نکاتی درباره قطب زاده

کد : 153517 | تاریخ : 10/03/1395

نکاتی دربارۀ صادق قطب‌زاده 

‏س- یکی از آنان که درباره‌اش به مناسبت شرح وقایع پاریس و آغاز‏‎ ‎‏انقلاب مطالبی گفتند قطب‌زاده بود که دسته گل اخیرش را دیدیم. یعنی‏‎ ‎‏خودش به آب داد و ما گرفتیم! برخورد این یکی با امام چطور بود؟‏

‏ج- همان طور که گفتم برخورد قطب‌زاده درست عکس برخورد بنی‌صدر‏‎ ‎‏بود. او می‌آمد خیلی چاکرم، مخلصم، ارادتمندم و از این قبیل چیزها. و‏‎ ‎‏بارها و بارها می‌گفت که حاضر است آشپز امام شود و یا حقوقش را امام‏‎ ‎‏حلال کند و یا اصلاً امام بدهد. تو را به خدا ببینید چه چهره‌هایی ظاهر‏‎ ‎‏فریبی نشان می‌دادند و بعد چه از کار درآمد؟ جریان اخیرش را هم که لابد‏‎ ‎‏می‌دانید. البته من از چندی قبل مطلع بودم که اینها می‌خواهند چه کنند.‏‎ ‎‏یعنی آقای ری‌شهری وقتی دیده بود کار حساس شده است و آنها‏‎ ‎‏می‌خواهند منزل امام را منفجر کنند آمد و جریان را گفت که مواظب باشید.‏‎ ‎‏آنها می‌خواستند منزل امام را به توپ و گلوله ببندند و از طرف دیگر منزل‏‎ ‎‏نیمه سازی را که در نزدیکی یعنی پهلوی منزل امام بود و مال مهندسی بود،‏‎ ‎‏می‌خواستند با مواد منفجره به صورتی منفجر کنند که منزل امام و محله‏‎ ‎


‎[[page 111]]‎‏جماران منفجر شود.‏

‏درست یک هفته قبلش برای امام و ما شیرینی داده بود و امام از این نوع‏‎ ‎‏حرکات خیلی تعجب می‌کردند، ببینید کسی که در ظاهر می‌گوید من‏‎ ‎‏آشپزی منزل امام را بر ریاست جمهوری ترجیح می‌دهم قاتل امام‏‎ ‎‏می‌خواست بشود! خلاصه اندیشه قرن و سیاستمدار قرن را ملاحظه‏‎ ‎‏فرمودید. بنی‌صدر گفت ما فعلاً دیدیم وقت کشتن امام نیست و آقای قطب‏‎ ‎‏زاده وقتش را تشخیص داده بود!‏

‏س- روابط این دو با هم چگونه بود؟ منظور همین آقای اندیشه قرن و‏‎ ‎‏سیاستمدار قرن است. شما که از نزدیک اینها را می‌دیدید در رابطه با هم‏‎ ‎‏چگونه‌شان می‌یافتید؟‏

‏ج- البته قطب‌زاده و بنی‌صدر از پاریس با هم بد بودند، کار به اینجا‏‎ ‎‏نداشت، اصلاً بی‌تقواها نمی‌توانند با هم کنار بیایند. زیرا هر کاری که شما‏‎ ‎‏فرض کنید یا به نفع این است یا آن و یا دیگری، به نفع هر کدام باشد بقیه‏‎ ‎‏با آن مخالفت می‌کنند. برادرم دعایی مطلع است که تمام و یا اکثر قریب به‏‎ ‎‏اتفاق فرنگ رفته‌ها و فرنگ زده‌ها به هیچ وجه من‌الوجوهی با هم کنار‏‎ ‎‏نمی‌آیند. بارها در پاریس امام آن دو را خواستند که با هم دعوا نکنید ولی‏‎ ‎‏فایده نکرد.‏

‏س- گفتید امام به بنی‌صدر رأی نداده بودند. در انتخابات بعدی به چه‏‎ ‎‏کسی رأی دادند؟‏

