استاد مهندس لیث شبیلات

جایگاه امت اسلامی در معادلات بین المللی علل ضعف و عوامل قدرت، نقش مستضعفین در روند تحولات جهانی

کد : 155525 | تاریخ : 04/04/1396

 

جایگاه امت اسلامی در معادلات بین المللی علل ضعف و عوامل قدرت، نقش مستضعفین در روند تحولات جهانی

 استاد مهندس لیث شبیلات*

سپاس خدای را و درود و سلام بر سیّد و آقایمان محمد(ص)، پیامبر امین و بر خاندان و اصحابش به خاطر دعوت اینجانب جهت شرکت در چنین مناسبت مهمی – که به منظور برزگداشت امام مجاهد و پرهیزکار برپا شده – از شما سپاسگزارم.

رهبری مبارز و یگانه پیشوایی که یکی از بزرگترین انقلابها علیه ظلم و استبداد و وابستگی را در تاریخ رهبری نمود و چه رسا گفت خداوند بزرگ که «ابراهیم(ع) یک امت بود». [1]

این مناسبتی است که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت، بلکه باید یاد و خاطرۀ آن را زنده نگهداریم و اندیشه های خود را در معرض نقد و بررسی قرار دهیم. مردان بزرگ تاریخ، که بتوان از پیروانشان تبعیت نمود،  بسیار اندک بوده اند، اما سید و سرور ما حضرت محمد(ص) کسی بود که خداوند متعال، اصحاب و یاران او را از کسانی قرار داد که آن حضرت(ص) دربارۀ آنان می فرماید: «اصحاب من همچون ستارگانند به هر یک از آنان اقتدا کنید هدایت خواهید شد».

خلافت راشدین چهل سال طول کشید و به امام علی بن ابیطالب(ع)،  این شیر پیروز الهی منتهی گردید.

بخوبی می دانیم که امام (قده) در زمان پیری، اندیشه اش از جوانان نیز جلوتر بود. ایشان کسی است که در گسترش درک و شناخت ما و در بیرون آوردن ملت ازاسارت هوای نفس و قومیت گرایی و ایجاد ارتباط با تمامی مسلمانان سهیم بوده است تا ما را در دایرۀ جهانی قرار دهد یعنی در سنگر جهانی مستضعفانی که با طغیان و سرکشیِ نظام خود پسند و مغرور امریکا مبارزه می کنند. ایشان برداشت و درک ملل جهان را نسبت به اسلام تغییر داد و رسالت آزادی جهان را به دوش داشت و با توجه دوباره به مفاهیم دینی، از طریق بازگشت به مضامین شرعی که عده ای از مدعیان علم و فضل آنها را کنار گذاشته بودند و ترس و دنیادوستی مانع اجرای آنها می شد و تنها به دفاع از شریعت در مقابل مظاهر انحراف اجتماعی بسنده کرده بودند امّا در همین حال تحت حمایت و انحراف بزرگتری قرار داشتند: در حمایت طاغوتی که بسیاری، ظلم و طغیانِ او را تأیید کردند و بر ابعاد آن افزودند و گروهی دیگر نیز طاغوت را تأیید نکردند امّا در مقابلش ساکت ماندند و امر به معروف و نهی از منکر انجام ندادند گمراه شدند و عدۀ زیادی را گمراه کردند.

برخی از کسانی که حالات امام، سبب خیزش و بیداری شان شده بود،  پس از مدتی به حالت قبلی بازگشتند و به دنبال یک سلطه و قدرت می گشتند که ضرورتاً یک سلطۀ دنیوی نیست، بلکه می تواند از شریعتی که برای آزادی انسان آمده است کمک بگیرد. امّا هدفشان تغییر کرد و حکومت برای سرکوبی انسان به کار رفت. انسان را که نباید کسی بر کسی برتری بجوید و از حق اندیشیدن محروم نماید.

