جلسۀ پرسش و پاسخ (نقد و بررسی مقالات)

کد : 155512 | تاریخ : 03/04/1396

‏ ‏

جلسه پرسش و پاسخ (نقد و بررسی مقالات) 

‏ ‏

 بحث آقای حاج علی فیاض، دربارۀ مقالات دکتر شبلی ملاط و‏ استاد بشار القوتلی:

 

‏دربارۀ موضوع حقوق اساسی تطبیقی در اندیشۀ سیاسی امام‏‏ ‏‏خمینی(ره) باید گفت با توجه به سه کتاب حضرت امام خمینی(ره) که در آنها‏‏ ‏‏درباره ولایت فقیه و رابطۀ آن با افکار سیاسی حضرت امام(ره) بحث شده‏‏ ‏‏است، یعنی کتاب کشف الاسرار – که آن را تقریباً در دهۀ 1320 به رشتۀ‏‏ ‏‏تحریر درآوردند – و سپس کتاب مهم خود با عنوان «کتاب البیع» که بحث‏‏ ‏‏فقهی عمیقی دربارۀ مسأله ولایت دربر دارد و در ادامه، کتاب مهم‏‏ ‏‏«حکومت اسلامی» - که باید آن را اساسی ترین مبحث سیاسی امام(ره)‏‏ ‏‏دانست – با خواندن این کتابها در می یابیم که امام(ره) بیش از آنکه به ابزار‏‏ ‏


‎[[page 59]]‎

حکومت توجه کنند، به مشروعیت آن اهمیت داده اند. در هیچ یک از این‏‏ ‏‏کتابها، نشانه ای که بیانگر توجه امام(ره) به ابزار اجرایی حکومت باشد‏‏ ‏‏وجود ندارد و ایشان به طور مفصل این موضوع را مورد بحث قرار نداده اند و‏‏ ‏‏تنها اشاره های گذرایی به آن داشته و اصول قانونی آن را مطرح کرده اند. ‏

‏ایشان درباره حکومت اسلامی می فرمایند: ‏حکومت اسلامی، نه استبدادی است، نه دیکتاتوری و نه دموکراسی به مفهوم دموکراسی اکثریت.‏ ‏‏و در‏‏ ‏‏ادامه، بیان مشخصی از آن ارائه داده و فرمودند: ‏حکومت اسلامی حکومت الهی است. حکومت قانون خداست.‏ ‏

‏اما اندیشۀ فلسفی بر نحوۀ بدست آوردن مشروعیت نظام حکومتی تکیه‏‏ ‏‏دارد. به عقیدۀ من، این موضوع ما را به سوی نتیجۀ دیگری سوق می دهد که‏‏ ‏‏عبارت است ازرابطۀ میان مشروعیت حکومت با اصول ثابت فکری و‏‏ ‏‏هر آنچه که با سازمانها و نهادها و ابزار اجرایی حکومت در ارتباط است، از‏‏ ‏‏دیدگاه امام(ره) جزء متغیرهای حکومت محسوب می شود. به عنوان مثال، ‏‏ ‏‏مجلس شورا و ریاست جمهوری و نهادهای شبیه آن، در انواع دیگر‏‏ ‏‏حکومتها هم قابل مشاهده است، چرا که این عوامل، قابل تغییر بوده و به‏‏ ‏‏میزان تکامل اندیشۀ هر حکومت وابسته است. پس این مؤسسات حکومتی، ‏‏ ‏‏جزء متغیرها هستند و نه جزء اصول ثابت. ‏

‏بنابراین به درستی می توان گفت که نظریه ولایت فقیه در یک کلام‏‏ ‏‏عبارت است از نظریۀ مشروعیت حکومت. ‏

‏اما دربارۀ بحث دکتر بشار القوتلی که مسأله نقش و جایگاه مردم در‏‏ ‏‏اندیشۀ امام خمینی یا به عبارت دیگر، جایگاه مردم در تعیین حکومت را‏‏ ‏‏بررسی کرده اند، به عقیدۀ من در رابطۀ دین و حکومت، حضرت امام(ره)، ‏‏ ‏‏وظیفۀ حکومت را اجرای احکام الهی و خدمت به مردم بیان کرده اند. ایشان‏‏ ‏‏با کنار هم قرار دادن «اجرای احکام الهی» و «خدمت به مردم» ، در واقع‏‏ ‏


‎[[page 60]]‎

‏جایگاه مردم در حکومت اسلامی را بسیار ارتقا داده اند. ‏‎[1]‎‏ این امر به نوبۀ‏‏ ‏‏خود، یک تجدید حیات واقعی در عرصۀ اندیشۀ سیاسی اسلام محسوب‏‏ ‏‏می شود که تأثیر عمده ای در بر پایی نهضتهای اسلامی قرن گذشته ایجاد‏‏ ‏‏کرد. بنابراین باید گفت که در معادلۀ دین و حکومت، مردم نقشی مهم‏‏ ‏‏داشته و بخش عمده ای از آن را تشکیل می دهند. ‏

‏از دیدگاه امام خمینی(ره)، مردم، ابزار اجرایی حکومت نبوده، بلکه‏‏ ‏‏موضوع اصلی حکومت را تشکیل می دهند و میان دیدگاهی که مردم ر‏‏ ‏‏ وسیله ای برای اجرای خواسته های حکومت می داند و دیدگاهی که ملت را‏‏ ‏‏موضوع اصلی حکومت محسوب می کند، اختلاف عمیقی وجود دارد. ‏

