نکاتی دربارۀ صادق قطبزاده
س- یکی از آنان که دربارهاش به مناسبت شرح وقایع پاریس و آغاز انقلاب مطالبی گفتند قطبزاده بود که دسته گل اخیرش را دیدیم. یعنی خودش به آب داد و ما گرفتیم! برخورد این یکی با امام چطور بود؟
ج- همان طور که گفتم برخورد قطبزاده درست عکس برخورد بنیصدر بود. او میآمد خیلی چاکرم، مخلصم، ارادتمندم و از این قبیل چیزها. و بارها و بارها میگفت که حاضر است آشپز امام شود و یا حقوقش را امام حلال کند و یا اصلاً امام بدهد. تو را به خدا ببینید چه چهرههایی ظاهر فریبی نشان میدادند و بعد چه از کار درآمد؟ جریان اخیرش را هم که لابد میدانید. البته من از چندی قبل مطلع بودم که اینها میخواهند چه کنند. یعنی آقای ریشهری وقتی دیده بود کار حساس شده است و آنها میخواهند منزل امام را منفجر کنند آمد و جریان را گفت که مواظب باشید. آنها میخواستند منزل امام را به توپ و گلوله ببندند و از طرف دیگر منزل نیمه سازی را که در نزدیکی یعنی پهلوی منزل امام بود و مال مهندسی بود، میخواستند با مواد منفجره به صورتی منفجر کنند که منزل امام و محله
[[page 111]]جماران منفجر شود.
درست یک هفته قبلش برای امام و ما شیرینی داده بود و امام از این نوع حرکات خیلی تعجب میکردند، ببینید کسی که در ظاهر میگوید من آشپزی منزل امام را بر ریاست جمهوری ترجیح میدهم قاتل امام میخواست بشود! خلاصه اندیشه قرن و سیاستمدار قرن را ملاحظه فرمودید. بنیصدر گفت ما فعلاً دیدیم وقت کشتن امام نیست و آقای قطب زاده وقتش را تشخیص داده بود!
س- روابط این دو با هم چگونه بود؟ منظور همین آقای اندیشه قرن و سیاستمدار قرن است. شما که از نزدیک اینها را میدیدید در رابطه با هم چگونهشان مییافتید؟
ج- البته قطبزاده و بنیصدر از پاریس با هم بد بودند، کار به اینجا نداشت، اصلاً بیتقواها نمیتوانند با هم کنار بیایند. زیرا هر کاری که شما فرض کنید یا به نفع این است یا آن و یا دیگری، به نفع هر کدام باشد بقیه با آن مخالفت میکنند. برادرم دعایی مطلع است که تمام و یا اکثر قریب به اتفاق فرنگ رفتهها و فرنگ زدهها به هیچ وجه منالوجوهی با هم کنار نمیآیند. بارها در پاریس امام آن دو را خواستند که با هم دعوا نکنید ولی فایده نکرد.
س- گفتید امام به بنیصدر رأی نداده بودند. در انتخابات بعدی به چه کسی رأی دادند؟
ج- امام به بنیصدر رأی ندادند ولی به شهید رجایی و آقای خامنهای رأی دادند و قهری بود که ما هم مثل امام رأی بدهیم گرچه بارها امام میفرمودند که شما به هر کس که دلتان میخواهد رأی دهید.
س- امام که بنیصدر را بر باطل میدانستند و بخصوص در این اواخر روشنتر شده بود، چرا در مقام صحبت به هر دو طرف مخاصمه انتقاد میکردند؟ البته آنها که در کلمات ایشان دقیق میشدند درمییافتند که مخاطب کیست و قضیه چیست. اما بعضی هنوز چنین تصور میکنند که آن
[[page 112]]زمان فرمایشات امام و انتقاداتشان متوجه هر دو طرف بود.
ج- من قبول ندارم. سخنرانیهای امام را در دوره بنیصدر باید به سه قسمت تقسیم کرد.
