امام خمینی(س) و بنیادهای علمی انقلاب اسلامی

کد : 155590 | تاریخ : 11/04/1396

‏ 

امام خمینی(س) و بنیادهای علمی انقلاب اسلامی

 حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی

‏ ‏

‏این دهۀ جشن انقلاب اسلامی، و این سال را که به مناسبت یکصدمین‏‎ ‎‏سالگرد میلاد امام خمینی(س) «سال امام» نامگذاری شده است، به شما‏‎ ‎‏و تمامی مستضعفان و مسلمانان آزادیخواه تبریک عرض می کنم.‏

‏     قرن بیستم را می توان قرن «انقلابهای بزرگ» نامید. قرنی که از همان‏‎ ‎‏سالهای نخست تا پایان آن، انقلابها و نهضتهای مختلفی را در گوشه و کنار‏‎ ‎‏دنیا به خود دیده است. انقلاب مشروطیت در ایران، انقلاب اکتبر روسیه،‏‎ ‎‏انقلاب مائوتسه تونگ در چین، و جنبشهای کوچک و بزرگ دیگر در‏‎ ‎‏سایر نقاط جهان، گواه زنده ای بر این حقیقت می باشند.‏

‏     علاوه بر انقلاب مشروطیت، ایدئولوژی مارکسیسم و به تبع آن‏‎ ‎‏حرکت به سوی کشمکشهای طبقاتی، تمامی انقلابها و نهضتها نکات‏‎ ‎‏مشترک و بسیار مهمی داشتند. در حقیقت، ساختار و هدف اصلی‏‎ ‎‏انقلابهای مذکور، وجود نظریه ای خاص دربارۀ منافع اقتصادی انسان و‏‎ ‎‏حکومتی عاری از مذهب و معنویت است. چنانکه انقلاب کبیر فرانسه با‏‎ ‎‏نظریۀ مدرنیته در دوران روشنفکری، راه نوینی را برای انسان، جامعه و‏‎ ‎‏دنیا هموار کرد. این نظریه در قالب ایدئولوژی غربی ظاهر شد و اساس آن‏‎ ‎

‎[[page 1]]‎

‏بر پایۀ مادی گرایی استوار بود. سوسیالیستها شعار مساوات اجتماعی‏‎ ‎‏سردادند و حضور خود را در نهضتهای مذکور به اثبات رساندند، ماهیت‏‎ ‎‏آن بر اساس مادی گرایی و نفی معنویت استوار بود. در حقیقت، انسان‏‎ ‎‏قرن بیستم با زیر پا گذاشتن اصول عقیدتی، معنوی و دینی، تلاشهای‏‎ ‎‏جامعی را آغاز کرد تا تعریف کاملاً جدیدی را از جامعه، تاریخ و انسان‏‎ ‎‏ارائه دهد و نظام سیاسی خود را بنیان نهد. همۀ این تحولات بر این باور‏‎ ‎‏تکیه داشت که دین، افیون توده ها و مخالف پیشرفت و رفاه مادی در امور‏‎ ‎‏مختلف زندگی است.‏

‏     در دهه های پایانی قرن بیستم، یعنی در سال 1979 میلادی،‏‎ ‎‏شکل گیری انقلاب اسلامی با ویژگیهای منحصر به فرد خود، تعریف‏‎ ‎‏جدیدی از انسان، جامعه و جهان ارائه داد. انسان دو بعدی، با اعتماد و‏‎ ‎‏تکیه بر جنبه های معنوی خود و با تأکید بر حکومت سیاسی مبتنی بر دین‏‎ ‎‏و با مد نظر قرار دادن ارزشهای اخلاقی و عرفانی، در آخرین انقلاب‏‎ ‎‏میلیونی چنان نقشی را ایفا کرد که به لحاظ دارا بودن خصوصیات بارز، از‏‎ ‎‏نهضتها و انقلابهای دیگر متمایز است. در حقیقت سایر انقلابها به سبب‏‎ ‎‏برتریهای مادی خود، اصالت و ماهیت خود را در نفی ارزشهای روحانی‏‎ ‎‏و معنوی و دوری از دین و مذهب می دانستند و دین و اهداف و اصول‏‎ ‎‏دینی را عامل عقب ماندگی ملتها، و آزادی انسانها را مرهون دوری از‏‎ ‎‏مذهب و آداب و سنن مذهبی تصور می کردند. در مقابله با چنین افکار و‏‎ ‎‏عقایدی، در اواخر این قرن، انقلابی به وقوع پیوست که ریشه در مبدأ‏‎ ‎‏وحی و ارزشهای برخاسته از آن، و تأکید بر دین و پایه های عقیدتی‏‎ ‎‏آن داشت. این انقلاب در عرصۀ نظریه های مختلف، تئوری جدیدی را‏‎ ‎‏ارائه داد.‏


‎[[page 2]]‎‏  

  بنیانگذار این تئوری جدید که این نهضت عظیم مردمی را رهبری‏‎ ‎‏می کرد، از متن یک محیط دینی قیام نموده و خود، یکی از علمای برجستۀ‏‎ ‎‏دینی و از فقهای ممتاز بود.‏

‏     انقلاب اسلامی ایران با روش پر افتخار خود نشان داد که دین و‏‎ ‎‏مذهب به معنای واقعی خود، نه تنها افیون توده ها نیست، بلکه بیشترین‏‎ ‎‏توانایی را برای اصلاح جامعه و تاریخ بشری دارد.‏

‏     در اینجا یک سؤال مهم و اساسی به ذهن انسان خطور می کند و آن‏‎ ‎‏اینکه، رمز این ویژگی مهم انقلاب اسلامی ایران چیست؟ چرا که تفکر‏‎ ‎‏دینی و نتایج معنوی آن، چنان طوفان عظیمی به پا کرد که نه تنها بر ایران و‏‎ ‎‏عالم اسلام، بلکه در تمام روابط جهانی و نقاط مختلف دنیا تأثیرات‏‎ ‎‏عمیقی ایجاد کرد.‏

‏     پاسخ این سؤال را می توان در نقش معجزه آسای اندیشۀ دینی و نتایج‏‎ ‎‏معنوی آن جستجو کرد؛ چرا که انقلاب اسلامی ایران برخلاف انقلابهای‏‎ ‎‏سیاسی ـ اجتماعی دیگر، یک انقلاب تاریخی است. هدف جنبشهای‏‎ ‎‏سیاسی، فقط ریشه کن کردن قدرتهاست و هدف اصلی تحولات‏‎ ‎‏اجتماعی، جایگزین کردن جامعۀ انقلابی با جامعه سیاسی ـ اجتماعی‏‎ ‎‏دیگر است، در حالی که انقلابهای تاریخی بر فلسفه و تفکر انقلابی خارج‏‎ ‎‏از مرزهای زمان و مکان تأکید دارد. حقیقت این است که انقلابهای‏‎ ‎‏تاریخی به این دلیل که حامل پیام جامعی هستند به آنها «انقلابهای ماورای‏‎ ‎‏زمان و مکان و قوم» می گویند. پیام انقلاب اسلامی در حقیقت مخالف‏‎ ‎‏انقلاب فرانسه بود؛ در نتیجه پیامد آن دو انقلاب، با یکدیگر اختلاف‏‎ ‎‏داشت. پیام انقلاب اسلامی، پیام دیانت، ایمان کامل، معنویت، نجات و‏‎ ‎‏رهایی از ظلم و ستم بود که مبارزه با بی عدالتیها، رشوه خواریها و در‏‎ ‎

‎[[page 3]]‎

نتیجه هلاکت و نابودی دشمنان دین و آزادی را با خود به همراه داشت.‏‎ ‎‏این پیام برای همۀ انسانها، نسلها، همۀ زمانها و مکانهای تاریخ می باشد.‏‎ ‎‏امام خمینی(س) می فرمایند:‏

برای من مکان مطرح نیست. آنچه مطرح است مبارزه بر ضد ظلم است. هر‎ ‎جا بهتر این مبارزه صورت بگیرد آنجا خواهم بود.‎[1]‎