‏ج- امام به بنی‌صدر رأی ندادند ولی به شهید رجایی و آقای خامنه‌ای‏‎ ‎‏رأی دادند و قهری بود که ما هم مثل امام رأی بدهیم گرچه بارها امام‏‎ ‎‏می‌فرمودند که شما به هر کس که دلتان می‌خواهد رأی دهید.‏

‏س- امام که بنی‌صدر را بر باطل می‌دانستند و بخصوص در این اواخر‏‎ ‎‏روشنتر شده بود، چرا در مقام صحبت به هر دو طرف مخاصمه انتقاد‏‎ ‎‏می‌کردند؟ البته آنها که در کلمات ایشان دقیق می‌شدند درمی‌یافتند که‏‎ ‎‏مخاطب کیست و قضیه چیست. اما بعضی هنوز چنین تصور می‌کنند که آن‏‎ ‎


‎[[page 112]]‎‏زمان فرمایشات امام و انتقاداتشان متوجه هر دو طرف بود.‏

‏ج- من قبول ندارم. سخنرانیهای امام را در دوره بنی‌صدر باید به سه‏‎ ‎‏قسمت تقسیم کرد.‏

‏1- مرحله‌ای که هنوز امام نمی‌خواستند صریح موضع بگیرند و‏‎ ‎‏می‌خواستند حتی‌المقدور هر دو طرف را به صورتی راهنمایی نمایند تا بلکه‏‎ ‎‏با همان وضع بشود کار کرد. و به همراه آن سخنرانیها بود که مردم هم‏‎ ‎‏نمی‌توانستند موضع امام را دقیقاً تشخیص دهند و به دنبال آن حرکت کنند.‏‎ ‎‏امام مصلحت می‌دیدند از بنی‌صدر تعریف کنند و از طرف مقابل هم‏‎ ‎‏تعریف و یا به بنی‌صدر اشکال کنند و به طرف مقابل هم اشکال. خوب‏‎ ‎‏ببینید به این ترتیب مردمی که دوست دارند مثل امام حرکت کنند وقتی‏‎ ‎‏بنی‌صدر را می‌بینند برایش احساسات نشان می‌دهند برای اینکه می‌بینند‏‎ ‎‏امام از او تعریف کرده است.‏

‏2- مرحله دوم مرحله‌ای است که امام کم کم مردم را به سمتی حرکت‏‎ ‎‏می دهند تا آنان به راحتی خوب را از بد در این مورد تشخیص دهند.‏

‏مثلاً می‌گویند هرکس دولت را تضعیف کند خائن است، هرکس‏‎ ‎‏شورای عالی قضائی را تضعیف کند به تکلیف الهی اش عمل نکرده است،‏‎ ‎‏هرکس جمهوری اسلامی را تضعیف نماید در راه آمریکا قدم برمی‌دارد،‏‎ ‎‏هرکس موجب اختلاف شود و حاضر نباشد به قانون عمل کند وابسته به‏‎ ‎‏اجانب است، هی نگویید من، بگویید مکتب من. مردم به اسلام رأی‏‎ ‎‏دادند. ما قوانین اسلام را چه حدود و چه سایر قوانین آن را مو به مو عمل‏‎ ‎‏می کنیم. با گروهها همراه نشوید. دادگاههای انقلاب را تضعیف نکنید،‏‎ ‎‏هرکس گفت در زندانهای ایران شکنجه است مطمئن باشید به عوامل‏‎ ‎‏خارجی بی‌ارتباط نیست، بحمدالله معلوم شد که شکنجه نیست و آنهایی‏‎ ‎‏که می‌گفتند شکنجه هست جمهوری را می‌خواستند تضعیف نمایند و‏‎ ‎‏هرکس جمهوری را تضعیف نماید با آمریکا همراه و همکار است.‏