1- مرحلهای که هنوز امام نمیخواستند صریح موضع بگیرند و میخواستند حتیالمقدور هر دو طرف را به صورتی راهنمایی نمایند تا بلکه با همان وضع بشود کار کرد. و به همراه آن سخنرانیها بود که مردم هم نمیتوانستند موضع امام را دقیقاً تشخیص دهند و به دنبال آن حرکت کنند. امام مصلحت میدیدند از بنیصدر تعریف کنند و از طرف مقابل هم تعریف و یا به بنیصدر اشکال کنند و به طرف مقابل هم اشکال. خوب ببینید به این ترتیب مردمی که دوست دارند مثل امام حرکت کنند وقتی بنیصدر را میبینند برایش احساسات نشان میدهند برای اینکه میبینند امام از او تعریف کرده است.
2- مرحله دوم مرحلهای است که امام کم کم مردم را به سمتی حرکت می دهند تا آنان به راحتی خوب را از بد در این مورد تشخیص دهند.
مثلاً میگویند هرکس دولت را تضعیف کند خائن است، هرکس شورای عالی قضائی را تضعیف کند به تکلیف الهی اش عمل نکرده است، هرکس جمهوری اسلامی را تضعیف نماید در راه آمریکا قدم برمیدارد، هرکس موجب اختلاف شود و حاضر نباشد به قانون عمل کند وابسته به اجانب است، هی نگویید من، بگویید مکتب من. مردم به اسلام رأی دادند. ما قوانین اسلام را چه حدود و چه سایر قوانین آن را مو به مو عمل می کنیم. با گروهها همراه نشوید. دادگاههای انقلاب را تضعیف نکنید، هرکس گفت در زندانهای ایران شکنجه است مطمئن باشید به عوامل خارجی بیارتباط نیست، بحمدالله معلوم شد که شکنجه نیست و آنهایی که میگفتند شکنجه هست جمهوری را میخواستند تضعیف نمایند و هرکس جمهوری را تضعیف نماید با آمریکا همراه و همکار است.
مردم کم کم متوجه شدند دوستان ما که نه دولت را تضعیف میکردند و
[[page 113]]نه شورای عالی قضائی را و نه گفته بودند شکنجه هست و نه با حدود اسلام مخالف بودند و نه میگفتند «من»، پس چه کسی است که علناً این حرفها را میزند؟ بنیصدر است. پس امام مقصودشان بنیصدر است. در این مرحلۀ سه چهار ماه آخر کار بنیصدر بود امام با چنان مهارتی مسأله را هدایت میکردند که تحلیلگران باید در این زمینه کار کنند. دوستان ما که با گروهها نساخته بودند، بلکه بنیصدر بود که با منافقین آدمکش از خدا بیخبر همراهی و همکاری میکرد. در مقابل، دوستان ما میگفتند مکتب. امام میفرمودند: نگویید من، بگویید مکتب من، هرکس به مکتب به عنوان مکتب اهانت کند زنش به او حرام است. چه کسی مکتبی را مسخره میکرد جز آنها، ببینید امام چه طریق حرکت کردهاند. کم کم مسأله روشن شد. در این دوره بود که اگر شما وقایع بین دو سخنرانی امام را در نظر بگیرید و بعد صحبت امام را تحلیل کنید به این نتیجه میرسید که امام در این دوره صدی هشتاد حملات را به جریان خیانتکارانه بنیصدر داشتند و بیست درصد گنگ و مبهم بود که نمیشد تشخیص بدهی که مقصود امام چیست مثلاً از این صدی بیست این بود که امام فرمودند: به هرکس هرچه دادم میگیریم.
خوب تنها به بنیصدر چیز نداده بودند، بلکه به دوستان هم چیزهایی داده بودند و یا روزی که احساس تکلیف شرعی کنم همهتان را به مردم معرفی میکنم. تمام چه کسانی را؟ تمام دو طرف را؟ و یا تمام طرف دشمن را؟ باز مبهم است.
