ادریس کتانی

سیر تحول انقلاب در سالهای پس از پیروزی: مشکلات تئوریک و چشم انداز آینده

کد : 156235 | تاریخ : 27/04/1396

سیر تحول انقلاب در سالهای پس از پیروزی: مشکلات تئوریک و چشم انداز آینده

ادریس کتانی[1]

 خلاصه مقاله

نویسنده این مقاله به تأثیرات انقلاب اسلامی در جوامع اسلامی اشاره می کند و در عین حال نگرانیهای خود را از تحولات سیاسی ایران در سالهای اخیر مطرح می کند و پدیده اصلاح طلبی و شعارهایی نظیر آزادی، دموکراسی، جامعه مدنی و توسعه سیاسی در ایران را نشانه هایی از تضعیف رویکردهای مذهبی و ضداستکباری انقلاب می داند. نویسنده همچنین به تلاش غرب برای جلوگیری از اتحاد کشورهای اسلامی و ایجاد تفرقه در درون آنها می پردازد و در پایان ابراز امیدواری می کند که جمهوری اسلامی با تکیه بر دیدگاههای امام خمینی(س) و مواضع اصیل اسلامی از این آزمون با موفقیت بیرون آید.

 مقدمه

به عقیده من، علاقمندان و حامیان جمهوری اسلامی که از عظمت عملکردهای رهبر آن، امام خمینی آگاهی دارند، لازم می دانند که:

ـ نخست: ملت عزیز ایران و رهبران و مسئوولین جمهوری اسلامی، از مواضع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی اندیشمندان اسلامی و جنبشهای ملل مسلمان در خارج از ایران، با خبر شوند.

ـ دوم: وسایل ارتباط جمعی ایران، اعم از رادیو، تلویزیون و مطبوعات، با پیگیری و تلاش مستمر، در این امر مهم بکوشند و با در نظر گرفتن عکس العملهای مسلمانان در سراسر جهان، نسبت به تعیین خط مشی مناسبی برای دفاع از انقلاب و نظام اسلامی و اهداف والای آن، اقدام نمایند. خصوصاً آنکه برخی ملل اسلامی، شاهد تهاجم فکری ـ فرهنگی غرب و مسیحیت بوده و هجوم فرهنگی استعمارگران را علت ضعف و انحطاط خود در دوران معاصر می شمارند.

باید گفت که وسایل ارتباطی جمهوری اسلامی، با برنامه های خود به زبان عربی، توانسته است بازتاب و تأثیر گسترده ای در آن دسته از ملتهای جهان عرب که جمهوری اسلامی را پرچمدار بزرگ اسلام می دانند و به آن افتخار می کنند، ایجاد کند و جای هیچ گونه احساس ضعف و کاستی در اذهان آنان باقی نگذارد، اما در مقابل، من نسبت به وجود اطلاع رسانی صحیح دربارۀ جنبشهای اسلامی که باید با همکاری و همفکری و همبستگی با دیگر ملتها، در برابر اندیشه های پیدا و پنهان استکبار جهانی، مقابله کند، تردید دارم و نمی دانم که آیا اخبار درستی دربارۀ آنها به زبان فارسی، به اطلاع ملت ایران می رسد یا خیر.

من در نوشته ها و سخنرانیها و مصاحبه های خود در همایشهای سالیان اخیر که در تهران و دمشق به مناسبت سالگرد ارتحال حضرت امام برپا شده، دلایل عدم موفقیت انقلابهای اسلامی الجزایر و افغانستان را برشمرده و یادآور شده ام که مسلمانان جهان، به پیروزی انقلاب اسلامی ایران به برکت رهبری امام خمنیی(س)، غبطه می خورند.