پروردگارمان ما را با گفتاری اعجاب انگیز، تربیت نمود که حتی مدعیان آزادی نیز در برابر آن سر فرود می آوردند خداوند سبحان می فرماید:

ما و شما، بر طریق هدایت یا در گمراهی آشکار هستیم. [2]

یکی از نشانه های عظمت امام(ره) که ایشان، علاوه بر درهم شکستن طاغوت، خطوط قرمز در پیوند میان مذاهب اسلامی را از بین بردند. در حالی که تاریخ به طور واضح بیان می کند که در آن زمان تمامی امت به جز مصلحت اندیشان سیاست پیشه، به امام(ره) و اهل بیت پیامبر(ص) تمایل نشان می دادند. خداوند با حکمت خویش مقدر فرمود که در زمان امام خمینی(ره)، در میان اهل سنت کسی در شأن ایشان نباشد که علیه سلطان ستمگر قیام کند. بسیاری از کسانی که جز علما محسوب می شدند، برای رضایت و در زمان شاه ساکت مانده بودند. همان زمان که حاکمان مرتجع با یکدیگر پیمان سیاسی بسته بودند.

مهمتر از آن اینکه امام(ره) خطوط سیاسی جدیدی را ترسیم کردند و نشان دادند که آزادی خواهی ایشان از تمام کسانی که ادعای لیبرالی می کردند نیز بیشتر بود، هنگامی که ایشان به تمام پیروان آگاه خود فهماند که مبارزات مستضعفان جهان، آنها را در سنگر واحدی قرار می دهد و دفاع از مستضعفان در مقابل شیطان بزرگ مشروط به این نیست که اسلام و مذهب ما را بپذیرند، بلکه به خاطر انسان بودنشان، خداوند آنها را گرامی داشته است و به مسلمانان واجب کرده که آنها را یاری دهند و در آزاد کردن آنان از بردگی استکبار جهانی، سهیم باشند. بنابراین امام(ره)، روش مبارزه را پایه گذاری کردند تا آزادی از استکبار نظام جدید بین المللی ممکن شود مگر نه اینکه پروردگار ما، پروردگار تمامی مردم می باشد و تنها خدای مسلمانان نیست؟ ما خدا را برای خودمان مصادره نمی کنیم همانگونه که بنی اسرائیل چنین کردند و دیگران گوساله هایی به شکل بشر تلقی شدند که می شد آنها را کُشت، غارتشان کرد و آواره شان نمود.

اگر بخواهیم یکی از بزرگترین مواضع انقلابی و انسانی را در این عصر ذکر کنیم، موضعی است که امام در برابر سازمان ملل متحد و شورای امنیت اتخاذ کرد و هر دو را ابزار استکبار جهانی و شیطان بزرگ نامید،  بطوریکه نه پیش و نه پس از آن، هیچ مسئول سیاسی یا رهبر حکومتی،  جرأت اتخاذ چنین موضعی را نداشته است. دولتی عربی را می بینیم که در میان اعراب، تنها کشوری است که مذاکره با دشمن صهیونیستی را رد می کند؛ یعنی همان موضع استراتژیک جمهوری اسلامی را در پیش گرفته است اما می بینیم این کشور از سوی استکبار جهانی محاصره می شود و ملتی مسلمان را در کنار ائمۀ طاهرین کربلا و نجف و بغداد شاهد هستیم که گرسنگی می کشند و می میرند و به نام ملل متحد بمباران می شوند و برادران عرب و مسلمان از برادر می خواهند که قطعنامه های بین المللی را بپذیرند تا محاصره شان برطرف شود؛ و این، همان روشی است که امام(ره) آن را محکوم کردند.

ما نه تنها با این روند موافق نیستیم، بلکه موضع رهبران عرب را تحقیر می کنیم که با راهنماییهای ارباب امریکایی خود، چه با رغبت و چه از روی ترس، از اصول دینی و ملّی سر باز زدند و خواهان قوانین بین المللی دو پهلو می باشند و نمی دانند که روی آوردن به صهیونیسم بزرگترین گناه است.

ما به برادران عزیزمان که نظام اسلامی را آغاز کردند چه بگوییم که به آرا و دستورات محاصره عراق که در مخالفت واضح شرعی می باشند باز می گردند؟ به امام خمینی (قده) چه بگوییم. آیا جرأت داریم با مواضعی که مخالف نظر و اندیشۀ ایشان می باشد با ایشان روبرو شویم؟ به امام علی بن ابیطالب(ع) چه بگوییم که به قیصر روم نوشت و او را نسبت به آتش افروزی میان مسلمانان تهدید نمود و فرمود: به خدا سوگند اگر خیال جنگ به سرت بزند تحت پرچم یاورم برای جنگ با تو حرکت می کنم.