‏ ‏

امام خمینی(س) احیاگر تفکر دینی

‏اسلام همانند دیگر ادیان الهی، همیشه در معرض تحریف و تخریب‏‎ ‎‏جاهلان و دشمنان مخالف پیشرفت و ترقی بوده است و خواهد بود.‏‎ ‎‏کاملاً واضح است که هر فلسفه، بویژه تفکر دینی، با قدرت اندیشه و‏‎ ‎‏ترویج آن به همان اندازه که در صورت اجرای صحیح و کامل،‏‎ ‎‏اصلاح کننده است، حالت تحریف شدۀ آن باعث هلاکت و نابودی و‏‎ ‎‏بردگی می شود. درعرصۀ تفکر اسلامی دیدگاه امام خمینی(س)، ریشه ها‏‎ ‎‏و بنیادهای فکری انقلاب اسلامی، اصلاح و به دیگران ابلاغ شد. امام‏‎ ‎‏خمینی(س) عقیده داشتند که سیاست برگرفته از دین است و جهاد و‏‎ ‎‏انقلاب و پایه های آنها از بندهای مهم اصول اسلامی هستند.‏

‏     با توجه به دیدگاه امام، جهاد علیه ظلم و ستم و استکبار و استثمار و‏‎ ‎‏بی عدالتیها، وظیفۀ شرعی هر مسلمان است. به تعبیر امام خمینی(س)،‏‎ ‎‏اندیشه و طرز تفکر اسلامی، ضامن حاکمیت و قدرت انسان در تمامی‏‎ ‎‏عرصه های مادی و معنوی است. امام در بازگرداندن و سوق دادن‏‎ ‎‏مسلمانان به سمت اسلام واقعی و اصیل، تلاشهای بسیار جامع و‏‎ ‎


‎[[page 4]]‎

‏گسترده ای کردند. بر طبق نظر ایشان، اسلام ناب، اسلامی است که‏‎ ‎‏آگاهی، آزادی و عدالت اجتماعی را شامل باشد، دعوت به جهاد علیه‏‎ ‎‏استکبار و ظالمان در اسلام یک امر عمومی است. اسلام خالص، یعنی‏‎ ‎‏اسلام محرومان و مستضعفان و پابرهنگان؛ و اسلام امریکایی، اسلام‏‎ ‎‏ستمگران و مستکبران است. امام خمینی(س) اسلام حقیقی را احیا‏‎ ‎‏کردند و روح آن را نه تنها در رگ و پی ملت و جامعۀ ایران، بلکه در‏‎ ‎‏سراسر جهان اسلام گسترش دادند؛ و بدین ترتیب انقلاب اسلامی شکل‏‎ ‎‏گرفت و ماهیت یافت.‏

‏     پایه و اساس احیای تفکر دینی، کوشش برای ترویج دین در کل جامعه‏‎ ‎‏است و چیزی جز آن نیست. همچنین احیای دین باعث هوشیاری و‏‎ ‎‏بیداری متدینین و برپایی یک نهضت مردمی اجتماعی برای از بین بردن‏‎ ‎‏ظلم و ستم و بی عدالتیها، و برپایی عدالت و انصاف در شئونات مختلف‏‎ ‎‏زندگی می شود.‏

‏     بر طبق نظر امام خمینی(س) دین، مسئول هدایت و ارشاد انسانها در‏‎ ‎‏تمام جنبه های مختلف زندگی آنهاست. ایشان جدایی دین از سیاست را‏‎ ‎‏باعث زوال دین واقعی و اصیل می دانند؛ چرا که این اندیشه در حقیقت از‏‎ ‎‏جانب مستکبران جهانی، استثمارگران کشورهای اسلامی، حکومتهای‏‎ ‎‏وابسته و غربزده و گماشته های رشوه خوار و خودفروش شیوع و گسترش‏‎ ‎‏یافته است. حضرت امام خمینی(س) در این باره می فرمایند:‏

این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و‎ ‎سیاسی دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کرده اند. این را بی دینها‎ ‎می گویند؛ مگر زمان پیغمبر اکرم(ص) سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در‎ ‎آن دوره عده ای روحانی بودند و عدۀ دیگر سیاستمدار و زمامدار؟... این‎ ‎


‎[[page 5]]‎

حرفها را استعمارگران و عمال سیاسی آنها درست کرده اند تا دین را از‎ ‎تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعۀ مسلمانان برکنار سازند، و ضمناً علمای‎ ‎اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی و استقلال جدا کنند. در این صورت‎ ‎می توانند بر مردم مسلط شده و ثروتهای ما را غارت کنند. منظور آنها همین‎ ‎است.‎[2]‎

‏    ‏‏مختصر اینکه، دیدگاه سیاسی امام خمینی(س) هرگز جدا از دین‏‎ ‎‏نیست. افکار ایشان یک جایگاه خاص و مهمی دارد. سرچشمۀ سعادت‏‎ ‎‏دنیوی و اخروی، و منبع احکام ظاهری، باطنی، مادی و معنوی، دین‏‎ ‎‏است؛ و به طور کلی دین، مسئول بیان همۀ حقایقی است که مربوط به‏‎ ‎‏سعادت انسان می باشد.‏

‏     از سوی دیگر، اسلامی که مبلّغ آن امام خمینی(س) هست، دینی‏‎ ‎‏است که شایستگی و صلاحیت هدایت و ارشاد مردم را در شئونات‏‎ ‎‏مختلف زندگی آنها به طرز معقول و خردمندانه ای ثابت می کند و توانایی‏‎ ‎‏سنجش ظرفیت مردم و حفظ منافع موجود را دارد. امام خمینی(س) به‏‎ ‎‏عنوان یک اندیشمند آگاه و مردم شناس هر گونه کج اندیشی و انحراف را‏‎ ‎‏باطل، و آن را مانع رشد و ترقی سیاسی و اجتماعی دین می دانند. ایشان‏‎ ‎‏پایۀ اجتهاد اصیل را بنا نهادند که این مسأله گره گشای بسیاری از مسائل و‏‎ ‎‏مشکلات مربوط به شناخت واقعیات و حالات عینی و عناصر زمان و‏‎ ‎‏مکان شده است.‏

‏     امام خمینی(س) دین را به عنوان یک نظام جاویدان و نجاتبخش‏‎ ‎‏می شناسند، دینی که به عدالت، آزادی و استقلال و خودمختاری دعوت‏‎ ‎

‎[[page 6]]‎

می کند؛ نه خلاف آنها. امام از اسلامی سخن می گویند که پاسدار حقوق‏‎ ‎‏اساسی مردم، حافظ و امین مکارم انسانی و حامی آزادی و عدالت‏‎ ‎‏اجتماعی است و این خود یکی از بهترین ویژگیهای اسلام در صحنۀ‏‎ ‎‏سیاست است که به جای مقابله با حقوق طبیعی انسانها، نگاهبان و‏‎ ‎‏خواستار آن است. امام در این باره می فرمایند:‏

و مطمئن باشید آنچه صلاح جامعه است، در بسط عدالت و رفع ایادی ظالمه‎ ‎و تأمین استقلال و آزادی و جریانات اقتصادی و تعدیل ثروت به طور عاقلانه‎ ‎و قابل عمل و عینیت، در اسلام به طور کامل می باشد و محتاج به تأویلات‎ ‎خارج از منطق نیست.‎[3]‎

‏ ‏

امام خمینی(س) پیشوای راستین وحدت اسلامی

‏حضرت امام خمینی(س) به «وحدت» و «جهاد» مبتنی بر ایمان و ترویج‏‎ ‎‏آرمانها و مقاصد دینی اعتقاد راسخ داشتند و به «وحدت» در عرصه های‏‎ ‎‏مختلف بخصوص «وحدت عالم اسلام»، و «جهاد» بویژه جهاد علیه نظام‏‎ ‎‏استکباری تأکید می ورزیدند. اگر چه مذهب تشیع در ایران نفوذ زیادی‏‎ ‎‏داشت و جوهر اصلی این انقلاب در پرتو این مکتب شکل گرفته بود؛ اما‏‎ ‎‏این انقلاب نه تنها یک الگو و نمونۀ کامل برای شیعیان بود، بلکه امواج‏‎ ‎‏خروشان این نهضت انقلابی، جهان اسلام را فرا گرفت و تمام نقشه ها و‏‎ ‎‏توطئه های دشمنان اسلام را نابود کرد و قلوب همۀ مسلمانان جهان را به‏‎ ‎‏سوی خود معطوف داشت؛ چرا که این انقلاب یک انقلاب اسلامی بود و‏‎ ‎‏در دامان مکتب روح افزایی چون اسلام پرورش یافته بود.‏