‏مردم کم کم متوجه شدند دوستان ما که نه دولت را تضعیف می‌کردند و‏‎ ‎


‎[[page 113]]‎‏نه شورای عالی قضائی را و نه گفته بودند شکنجه هست و نه با حدود اسلام‏‎ ‎‏مخالف بودند و نه می‌گفتند «من»، پس چه کسی است که علناً این حرفها‏‎ ‎‏را می‌زند؟ بنی‌صدر است. پس امام مقصودشان بنی‌صدر است. در این‏‎ ‎‏مرحلۀ سه چهار ماه آخر کار بنی‌صدر بود امام با چنان مهارتی مسأله را‏‎ ‎‏هدایت می‌کردند که تحلیلگران باید در این زمینه کار کنند. دوستان ما که‏‎ ‎‏با گروهها نساخته بودند، بلکه بنی‌صدر بود که با منافقین آدمکش از خدا‏‎ ‎‏بی‌خبر همراهی و همکاری می‌کرد. در مقابل، دوستان ما می‌گفتند مکتب.‏‎ ‎‏امام می‌فرمودند: نگویید من، بگویید مکتب من، هرکس به مکتب به عنوان‏‎ ‎‏مکتب اهانت کند زنش به او حرام است. چه کسی مکتبی را مسخره می‌کرد‏‎ ‎‏جز آنها، ببینید امام چه طریق حرکت کرده‌اند. کم کم مسأله روشن شد. در‏‎ ‎‏این دوره بود که اگر شما وقایع بین دو سخنرانی امام را در نظر بگیرید و بعد‏‎ ‎‏صحبت امام را تحلیل کنید به این نتیجه می‌رسید که امام در این دوره صدی‏‎ ‎‏هشتاد حملات را به جریان خیانتکارانه بنی‌صدر داشتند و بیست درصد‏‎ ‎‏گنگ و مبهم بود که نمی‌شد تشخیص بدهی که مقصود امام چیست مثلاً از‏‎ ‎‏این صدی بیست این بود که امام فرمودند: به هرکس هرچه دادم می‌گیریم.‏

‏خوب تنها به بنی‌صدر چیز نداده بودند، بلکه به دوستان هم چیزهایی‏‎ ‎‏داده بودند و یا روزی که احساس تکلیف شرعی کنم همه‌تان را به مردم‏‎ ‎‏معرفی می‌کنم. تمام چه کسانی را؟ تمام دو طرف را؟ و یا تمام طرف دشمن‏‎ ‎‏را؟ باز مبهم است.‏

‏3- مرحله سوم، مرحله صراحت است که فرمودند: هرچه گفتم فایده‏‎ ‎‏نکرد؛ باید برود، درست باید بروی ای که امام به شاه فرمودند. والسلام، تمام‏‎ ‎‏شد. و این آن چیزی بود که وقتی آقایان مدنی و دستغیب و صدوقی و‏‎ ‎‏طاهری خدمت امام رسیدند که ما چه کنیم؟ فرمودند برداشتن بنی‌صدر فقط‏‎ ‎‏چند دقیقه یا چند ساعت وقت می‌خواهد، شما نگران نباشید، دیدید و‏‎ ‎‏دیدیم چگونه بیش از چند دقیقه و یا چند ساعت طول نکشید.‏

‏آیا عزل بنی‌صدر بهتر از آنچه امام کردند ممکن بود؟ به خدا قسم خیر،‏‎ ‎


‎[[page 114]]‎‏این نه تنها عقیدۀ من که عقیدۀ تمام صاحبنظران است. اخر روزی آقایان‏‎ ‎‏مذکور آمدند خدمت امام که آقا وضع ایران چه می‌شود، ما نگرانیم، تکلیف‏‎ ‎‏ما را روشن کنید، امام با خنده به آنها گفتند: نترسید هیچ نمی‌شود، من روزی که احساس کنم که وقتش است کار را فوراً تمام می‌کنم، نگران نباشید.‏‎ ‎‏همین طور هم شد. قیافه آنان در مراجعت از پیش امام بسیار خوشحال بود‏‎ ‎‏چون خیالشان راحت شده بود و با خوشحالی هر کدام به شهرستان رفتند.‏

‏س- راجع به هیأت سه نفره که بعد از اعلامیه امام تشکیل شد و قرار‏‎ ‎‏شد به اختلاف طرفین مخاصمه رسیدگی کند نکاتی مهم اگر هست‏‎ ‎‏بگوشیم.‏