آیا عاقلانه است که از عراق بخواهیم در برابر قطعنامه های سازمان ملل متحد - که امام(ره) را ابزاری در دست شیطان بزرگ می دانست – تسلیم شود؟ چگونه چنین چیزی از انقلاب بر می آید؟ آیا می شود در ظاهر به امریکا ناسزا بگوییم و در باطن از غیر خدا بترسیم؟ آیا عاقلانه تر است که خون در رگ نمایندگان مجلس روسیه (دوما) به جوش بیاید و نمایندگان سوار بر هواپیما شوند تا محاصره را بشکنند اما برادران ما آنها را بازگردانند چون هواپیمای آنها از سازمان ملل متحد اجازه ندارد؟! با توجه به اینکه قطعنامه های سازمان ملل شامل محاصرۀ هوایی نمی شود، این تحریمها،  خواستۀ امریکاست که کشورهای عربی و برخی کشورهای اسلامی آن را اجرا می کنند. آیا ما وصیت نامۀ امام را فراموش کرده ایم که در قسمتی از آن،  ایشان اصول سیاست خارجی را مشخص کرده اند و این سخنان نشان می دهد که ایشان آینده را می دیدند. آیا ایشان در اوج اختلاف با عراق نفرمودند که اگر با صدام هم سازش کنیم ممکن نیست که با آل فلان (آل سعود) سازش کنیم؟ امّا پس از امام(ره) سیاست ایشان به عکس اجرا شد.

کسی که ادعای محبت به امام را دارد باید عملکرد ها و مواضع ایشان را پیاده کند. در غیر این صورت مانند بسیاری از افراد تارک الصلوة می شویم که نماز نمی خوانند اما خود را بیشتر از افراد نمازگزار، دوستدار خدا می دانند. به گمان من، اگر امروز امام(ره) در میان ما بود، محاصرۀ عراق و اشغال نظامی خلیج فارس از سوی امریکا انجام نمی شد بلکه جبهه ای ضد صهیونیستی، بدون توجه به اختلافات داخلی متشکل از ایران، عراق، سوریه و لبنان به وجود می آمد و اردن را نیز به جای اینکه جذب صهیونیسم شود،  به سوی خود متمایل می کرد و مبارزه و جهاد در این سنگر شکل می گرفت و امام بسیاری از یاران خویش را به حضور در این صحنه فرا می خواند. هر طفل خردسال نیز می داند که دو جبهۀ اصلی مبارزه با اسرائیل، ایران و عراق می باشند که همواره از موضع ملی و اسلامی، نشستن بر سر میز مذاکره با دشمن صهیونیستی را محکوم کرده اند.

آیا با سازمانهایی که پیشنهادهای مسالمت آمیزشان چیزی جز دستوراتِ سازمان ملل نیست، همکاری می کنیم؟ در حالی که همین سازمانها، آتش افروز جنگ اول خلیج فارس (جنگ ایران و عراق) بودند؟ آیا در مقابل عراق و بیست میلیون جمعیت گرسنه اش چهره در هم می کشیم و انتظار داریم عراق خیلی زود قطعنامه های سازمان ملل امریکایی را بپذیرد؟

برای چه؟ تااینکه خودمان هم پس از آن، این دستورات طاغوتی را بپذیریم؟ وا اماما! وا اماما!

باز گردیم به موضوع؛ جایگاه امت اسلامی در معادلات بین المللی و نقش مستضعفان در ایجاد تحول دو موضوعی است که فرا روی امام(ره) قرار داشتند ما امروزه شاهد هستیم که مسألۀ جهانی شدن در واقع به نفع سرمایه داری و شرکتهای چند ملیتی است و نه در راستای منافع بشریت دیدگاه مترقی امام را می بینیم که با بیانی نو عنوان کردند که امت اسلامی باید در قلب اردوگاه مستضعفان جهان قرار گیرد و این مسأله را حتی پیش از سقوط مارکسیسم بیان کردند.