‏نکتۀ دیگر آنکه ایا می توان گفت که همۀ جنبشهای اسلامی، در فکر‏‏ ‏‏تشکیل حکومت اسلامی هستند؟‏ ‏اگر بخواهیم اینگونه موضوع را تعمیم‏‏ ‏‏دهیم، بسیاری از اختلافات نظری موجود در میان جنبشهای اسلامی مخفی‏‏ ‏‏خواهد ماند، چرا که متأسفانه امروزه برخی از روشنفکران و نویسندگان‏‏ ‏‏مسلمان، عقیده دارند که ایجاد حکومت اسلامی افتخاری برای اسلام‏‏ ‏‏محسوب نمی شود، و حتی می گویند که حکومت باعث لطمه دیدن اسلام‏‏ ‏‏می شود و این عقاید در طول تاریخ اسلام وجود داشته است. این عده‏‏ ‏‏معتقدند که اسلام دین تمام جامعه است و حکومت نمی تواند چنین دینی را‏‏ ‏‏تحمل کند. در نتیجه، آنان استمرار حیات تاریخی اسلامی را به حکومت‏‏ ‏‏وابسته نمی دانند و می گویند اجرای احکام اسلامی نیازمند حکومت نیست. ‏

‏خواستم به این نکته اشاره کنم تا با توجه به آن، همانند دکتر بشار‏‏ ‏‏القوتلی، گرفتار کلی گویی و تعمیم موضوع نشویم. متشکرم. ‏


‎[[page 61]]‎

‏ استاد محمد حریری – عراق: ‏

‏دربارۀ بحث استاد لیث شبیلات باید بگویم که در مقالۀ ایشان، نسبت‏‏ ‏‏به ملت عراق کم لطفی شده است. من فرزند کوچکی از فرزندان امام‏‏ ‏‏خمینی و یک عضو از اعضاء ملت عراق هستم و به مسائل پشت پرده‏‏ ‏‏حضور امریکا در منطقه توجه دارم و می دانم که رژیم صدام سرانجام در‏‏ ‏‏روزنامه های عراقی وابسته به رژیم اعتراف کرد که به چه دلیل با جمهوری‏‏ ‏‏اسلامی ایران وارد جنگ شد. حتی عدی، پسر صدام در مقاله ای نوشت که‏‏ ‏‏عراق به نمایندگی از امریکا با ایران وارد جنگ شد و بدین ترتیب محال‏‏ ‏‏است که امام خمینی(ره) فرموده باشد که ما با صدام صلح می کنیم ولی با‏‏ ‏‏دیگران صلح نمی کنیم. امام(ره) چنین سخنی نگفته اند. ‏

‏نکتۀ دیگر آنکه صدام حتی حرم امام علی(ع) و مرقد مطهر امام‏‏ ‏‏حسین(ع) را با سلاحهای شیمیایی مورد هدف قرار داد اما امریکاییها چنین‏‏ ‏‏کاری نکردند. من نمی خواهم صدام را با امریکا مقایسه کنم. صدام حتی‏‏ ‏‏زنان و کودکان عراقی را در کنار حرم امام حسین(ع) به قتل رساند و گفت‏‏ ‏‏اگر این حسین(ع) است من هم حسین هستم! بله! صدام اینگونه با ملت‏‏ ‏‏عراق رفتار کرده است. در قیام «شعبان» ملت عراق بیش از دویست هزار‏‏ ‏‏شهید تقدیم کرده است. کدامیک از ملتهای منطقه چنین قربانیان بی شماری‏‏ ‏‏در راه اسلام داده‏‏ ‏‏اند؟‏ ‏بله! ملت عراق همواره با صدام مخالفت کرده و هنوز‏‏ ‏‏هم با صدام و امریکا مخالف است. ما با حضور امریکا در منطقه و با رژیم‏‏ ‏‏عراق مخالفیم. ‏

‏و در پایان – با عرض معذرت – باید بگویم که در زمان جنگ ایران و‏‏ ‏‏عراق که صدام با جمهوری اسلامی مشغول نبرد بود، کارشناسان و‏‏ ‏‏متخصصانی هم بودند که با ساخت پادگانها و تجهیز نیروهای ارتش عراق، ‏‏ ‏‏به صدام در جنگ با ایران کمک کردند. در اینجا نمی خواهم این‏‏ ‏


‎[[page 62]]‎

متخصصان و مهندسان را نام ببرم. اما اشاره می کنم که حتی برخی در برابر‏‏ ‏‏ملک حسین سر تعظیم فرود آورده و به دست‏‏ ‏‏بوسی او رفتند، اما ما ملت‏‏ ‏‏عراق، هرگز در برابر صدام تسلیم نشده و حاضر به دست‏‏ ‏‏بوسی او نشدیم. ‏

