشاه را از سلطنت معزول کردند و ولیعهد جوان او (محمدرضا پهلوی) را به تخت نشاندند . در کودتای 28 مرداد 1332 نیز انگلیس و امریکا دولت قانونی دکتر محمد مصدق را برکنار کردند و منابع نفت ایران را با ایجاد کنسرسیوم بین خود تقسیم کردند . از آن پس ، عملاً روند افزایش نفوذ امریکا و کاهش نفوذ انگلیس در ایران آغاز شد و اندک اندک ، انگلیس به ویژه پس از تشکیل اوپک و چهار برابر شدن قیمت نفت به یک دولت اروپایی متوسط تنازل یافت ، چندان که برای حفظ منافع اقتصادی خود با محمدرضا پهلوی ، که مکرر در رسانه های صدا و سیما از اوضاع انگلیس مذمت می کرد ، مجبور به مماشات بود . در طول این مدت ، امام پیوسته از این که «استکبار جهانی» به سرکردگی ایالات متحدۀ امریکا ، به طور مستقیم و غیرمستقیم در قلمرو اسلام اعمال نفوذ می کند ، انتقاد می کرد.‏

‏اگر بخواهیم برخورد امام را با انگلیس به صورت موردی برای شناسایی بهتر اندیشه های امام در صحنه سیاست فرامرزی مطالعه کنیم ، در می یابیم که پس از آغاز انقلاب ، دولت انگلیس با این که قلباً رضایتی از دوام سلطنت محمدرضا پهلوی نداشت ، منافع خود را در ادامۀ رژیم سلطنتی می دید و این ـ همان طور که در اعلامیۀ دکتر دیوید اوون (وزیر امور خارجه دولت کالاهان) اعلام شد ـ از ترس آن بود که اگر رژیم سلطنتی از هم فرو پاشد ، دیر یا زود تنها گروهی که در عمل بر سرنوشت ایران حاکم خواهد شد ، چپ ها خواهند بود . بدین گونه با عنایت به این که هیچ کس در آن زمان‏


‎[[page 331]]‎

پیش بینی نمی کرد که رژیم ولایت فقیه در ایران مستقر شود ، انگلیس از ترس کمونیست ها صلاح خود را در پشتیبانی رسمی از ایران می دید و بدین دلیل اعلامیۀ دکتر دیوید اوون به نفع رژیم پهلوی ، در آغاز بروز اعتصاب ها منتشر شد . امّا وقتی که مخالفت اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان با رژیم پهلوی ، در داخل و خارج از کشور مسلّم کرد که ایرانیان سلطنت را به هیچ وجه تحمل نخواهند کرد ، دولت انگلیس تغییر نظر داد ، لذا ، اولاً : جمیز کالاهان نخست وزیر انگلیس ، سفر پیش بینی شدۀ ملکه انگلیس را به ایران ـ به رغم التماس های عاجزانه رژیم پهلوی ـ لغو کرد و ثانیاً : دو هفته بعد در کنفرانس گوادولوپ ، همین کالاهان نخست وزیر انگلستان ، نخستین کسی بود که به متحدان غربی خود فهماند که باید دست از حمایت شاه بردارند و بدانند که کنترل از دست شاه خارج شده است و راه حلی هم برای یافتن جانشین یا محلّل برای نجات رژیم پهلوی وجود ندارد ، بنابراین باید قبول کنند که شاه رفتنی است و باید برود.‏

‏بعد از پیروزی انقلاب ، به رهبری امام خمینی ، دولت های غربی از جمله انگلیس باز در مقام حفظ منافع دراز مدت خود جویای ادامۀ روابط بازرگانی و سیاسی خود با ایران بودند ؛ امّا نخست در پی گروگان گیری در سفارت امریکا ، عمل اشغال سفارت و ندیده گرفتن مصونیت دیپلمات ها را محکوم کردند و بعد بر سر مسئلۀ سلمان رشدی ، مجبور شدند از لحاظ حفظ مواضع دموکراتیک خود ، منافع اقتصادی خود را به خطر اندازند . امّا در طول این مدت ، امام خمینی بر سر موضع های اصولی خود ـ براساس اصل ولایت فقیه ـ ایستاد ، در حالی که در درازمدت ، آن چه بر موضع گیری دولت های اروپای غربی و از جمله انگلیس حاکم بوده و می باشد ، همانا حفظ منافع اقتصادی آن ها است ، نه اصول اعتقادی.‏

‏ ‏

‏ ‏‎[[page 332]]‎

‏ ‏پی نوشت ها:

‏ ‏

‎ ‎‎[[page 333]]‎

  • )) امام خمینی ، کشف الاسرار [بی جا ، بی تا ، بی نا] ص256ـ257.
  • )) قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، مصوب 1357 ، فصل اوّل ، اصل دوّم، بند16.
  •     1. Wright, Dennis, The English amonsg the Persian, London, I. B. Tauris, 1985.
  • )) [سردار] ظفر ، خاطرات ، مجله وحید ، 1356.
  • )) [دکتر] قاسم غنی ، یادداشتها ، تهران ، زوار ، 1370.
  •   . Ghani, Cyrus, Iran and The Rise of Reza Shah, London, 1998.
  •    . Keddie, Nikki. R., Roots of Revolution, Yale University Press, 1981. PP.402-403.
  • )) در پی اعتراض مردم مشهد به حملۀ رضاشاه به فرهنگ و سنن ملی که به تجمع ایشان در مسجد گوهرشاد منجر شد ، قوای نظامی مستقر در مشهد به دستور رضاشاه در روز 21 تیر 1314ش / برابر با یازدهم ربیع الثانی 1354ق به روی مردم بی دفاع در صحن جدید حرم مطهر رضوی تیراندازی کردند و بیش از هزار نفر را به قتل رساندند.
  • )) امام خمینی ، همان ، ص240.
  • )) عباسقلی گلشائیان ، گذشته ها و اندیشه های زندگی (تهران ، انشتین ، 1377) ج1 ، ص573ـ717 ، هم چنین نامۀ گلشاییان به سید حسن امین ، مجلۀ کلک ، شمارۀ 104.
  • )) برای نمونه ر.ک : سید علی بنی لوحی ، ایران و آمریکا : امام خمینی و تبیین سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ، تهران ، مؤسسۀ فرهنگی دانش و اندیشۀ معاصر ، 1378.
  • )) انقلاب ایران به روایت بی.بی.سی زیر نظر عبدالرضا هوشنگ مهدوی ، تهران ، طرح نو ، 1372 ، ص251.
  • )) برای جواب گویی به این داوری ، نگاه کنید به مصاحبۀ حسن اصغری در ماهنامۀ کلک ، شمارۀ 106 ، مرداد 1378.
  • )) انقلاب ایران به روایت بی.بی.سی ، ص590ـ591.
  • . Parsons, Antony, The Pride and the Fall, London, 1980.
  •  . Raji, Parviz, In the Service of the Peacock Throne, London: Hamish Hamilton, 1983.(ترجمۀ فارسی از دکتر حسین ابوترابیان ، ص340) .
  • )) همان ، ص342ـ341.
  • )) همان ، ص403.
  • )) همان ، ص350.
  • )) همان ، ص351.
  • )) همان ، ص353.
  • )) صحیفه امام ، ج 4 ، ص 14-15.
  • )) راجی ، همان.
  • )) برای بحث کافی از مبانی فقهی این موضوع ، نگاه کنید به محمدتقی مصباح یزدی ، «اختیارات ولیّ فقیه در خارج از مرزها» ، حکومت اسلامی ، ش1 ، ص81 و نیز عبدالکریم آل نجف ، «ابعاد جهانی حکومت دینی» ، حکومت اسلامی ، ش3 ، ص54.
  • )) انقلاب ایران به روایت بی.بی.سی .، ص236ـ237.
  • )) همان ، ص250.
  • )) گلشاییان ، همان.
  • )) ر.ک:صحیفه امام ، ج 4 ، ص 248-249.
  • )) ر.ک:صحیفه امام ، ج 21،ص 217-218.
  • )) عباسعلی عمید زنجانی ، انقلاب اسلامی و ریشه های آن (چاپ هشتم : تهران ، طوبی ، 1357) ص253ـ251.
  • )) محمدعلی صادق پور ، انقلاب جنگ ارزشها (مشهد ، ناشر مؤلف ، 1372) ص88ـ90.
  • )) سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ، نگرشی بر انقلاب اسلامی ، 1359 ، ص70ـ71.
  • )) محاکمۀ سه تن از مدیران شرکت ماشین سازی متریکس چرچیل به بررسی مستقل Independent Inquiry به وسیله سرریچارد اسکات  Sir Richard Scottمنجر شد و نقش انگلیس را در مسلح کردن عراق به اثبات رسانید . ر . ک : مهرداد نبیلی ، کردار دولت بریتانیا ، کِلک . بهمن 1374.

انتهای پیام /*