3- مرحله سوم، مرحله صراحت است که فرمودند: هرچه گفتم فایده نکرد؛ باید برود، درست باید بروی ای که امام به شاه فرمودند. والسلام، تمام شد. و این آن چیزی بود که وقتی آقایان مدنی و دستغیب و صدوقی و طاهری خدمت امام رسیدند که ما چه کنیم؟ فرمودند برداشتن بنیصدر فقط چند دقیقه یا چند ساعت وقت میخواهد، شما نگران نباشید، دیدید و دیدیم چگونه بیش از چند دقیقه و یا چند ساعت طول نکشید.
آیا عزل بنیصدر بهتر از آنچه امام کردند ممکن بود؟ به خدا قسم خیر،
[[page 114]]این نه تنها عقیدۀ من که عقیدۀ تمام صاحبنظران است. اخر روزی آقایان مذکور آمدند خدمت امام که آقا وضع ایران چه میشود، ما نگرانیم، تکلیف ما را روشن کنید، امام با خنده به آنها گفتند: نترسید هیچ نمیشود، من روزی که احساس کنم که وقتش است کار را فوراً تمام میکنم، نگران نباشید. همین طور هم شد. قیافه آنان در مراجعت از پیش امام بسیار خوشحال بود چون خیالشان راحت شده بود و با خوشحالی هر کدام به شهرستان رفتند.
س- راجع به هیأت سه نفره که بعد از اعلامیه امام تشکیل شد و قرار شد به اختلاف طرفین مخاصمه رسیدگی کند نکاتی مهم اگر هست بگوشیم.
ج- مثلاً یکی از مواردی که با آقای هاشمی مشورت کردم همین مورد بود. ما خواستیم ترکیب این هیأت به صورتی باشد تا به صورت دقیق و واقعی آنچه اتفاق میافتد بررسی شود. اگر بنیصدر شخصی را انتخاب میکرد که جرأت نمیکرد بگوید بنیصدر اشتباه کرده و از حدش تجاوز نموده به محض اینکه آن دو نماینده یعنی نماینده امام و نماینده دوستان مطلبی را به ضرر او میگفتند نماینده او استعفا میکرد و هیأت از هم میپاشید، لذا قرار شد شخص نماینده او کسی باشد که به مسائل به همان صورتی که هست بنگرد و استعفا ندهد.
من آقای آیتالله اشراقی – رحمةالله علیه – را در نظر گرفتم. او میگفت در این مسأله آبروی من میرود. من میگفتم برای خدا قبول کن. حاضر شد، ولی تیپ بنیصدر حاضر نبودند، لذا دیدید که فردی که او میبایست انتخاب کند خیلی دیر انتخاب شد من شدیداً تلاش کردم تا آنها قبول کردند. خیالمان راحت شد که هیأت به هم نمیخورد و میدانستم که این اوست که دائماً به دستور گروهها و سازمانها خطا میکند و بالاخره هم دیدید که آقای اشراقی در اعلامیهای گفت هرچه کردیم تا او بر طبق قانون عمل کند نشد که نشد. لازم دیدم در اینجا از آیتالله اشراقی به عنوان کسی که خودش را حاضر شد در اختیار اسلام بگذارد تقدیر نمایم، البته آقای
[[page 115]]اشراقی گاهی هم موضعهایی میگرفت که آنها نگویند تو حتی یک کلمه به نفع ما نگفتی. در این قضیه هم با امام مشورت کردم و استدلالم را خدمت ایشان عرض کردم و با آقای هاشمی هم در انتخاب آقای اشراقی مشورت کردم و ایشان هم استدلال مرا پذیرفت.
س- از آن جلسه ترک مخاصمه که بعد از چهاردهم اسفند خدمت امام صورت گرفت مطلبی یادتان هست؟ گفته میشود جلسه خیلی مهم و خیلی جالبی بوده است.