‏ ‏

‏ شیخ نعیم قاسم: ‏

‏می‏‏ ‏‏خواهم دو نکته را توضیح دهم: ‏

‏ابتدا دربارۀ مقالۀ برادر لیث شبیلات باید بگویم که ایشان مسائل‏‏ ‏‏مربوط به رژیم عراق را طوری تعمیم داده که گویی نحوۀ برخورد با این رژیم‏‏ ‏‏و رعایت یا عدم رعایت محاصرۀ اقتصادی عراق، معیار پایبندی به مسائل‏‏ ‏‏اساسی جهان عرب و دنیای اسلام است، در صورتیکه باید حساب رژیم‏‏ ‏‏صدام را از ملت عراق جدا کنیم. به عقیدۀ من، همۀ حکومتهای عربی و‏‏ ‏‏اسلامی در حد امکان، به ملت عراق و سرنوشت آنان اهمیت می دهند، اما‏‏ ‏‏راهکارهای آنان با هم تفاوت دارد. برخی دولتهای اسلامی، با وجود توجه به‏‏ ‏‏منافع ملت عراق، بخاطر وجود صدام و فشارهای موجود از سوی ایالات‏‏ ‏‏متحده امریکا، مجبور به پیروی از سیاستهای امریکا در رابطه با عراق‏‏ ‏‏شده اند. برخی دیگر از کشورهای اسلامی، بر سر دو راهی قرار گرفته و از‏‏ ‏‏یک سو می خواهند با ملت عراق رابطه داشته باشند و از سوی دیگر با رژیم‏‏ ‏‏حاکم بر عراق مخالفند؛ یعنی با وجودیکه مایل هستند از ملت عراق‏‏ ‏‏حمایت کنند، اما به رژیم عراق اطمینان ندارند. البته این موضوع ربطی به‏‏ ‏‏تأیید موضع امریکا دربارۀ عراق ندارد. دلیل این امر هم همانطوریکه برادر‏‏ ‏‏لیث شبیلات می داند و در تبلیغات سیاسی بین المللی هم مشهور شده، آن‏‏ ‏‏است که حتی در زمان اوج تحریمهای بین المللی بر ضد عراق، مواد غذایی‏‏ ‏‏و کالاها از مرز ایران و عراق عبور می کرد؛ ایران در گذشته و حال با‏‏ ‏‏مشکلات بین المللی مواجه بود و با روشهای سیاسی کار آمد، سعی در حل‏‏ ‏


‎[[page 63]]‎

آنها داشته است و به همین سبب، ایران همواره در قبال ملت عراق، ‏‏ ‏‏بر خلاف گفته های خود عمل کرده است، یعنی از لحاظ سیاسی موضعی‏‏ ‏‏اتخاذ کرده اما در عمل، مخالف با آن انجام داده است. بدین ترتیب، ‏‏ ‏‏همواره کالاهای ایرانی به وفور در بازار عراق وجود داشته و این خود نشانگر‏‏ ‏‏آن است که مرزهای عراق و ایران عملاً باز بوده. اما از نظر سیاسی مسدود‏‏ ‏‏است. ‏

‏به عقیدۀ من مشکلاتی که در اتخاذ مواضع سیاسی برای ایران پیش‏‏ ‏‏آمد نتیجۀ واقع‏‏ ‏‏گرایی و توجه به ملت عراق بود و نشان داد که حکومت ایران‏‏ ‏‏و در رأس آن، رهبری فرزانه، آماده اند که هر نوع مشکلی را به خاطر ملت‏‏ ‏‏عراق تحمل کنند. فراموش نکنیم در زمانی که امریکا و قدرتهای استکباری‏‏ ‏‏تصمیم به تحریم عراق گرفتند، حکومت اسلامی ایران به تنهایی سعی در‏‏ ‏‏کاستن از فشار تحریمهای امریکا بر ضد ملت عراق داشت. امیدوارم به این‏‏ ‏‏نکته توجه کنیم. چرا که این مشکل در سطح بسیاری از جنبشها و‏‏ ‏‏شخصیتهای جهان اسلام وجود داشته و آنان با سطحی‏‏ ‏‏نگری، از توجه به‏‏ ‏‏عمق مسأله باز مانده اند. ‏

‏نکتۀ دیگر دربارۀ بحث دکتر شبلی ملاط است که ایشان با دقت و‏‏ ‏‏ظرافت، از لحاظ حقوق تطبیقی، دو نظام را با هم مقایسه کرده اند. اما به‏‏ ‏‏تفاوت مهمی که در این میان وجود دارد اشاره ننموده اند. ‏

‏دادگاه قانون اساسی امریکا، در بحثهایی که از سال 1937 م. پیرامون‏‏ ‏‏آن صورت گرفته، هنوز با یک مشکل مهم روبروست که نتوانسته آن را حل‏‏ ‏‏کند و آن عبارت است از اینکه تعیین اعضا و مشروعیت آن از سوی چه‏‏ ‏‏منبعی تأمین می شود‏؟ ‏در حالیکه در نظام مبتنی بر ولایت فقیه، این مشکل‏‏ ‏‏وجود ندارد، چرا که از طرفی مشروعیت آن برگرفته از اصول اسلامی پیشرفته‏‏ ‏‏است و از سوی دیگر، حتی ولی فقیه هم ممکن است ولایت خود را بر اثر‏‏ ‏


‎[[page 64]]‎

فقدان شرط عدالت یا تدبیر، از دست بدهد. که این امر هم از طریق‏‏ ‏‏روشهای موجود در نزد کسانی که ولی فقیه را انتخاب می کنند قابل تشخیص‏‏ ‏‏است. بنابراین وجود چنین سیستمی موجب می شود ولی فقیه مشروعیت‏‏ ‏‏خود را از صلاحیت شخصی و انتخاب خبرگانی که صاحبنظر هستند و‏‏ ‏‏همچنین از پشتیبانی ملت که بطور غیر مستقیم در این انتخاب دخالت‏‏ ‏‏دارند، کسب کند. ‏

‏پس این مشکل در نظام اسلامی، بخاطر وجود چنین مشروعیتی، حل‏‏ ‏‏شده است. علاوه بر آن، اسلام به تربیت صحیح افراد و لیاقتهای ولی فقیه‏‏ ‏‏توجه کرده و سپس او را در چنین جایگاهی قرار می دهد. ‏