اما ناگهان، جهان اسلام با پدیده ای به نام «اطلاح طلبی» روبه رو می شود که ضمن مخالفت با نظریۀ «ولایت فقیه»، شعار آزادی، دموکراسی، حق تعیین سرنوشت برای مردم، توسعه سیاسی و حقوق ملت و جامعه مدنی سر می دهد و مدتی نمی گذرد که اعتراضات دانشجویان دانشگاهها و حوادث پس از آن به وقوع می پیوندد. عملاً مشخص بود که همۀ مخالفان، از ابتدا با طرح این شعارهای فریبنده و اعتراضات، ماهیت اسلامی حکومت را نشانه گرفته اند. همین موضوع باعث شد که رهبر جنبش اسلامی مراکش (مغرب) در پاسخ به سؤال خبرنگار شبکۀ «الجزیره» قطر، این طور عنوان کند:

«انقلاب ایران، پس از ایجاد جنگ قدرت و پرداختن به مسایل داخلی که به جای توجه به اسلام، سرگرم آن شده است، دیگر آن جلوه و شکوه سابق را ندارد.»

حقیقت آن است که ملتها و جنبشهای اسلامی سنی مذهب، انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی و بر ضد شاه و حامیان استکباری او را مورد تأیید و پشتیبانی قرار دادند و حکومت جمهوری اسلامی را هم با وجود «شیعه» بودن مذهب ایرانیان، به خاطر آنکه از استقلال و آزادی و فرهنگ و تمدن اسلامی، بهرۀ کامل داشت، تأیید کردند و با وجود اختلافات مذهبی، تا زمانیکه جمهوری اسلامی ایران به این اصول و مبانی وحدت بخش، پایبند بوده و احکام اسلام را پیاده نماید، از آن پشتیبانی خواهند نمود و همین اصول و مبانی اسلامی وحدت بخش است که امام خمینی با استفاده از آن، انقلاب و حکومت اسلامی را برقرار نمود و با کسب پیروزیهای چشمگیر تاریخی، نه تنها توجه و استقبال ملتهای اسلامی را به دست آورد، بلکه تعجب و تحسین جهان غرب را نیز موجب شد.

دیدگاه دنیای اسلام و جهان غرب نسبت به حکومت جمهوری اسلامی ایران در طول هشت سال ریاست جمهوری حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی، تغییر نکرد، زیرا در این دوران هیچ ابهامی در حکومت بر مبنای ولایت فقیه، در هیچ یک از عرصه های دینی، سیاسی و اجتماعی به وجود نیامد و برای اولین بار، حکومتی ایجاد شد که در برخورد و رویارویی اسلام با استکبار و استعمار جدید، موفق عمل کرد و در برابر استعمارگرانی که علاوه بر سلاحهای کشتار جمعی، با اسلحۀ «لائیسم» و «بی دینی» به جنگ دنیای اسلام آمده اند، ایستادگی نمود. در حالیکه پیش از آن استکبار جهانی توانسته بود با روشهای خاص خود، حکومتها و احزاب مختلف را تحت نفوذ خود درآورده و با استفاده از ابزار گوناگون، فرهنگ و تمدن بی دینی رایج در غرب را در کشورهای اسلامی هم رواج دهد.

در چنین عصری که پیامبر بزرگ اسلام، خبر از «جدایی حاکمان از قرآن» داده و مسلمانان را از آن بر حذر داشته بودند، چطور ممکن بود که حکومتی با نام «جمهوری اسلامی» برپا شود و پایه های حکومت را بر اساس اصول و ارزشهای تغییرناپذیر اسلامی قرار دهد؟ خصوصاً آنکه با توجه به حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله که توسط معاذبن جبل نقل شده، می توان دریافت که منطور آن حضرت، همین عصری است که ما در آن زندگی می کنیم:

«بدانید که چرخ اسلام در گردش است. پس همه جا در پی قرآن در حرکت باشید، که چه بسا حاکمان، راه خود را از قرآن جدا کنند. پس شما از قرآن جدا نشوید.»1

همواره مشکل مسلمانان با حکومتهای موجود همین بوده است. یعنی آن حکومتها در برابر اندیشۀ دموکراسی مبتنی بر لائیسم که از پشتوانۀ انتخابات هم برخوردار است، مطیع و سرسپرده بوده اند. البته این انتخابات، جز یک بازی سیاسی گمراه کننده و فریب دهنده نیست.