‎[[page 7]]‎‏ 

    امام خمینی(س) در سخنرانیهای خود همواره مردم را به استقلال،‏‎ ‎‏آزادی و وحدت و اتحاد با یکدیگر دعوت می کردند. بخصوص به اتحاد و‏‎ ‎‏برادری با یکدیگر برای نجات و رهایی از استکبار و استثمار و زمینداران‏‎ ‎‏داخلی اصرار می ورزیدند؛ و آن را امری ضروری می دانستند. ایشان در‏‎ ‎‏این باره می فرمایند:‏

اگر مسلمانان به دستورات اسلامی رفتار کنند و وحدت کلمۀ خود را حفظ‎ ‎نمایند و از اختلاف و تنازع که مایۀ شکست آنهاست دست بکشند، در سایۀ‎ ‎پرچم «لا اله الاّ الله » از تجاوز دشمنان اسلام و جهانخواران مصون خواهند‎ ‎شد، و دست شرق و غرب را از بلاد عزیز مسلمین قطع خواهند کرد، زیرا هم‎ ‎عدۀ اینها فزونتر و هم ذخایرشان بی پایان است. و از همه بالاتر قدرت‎ ‎غیرمتناهی خداوند پشتیبان آنان است، و قدرتهای بزرگ به اینان محتاج‎ ‎هستند.‎[4]‎

‏    ‏‏از نظر امام خمینی(س) «وحدت» معنای وسیع و گسترده ای دارد. به‏‎ ‎‏طور کلی، اتحاد مسلمانان و مستضعفان برای حصول ترقی و کمال و‏‎ ‎‏اهداف جامع دین و مهمتر از همه، اتحاد امت اسلامی علیه مستکبران‏‎ ‎‏جهان در صورت توجه به اصول مشترک و آرمانهای جوامع مسلمان،‏‎ ‎‏امکانپذیر خواهد بود.‏

‏     از دیدگاه امام خمینی(س) تلاش و کوشش اسلامی، زمانی به ثمر‏‎ ‎‏می نشیند که تمام گروهها و طبقه ها به دو رکن مهم و اساسی؛ یعنی‏‎ ‎‏«اسلام» و «وحدت» پایبند باشند؛ و در این مسأله با یکدیگر همدل و‏‎ ‎‏همصدا باشند. به نظر امام این دو عامل نقش بسیار مهم و اساسی را در‏‎ ‎


‎[[page 8]]‎

نجات و رفاه امت اسلامی دارد.‏

‏     از رهنمودهای امام کاملاً واضح است که با در نظر گرفتن اختلافات‏‎ ‎‏مذهبی در امت اسلامی، درخواست اتحاد، اتحاد عقاید و مذاهب‏‎ ‎‏نیست؛ بلکه هدف اصلی ایشان، اتحاد سیاسی امت واحدۀ اسلامی است‏‎ ‎‏که این اتحاد با عمل به مشترکات مسلکها و اصول کلی دین حاصل‏‎ ‎‏می شود.‏

‏     نکتۀ مهم دیگر در تئوری و مکتب عملی امام خمینی(س) ـ که از‏‎ ‎‏اهمیت ویژه ای برخوردار است ـ این است که اتحاد برای حصول مقاصد‏‎ ‎‏سیاسی انقلاب اسلامی، یک تأکید یا حربۀ مصلحتی نبود، بلکه تأکید این‏‎ ‎‏شخصیت بزرگوار بر «وحدت کلمه» به مفهوم کامل دینی بود؛ چرا که‏‎ ‎‏ایشان محفوظ و مصون ماندن از هر گونه اختلاف در جامعه و امت‏‎ ‎‏اسلامی را یک وظیفۀ شرعی و الهی تصور می کردند.‏

‏ ‏

امام خمینی(س) مجاهد طلایه دار جنگ با استکبار

‏یکی از مهمترین و بارزترین مراحل نهضت، جهاد علیه ظلم،‏‎ ‎‏بی عدالتی، استثمار و تبعیض رفتاری است که حضرت امام برای مبارزۀ با‏‎ ‎‏آن در سطح جهان بخصوص عالم اسلام، عزم خود را جزم کردند. ایشان‏‎ ‎‏تمام توان خود را به کار بردند تا پرده از حقیقت و ماهیت شبکۀ‏‎ ‎‏جامع نظام استکباری و استعماری جهانی بردارند؛ و توطئه های‏‎ ‎‏بیشرمانه و شیطانی آنها را ـ که در گذشته و حال بر ملت مظلوم و‏‎ ‎‏محروم و مستضعف روا می داشتند ـ رسوا کنند. ایشان در این راستا‏‎ ‎‏می فرمایند:‏

سازش با ظالم، ظلم بر مظلومین است، سازش با ابرقدرتها، ظلم بر بشر است.‎ ‎


‎[[page 9]]‎

آنهایی که به ما می گویند سازش کنید، آنها یا جاهل هستند یا مزدور. سازش با‎ ‎ظالم، یعنی اینکه دست ظالم را باز کن تا ظلم کند. این خلاف رأی تمام‎ ‎انبیاست.‎[5]‎

‏    ‏‏امام به خوبی می دانستند که مستکبران جهانی با شبکه های گسترده و‏‎ ‎‏وسیع خود، تمام دنیا را احاطه کرده به طوری که باور نجات و رهایی از‏‎ ‎‏زیر سلطۀ آنها برای محرومان و مستضعفان سخت و دشوار شده بود.‏‎ ‎‏ملتهای برده و مستضعف، گویا ظلم و بی عدالتی را تقدیر قطعی و مسلّم‏‎ ‎‏خود می دانستند و بردگی و اسارت در حیطۀ قدرت مستکبران جهان را به‏‎ ‎‏عنوان یک ضرورت مهم برای بقای زندگی خود و جامعه پذیرفته بودند.‏‎ ‎‏امام می دانستند که باید قبل از هر چیز ملل محروم را از خواب غفلت‏‎ ‎‏بیدار کنند و آنها را از یأس و ناامیدی شدید نجات دهند؛ و این کار فقط با‏‎ ‎‏تحقیر نظام استکباری و استعماری ممکن بود. باید به مستضعفان و جهان‏‎ ‎‏اسلام نشان داده می شد که نه تنها خلع سلاح شدن در برابر استعمار،‏‎ ‎‏آخرین راه حل نیست، بلکه غلبۀ کامل بر نظام استکباری هم ممکن است.‏‎ ‎‏بنابراین، امام خمینی(س) از همان آغاز قیام خود، علیه امریکا و‏‎ ‎‏شبکه های ابرقدرت جهان فریاد برآوردند و اهداف و آرمانهای والای‏‎ ‎‏خود را به طور واضح و آشکار بیان کردند. امام با جهاد خود این درس را به‏‎ ‎‏ملل مظلوم بخصوص مسلمانان دادند که تنها راه نجات و آزادی‏‎ ‎‏محرومان، جهاد علیه استکبار و مستکبران است. امام خمینی(س)‏‎ ‎‏محرومان و مستضعفان را برای گرفتن حقوق پایمال شدۀ خودشان بیدار‏‎ ‎‏کردند و آنها را به حفظ آبروی ملی و اسلامی خود دعوت نمودند. امام‏‎ ‎

‎[[page 10]]‎

خمینی(س) می فرمایند:‏

خواهران و برادران عزیز! در هر کشوری که هستید از حیثیت اسلامی و ملی‎ ‎خود دفاع کنید؛ و بی پروا در مقابل دشمنان خود، یعنی امریکا و صهیونیزم‎ ‎بین المللی و ابرقدرتهای شرق و غرب، بدون هیچ ملاحظه ای، از ملتها و‎ ‎کشورهای اسلامی دفاع کنید؛ و مظالم دشمنان اسلام را برملا کنید.