‏اما در دادگاه قانون اساسی امریکا، این مشکل (مشروعیت) همچنان‏‏ ‏‏به قوت خود باقی است و گمان نمی کنم قابل حل باشد. چرا که همواره به‏‏ ‏‏مشکل «دور» برخورد می کند.‏‎[2]‎‏ اینجاست که اهمیت نظریه ولایت فقیه در‏‏ ‏‏حل مشکل بزرگ جهانی یعنی بر طرف کردن مسأله «دور» در نظام سیاسی‏‏ ‏‏حکومت و نظارت بر آن، آشکارتر می شود. ‏

‏ ‏

‏ شیخ کاظم یاسین: ‏

‏برادرانی که پیش از من صحبت کردند، تا حدی به آنچه که من‏‏ ‏‏می خواهم بگویم اشاره داشتند. دربارۀ مقایسه ای که دکتر شبلی ملاط میان‏‏ ‏‏دیوان عالی ایالات متحده و شورای نگهبان در نظام حکومتی جمهوری‏‏ ‏‏اسلامی ایران انجام داده اند، در نگاه اول، با توجه به وجه مشترکی که ایشان‏‏ ‏‏آورده و گفته اند در جمهوری اسلامی، چهرۀ حکومت، تشریعی و در ایالات‏‏ ‏‏متحده ابزاری است، ممکن است این مقایسه صحیح به نظر برسد اما من‏‏ ‏


‎[[page 65]]‎

می خواهم بگویم شاید چنین مقایسه ای اصلاً درست نباشد و هیچ شباهتی‏‏ ‏‏به مقایسۀ سیب و پرتقال ندارد. ممکن است بتوان آن را به مقایسۀ میان‏‏ ‏‏سیب و مار تشبیه کرد! آیا جز رنگ ظاهری، هیچ شباهتی میان سیب و مار‏‏ ‏‏وجود دارد؟‏ ‏مگر اینکه بگوییم ممکن است سم مار فوایدی داشته باشد ...! ‏

‏بنابراین، قانون اساسی ابزاری ایالات متحده، هیچ اصل آرمانی و فوق‏‏ ‏‏بشری را در بر ندارد. من هرچه جستجو کردم، رابطه ای میان آرمانگرایی و‏‏ ‏‏جنایتهای شیطانی که ایالات متحده امریکا از دو قرن پیش تاکنون انجام‏‏ ‏‏داده، نیافتم. اما قانون اساسی جمهوری اسلامی ریشه در قوانین الهی، ‏‏ ‏‏قرآنی و سنت پیامبر(ص) دارد و در نگاه اول، یک قانون اساسی آرمانی و در‏‏ ‏‏بعد عمیقتر، به معنای واقعی کلمه، الهی و قرآنی است. البته بحث دکتر‏‏ ‏‏شبلی ملاط در مقایسه میان ابعاد تاریخی، جالب توجه بود. ‏

‏اما دربارۀ بحث استاد لیث شبیلات، بعید می دانم که بتوان رژیم صدام‏‏ ‏‏را یک حکومت اسلامی نامید، بلکه آن رژیم، یک حکومت جنایتکار و‏‏ ‏‏تروریست است. سئوال من این است که از زمان جنگ عراق و کویت و‏‏ ‏‏پیش از آن در میان برخی اندیشمندان و روشنفکران کشورهای اسلامی‏‏ ‏‏جریانی فکری ایجاد شده که ریشه و اساس تفکرات آن مشخص نیست. این‏‏ ‏‏جریان عقیده دارد دفاع از رژیم صدام و هر رژیمی که در برابر ایالات‏‏ ‏‏متحده امریکا ایستادگی کند، یک اصل مهم و محوری جهان اسلام است. ‏

‏می‏‏ ‏‏خواهم از استاد شبیلات سئوال کنم که ایا دلسوزی برای رژیم عراق و‏‏ ‏‏انتقاد از موضع برخی کشورهای اسلامی در پیروی از سیاستهای امریکا در‏‏ ‏‏مسأله کویت و پس از آن، یک اصل مهم و شعار محوری برای کشورهای‏‏ ‏‏اسلامی است؟ آیا ‏‏می توان‏ ‏در سطح کشورهای عربی و اسلامی، این نوع‏‏ ‏‏همکاری با رژیمهایی مانند رژیم صدام را مطرح کرد‏‏؟‏


‎[[page 66]]‎‏ 

شیخ حسن بغدادی: ‏

‏می‏‏ ‏‏خواهم نکته کوتاهی را درباره بحث استاد لیث شبیلات تذکر دهم. ‏

‏ایشان نزاع میان امویان و بنی هاشم را درگیری سیاسی نامیدند. اما نمی توان‏‏ ‏‏قبول کرد که اختلافات امویان و بنی هاشم، سیاسی بوده است. البته امویان‏‏ ‏‏تلاش می کردند آن را یک نزاع سیاسی جلوه دهند، اما در واقع آن‏‏ ‏‏درگیری ها، عقیدتی بود که از موضوع جانشینی پیامبر(ص) آغاز می شد و‏‏ ‏‏این موضوع، تنها یک مسأله ساده نبوده، بلکه مسائل مهم و اساسی را در بر‏‏ ‏‏می گرفت. درست است که پیامبر اکرم(ص) آورندۀ دین اسلام هستند، اما‏‏ ‏‏ایشان در همه مراحل تاریخ و در همه جا حضور ندارند و این وظیفۀ‏‏ ‏‏جانشینان ایشان است که راه ایشان را ادامه داده و تکمیل کنند. ‏