پس تا زمانیکه قانون برتر  حکومت اسلامی، بر مبنای احکام الهی قرار داشته باشد هیچ کس در هیچ زمانی حق ندارد آن را تحت هیچ عنوانی، اعم از قانون بشری، آزادی، دموکراسی  حق ملت در تعیین سرنوشت خویش، تغییر دهد و بر اساس مفاهیم غربی که از جدایی دین از حکومت و سیاست ناشی شده، حکومتی به وجود آورد که در عملکردهای خود از آزادی مطلق برخوردار باشد و هدف قانون اساسی آن، تنها در خدمت منافع خاص گروهی قرار گیرد. با تأسف باید گفت در حال حاضر، در نود درصد از کشورهای اسلامی، چنین حکومتهایی بر سر کار هستند.

در چنین وضعیتی، جمهوری اسلامی ایران، به عنوان حرکتی جدید و منحصر به فرد که در تاریخ نوآوریهای سیاسی و مذهبی، سابقه نداشت، توانست ابعاد دینی و دنیوی (مادی و معنوی) حکومت را با هم ترکیب کند و وظایف هر یک از حوزه های دین و سیاست را به نهادهای خاص خود بسپارد و در این میان، ولی فقیه، به عنوان راهبر و راهنما، مسؤول حفظ و حراست از «اسلامیت» نظام در ابعاد عقیدتی، فکری، فرهنگی و اخلاقی می باشد.

با این وجود، و با گذشت دو دهه از عمر انقلاب ـ که با وجود برخی نارسائیها ـ با موفقیت همراه بود، حکومت اسلامی با حرکتی بر خلاف اسلامیت حکومت مواجه شد که دنیای غرب، ضمن حمایت از آن، آن را حرکت اطلاح طلبانه نامید و به دنبال آن حوادثی چون اعتراضات دانشجویان به وقوع پیوست که در این میان، ابهام جدیدی در ذهنها پدید آورد: گمان می کردیم که انقلاب اسلامی، نسل زمان طاغوت و گروههای مختلف آن اعم از چپ گرایان و کمونیستهای افراطی، ملی گرایان نژادپرست و بی دینان تندرو را از میان برداشته و خطر آنان را برای همیشه از بین برده است اما اینطور که به نظر می رسد، این گروهها، به کمک حامیان جدید خود، دوباره سربرآورده و به صحنه آمده اند.

من به عنوان یک پژوهشگر و جامعه شناس مسلمان، معتقدم که ویژگیهای فکری ـ عقیدتی موجود در ملتهای اسلامی غیر عرب، معمولاً به خاطر آنکه در اقلیت قرار دارند، اصالت و خصوصیات ویژۀ خود را بهتر حفظ کرده و در برابر دشمنان گوناگون و متعدد، بهتر توانسته اند از خود دفاع کنند. بهترین مثال در این مورد، جنبش  ملتهای چچن و داغستان برضد اشغالگران روسیه است.