‏     ... و هوشیارانه نقشه های شوم جهانخواران بین المللی را ـ که در رأس‏‎ ‎‏آن امریکاست ـ افشا کنید.‏‎[6]‎

‏    ‏‏از سوی دیگر، امام خمینی(س) فرهنگ جهاد و شهادت را در بین‏‎ ‎‏مسلمانان و مظلومان جهان فروغ بخشیدند و به آنها باوراندند که باید علیه‏‎ ‎‏ظلم و ستم مبارزه کنند و در برابر آن تسلیم نشوند و حقوق پایمال شده و‏‎ ‎‏از دست رفتۀ خود را از آنها بگیرند. ایشان می فرمایند:‏

من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضۀ دفاع از‎ ‎مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم.

‏     قدرتها و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی یکه وتنها‏‎ ‎‏هم بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستی است‏‎ ‎‏ادامه می دهد.‏‎[7]‎

‏    ‏‏از طرفی، جهاد علیه شبکه های استعماری، و موضع غیر متزلزل و‏‎ ‎‏استوار امام، لرزه به اندام نظام استکباری و طرفداران آنها انداخت و نور‏‎ ‎‏امید، ایمان، آزادی و پیروزی را در دل مستضعفان، ناامیدان و‏‎ ‎‏تحقیرشدگان تاریخ روشن کرد؛ و این همان معیار جاذبه و دافعۀ شخصیت‏‎ ‎‏حضرت امام خمینی(س) است.‏


‎[[page 11]]‎‏    

نظام مستکبران جهانی تمام توان و قدرت و تجهیزات و تسلیحات‏‎ ‎‏خود را به کار گرفت و به تحریف افکار و آرمانهای امام راحل پرداخت. از‏‎ ‎‏سویی، موجی از آزادی، استقلال، حق طلبی، آرمان گرایی و نجات از ظلم‏‎ ‎‏و ستم استکبار در دل و جان مردم محروم و مستضعف جهان به خروش‏‎ ‎‏آمده بود و مسلمانان در پی حرکت به سوی حصول شخصیت و آبروی‏‎ ‎‏انسانی و اسلامی خود، رمز آزادی و استقلال را یافته بودند و به این باور‏‎ ‎‏رسیده بودند که این نعمتها مرهون اطاعت و پیروی از اسلام و اخلاق‏‎ ‎‏اسلامی و در پرتو جهاد علیه مخالفان عظمت، ترقی و سربلندی ارزشهای‏‎ ‎‏انسانی می باشد. آنها دریافتند که باید همیشه آماده باشند و در این راه‏‎ ‎‏هیچ ترس و واهمه ای را به دل راه ندهند. در حال حاضر، غرب به عنوان‏‎ ‎‏نگاهبان فرهنگ استکباری، با تمام توان و قدرت خود در برابر اسلام‏‎ ‎‏ایستاده است و به اسلام و مسلمانان به چشم دشمنان اصلی خود‏‎ ‎‏می نگرد؛ اما ملل مسلمان هم درس خوبی از امام آموخته اند و آن اینکه‏‎ ‎‏آنها می توانند با ایمان کامل، اتحاد و ایثار، عمارت بلندبالای استکبار و‏‎ ‎‏استثمار را فرو ریزند؛ و بر ویرانه های آن، بنای با شکوه آزادی و عدالت‏‎ ‎‏اجتماعی را استوار سازند.‏

‏     در اینجا بحث خود را با نظریه های فقهی و عرفانی امام خمینی(س)‏‎ ‎‏دربارۀ تشکیل انقلاب اسلامی ایران ادامه می دهم.‏

‏ ‏

ارکان فقهی انقلاب اسلامی

‏انقلاب اسلامی ایران را از هر زاویه ای که بنگریم، یک انقلاب خالص و‏‎ ‎‏ناب اسلامی است که تکیه بر دو رکن مهم و اساسی، یعنی «اسلام گرایی»‏‎ ‎‏و «ارزشهای اسلامی» دارد. انقلاب ما به خاطر رهبری منحصر به فردش‏‎ ‎

‎[[page 12]]‎

مبتنی بر فقه اهل بیت رسول الله (ص) است. این انقلاب در حقیقت‏‎ ‎‏انقلابی است که بنیادش بر فقه مکتب شیعه و علم کلام استوار است.‏‎ ‎‏برای بنده خیلی سخت است که در حضور اساتید محترم خود و دیگر‏‎ ‎‏دانشمندان و علمای بزرگوار از فقه بحث کنم؛ اما احساس می کنم که جا‏‎ ‎‏دارد در این سمینار علمی به جای بحث در مورد مسائل سطحی و ظاهری‏‎ ‎‏از مسائل اساسی انقلاب از دیدگاههای عمیق و پایه های اصلی آن‏‎ ‎‏صحبت شود.‏

‏     در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، مرحوم علامه آخوند‏‎ ‎‏خراسانی، اصول فقه را در کتاب نفیس خود ‏‏کتاب الاصول‏‏ تحریر فرمودند.‏‎ ‎‏ایشان یکی از بهترین علمای اصول فقه شیعه و از شاگردان مرحوم شیخ‏‎ ‎‏انصاری که یکی از بنیانگذاران علم اصول فقه و از احیاگران سنتهای‏‎ ‎‏جدید در علم اصول هستند، می باشند. همچنین ایشان از شاگردان‏‎ ‎‏مرحوم میرزای شیرازی بودند که با فتوای تاریخی خود، قرارداد میان‏‎ ‎‏ایران و انگلستان را منسوخ کردند. مرحوم آخوند خراسانی از اصطلاحی‏‎ ‎‏استفاده کردند که بعدها اثرهای عمیقی بر علم اصول گذاشت. ایشان‏‎ ‎‏چهارگونه حکم بیان فرمودند:‏

‏     «حکم اقتضایی، حکم انشایی، حکم فقهی و حکم تنجّزی»‏

‏     حکم اقتضایی، یعنی ضرورت حکم و عبارت از دلیل است؛ به عنوان‏‎ ‎‏مثال، می توان گفت که نماز یکی از احکام الهی است که در آن یک دلیل و‏‎ ‎‏مصلحت خاصی نهفته است؛ بنابراین، حکم نماز را اقتضایی گویند. این‏‎ ‎‏مصلحت یا دلیل، در حقیقت اعتقاد مذهب شیعه را اثبات می کند که تمام‏‎ ‎‏احکام، بر اساس مصلحت یا دلیلی آمده است. این را اینگونه هم می توان‏‎ ‎‏بیان کرد که هر آنچه خدا بر بندگانش واجب کرده است به خاطر حکم‏‎ ‎

‎[[page 13]]‎

اقتضایی در آن یک مصلحت شخصی نهفته است، و اگر کسی از کاری‏‎ ‎‏نهی شد به دلیل حکم اقتضایی در آن مفسده ای وجود دارد.‏

‏     نوع دوم، حکم انشایی است و زمانی این حکم اطلاق می شود که مولا‏‎ ‎‏بر بندۀ خود به خاطر مصلحت یا مفسده ای به طور انشایی به انجام دادن یا‏‎ ‎‏ندادن کاری، امر می کند و غیره.‏

‏     نوع سوم، حکم فقهی است؛ یعنی آنچه که فقه بر بنده (عبد) جاری‏‎ ‎‏می کند. هنگامی که مولا بر بندۀ خود به انجام دادن فعلی تأکید می کند، این‏‎ ‎‏حکم بر بنده فقه است. بنابراین، بنده مطیع انجام آن فعل می شود.‏

‏     نوع چهارم، حکم تنجّزی است. هنگامی که بنده حکم را می داند باید‏‎ ‎‏آن را به جا آورد. این تقسیم بندی باعث اختلاف شدید در نظریات‏‎ ‎‏مختلف شده است. شاگردان برجستۀ مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم‏‎ ‎‏نائینی، مرحوم آقا ضیاء عراقی، مرحوم ابوالحسن اصفهانی، مرحوم‏‎ ‎‏روحانی و مرحوم اصفهانی دربارۀ این موضوع خیلی بحث کرده اند که‏‎ ‎‏بعضی موافق آن بوده اند و برخی در آن اشکال کرده اند. خود مرحوم‏‎ ‎‏آیت الله امام خمینی(س) در آثار علمی خود با آن اختلاف کرده اند. با‏‎ ‎‏وجود بحث و مباحثۀ بسیار وسیع و گسترده بین فقها و علما، این‏‎ ‎‏تقسیم بندی تأثیرات عمیقی بر اصول علم شیعه گذاشته است. ما بدون‏‎ ‎‏بحث کردن در صحیح یا غلط بودن این گفتگو و بدون نقل نظر علمای‏‎ ‎‏بزرگ به آثار عمیقی که به خاطر این تقسیم بندی مترتب شده است، اشاره‏‎ ‎‏می کنیم:‏