‏بنابراین هدف امویان در آن مرحله این بود که عرصۀ اختلاف خود با‏‏ ‏‏بنی هاشم را به یک نزاع سیاسی تبدیل کنند. در حالیکه بنی هاشم، به عنوان‏‏ ‏‏یک مسألۀ عقیدتی به آن نگاه می کردند و آن را یک مسألۀ مرتبط با رسالت‏‏ ‏‏آسمانی پیامبر(ص) می دانستند که به این سادگی ها قابل حل نیست. حتی‏‏ ‏‏قضیه صلح حضرت امام حسن(ع)، با معاویه، واقعیتی بود که دروغ بودن‏‏ ‏‏ادعای امویان را آشکار کرد و اگر چنین نبود، آن پیمان صلح منعقد‏‏ ‏‏نمی‏‏ ‏‏شد. نتیجۀ تبلیغات دروغین امویان بود که در‏‏ ‏‏سراسر جهان اسلام، در شام و حجاز و عراق اینطور تبلیغ کرده بودند که‏‏ ‏‏بنی هاشم خواهان حکومت هستند و برای حکومت می جنگند در حالیکه‏‏ ‏‏بنی هاشم می گفتند ما برای حکومت مبارزه نمی کنیم و ما حکومت را فقط‏‏ ‏‏بخاطر حکومت کردن نمی خواهیم. ما می خواهیم حکومتی عادلانه بر پا‏‏ ‏‏کنیم که ادامۀ حکومت پیامبر(ص) باشد و صلح امام حسن(ع) با معاویه به‏‏ ‏‏این دلیل انجام شد که در آینده، دروغهای امویان را برملا کند و نشان دهد‏‏ ‏‏که بنی هاشم، هرگاه مصلحت مسلمانان اقتضا کند، از حق خود صرف نظر‏‏ ‏


‎[[page 67]]‎

می کنند همانطوریکه امیر المؤمنین(ع) فرمود: ‏

‏ «قسم به خدا هر آنچه را که به مصلحت مسلمانان باشد می پذیرم، ‏‏ ‏‏مگر آنکه ظلم و ستمی بر علی روا داشته شود». ‏

‏این بود آنچه می خواستم یادآوری کنم و در تأیید آن هم باید بگویم که‏‏ ‏‏ما نباید هرگاه یکی از برادران اهل سنت را دیدیم، او را از اعضای حکومت‏‏ ‏‏اموی بدانیم .... درست است؟‏ 

- مهندس شبیلات‏: کاملاً حق با شماست ... ‏

- شیخ حسن بغدادی: ‏بله، جامعۀ سنی مذهب که امروزه ما در کنار‏‏ ‏‏آنها زندگی می کنیم با حکومت اموی که در تاریخ می خوانیم تفاوت زیادی‏‏ ‏‏دارد. نزاع ما با حکومت اموی، یک اختلاف عقیدتی و اصولی بود اما درباره‏‏ ‏‏جامعۀ سنی مذهب امروزی، مسأله کاملاً متفاوت است. با تشکر. ‏

‏ ‏

‏ پاسخهای سخنرانان: ‏

‏ ‏

‏ پاسخ دکتر شبلی ملاط: ‏

‏در ابتدا از بیانات ارزشمند برادران که در واقع من هم با آنها مخالفتی‏‏ ‏‏ندارم، تشکر می کنم. ‏

‏تفاوتهای موجود میان ساختار قانون ایالات متحده و رژیم حقوقی‏‏ ‏‏جمهوری اسلامی ایران آنقدر زیاد است که قابل شمارش نیست. این دو‏‏ ‏‏کشور، در ابعاد مختلف با هم تفاوت دارند و مبانی تاریخی و آرمانی خود را‏‏ ‏‏از منابع مختلفی اقتباس کرده اند که رابطه ای با یکدیگر ندارد. به همین‏‏ ‏‏سبب من در آغاز بحث تلاش کردم این تفاوتهای اساسی موجود میان این‏‏ ‏‏دو ساختار حکومتی را بیان کنم و در واقع، مثالی که آورده ام از تشبیهات‏‏ ‏


‎[[page 68]]‎

‏بکار گرفته شده توسط همکارم که متخصص حقوق تطبیقی است، می باشد. ‏

‏سیب و پرتقال، یا به قول شیخ کاظم یاسین، سیب و مار، هر چه باشد آنقدر‏‏ ‏‏با هم اختلاف دارند که چنین مقایسه ای را غیر ممکن می کند. ‏

‏این مرحلۀ اول بود، اما آنچه به نظر من از این هم دشوارتر است، ‏‏ ‏‏تلاشی است که من برای مطرح کردن موضوع به عنوان یک بحث عمیق‏‏ ‏‏فکری و فلسفی انجام دادم. سئوال اصلی آن است که نقش ویژه ولی فقیه‏‏ ‏‏در مسائل مربوط به قانون و فقه چیست؟‏ ‏یعنی نقش عالم و فقیه در دنیای‏‏ ‏‏معاصر مورد بحث است و جواب آن – همان طور که برادران اشاره کردند – این طور مطرح می شود که ابزار اجرایی حکومت بطور کلی از خواست مردم‏‏ ‏‏سرچشمه می گیرد، چنانکه در مورد مجلس شورای اسلامی و ریاست‏‏ ‏‏جمهوری مشاهده می کنیم ... اما دربارۀ مشروعیت یافتن حکومت از سوی‏‏ ‏‏مردم، باید گفت که در حالت کلی، در ساختار قانون اساسی بریتانیا که‏‏ ‏‏مهمترین ساختار پارلمانی غرب است و پایه و اساس همه رژیمهای غربی‏‏ ‏‏را در ایجاد به اصطلاح دموکراسی امروزی تشکیل می دهد، اینطور مقرر‏‏ ‏‏شده که سیطرۀ مطلق ملت بر تشکیل حکومت، انتخابات است که در آن، ‏‏ ‏‏عقیده و رأی اکثریت، پایه گذار قوانینی خواهد بود که تمامی افراد جامعه‏‏ ‏‏باید از آن پیروی کنند. ‏