‏ج- مثلاً یکی از مواردی که با آقای هاشمی مشورت کردم همین مورد‏‎ ‎‏بود. ما خواستیم ترکیب این هیأت به صورتی باشد تا به صورت دقیق و‏‎ ‎‏واقعی آنچه اتفاق می‌افتد بررسی شود. اگر بنی‌صدر شخصی را انتخاب‏‎ ‎‏می‌کرد که جرأت نمی‌کرد بگوید بنی‌صدر اشتباه کرده و از حدش تجاوز‏‎ ‎‏نموده به محض اینکه آن دو نماینده یعنی نماینده امام و نماینده دوستان‏‎ ‎‏مطلبی را به ضرر او می‌گفتند نماینده او استعفا می‌کرد و هیأت از هم‏‎ ‎‏می‌پاشید، لذا قرار شد شخص نماینده او کسی باشد که به مسائل به همان‏‎ ‎‏صورتی که هست بنگرد و استعفا ندهد.‏

‏من آقای آیت‌الله اشراقی – رحمةالله علیه – را در نظر گرفتم. او می‌گفت‏‎ ‎‏در این مسأله آبروی من می‌رود. من می‌گفتم برای خدا قبول کن. حاضر‏‎ ‎‏شد، ولی تیپ بنی‌صدر حاضر نبودند، لذا دیدید که فردی که او می‌بایست‏‎ ‎‏انتخاب کند خیلی دیر انتخاب شد من شدیداً تلاش کردم تا آنها قبول‏‎ ‎‏کردند. خیالمان راحت شد که هیأت به هم نمی‌خورد و می‌دانستم که این‏‎ ‎‏اوست که دائماً به دستور گروهها و سازمانها خطا می‌کند و بالاخره هم‏‎ ‎‏دیدید که آقای اشراقی در اعلامیه‌ای گفت هرچه کردیم تا او بر طبق قانون‏‎ ‎‏عمل کند نشد که نشد. لازم دیدم در اینجا از آیت‌الله اشراقی به عنوان کسی‏‎ ‎‏که خودش را حاضر شد در اختیار اسلام بگذارد تقدیر نمایم، البته آقای‏‎ ‎


‎[[page 115]]‎‏اشراقی گاهی هم موضعهایی می‌گرفت که آنها نگویند تو حتی یک کلمه به‏‎ ‎‏نفع ما نگفتی. در این قضیه هم با امام مشورت کردم و استدلالم را خدمت‏‎ ‎‏ایشان عرض کردم و با آقای هاشمی هم در انتخاب آقای اشراقی مشورت‏‎ ‎‏کردم و ایشان هم استدلال مرا پذیرفت.‏

‏س- از آن جلسه ترک مخاصمه که بعد از چهاردهم اسفند خدمت امام‏‎ ‎‏صورت گرفت مطلبی یادتان هست؟ گفته می‌شود جلسه خیلی مهم و خیلی‏‎ ‎‏جالبی بوده است.‏

‏ج- بعد از چهارده اسفند بحرانیترین وضع ممکن را ایران می‌گذراند.‏‎ ‎‏هر روز شایعه‌ای بود و گفته‌ای، نوشته‌ای و تصویری. در آن ایام امام خیلی‏‎ ‎‏متأثر بودند. دست افراد خارجی و ضد انقلاب داخلی مخصوصاً منافقین‏‎ ‎‏آدمکش را در جریانات به وضوح مشاهده می‌کردند یادم هست، شاید یک‏‎ ‎‏هفته از جریان گذشته بود که شبی امام مرا خواستند و فرمودند که آقایان را‏‎ ‎‏دعوت کن بیایند و علاوه بر آنان آقای بازرگان را هم بگو. تا آنجا که یادم‏‎ ‎‏است مرحوم شهید بهشتی بود و آقایان اردبیلی، هاشمی، خامنه‌ای،‏‎ ‎‏بنی‌صدر، بازرگان. نمی‌دانم آقای مهدوی هم بود یا نه. علی‌الظاهر نبود.‏‎ ‎‏صحبت بسیار شد. بنی‌صدر متوجه نمی‌شد امام چه می‌فرمایند. امام‏‎ ‎‏تلویحاً گفتند که اگر خودت را بیش از این آلت دست این و آن قرار دهی‏‎ ‎‏نمی‌شود. ای کاش نوار بود و ضبط می‌شد.‏