بدون شک، مسؤولان جمهوری اسلامی ایران با وفاداری به راه امام خمینی، به خوبی می دانند که پرچمداران سومین انقلاب اسلامی در نیمه دوم قرن بیستم هستند که در سال 1357، با نام اسلام و بر ضد مهمترین رژیمهای استکباری دنیا قیام کرد. از سوی دیگر، رهبران انقلاب ایران، از این واقعیت آگاهند که استعمار فرانسه، در انحراف انقلاب الجزایر و تبدیل آن به یک حکومت غیر دینی که هنوز هم مسلمانان این کشور از فتنه ها و ظلم آن در رنج هستند، نقش مهمی داشت و نیز، آمریکا و شوروی و هم پیمانان آنان، پس از پیروزی انقلاب اسلامی افغانستان، با تلاش بسیار، مانع از برپایی حکومت اسلامی در این کشور شدند تا مبادا دولت اسلامی افغانستان، با ایران و پاکستان و دیگر کشورهای اسلامی منطقه متحد شده و با تشکیل بزرگترین اتحادیه کشورهای اسلامی، به یک قدرت هسته ای جهانی تبدیل گردند و بتوانند در برابر توطئه های غرب و اسرائیل مقابله کنند. این بود که آمریکا و روسیه، از زمان فروپاشی اتحاد شوروی و پیروزی انقلاب افغانستان، تمام توان سیاسی ـ نظامی خود را به کار گرفتند تا با ایجاد اختلافات قومی و نژادی و مسلح کردن رهبران هر فرقه، آنان را به جنگ با یکدیگر وادار کنند و به جای یک حکومت متحد اسلامی، حکومتی نژادپرست و غیر متحد به وجود آورند و به تدریج آن را به حکومتی پادشاهی تبدیل کرده و عملاً بر آن مسلط شوند. اگر چنین حکومتی در افغانستان برپا شود، نقش آن همانند نقش و تأثیر «اسرائیل» خواهد بود و از ایجاد حکومتی متحد در میان کشورهای اسلامی غیر عربی منطقه آسیای میانه و شرق دور، جلوگیری خواهد نمود. زیرا ایجاد چنین اتحادیه ای در جهان اسلام، یقیناً موجب تغییراتی در ساختار رژیمهای عربی نژادپرست خواهد شد و آنها را به دولتهای اسلامی متحد و تحت ارادۀ ملتها تبدیل خواهند نمود و این حالت ذلت بار و تفرقه آمیز موجود در کشورهای عربی را که در برابر اسرائیل و حامیان آن، سرفرود آورده اند، از بین خواهد برد. چنین روندی قطعاً مخالف خواست و ارادۀ استکبار خواهد بود.

در واقع، آنچه ذکر شد، همان استراتژی و هدف میان مدت و بلند ملت غرب و اسرائیل در کشورهای اسلامی و عربی است که بسیاری از علماء، روشنفکران و رهبران سیاسی این کشورها از آن بی خبر و بی اطلاعند و وسایل ارتباط جمعی و غرب و شرق کمونیست و بی دین، در برابر آن سکوت اختیار کردند.

اما پدیدۀ جدید، یا به عبارت دیگر، مصیبت جدید در نظام جمهوری اسلامی ایران آن است که به تدریج، حالت دنیای غرب را به خود گیرد و به سوی آن گرایش پیدا کند، یعنی با ایجاد درگیریهای حزبی ـ مذهبی بر سر قدرت و مشغول ساختن افکار عمومی به چند روزنامۀ چپ گرا، که هدف اصلی شان تضعیف اصول و ارزشهای حکومت اسلامی است، صحنۀ جنگ با دشمن خارجی را به درگیری میان گروههای داخلی مردم تبدیل کنند و با اندیشه های مارکسیستی و تبلیغات رسانه ای غربی، جزئیات مفاهیم تمدن اسلامی را مورد هجوم قرار دهند، در حالیکه فلسفۀ احکام الهی را با توجه به کلیات آن می توان درک نمود و مسائلی چون: حقوق زنان، نظام خانواده، برابری، آزادی، دموکراسی، موسیقی و رقص، حجاب، قصاص و غیره، از این سری مسایل هستند.

چگونه ممکن است انقلاب ایران و حکومت اسلامی با چنین رویدادهایی مواجه شود، در حالیکه تنها بیست سال از عمر آن می گذرد؟

در واقع، به جای آنکه غرب، ایران را به صدور انقلاب به کشورهای عربی متهم کند، باید گفت این جهان غرب است که توانسته «انقلاب لائیک» خود را به جهان عرب صادر نماید و امروز تلاش می کند آن را در حکومت جمهوری اسلامی هم رواج دهد.

انتظار می رفت که جمهوری اسلامی ایران، در دوران تصدی ریاست سازمان کنفرانس اسلامی ـ که آمادگی و شایستگی خود را هم در ابتدا با ساخت سالن اجلاس و محل استقرار رهبران کشورها و سخنرانیهای مراسم افتتاحیه اجلاس نشان داد ـ از این فرصت مناسب استفاده کند و علاوه بر اصلاح روشها و راهکارهای سازمان کنفرانس اسلامی، نسبت به پیشنهاد امضای «پیمانی برای دفاع از امنیت امت اسلام» ـ با هر عنوانی که مورد قبول همگان قرار گیرد ـ اقدام نماید و با توجه به آنکه حق «دفاع از امنیت»، یک حق بین المللی است که اتحادیه اروپا هم از آن استفاده کرده ولی در کشورهای عربی در انجام آن ناکام مانده اند، اینبار در عرصۀ جهان اسلام این مهم به پیشنهاد ایران می توانست صورت گیرد. اما حتی چنین کاری هم انجام نپذیرفت!