مستضعفان جهان پس از سقوط دولت مارکسیستی، حتی اندیشه های غربی مخالف با طغیان سرمایه داری را بی فایده یافتند و غیر از اسلام، هیچ مکتب فکری متکاملی دربارۀ خدا و هستی و انسان و زندگی و دفاع از محرومان، باقی نماند.

از مهمترین پایه های مبارزه این است که انسان نقشۀ فکری دیگران را بخواند و دیدگاه آنها را نسبت به انسان و هستی و زندگی تحلیل نماید و نقاط اشتراک و اختلاف در دیدگاهها را مشخص کند. اگر این دیدگاهها منطبق بود آن را بپذیرد و اگر متفاوت بود، با آن مخالفت نماید. در این صورت حتی استفاده از شعارهای زیبا مثل حقوق بشر، حفاظت محیط زیست، بهبود امکانات زندگی و حقوق زنان و کودکان و رشد اجتماعی و حمایت از استقلال فکری نیز نمی تواند پوششی بر محتوای پلید استعمار باشد. مهمترین امر در مبارزه علیه استبداد جهانی، آزادی و رهایی از بندگی است.

هر کس آزادی فکر و اندیشۀ خود را تسلیم حاکمان کند، هنگامی که کشورش تحت اشغال قدرت بیگانه در آید برای دفاع از آن بر نمی خیزد. برده، برده است، اما انسان آزاده، تحمل غل و زنجیر را ندارد، هر چند که غل و زنجیر از طلا باشند.

حرکت و توسعه چگونه بدون ابداع میسر است؟ آیا بدون نقد و بررسی می توان دست به ابتکا زد؟ و چگونه نقد، بدون آزادی کامل اندیشه برای تفکر و بحث جهت دستیابی به حقیت امکان پذیر خواهد بود؟ مگر اینکه آگاهی عمومی به وجود بیاید و معرفت اجتماعی رشد کند، نه اینکه شعار آزادی لقلقۀ زبان شود و عقل و شعور از بین برود و آزادی شهوات مطرح شود، شهوات بر عقل مسلط گردد و اشرف مخلوقات تبدیل به اسف  سافلین شود.

در قرن گذشته، استعمار و شرکای اقتصادی آن، آشکارا به ما هجوم آوردند، اما در آستانۀ قرن بیست و یکم، استعمار و هم پیمانانش مجدداً با روشها و سیاستهای جدید و پنهان به ما رو کرده است و ما در مقابل آن،  هیچ دفاعی انجام نداده ایم، بلکه مخالفتها، تنها در حد شعار بوده است.

ما برای رویارویی با استعمار آماده هستیم، اما در محور نظامی سست و پراکنده بودیم نهایت تلاش ما، ملی گرایی بود که در برابر ظاهر این تهاجم مقاومت می کرد، اما هویت خود را از فرهنگ غرب گرفته بود. از دیدن رزم ناوهای جنگی، به خشم می آمدیم، اما برای ارباب آن؛ یعنی صندوق بین المللی پول و محتکران بازار تحت شعار تجارت آزاد، چنین احساس ندارند.

استعمارگران در برابر شعار «استعمار باید نابود شود» مقاومت می کنند سیاستهای استعماری، محیط زیست، مسکن، رشد اجتماعی و امور اقتصادی و حقوق انسانی و غیره را می بلعد. از جمع کنندگان ثروتهای جهان مستضعف و غارت شده حمایت می کنند و به پایکوبی می پردازند.

کالاهایی که فروش آنها چندین برابر قیمت اولیه برایشان سودآوری دارد و هیچ کس کمک نمی کند که ازساخت این کالاها الگوبرداری شود.

برادران عزیز!

در دقایق اندک و ارزشمند باقی مانده، همت بلند شما را برای ذکر مفاهیم کلیدی مبانی جهانی تفکر انسانی که برگرفته از بلندنظری اسلام و صفای مسیحیت می باشد، به یاری می طلبم. سخن گفتن دربارۀ رویارویی مبانی انسانی با نظام بین المللی که دشمن خدا و انسان است، به ساعتها وقت نیاز دارد. آگاهی و هوشیاری کامل شما و اهمیت دستاوردهای مقاومت لبنان را برای بیان این موضوعات به یاری می طلبم.