‏اختلاف موجود میان ساختار نظام قانون اساسی امریکا و دیگر‏‏ ‏‏نظامهای پارلمانی دنیا، به پذیرش یا عدم پذیرش حق مطلق مردم در‏‏ ‏‏انتخاب بستگی دارد و وجود اشخاصی که از سوی مردم انتخاب نشده اند و‏‏ ‏‏ایفای نقش آنان در ساختار حکومت، بحثی دیگر است. آنها با وجودیکه‏‏ ‏‏منتخب مردم نیستند، از نظر قانونی، مشروعیت دارند و در قانون به رسمیت‏‏ ‏‏شناخته شده اند. رابطۀ میان منافع اقتصادی و قدرت نظامی هم کاملاً‏‏ ‏‏آشکار است. من در این مورد با شما اختلافی ندارم. اما اعتبار اصلی این‏‏ ‏


‎[[page 69]]‎

افراد به خاطر آگاهی های قانونی و اطلاع آنان از اصول قانونی و ارزش‏‏ ‏‏قانون اساسی است. ‏

‏عقیدۀ من آن است که از این لحاظ، نظامی که از نظر قانون اساسی –‏‏ ‏‏ بطور کلی و نه در سیاستها و ارزشهای غیر مادی و تاریخی – می تواند به‏‏ ‏‏ساختار نظام قانون اساسی امریکا نزدیک باشد، قانون اساسی ایران است که‏‏ ‏‏ولی فقیه را عاملی برای ایجاد رابطه در میان بخشهای مختلف جامعه می داند، ‏‏ ‏‏که گاه بر رأی مردم که از طریق انتخاب نمایندگان مجلس و‏‏ ‏‏ریاست جمهوری اعمال می شود، برتری پیدا می کند. یعنی ولی فقیه، بخاطر‏‏ ‏‏علم و معرفت برتر و متکی بر معنویات، همردیف همان آگاهان سیاسی و‏‏ ‏‏دارای همان خصوصیت ویژه ای است که نظام قانونی امریکا را از دیگر‏‏ ‏‏نظامهای پارلمانی غرب جدا می کند. ‏

‏ ‏

‏ پاسخ استاد لیث شبیلات: ‏

‏به نام خدا. اول از پاسخ برادری که مسألۀ بنی هاشم و بنی‏‏ ‏‏امیه را‏‏ ‏‏مطرح کردند آغاز می کنم. فکر نمی کنم با ایشان اختلاف نظر داشته باشم. ‏

‏من هم معتقدم که نباید با اهل سنت به عنوان پیروان بنی‏‏ ‏‏امیه رفتار کرد و‏‏ ‏‏چنین کاری نادرست است. گفتم که از میان همۀ امت در آن دوران، تنها‏‏ ‏‏کسانی که به منافع سیاسی خود می اندیشیدند، با معاویه موافق بودند و‏‏ ‏‏می گفتند که کلید سعادت آخرت در دست امام علی(ع) است و معاویه هم‏‏ ‏‏دنیا و امکانات مادی در اختیار دارد. یعنی هر کس به معاویه گرایش پیدا‏‏ ‏‏کرد، به خاطر دارایی و پول و مادیات بود. پس در این زمینه ما با هم‏‏ ‏‏اختلاف نظری نداریم. نکته در اینجاست که هر یک از دو طرف از موضع‏‏ ‏‏خود عقب نشینی نکرده و در اصل بر سر موضوع افضل بودن امام با هم‏‏ ‏‏اختلاف دارند، ولی ما با پادشاه ستمگر مخالفیم. ‏


‎[[page 70]]‎

نکتۀ دیگر را در پاسخ برادری که مرا به خدمتگزاری و اطاعت از شاه‏‏ ‏‏حسین و کمک به صدام متهم کردند می گویم که شما مرا نمی شناسید. اگر‏‏ ‏‏به مسائل ایران و عراق بیشتر توجه می داشتید، حتماً از مواضع کنونی و‏‏ ‏‏پیشین من با خبر بودید. اشکالی ندارد، من به شما یادآوری می کنم: ‏

‏ما حامی نظام جمهوری اسلامی هستیم و حتی در زمانی که حکومت‏‏ ‏‏کشور ما با ایران مخالف بود هم پشتیبان و موافق مواضع ایران بودیم. ‏

‏صدای انتقاد ما در مجلس شورا همواره بلند بود و شما حتماً می دانید که چه‏‏ ‏‏کسانی در ساختار حکومتی ما، پشتیبان عراق بودند و آنها را کاملاً‏‏ ‏‏می شناسید، یعنی سازمانهای سیاسی حامی عراق را به خوبی می شناسید. ‏

‏همۀ ما اتفاق نظر داشتیم که حمایت از صدام کار اشتباهی است و‏‏ ‏‏پشتیبانی از جمهوری اسلامی راه صحیح و درست می باشد و تنها من نبودم‏‏ ‏‏که به عنوان یک اسلامگرا چنین موضعی اتخاذ کردم، بلکه همۀ گروههای‏‏ ‏‏چپ‏‏ ‏‏گرا و حتی ملی‏‏ ‏‏گرایان هم همین عقیده را داشتند. من در آن زمان عضو‏‏ ‏‏شوراهای محلی بودم و در واقع تنها نمایندۀ اسلامگرا محسوب می شدم و‏‏ ‏‏با وجودیکه مجالس و شوراها، عموما یا ملی‏‏ ‏‏گرا و یا چپ‏‏ ‏‏گرا بودند، اما همۀ‏‏ ‏‏مجالس محلی در اردن و دیگر کشورهای عربی، از ایران حمایت می کردند، ‏‏ ‏‏زیرا ملل اسلامی، همه حامی انقلاب اسلامی بودند. ‏