‏     همان طور که بیان شد، حکم در مرحلۀ سوم واقع می شود و برای‏‎ ‎‏حکم، تنجّز شرط است؛ یعنی حکم در حق بنده فعلیت پیدا می کند. اگر‏‎ ‎‏بنده آن حکم را بداند و شعور این تکلیف را حاصل کند، در این صورت‏‎ ‎

‎[[page 14]]‎

حکم بر او منجز خواهد شد؛ یعنی اطاعت کردن آن، ثواب؛ و انجام ندادن‏‎ ‎‏آن، باعث عذاب خواهد بود. آن حکم بعد از درک شعور و آگاهی منجز‏‎ ‎‏خواهد شد.‏

‏     علما می گویند تنجّز، در حقیقت تکلیف و وظیفه است، فایدۀ آن بر‏‎ ‎‏جاهل و عالم هنگام اطلاق حکم حاصل می شود؛ به این دلیل که احکام‏‎ ‎‏برای جاهل و عالم مشترک است؛ یعنی همان طور که عمل کردن فعل بر‏‎ ‎‏عالم ضروری است، همین طور هم عمل به تکلیف و وظیفه بر جاهل لازم‏‎ ‎‏است؛ اما تفاوت بین جاهل و عالم، در درک منجز شدنِ حکم است. عالم،‏‎ ‎‏منجز شدن حکم را درک می کند؛ ولی جاهل، بجز آگاهی در به جا آوردن‏‎ ‎‏فعل، چیزی نمی داند. در آخر این بحث، به نتیجه جالبی می رسیم؛ به‏‎ ‎‏عنوان مثال، شخصی نمی داند که آیا می تواند علم تکلیف (حکم) را‏‎ ‎‏حاصل کند یا نه؟ فرض می کنیم که می داند این سیب حکمی دارد؛ اما‏‎ ‎‏نمی داند که آیا این حکم واجب است یا حرام؟ فقط می داند که سیب یک‏‎ ‎‏حکم دارد و نمی داند اگر برای تحقیقِ این حکم کوشش کند، می تواند به‏‎ ‎‏آن برسد یا نه؟ در این موقع اطلاق آن بر جاهل و عالم بر اساس فعلیت‏‎ ‎‏خواهد بود و هر دو در این حکم برابر هستند. برای چنین شخصی که در‏‎ ‎‏نوعیت مذکور شک داشته باشد، حکم این است که احتیاط به جا آورد؛ و‏‎ ‎‏تا جایی که می تواند دربارۀ آن تلاش کند، تحقیق کند و به دنبال مصلحت‏‎ ‎‏یا مفسدۀ آن حکم باشد.‏

‏     فقها در اصطلاح می گویند که برای اشتغال یقینی، برائت یقینی‏‎ ‎‏ضروری است. شخصی که می داند وظیفۀ او برای ادای یک فعل، اشتغال‏‎ ‎‏است، آیا از این حکم می تواند به این شعور و آگاهی برسد که تنجّز کردن‏‎ ‎‏یا نکردن هم برای او مقدور است؟ در نتیجه، بر اساس فطرت موجود در‏‎ ‎

‎[[page 15]]‎

‏عقل و حکم (مفسده یا مصلحتی که مظهر فکری آن است) اشتغال یقینی‏‎ ‎‏حاصل می کند؛ یعنی وظیفه و تکلیف او بر اساس اشتغال است و بر او‏‎ ‎‏واجب یقینی می شود؛ اما آیا او نجات یافته است یا نه؟ و آیا وظیفۀ خود‏‎ ‎‏را به طور کامل ادا کرده است یا نه؟ در این مسأله باید احتیاط کرد؛ و این‏‎ ‎‏اولین بحث ما در این باره بود. البته مطالب بسیاری در این باره گفته اند و‏‎ ‎‏نوشته اند. مرحوم حاج محمد اصفهانی بحث مفصلی دربارۀ موضوع‏‎ ‎‏اصول فقه به رشتۀ تحریر درآورده است. من در اینجا آن را به صورت‏‎ ‎‏مقدمه ای برای اصل بحث خود مطرح کرده ام.‏

‏     و اکنون قدرت، چه حکمی دارد؟ آیا قدرت (توانایی، صلاحیت)‏‎ ‎‏برای حکم، شرط است؟ اکثر فقها روی این حرف اتفاق نظر دارند که‏‎ ‎‏قدرت (صلاحیت انجام دادن)، شرط اساسی برای فعلیت است؛ یعنی‏‎ ‎‏اگر بنده (عبد) صلاحیت نداشته باشد، فعلِ انجام دادن هم از او بعید‏‎ ‎‏است. بر این اساس می گویند که احکام فقط برای قادرین می باشد.‏‎ ‎‏بنابراین، می توانیم بگوییم که اگر خداوند متعال حکمی را در مرحلۀ‏‎ ‎‏اقتضایی می فرماید برای قادر و عاجز یکی است؛ در مرحلۀ انشایی هم‏‎ ‎‏برای هر دو یکسان است؛ اما در مرحلۀ فعلیت، عاجز مستثنا و فقط قادر‏‎ ‎‏مأمور است. در واقع در مرحلۀ تنجّز هم، قادر بودن لازم است و تنجّز‏‎ ‎‏مخصوص قادرین است. تمام فقها صلاحیت و قدرت را شرط ادا کردن‏‎ ‎‏تکلیف و حکم می دانند.‏

‏ ‏

انقلاب اسلامی و نظریات فقهی امام خمینی(س)

‏در اینجا امام خمینی(س) اختلاف کردند و توضیح می دهند که این بحث‏‎ ‎‏اصولی چه تأثیرات عجیب و حیرت انگیزی بر انقلاب ما گذاشته است.‏‎ ‎

‎[[page 16]]‎

‏امام می فرمایند: ‏(قدرت، شرط تنجّز است، فعلیت نیست.)‏ نظر ایشان این است‏‎ ‎‏که تمام احکام در مرحلۀ فعلیت برای قادر و عاجز یکسان است. بین قادر‏‎ ‎‏و عاجز در جامع و کلی بودن حکم هیچ تفاوتی نیست. در حالی که تفاوت‏‎ ‎‏اساسی بین قادر و عاجز در مرحلۀ تنجّز است؛ تنجّز بر قادر عائد‏‎ ‎‏می شود. اگر یک فرد قادر و با صلاحیت، حکمی را انجام ندهد بر او‏‎ ‎‏عذاب خواهد بود؛ اما برای عاجز، حکم تنجّز ساقط می شود. بنابراین،‏‎ ‎‏اگر انجام ندهد، ملال می شود؛ علما می گویند عجز مانع است. قدرت‏‎ ‎‏شرط نیست. نظر امام این است که قدرت و صلاحیت، شرط اصلی تنجّز‏‎ ‎‏است؛ در حالی که اکثر فقها، شرط قدرت را برای فعلیت حکم قبول‏‎ ‎‏دارند. امام خمینی(س) در کتاب ‏‏مناهج الوصول‏‏ و آقای سبحانی در‏‎ ‎‏تهذیب الاصول‏‏ این مسأله را ذکر کرده اند؛ همین طور آقای فاضل لنکرانی در‏‎ ‎‏کتاب ‏‏معتمد الاصول‏‏ به طور مفصل در این باره بحث کرده اند.‏

‏     علاوه بر حضرت امام خمینی(س)، مقلدان ایشان هم این مسأله را به‏‎ ‎‏تصریح بیان کرده اند که دربارۀ آن اشاره خواهم کرد. بر طبق نظر علمای‏‎ ‎‏بزرگ، قدرت شرط فعلیت است. اکنون دلایل و نظرهای حضرت امام‏‎ ‎‏خمینی(س) را در اینجا نقل می کنم.‏