عامل پیروزی لبنان، ایجاد اتحاد و تفاهم میان اندیشه های گوناگون در فضایی آکنده از آزاد اندیشی بود. لبنانی که می خواهد نمونه و الگو باشد و در منطقه بر دشمنان پیروز گردد. لبنان آمادگی دارد تا سحر و جادوی ساحران را از طریق وحدت بخشیدن به انسان و جامعه به خودشان بازگرداند. به همین دلیل «لبنان سیاه» که خواستۀ دشمنان بود، به «لبنان نورانی» تبدیل می شود. لبنانی که جایگاه اندیشه و نورِ است و نمونه ای برای وحدت منطقه که وحدتی مبتنی بر تنوع و کثرت است، می خواهیم.

از اینجا نور مورد انتظار می جوشد، رسالتی استوار بر مبانی توحید که خدا، پروردگار تمامی مردم است و نه فقط خدای بنی اسرائیل. در اسلام،  انسان خلیفۀ خداست و به قولِ مسیحیت صورت زندۀ خدا در زمین می باشد. انسان آنچه که در داروینیسم ادعا می شود نیست. یعنی اندیشه ای که بقا را شایستۀ قدرتمندان می داند و زندگی را برای مستضعفان تحریم می کند.

انسان زیر بنای هستی است، نه طبیعت که در تسخیر انسان می باشد.

از بین بردن فقر که در رأس مشکلات زندگی می باشد، نیاز به برنامه های گسترده دارد. برای نجات زندگی مردم، باید فقر را از بین برد. نه اینکه فقرا را ازبین ببریم، تا طبیعت به عنوان یک کالا برای ثروتمندان باقی بماند! منابع طبیعی برای حیوانات محدود است، اما برای انسانی که ارادۀ خدادادی او را از سایر موجودات زنده متمایز می سازد، چنین نیست. هرگاه انسان از زمینه ای به زمینۀ دیگر برود، عرصه ای جدید در مقابلش ظاهر می شود. تا فرمان خدا که در انجیل و قرآن دربارۀ پیشرفت و آبادانی زمین آمده است، اجرا شود. یگانگی خدا در نزد همۀ انسانها، مساوات میان آنها و دور کردن آنان از بردگی را ضروری می سازد. مهمترین ابزار استثمار و بردگی، بهره و ربای اموال است که خون بیش از دو سوم جمعیت جهان را می مکد و آنها را به سوی نابودی می کشاند نخستین حق مصرف کنندگان این است که به دور از احتکار و بازار سیاه، به کالای مورد نظر خود دست یابند. و افراد محتکر نباید مانع حمایت از مصرف کنندگان باشند. تلاش انسان و ابداعات او شرط اساسی در ایجاد ثروت و تمدّن است. انسان بندۀ سرمایه نمی باشد. حق ملتها در تعیین سرنوشت، بر حق فرد در تغییر دادن ساختار جامعه در راستای منافع خود، مقدم است. خانواده، جامعه ای است که حمایت از ارزشهای آن ضروری است. گام نهادن در قرن بیستم و یکم اقتضا می کند این حقیقت را دریابیم که در دنیای معاصر، درگیری های موجود در عرصۀ جغرافیای سیاسی به دو حوزۀ اصلی تقسیم می شود:

کسانی که موافق منافع انسان هستند و کسانی که علیه انسان هستند؛  یا به عبارت دیگر، جریان مستضعفان و مستکبران، همانگونه که نمایندۀ جناب کاردینال صفیر در قسمتی از سخنرانی ارزشمند و جذاب خود در افتتاحیه کنگره بیان کردند و بسیار خرسندم که تمام سخنان ایشان، بیانگر موضع و نظر من هم بود.

 

منبع: رویارویی با تهدیدات معاصر در اندیشۀ امام خمینی(ره)، ج 2، ص 23.



*. پژوهشگر در زمینه مسائل جهان اسلام از کشور اردن

[1] نحل، 120.

[2]. سبأ، 24 

انتهای پیام /*