‏امت اسلام در انقلاب ایران و رهبر این انقلاب، همۀ آمال و آرزوهای‏‏ ‏‏خود را در راه استقلال و نفی وابستگی و بیداری ملتها، تحقق یافته دیدند. ‏

‏حتی به یادداریم که در دوران انقلاب در ایران، حتی زنانی که به حجاب و‏‏ ‏‏برخی دستورات اسلام پایبند نبودند، به عنوان سمبل مبارزه با شاه از چادر‏‏ ‏‏استفاده می کردند. ‏

‏اکنون ما می گوییم که وقتی در جنگ ایران و عراق، رژیم کشور ما از‏‏ ‏‏عراق حمایت می کرد، ما با او مخالف بودیم. اگر از ملت فلسطین بپرسید، ‏‏ ‏


‎[[page 71]]‎

خواهند گفت که حامی انقلاب اسلامی و امام هستند. در عین حال وقتی‏‏ ‏‏جنگ عراق با غرب و کویت آغاز شد، آنها بخاطر مواضع عراق، با آن‏‏ ‏‏موافق بودند. وقتی خبرنگار تلویزیون اسرائیل از شهروند منطقۀ الخلیل‏

‏پرسید که چطور می توانی خوشحال باشی در حالیکه موشک عراقی بر سرت‏‏ ‏‏فرود می اید؟‏ ‏پاسخ داد: [اشکالی ندارد] هم بر سرِ ما می ریزد و هم یهودیان‏‏ ‏‏را نابود می کند! .... الان شما به امت اسلام در بنگلادش و مالزی نگاه کنید. ‏

‏آنها با وجودیکه از ملیتهای عرب هم نیستند، بدون شک حامی و هوادار‏‏ ‏‏انقلاب اسلامی ایران بوده و خواهند بود. ‏

‏اگر به افکار عمومی و احساسات ملتها در برابر سلطۀ شیطان بزرگ‏‏ ‏‏امریکا و هدف او که نابودی، تضعیف و تجزیه عراق است توجه کنیم‏‏ ‏‏خواهیم دید که همۀ آنها حامی و مدافع ملت عراق هستند و من می خواهم‏‏ ‏‏به مرحله ای برسیم که این دشمنی ها تبدیل به مصلحت اندیشی شود.‏‏ ‏‏به عنوان مثال، آیا مخالفت ما تنها به رژیم عراق که خون مسلمانان را بر زمین‏‏ ‏‏ریخته محدود می شود یا هستند رژیمهای دیگری که باعث ریخته شدن‏‏ ‏‏خون مسلمانان بوده اند؟‏ ‏به عنوان یک فرد کوچک، معتقدم که ما، رژیمهایی‏‏ ‏‏را که در برابر اسرائیل ایستاده اند اما با ترکیه و دیگران، مبارزه نمی کنند، ‏‏ ‏‏مقصر نمی دانیم. اگر از من می خواهید که تنها در برابر حکومتهایی که‏‏ ‏‏باعث خونریزی شده اند، موضع گیری کنم، باید بگویم که مصلحت امت‏‏ ‏‏اسلام بر همه چیز مقدم است، یعنی از کسی که امروزه در برابر صهیونیسم‏‏ ‏‏ایستادگی می کند، پشتیبانی کنیم. حتی اگر دیروز، برادرها و پسر عموهای‏‏ ‏‏ما را کشته باشد. فکر می کنم مثال به اندازه کافی گویاست و نمی خواهم‏‏ ‏‏بیشتر توضیح بدهم. ‏

‏اما می رسیم به مسألۀ روابط نزدیک با کشورهای خلیج فارس، یعنی‏‏ ‏‏همانها که آتش جنگ را شعله ور کردند و به عراق کمک مالی کردند، امروزه‏‏ ‏


‎[[page 72]]‎

همان کسانی هستند که با عراق حتی صحبت نمی کنند. گذرنامه هایی‏‏ ‏‏که آن حکومتها صادر می کردند، بر روی آن نوشته شده بود: «برای سفر به‏‏ ‏‏تمامی کشورها بجز عراق» ... اما همان حکومتها بودند که مخفیانه جمع‏‏ ‏‏شدند و از عراق حمایت کردند و از نظر مالی آن را تقویت نمودند تا به‏‏ ‏‏جنگ انقلاب ایران برود. حالا بیاییم و با کسانی که عراق را به جنگ‏‏ ‏‏تحریک کردند صلح و دوستی برقرار کنیم؟‏ ‏البته من نمی خواهم به اختلافات‏‏ ‏‏دامن بزنم. من با هر نوع سازش و صلح با کشورهای عربی موافق هستم. ‏

‏امیدوارم از بحث انتقادی من اینطور برداشت نشود که من با روابط دو جانبه‏‏ ‏‏و فضای باز سیاسی مخالف هستم، خیر، من با تساهل و فضای باز سیاسی‏‏ ‏‏موافقم. ‏

‏در لبنان، وقتی جنایات صهیونیستها در صبرا و شتیلا و تل زعتر را به‏‏ ‏‏یاد می آوریم، دیگر آیا امکان صلح و سازش وجود دارد؟ اینها اتفاق افتاده و‏‏ ‏‏اعمال زشت و محکوم شده ای هستند. تاریخ این اعمال را محکوم می کند. ‏