‏     پس اختلاف این شد که امام خمینی(س) قدرت را شرط تنجّز‏‎ ‎‏می دانند و می فرمایند که تمام احکام برای عاجز و قادر بالفعل مشترک و‏‎ ‎‏یکسان است؛ اما فقهای دیگر قدرت را شرط فعلیت می دانند. نتیجه و‏‎ ‎‏حاصل آن زمانی ظاهر می شود که بنده (عبد) نداند که قدرت انجام فعل‏‎ ‎‏را دارد یا نه؟ بنابراین، آقایانی که قدرت را شرط فعلیت می دانند، در اینجا‏‎ ‎‏بر طبق نظر آنها اصل شک در حکم ظاهر می شود. یعنی او نمی داند که آیا‏‎ ‎‏حکم برای او شرط است یا نه؟ در اینجا برائت (اصل) است. در چنین‏‎ ‎

‎[[page 17]]‎

صورتی هیچ حکمی بر او شرط نخواهد بود؛ اما بر طبق نظر امام‏‎ ‎‏خمینی(س) باید احتیاط کند، به این دلیل که اصل تکلیف و حکم در آن‏‎ ‎‏وجود دارد. اشکال در این است که او نمی داند آیا مانعی وجود دارد یا نه؟‏‎ ‎‏و به اصطلاح علما، آیا هیچ راهی برای رهایی از عذاب هست یا نه؟ در‏‎ ‎‏اینجا اشتغال، ضروری می شود، چون که احتیاط بر مؤمن لازم است. این‏‎ ‎‏حرفی است که علمای علم کلام می گویند.‏

‏     اختلاف در اینجا ظاهر می شود که در داشتن یا نداشتن توانایی، شک‏‎ ‎‏ایجاد شود، بر طبق نظر دیگران حکم بر او شرط است و او باید آنقدر‏‎ ‎‏تلاش کند تا به این علم برسد که آیا قدرت و توانایی انجام فعل را دارد یا‏‎ ‎‏نه؟ و این کار را آنقدر ادامه دهد تا به این حقیقت برسد که هیچ گونه‏‎ ‎‏توانایی و قدرت ندارد. در اینجا به اوایل دهۀ شصت نگاهی می اندازیم؛‏‎ ‎‏یعنی درست زمانی که انقلاب اسلامی می خواهد شروع شود. اصل این‏‎ ‎‏است که مبارزه و جهاد علیه ظلم، واجب است؛ اما علما و فقهای بزرگ‏‎ ‎‏نمی دانند که آیا قدرت دارند یا نه؟ در اینجا آنها حکم برائت می دهند و‏‎ ‎‏مبارزه نمی کنند. انقلاب اسلامی ریشه در اصول فقه دارد. حرکات و‏‎ ‎‏سکنات امام خمینی(س) نمایانگر یک فقیه کامل است.‏

‏     در این مرحله وظیفۀ همۀ ما این است که امر به معروف و نهی از منکر‏‎ ‎‏کنیم؛ اما اشکال در این است که ما نمی دانیم آیا قادر به این فعل هستیم یا‏‎ ‎‏نه؟ و در این صورت از دیدگاه حضراتی که قدرت را شرط فعلیت‏‎ ‎‏می دانند، ما باید چه کنیم؟‏

‏     در اینجا اصل برائت جاری می شود. به عبارت دیگر، حکم ساقط‏‎ ‎‏می شود؛ زیرا به قول آنها ما علم به قدرت را نداریم. بر طبق نظر امام‏‎ ‎‏خمینی(س) قدرت، شرط تنجّز حکم و تکلیف است؛ به عبارتی دیگر، ما‏‎ ‎

‎[[page 18]]‎

باید احتیاط کنیم و تا زمانی که یقین حاصل نکردیم که توانایی انجام فعل‏‎ ‎‏را داریم یا نه، باید تلاش و کوشش کنیم. به عنوان نمونه، مسألۀ جنگ را‏‎ ‎‏بیان می کنم. وظیفۀ ما جنگ کردن است؛ اما نمی دانیم که آیا قادر به‏‎ ‎‏جنگیدن و مبارزه هستیم یا نه؟ اما این دلیل نمی شود که ما برای در امان‏‎ ‎‏ماندن از عذاب به دنبال پناهی و مأوایی باشیم و علیه حکم خدا راهی را‏‎ ‎‏برای خود جستجو کنیم.‏

‏     یک بحث خیلی مهم و ضروری در اصول فقه شیعه که همیشه در‏‎ ‎‏مبحث «ضد» در پیش روست بحث اقتضاست. بحث «ضد» یکی از‏‎ ‎‏مباحث مهم اصول فقه است که آثار عمیقی را بر زندگی یک فقیه‏‎ ‎‏می گذارد و نقوش بی نظیری را بر یک جامعه حک می کند که تأثیرات آن را‏‎ ‎‏در این بحث به طور اجمال بیان خواهم کرد.‏

‏     ‏‏امام خمینی(س) در بحث مراحل احکام می فرمایند: «احکام دو مرحله‏‎ ‎‏دارد». این مسأله را در مثالهای دیگر می توانید به خوبی ملاحظه کنید.‏‎ ‎‏پسری نارنجک به دور کمر خود می بندد و به زیر تانک دشمن می رود، برای‏‎ ‎‏اینکه مبارزه با دشمن را واجب می داند؛ اما نمی داند که آیا قدرت این کار را‏‎ ‎‏دارد یا نه؟ فقط می داند که باید با دشمن بجنگد و مبارزه کند. او در هر حالی‏‎ ‎‏باید این کار را انجام بدهد، و اگر مشکلی پیش آید که او در قدرت خود‏‎ ‎‏شک کند باز بر طبق نظر امام باید تا آخرین نفس به پیش رود؛ اما بر طبق نظر‏‎ ‎‏فقهای دیگر اگر از همان ابتدا شک کنیم و در اصل حکم تأمل نماییم، در‏‎ ‎‏اینجا اصل برائت جاری شده است و از این حکم بری الذمه می شویم.‏

‏ ‏

انقلاب اسلامی و دیدگاه عرفانی امام خمینی(س)

‏اکنون نظریات عرفانی امام خمینی(س) را دربارۀ انقلاب اسلامی به طور‏‎ ‎

‎[[page 19]]‎

مختصر بررسی خواهیم کرد. چهره های مشهور و معروف تاریخ بشری را‏‎ ‎‏می توان به سه گروه تقسیم کرد:‏

‏1. سلاطین؛ 2. حکما؛ 3. انبیا.‏

‏     خصوصیات و ویژگیهای مهم این سه گروه مربوط به مطابقت گفتار و‏‎ ‎‏کردار آنهاست. با شکل گیری صداقت در گفتار و رفتار می توان معیار آنها‏‎ ‎‏را در تاریخ مشخص کرد.‏

‏     سلاطین و حکمرانان سرکش همیشه در طول تاریخ به لهو و لعب و‏‎ ‎‏خوشگذرانی و فتنه گری پرداخته اند. آنها هیچ فکری بجز حفظ و گسترش‏‎ ‎‏اقتدار و سلطه گری خود نداشته اند، برای مردم و حقوق آنها هیچ ارزشی‏‎ ‎‏قائل نبودند و به آنها احترام نمی گذاشتند. عدالت، امنیت، صلح و آرامش،‏‎ ‎‏احقاق حقوق بشری، پیشرفت و ارزشهای مثبت دیگر از جمله شعارهای‏‎ ‎‏عدالتخواهان، آزادی دوستان و رهبران مردمی بود که سلاطین و‏‎ ‎‏حکمرانان به این جرم به سرکوبی و نابودی آنها پرداختند. در عمل و رفتار‏‎ ‎‏آنها تضاد واضح و عمیقی مشاهده می شد. طبقۀ حکمران و خودپسند، نه‏‎ ‎‏اثر مثبتی بر افکار و اذهان انسانها گذاشتند، و نه نور محبت، عشق و امید‏‎ ‎‏را در دل مردم روشن کردند. فرمانروایان مستبد، مغرور و سرکش، در‏‎ ‎‏طول تاریخ بشری تمام توان و قدرت خود را در غل و زنجیر کردن‏‎ ‎‏دانشمندانِ علم و آگاهی؛ و محبوس کردن آزادیخواهان و عدالت دوستان‏‎ ‎‏صرف کرده اند و خواهند کرد؛ ولی نور عقل و خرد و انسان شناسی بیش‏‎ ‎‏از پیش شعله ورتر می شود؛ و بندگان نیک خدا جدا از همۀ کارها، انسانها‏‎ ‎‏را به سمت عرفان و جاذبه های درونی و باطنی سوق می دهند و الگوی‏‎ ‎‏«صراط مستقیم» را به انسانها ودیعه می دهند. به همین دلیل است که یک‏‎ ‎‏فیلسوف، شاگرد پیدا می کند؛ و پیغمبر و انبیا، اولیا.‏