از سوی دیگر، عقیدۀ ما بر آن بود که «انقلاب اسلامی» و «حکومت اسلامی» بدون شک بی هیچ بحث و گفتگویی، «جامعۀ اسلامی» را درپی دارد. اما ناگهان با شعار «جامعه مدنی» روبه رو شدیم، در حالیکه این اصطلاح، یک مفهوم غربی و کاملاً غیر دینی است که دنیای غرب آن را وارد فرهنگ سیاسی خود نموده تا جایگزین «جامعۀ دینی» گردد. باید دانست که این واژه، تنها یک شعار کلاسیک نیست، بلکه یکی از مفاهیم جاافتاده و عمیق تمدن غیر دینی غربی است که جهان غرب با استفاده از وسایل تبلیغاتی و ارتباطی و فرهنگ خود، آن را به عنوان روشی جدید در فرهنگ سیاسی پیشرفته به کشورهای ما القاء نموده و درصدد است تا افکار و اندیشه های سیاسی نسلهای آینده ما را تحت الشعاع قرار دهد.

این بود نگاهی اجمالی به تصویر انقلاب اسلامی ایران، بیست سال پس از پیروزی از دیدگاه علماء و جنبشهای اسلامی خارج از ایران، و کشوری چون «مغرب» که گرچه از نظر جغرافیایی از آن دور است، اما از لحاظ فکری، عقیدتی و ایمانی با آن نزدیکی بسیار دارد.

این دیدگاهها، تجزیه و تحلیلهای خود را بر مبنای نظرات سه منبع اصلی و اساسی قرار داده که عبارتند از:

الف) دیدگاههای رهبر انقلاب، حضرت امام خمینی و خط مشی های تعیین شده توسط ایشان برای حال و آینده.

ب) از دیدگاه مواضع اصیل اسلام و هشدارهایی که دربارۀ فتنه ها و مشکلات دوران معاصر داده و راه حلهایی که در برابر آنها ارائه نموده است.

ج) از دیدگاه تجزیه و تحلیلهای اسلامی، سیاسی و اجتماعی همزمان با دوران بیداری ملتهای اسلامی در جهان که از نشانه های آن، ایجاد جنبشهای آزادی بخش در میان ملتهای عربی و اسلامی برای رهایی از سلطه استعمار در نیمۀ اول قرن بیستم بود که البته حکومتهای مستقل حاصل از آن جنبشها، دوباره در دام استعمار گرفتار آمدند. در نیمۀ دوم این قرن هم شاهد بودیم که اسرائیل به وجود آمد و علی رغم مخالفت جهان عرب، فلسطین را اشغال کرد. از سوی دیگر، انقلاب الجزایر با شکست روبه رو شد و انقلاب اسلامی افغانستان که بر دومین ابرقدرت جهان پیروز شد، هنوز هم در حال رویارویی با تهدیدات موجود می باشد و با دشمنان وحدت سیاسی ـ دینی خود مقابله می کند. در ادامه شاهد برپایی انقلاب اسلامی ایران بودیم که پیروزی بی سابقه و بی نظیر آن بر قدرتی استکباری امروزه در برابر آزمونی جدید قرار داد. بدون شک، جمهوری اسلامی ایران قادر خواهد بود که با یاری خداوند متعال، بار دیگر این آزمون را هم با موفقیت و پیروزی دیگری، گذرانده و جهان اسلام را به عنوان قدرتی جهانی مطرح کند و بتواند جامعه بشری را از گردابی که در آستانۀ سقوط در آن قرار گرفته، رهایی بخشد.

 

منبع: کنگره تبیین انقلاب اسلامی ـ ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامی، ج 2، ص 285.



[1] )) پژوهشگر در مسایل اسلامی و استاد دانشگاه رباط (مراکش).

انتهای پیام /*