‏ما هم این قتل عامها را محکوم کرده ایم و با طغیان و سرکشی هم‏‏ ‏‏مخالفیم، یعنی اینکه امریکا بیاید و سلطۀ خود را بر دیگران تحمیل کند و‏‏ ‏‏بخواهد یکپارچگی عراق را مورد تهدید قرار دهد و بعد هم نوبت ایران‏‏ ‏‏خواهد بود. پس امریکا تلاش خواهد کرد هم حکومت ایران و هم مذهب‏‏ ‏‏تشیع را هدف قرار دهد که ربطی هم به حکومت ندارد. این در تاریخ هم‏‏ ‏‏اتفاق افتاد و مذهب تسنن را هم مورد حمله قرار دادند و موجب قیام اهل‏‏ ‏‏سنت در الازهر شدند. نظام برده‏‏ ‏‏داری در مصر فرو پاشید و در زمان جنگ با‏‏ ‏‏ناپلئون، بردگان فرار کردند و الازهر در برابر ناپلئون قیام کرد، اما خواستۀ‏‏ ‏‏غربیها آن بود که موقوفات اسلامی اهل سنت از سیطرۀ مذهب خارج شود و‏‏ ‏‏در دست پادشاهان و حکمرانان قرار گیرد. این بود آنچه که در دویست‏‏ ‏‏سال اخیر اتفاق افتاد. امروز عراق، فردا ایران و بعد هم اساس مذهب را که‏‏ ‏


‎[[page 73]]‎

ربطی به حکومت ندارد، هدف قرار می دهند و می خواهند حتی عالم دینی‏‏ ‏‏را که در مسند قضا قرار دارد، تضعیف کنند تا به ارادۀ آهنین ملت، خدشه‏‏ ‏‏وارد شود و ساختار عظیم حوزه های علمیه که تکیه‏‏ ‏‏گاه فکری امام‏‏ ‏‏خمینی(ره) بود، از ساختار علمی دانشگاهها جدا شود و دیگر یک عالِم‏‏ ‏‏دین در عرصۀ بحث و مناظرۀ علمی حضور نیابد. ‏

‏اما دربارۀ سازمان ملل باید بگویم که نظرات و مواضع امام(ره)، ‏‏ ‏‏مواضعی اصولی بود و نه به خاطر قطعنامه های این سازمان بر ضد ایران. ما‏‏ ‏‏با این دیدگاه موافقیم و آن را قبول داریم سازمان ملل یکی از ابزار استعمار‏‏ ‏‏است و برای تقسیم غنایم پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شد و لطف خدا‏‏ ‏‏بود که موجب اختلاف میان مسکو و واشنگتن گردید وگرنه، اختلافات و‏‏ ‏‏تفرقه های امروز، از همان موقع وجود داشت و سازمان ملل فقط برای آن به‏‏ ‏‏وجود آمد که نظم نوین جهانی را بر کشورها تحمیل کند. اما شرایطی هم‏‏ ‏‏پیش آمد که حضرت امام(ره) به ناچار، جام زهر نوشیدند و قطعنامه را‏‏ ‏‏پذیرفتند، که به خاطر مصلحت اسلام و از روی ناچاری بوده است، ‏‏ ‏‏همانطور که مثلاً خوردن گوشت مردار در زمان اضطرار و ناچاری، اشکال‏‏ ‏‏ندارد، اما این دلیل نمی شود که خوردن آن در هر زمان دیگر مجاز باشد. پس‏‏ ‏‏اگر یکبار ناچار به خوردن آن شدیم، نباید تصور کرد که می توان همیشه این‏‏ ‏‏کار را انجام داد. ‏

‏ ‏

‏ پاسخ دکتر بشار القوتلی: ‏

‏می‏‏ ‏‏خواهم نکته ای را در پاسخ آقای حاج علی فیاض راجع به جایگاه‏‏ ‏‏ملت در رابطه با حکومت توضیح دهم. منظور من از ایجاد تحول و تغییر و‏‏ ‏‏نقش حرکت مردم در انجام آن، ملتهایی است که خارج از حوزۀ حکومت‏‏ ‏‏اسلامی و دولت اسلامی قرار دادند. ما دربارۀ مناطقی بحث می کنیم که در‏‏ ‏


‎[[page 74]]‎

‏آن، درگیری و ظلم و استبداد وجود دارد. من با این گفتۀ شما موافقم که‏‏ ‏‏خواه در سطح اهداف نهایی رسیدن به حکومت اسلامی و خواه در اهداف‏‏ ‏‏مرحله ای هر دورۀ خاص، به هر حال جنبشهای اسلامی از یک ساختار‏‏ ‏‏عملی استراتژیک برخوردار هستند و طبعاً جنبشهای سیاسی، در عرصۀ‏‏ ‏‏عمل با خواسته های حکومتها تداخل پیدا می کنند. برخی جنبشهای اسلامی‏‏ ‏‏وجود دارند که بر خود لازم می دانند در این مرحله و مراحل دیگر، اساس‏‏ ‏‏همۀ معادلات را دگرگون کنند. پس امروزه، هدف اصلی رسیدن به حکومت‏‏ ‏‏نیست، بلکه اهداف دیگری وجود دارد که در راستای منافع عموم مسلمانان، ‏‏ ‏‏از اهمیت بیشتری برخوردار است. ‏


‎[[page 75]]‎

‎[[page 76]]‎

  • . حکومت اسلامی، صص 92 – 91.
  • . به این معنی که دو نهاد، مشروعیت خود را متقابلاً از وجود دیگری کسب می کنند.

انتهای پیام /*