‏تمام وجود امام می‌لرزید. به قدری به بنی‌صدر تندی کردند که حد‏‎ ‎‏نداشت. او هم به تحریک منافقین آدمکش و دار و دسته‌اش شاخ و شانه‏‎ ‎‏می‌کشید، البته نه زیاد. ولی یکمرتبه بدجوری حرف زد. من تمام وجودم‏‎ ‎‏می‌لرزید ولی تحمل کردم. امام بعد از نیم ساعت و یا یک ساعتی رفتند و‏‎ ‎‏گفتند هرکس عقیده‌اش را بنویسد بدهد به احمد تا او به من بدهد.‏

‏دوستان دو ساعتی در منزل امام بودند. من رفتم خدمت امام در آن طرف‏‎ ‎‏منزل، امام گفتند: دنبال بنی‌صدر برو ببین چه کسانی با او هستند. به ایشان‏‎ ‎‏گفتم که انتظاریون و بقیه دار و دسته‌اش و یکی دو نفری که‏‎ ‎


‎[[page 116]]‎‏نمی‌شناختمشان فرمودند: در آینده نزدیک همه چیز تغییر می‌کند. من از‏‎ ‎‏ناراحتی امام گریه‌ام گرفت و امام را ترک کردم. امام از جمع نوشته‌ها آن‏‎ ‎‏اعلامیه را دادند که قرار شد هیأتی تشکیل شود که شرحش گذشت. باید‏‎ ‎‏سعی شود تمام افرادی که در آن جلسه بودند مطالبی که یادشان است،‏‎ ‎‏بنویسد تا آن جلسه تقریباً همانگونه که بود منعکس گردد من دوست ندارم‏‎ ‎‏بگویم در آن جلسه چه صحبتهایی شد.‏

‏س- اینها وقتی جدا جدا پیش امام می‌آمدند چه می‌گفتند؟ نسبت به‏‎ ‎‏یکدیگر چه اظهاراتی داشتند؟ مشهور است که شهید بهشتی با متانت‏‎ ‎‏برخورد می‌کرده و بنی‌صدر برعکس.‏

‏ج- این را امام صریحاً درباره آقای بهشتی گفتند و بقیه برادران هم‏‎ ‎‏همین طور بودند که هرگز آقای بهشتی و سایرین از بنی‌صدر بدگویی‏‎ ‎‏نکردند. آری همین طور بود. اینها می‌آمدند مسائل را می‌گفتند و تحلیل‏‎ ‎‏می‌کردند ولی به هیچ وجه غیبت و یا بدگویی نمی‌کردند. عکس این‏‎ ‎‏بنی‌صدر بود، بد می‌گفت، غیبت می‌کرد که دائم امام حرف او را می‌بریدند‏‎ ‎‏تا غیبت نشود.‏

‏یعنی بنی‌صدر دائم حمله می‌کرد و آنها دفاع. البته اینها مسائلشان را‏‎ ‎‏خیلی روشن بیان می‌کردند که اصولاً بر سر چه چیزها با بنی‌صدر اختلاف‏‎ ‎‏دارند. مسأله شخصی نیست و از این قبیل.‏

‏- خوب، مثل اینکه وقت خیلی گذشته است. از اینکه باصفا و گرمی‏‎ ‎‏پذیرفتید و سخن گفتید متشکریم. مسئولان ما یعنی شاهدان متن تحولات‏‎ ‎‏انقلاب باید آینده‌ها را در نظر داشته باشند و این زوایای تاریخ را بگویند،‏‎ ‎‏بنویسند و ضبط کنند.‏

‏ان شاءالله در فرصتهای دیگر، بیشتر. ان شاءالله.‏

‎ ‎

‎[[page 117]]‎

انتهای پیام /*