‎[[page 20]]‎‏  

  فیلسوف و شاگردش به انسانها راه درک حقیقت را نشان می دهند؛ در‏‎ ‎‏حالی که پیغمبر و اولیایش باعث رسیدن انسان به حقیقت می شوند. یک‏‎ ‎‏فیلسوف در عقل و شعور انسانها رسوخ پیدا می کند؛ در حالی که انبیا و‏‎ ‎‏اولیا، فطرت و سرشت باطنی انسانها را شیفته و مرید خود می سازند.‏‎ ‎‏فیلسوف، محقق پرورش می دهد؛ و پیغمبر، فداکار و ایثارگر.‏

‏     این همان زاویۀ نگاهی است که شناخت امام را ممکن می سازد.‏‎ ‎‏شخصیتی که عظیمترین و ارزشمندترین انقلاب قرن بیستم را بنیانگذاری‏‎ ‎‏کرده است؛ قرنی که آن را «قرن انقلابها» نامیده اند.‏

‏     حضرت امام کسی بودند که قلوب همۀ مسلمانان جهان را از‏‎ ‎‏احساسات والایی همچون جهاد لبریز کردند و آنها را از هر گونه معامله با‏‎ ‎‏اسرائیل نفی کردند، و قدرت مقاومت در برابر امریکا و مستکبران جهانی‏‎ ‎‏را به مسلمانان ارزانی داشتند.‏

‏     انقلاب و امام خمینی(س) هر دو در یک زمان و یک مکان هستند که‏‎ ‎‏نه از یکدیگر جدا می شوند و نه یکدیگر را تحت الشعاع قرار می دهند؛‏‎ ‎‏بلکه هر کدام از آنها باعث شناخت دیگری است.‏

‏     انقلاب اسلامی حامل پیام الهی، و امام خمینی(س) پیام آور آن است.‏‎ ‎‏درک اسرار و رموز انقلاب اسلامی زمانی میسر است که شخصیت امام‏‎ ‎‏خمینی(س) درست و کامل شناخته شود. در حقیقت باید گفت که یکی از‏‎ ‎‏دلایل نشناختن انقلاب اسلامی این است که معروفترین و بارزترین‏‎ ‎‏شخصیت آن هنوز در پرده ای از ابهام باقی مانده است.‏

‏     اکثر مفسرین به جای درک فلسفۀ انقلاب اسلامی و شناخت علل و‏‎ ‎‏عوامل ظهور آن، تمام توان خود را در کیفیت و چگونگی اوضاع سیاسی و‏‎ ‎‏اقتصادی آن مصروف می دارند؛ در حالی که فهم فلسفۀ انقلاب و پایه های‏‎ ‎

‎[[page 21]]‎

اساسی آن، نقش مهمی را در پیشبرد و ترقی انقلاب و حفاظت از آن ایفا‏‎ ‎‏می کند؛ و این یکی از راههایی می باشد که نشانگر ابعاد عرفانی افکار امام‏‎ ‎‏خمینی(س) است. در سال 1979 میلادی نقطه نظر و دیدگاههای عرفانی‏‎ ‎‏امام خمینی(س) جای هیچ شک و شبهه ای دربارۀ رخداد انقلاب‏‎ ‎‏نگذاشت. در بیانات و مکتوبات امام خمینی(س) شواهد زیادی وجود‏‎ ‎‏دارد مبتنی بر اینکه انقلاب، یک واقعۀ مبتنی بر مشیت الهی و واسطه های‏‎ ‎‏زمینی است. ایشان می فرمایند:‏

اینجا حساب الهی است، اینجا دست خداست. اشخاص نمی توانند یک‎ ‎همچو نهضتی، یک همچو قدرتی ایجاد کنند، بشر نمی تواند همۀ اقشار را‎ ‎اینطور بیدار کند، بشر نمی تواند زن و مرد یک مملکت، بچه و بزرگ یک‎ ‎مملکت را فداکار کند. این دست خداست، این ارادۀ الهی است که تمام‎ ‎اقشار ملت ما را با هم برادر کرد و تمام حسابهای حسابگران مادی را باطل‎ ‎کرد. این دست خدا و ارادۀ خدای تبارک و تعالی است.‎[8]‎

‏    ‏‏با یک نگاه گذرا به زندگی فردی و اجتماعی حضرت امام خمینی(س)‏‎ ‎‏این حقیقت به طور کامل مشخص می شود که ایشان تبلور عینی‏‎ ‎‏اندیشه های عرفانی بودند. حضرت امام همیشه مطیع افکار عرفان و علوم‏‎ ‎‏معرفتی بودند. این طرز فکر و بیان، تأثیر عمیقی بر کلام امام گذاشته بود.‏‎ ‎‏تنها چنین انسانی می تواند در طول نیم قرن همچون سدی محکم و استوار‏‎ ‎‏در برابر ظلم و ستم حاکم بر محیط بایستد و نهضتی عظیم را به وجود‏‎ ‎‏آورد؛ انسانی که توکل و اعتمادش تنها به حاکم مطلق کائنات بود؛ انسان‏‎ ‎‏کاملی که عاشقانه، فی سبیل الله به جلو رفت و هدفش چیزی جز رضای‏‎ ‎

‎[[page 22]]‎

خدا نبود؛ انسانی که فکر و ذکرش سلوک الی الله و وصال حق تعالی بود؛‏‎ ‎‏انسان کاملی که فنای فی الله و واصل به حق، و تنها مجاهد پیشقراول در راه‏‎ ‎‏آزادی بود. ایشان می فرمایند:‏

شخص سالک که بخواهد تسمیۀ او حقیقت پیدا کند، باید رحمتهای حق را‎ ‎به قلب خود برساند و به رحمت رحمانیه و رحیمیه متحقق شود و علامت‎ ‎حصول نمونۀ آن در قلب، آن است که با چشم عنایت و تلطف به بندگان‎ ‎خدا نظر کند و خیر و صلاح همه را طالب باشد؛ و این نظر، نظر انبیای عظام و‎ ‎اولیای کمّل ـ علیهم السلام ـ است. منتهی آنها دو نظر دارند: یکی نظر به‎ ‎سعادت جامعه و نظام عائله و مدینۀ فاضله، و دیگر نظر به سعادت شخص، و‎ ‎علاقۀ کامله به این دو سعادت دارند؛ و قوانین الهیه که به دست آنها تأسیس و‎ ‎انفاذ و کشف و اجرا می شود، این دو سعادت را کاملاً مراعات می نماید.‎[9]‎

‏    ‏‏تعهد امام نتیجۀ اندیشه های عرفانی ایشان بود که بر اساس آن، این‏‎ ‎‏رهبر بزرگ در حرکت جامعه به سمت حق، یک نهضت عظیم ایجاد کرده‏‎ ‎‏است. ایشان با هموار کردن راه خود، سالکان حق را به سمت یک انقلاب‏‎ ‎‏و قیام علیه ظلم و بی عدالتی و بردگی دعوت کردند و مانع محکم در راه‏‎ ‎‏سیر و سلوک الی الله را از بین بردند و آن را متلاشی ساختند و این سد‏‎ ‎‏بزرگ همانا طاغوت بزرگ زمان بود. امام، نظام شاهنشاهی را برانداختند‏‎ ‎‏و متجاوزان جهانی همچون امریکا و مستکبران را به زانو درآوردند و پیکر‏‎ ‎‏دشمنان اسلام و غاصبان قدس عزیز، یعنی صهیونیستها و اسرائیل‏‎ ‎‏اشغالگر را به لرزه درآوردند و آنها را وحشت زده نمودند.‏