ج- بعد از چهارده اسفند بحرانیترین وضع ممکن را ایران میگذراند. هر روز شایعهای بود و گفتهای، نوشتهای و تصویری. در آن ایام امام خیلی متأثر بودند. دست افراد خارجی و ضد انقلاب داخلی مخصوصاً منافقین آدمکش را در جریانات به وضوح مشاهده میکردند یادم هست، شاید یک هفته از جریان گذشته بود که شبی امام مرا خواستند و فرمودند که آقایان را دعوت کن بیایند و علاوه بر آنان آقای بازرگان را هم بگو. تا آنجا که یادم است مرحوم شهید بهشتی بود و آقایان اردبیلی، هاشمی، خامنهای، بنیصدر، بازرگان. نمیدانم آقای مهدوی هم بود یا نه. علیالظاهر نبود. صحبت بسیار شد. بنیصدر متوجه نمیشد امام چه میفرمایند. امام تلویحاً گفتند که اگر خودت را بیش از این آلت دست این و آن قرار دهی نمیشود. ای کاش نوار بود و ضبط میشد.
تمام وجود امام میلرزید. به قدری به بنیصدر تندی کردند که حد نداشت. او هم به تحریک منافقین آدمکش و دار و دستهاش شاخ و شانه میکشید، البته نه زیاد. ولی یکمرتبه بدجوری حرف زد. من تمام وجودم میلرزید ولی تحمل کردم. امام بعد از نیم ساعت و یا یک ساعتی رفتند و گفتند هرکس عقیدهاش را بنویسد بدهد به احمد تا او به من بدهد.
دوستان دو ساعتی در منزل امام بودند. من رفتم خدمت امام در آن طرف منزل، امام گفتند: دنبال بنیصدر برو ببین چه کسانی با او هستند. به ایشان گفتم که انتظاریون و بقیه دار و دستهاش و یکی دو نفری که
[[page 116]]نمیشناختمشان فرمودند: در آینده نزدیک همه چیز تغییر میکند. من از ناراحتی امام گریهام گرفت و امام را ترک کردم. امام از جمع نوشتهها آن اعلامیه را دادند که قرار شد هیأتی تشکیل شود که شرحش گذشت. باید سعی شود تمام افرادی که در آن جلسه بودند مطالبی که یادشان است، بنویسد تا آن جلسه تقریباً همانگونه که بود منعکس گردد من دوست ندارم بگویم در آن جلسه چه صحبتهایی شد.
س- اینها وقتی جدا جدا پیش امام میآمدند چه میگفتند؟ نسبت به یکدیگر چه اظهاراتی داشتند؟ مشهور است که شهید بهشتی با متانت برخورد میکرده و بنیصدر برعکس.
ج- این را امام صریحاً درباره آقای بهشتی گفتند و بقیه برادران هم همین طور بودند که هرگز آقای بهشتی و سایرین از بنیصدر بدگویی نکردند. آری همین طور بود. اینها میآمدند مسائل را میگفتند و تحلیل میکردند ولی به هیچ وجه غیبت و یا بدگویی نمیکردند. عکس این بنیصدر بود، بد میگفت، غیبت میکرد که دائم امام حرف او را میبریدند تا غیبت نشود.
یعنی بنیصدر دائم حمله میکرد و آنها دفاع. البته اینها مسائلشان را خیلی روشن بیان میکردند که اصولاً بر سر چه چیزها با بنیصدر اختلاف دارند. مسأله شخصی نیست و از این قبیل.
- خوب، مثل اینکه وقت خیلی گذشته است. از اینکه باصفا و گرمی پذیرفتید و سخن گفتید متشکریم. مسئولان ما یعنی شاهدان متن تحولات انقلاب باید آیندهها را در نظر داشته باشند و این زوایای تاریخ را بگویند، بنویسند و ضبط کنند.
ان شاءالله در فرصتهای دیگر، بیشتر. ان شاءالله.
[[page 117]]