‏     نظر امام این است که عواملی از قبیل «فقدان تزکیۀ نفس»، «جنبشهای‏‎ ‎

‎[[page 23]]‎

غلط و ناپایدار»، «خودپسندی»، «هوسرانی»، «دنیا دوستی» و غیره که‏‎ ‎‏ریشه در شرک و بی ایمانی دارد، همه و همه مانعی در راه مبارزه و جهاد و‏‎ ‎‏جایگاه واقعی انسانی هستند که در نتیجۀ آن، انسانها هرگز نمی توانند‏‎ ‎‏انقلابی را برپا کنند و یا اگر هم قیام و مبارزه ای را شروع کنند، ادامۀ آن بر‏‎ ‎‏ایشان سخت و مشکل خواهد بود. اگر هم به طریقی جلو روند باز هم‏‎ ‎‏جاری و ساری ماندن آن و رسیدن به اهداف مطلوب از ممکنات خواهد‏‎ ‎‏بود. این حقیقت در نهضتها و انقلابهای اسلامی به اثبات رسیده است.‏

‏     امام خمینی(س) عقیده داشتند که پرستش غیر خدا و رجوع به غیر او،‏‎ ‎‏انسانها را در پرده های ظلمانی محجوب و مستور می کند. اگر امور دنیوی،‏‎ ‎‏انسانها را دنیادوست و خواهان دنیا و مادیات کند و او را از یاد خدا غافل‏‎ ‎‏گرداند، باعث حجاب ظلمانی می شود. تمام عالم اجسام، پرده های‏‎ ‎‏ظلمانی بین خدا و انسان می باشد و چنانچه این دنیا وسیله ای برای لقاءالله ‏‎ ‎‏و آخرت باشد، حجابهای ظلمانی به حجابهای نورانی تبدیل می شود.‏‎ ‎‏«کمال الانقطاع»، یعنی کنار زدن هرگونه حجاب ظلمانی و نورانی، و وارد‏‎ ‎‏کردن آنچه که باعث عظمت و شرافت می شود در مهمانخانۀ الهی‏‎ ‎‏(دل).‏‎[10]‎

‏    ‏‏بنابراین، واضح شد که بر طبق نظر امام، فلسفۀ انقلاب همان است که‏‎ ‎‏مقصود و منظور همۀ انبیا بوده است. ایشان می فرمایند:‏

تمام مقاصد انبیا، برگشتش به یک کلمه است و آن «معرفة الله ». تمام، مقدمۀ‎ ‎این است. اگر دعوت به عمل صالح شده است، اگر دعوت به تهذیب نفس‎ ‎شده است، اگر دعوت به معارف شده است، تمام برگشتش به این است که آن‎ ‎

‎[[page 24]]‎

نقطۀ اصلی را که در فطرت همۀ انسانها هست، حجاب را ازش بردارند تا‎ ‎انسان برسد به او، و او معرفت حق است، مقصد عالی همین است.‎[11]‎

‏    ‏‏حضرت امام خمینی(س) هم، یک انقلاب موفق از نظر سیاسی را‏‎ ‎‏الهام گرفته از چنین هدفی می دانند. ما می توانیم ادعا کنیم که جملات‏‎ ‎‏و سخنان عرفانی امام، نمایانگر ابعاد سیاسی هستند. در اواخر قرن بیستم‏‎ ‎‏درست در زمانی که انسانیت در آتش مادی گرایی و پشت کردن به‏‎ ‎‏ارزشهای الهی می سوخت، امام با عمل به روش و سیرۀ پیمبرانه و با‏‎ ‎‏بهره گیری معجزه آسای عرفان جلوه گر شدند و جامعه ای مبتنی بر امید و‏‎ ‎‏بر پایۀ اصول و ارزشهای دینی و اخلاقی تشکیل دادند و در حقیقت در به‏‎ ‎‏ثمر رساندن این وظیفه و تکلیف مهم و پرافتخار موفق و سربلند شدند.‏

‏     نباید غافل بود که امام از معدود عارفانی هستند که پله های عرفان و‏‎ ‎‏معرفت را طی کردند و عطر خوش و روح افزای سیر الی الله را در دل و‏‎ ‎‏جان خود احساس نمودند، آنگاه حق و حقیقت را به مخلوق خدا ابلاغ‏‎ ‎‏کردند. عرفان امام، زاییدۀ شریعتی است که به سمت عینیت پیش می رود.‏‎ ‎‏مدارج عرفانی و رفتار و کردار امام به سرعت در قالب شرعی و دینی‏‎ ‎‏شکل پذیرفت و به صورت ارزشهای والای معنوی و روحانی بر نظام‏‎ ‎‏حیات و بر روح پیروانش نازل شد.‏

‏     امام خمینی(س) همیشه به ذکر و دعا مشغول بودند. خیلی کم پیش‏‎ ‎‏می آمد که ایشان چیزی برای خود بخواهند. ایشان فنای فی الله بودند و‏‎ ‎‏تمام وجود و هستی خود را از کبر و خودپسندی پاک و طاهر کرده بودند.‏‎ ‎‏بر همین اساس، اگر شما تمام بیانات امام را به دقت مطالعه کنید، در آنها‏‎ ‎

‎[[page 25]]‎

هیچ هدف و آرزو و سخنی را نمی یابید که برای خودشان گفته باشند. امام‏‎ ‎‏خمینی(س) رسالت انبیا را رسالت خود قرار داده بودند؛ و آن رسالت،‏‎ ‎‏الهی کردن تمام امور و سوق دادن جهانیان به سمت یک حقیقت واحد‏‎ ‎‏یعنی «الله » بود. هدف بعثت انبیا هم الهی کردن تمام امور بود.‏

‏     امام می فرمایند: ‏به خاطر خدا قیام کنید‏. این همان اصلی است که مظهر‏‎ ‎‏الهام و محرک زندگی سیاسی امام خمینی(س) و نمونۀ بارز طرز تفکر‏‎ ‎‏ایشان است. تمام امور بر اساس همین اصول به ظهور می رسند و محور‏‎ ‎‏همۀ اعمال و اقدامات همین اصول است. این اصول از نیروی والای‏‎ ‎‏عرفانی امام خمینی(س) برخاسته است. بله، امام یک رهبر کامل و متعهد‏‎ ‎‏و بنیانگذار سلسلۀ عرفان انقلابی و مصلح بزرگ زمان بودند. ایشان نشان‏‎ ‎‏دادند که جایگاه عرفان واقعی، فقط افعال فردی انسانها نیست، چون‏‎ ‎‏خداوند، حاکم مطلق وجود است؛ بنابراین، حاکمیت او بر تمام ابعاد‏‎ ‎‏زندگی انسان ساری و جاری است؛ و تمام ارزشهای الهی و روابط‏‎ ‎‏سیاسی، اجتماعی بر این اصل استوار است. توحید و خداپرستی امام بر‏‎ ‎‏افکار انقلابی ایشان سایه گستر شد و حد و مرز بین سیاست و بندگی را از‏‎ ‎‏بین برد. به نظر ایشان هر گونه اختلاف بین عالم سیاست و عالم عبودیت‏‎ ‎‏باید از بین برود؛ چرا که خداوند حاکم مطلق وجود است، و وظیفۀ شرعی‏‎ ‎‏و الهی هر انسان است که توحید و خداپرستی را در تمام شئونات و‏‎ ‎‏جنبه های مختلف زندگی خود مجسم کند.‏

‏روحش شاد و راهش پر رهروباد‏

‎ ‎

‎[[page 26]]‎

  • )) صحیفۀ امام؛ ج 5، ص 301.
  • )) خمینی، روح الله ؛ ولایت فقیه؛ چ 10، ص 22.
  • )) صحیفۀ امام؛ ج 3، ص 323.
  • )) همان؛ ج 17، ص 323.
  • )) همان؛ ج 18، ص 500.
  • )) همان؛ ج 10، ص 159.
  • )) همان؛ ج 20، ص 318.
  • )) همان؛ ج 7، ص 190.
  • )) خمینی، روح الله ؛ آداب نماز؛ ص 236.
  • )) مبارزه با نفس؛ ص 46.
  • )) صحیفۀ امام؛ ج 20، ص 16ـ17.

انتهای پیام /*