دکتر محمدرضا بندرچی

مکتب و روش اخلاقی امام خمینی رحمه الله

کد : 156282 | تاریخ : 27/04/1396

مکتب و روش اخلاقی امام خمینی رحمه الله

دکتر محمدرضا بندرچی[1]

فصل اول: اهمیت و جایگاه اساسی اخلاق در دیدگاه امام

اندیشه و روش اخلاقی امام، ضمن دارا بودن ویژگی های ارزشمند دیگر شیوه های اخلاقی، خود نیز دارای نکات برجسته و منحصر به فردی است؛ زیرا عنصر اخلاق در تعالیم امام، در نخستین گام، اساس پیام خود را از کلام مقدس الهی گرفته و به شدت تحت تأثیر مفاهیم قرآنی است و همه جا گرداگرد قرآن دور می زند. پس از قرآن، نفس رحمانی و کلام ملکوتی معصومین علیهم السلام عظیم ترین آبشخوری است که امام از آن سیراب شده و در فضای روح افزایش شکوفا گشته است.

وی ضمن بهره وری از دستورالعمل ها و توصیه های سیر و سلوکی اساتید فن، بر تجربه، مجاهده، ریاضت و تعبد نیز تکیه کرد. این تعالیم، از موعظه و زمزمه های محبت آمیز گرفته تا جمله های کوتاه و بلیغ انباشته است.

نام «اخلاق عرفانی» زیبندۀ شیوۀ مکتب اخلاقی امام خمینی است و در مجموع، در این تعالیم، رنگ عرفانی و سیر و سلوکی جلوۀ بیش تری دارد. اخلاقی که وی می آموزد و در سخن و نوشتن بدان می پردازد خود به خود، مقدمۀ رسیدن به عرفان ناب است؛ زیرا هنگامی که انسان به کلامش دل می سپارد و به راهنمایی ها و اندرزهای تربیتی او عمل می کند، به طور طبیعی احساس تحول روحی در او به وجود می آید. در مکتب اخلاقی امام، نوع استدلال و پرداخت به مطالب اخلاقی، به گونه ای است که روح را از شور لبریز می کند و آن را به معراج قرب می کشاند و به سوی ملکوت به پرواز در می آورد؛ ضمن این که مصباح هدایت است و چراغ راه، رهرو را به لقاءالله  نزدیک می سازد و در فضای قرب و معنویت حق، به مقام اطمینان می رساند.

در این تعالیم، صرفاً سخن از یک سلسله فضایل اخلاقی مصطلح نیست که روح باید به آن ها مزیّن شود، بلکه کلام از حرکتی است که انسان باید طی کند و از منزل خودیّت بیرون آید و به سوی مقصد «قیام لله » و خلوص کامل، گام نهد. در این مسلک، رابطۀ انسان با خدا، در تمام جلوه های زندگی انسانی مطرح می شود و همۀ عالم را محضر خدا می بیند.

در مکتب اخلاقی امام، تنها به مفاهیمی چند اکتفا نمی شود، بلکه مفاهیم به گسترۀ انسان شدن و الهی گشتن آدمی وسعت دارد. امتیازهایی که در مکتب اخلاقی امام می درخشد، می تواند چراغی فروزان، فرا راه جویندگان حقیقت و طالبان فضیلت بگذارد و سرمشقی شود برای آنانی که در این وادی گام می نهند. اکنون که اشاره ای اجمالی بر روش و اندیشۀ اخلاقی امام گردید، برخی از ویژگی های آن را تفصیلاً برمی شماریم:

1. جامعیت و همه سونگری

یکی از ویژگی های اندیشه و روش اخلاقی امام این است که در طرح و ارائه مسائل اخلاقی و تربیتی، فکری همه سو نگر و جامع داشت. او که اسلام، را دین جامع می دانست و انسان را موجودی چند بُعدی می شناخت، در روش اخلاقی اش به همۀ ابعاد وجودی انسان توجه داشت و از کسانی که با پرداختن به یک بُعد و نادیده گرفتن جنبه های دیگر انسانی، او را موجودی ناهماهنگ و ناهنجار می سازند، با تأسف شدید، گله می کرد:

مع الأسف، ...اسلام همیشه مبتلا بوده به این یک طرف دیدنی ها.

... همیشه یک ورق را گرفته اند و آن ورق دیگر را حذفش کرده اند، یا مخالفت کرده اند، یک مدت زیادی گرفتار عرفا بودیم... آن ها خدمتشان خوب بود؛ اما گرفتاری برای این بود که همه چیز را بر می گردانند به آن ور [معنویت].

... یک وقت هم گرفتار شدیم به یک دسته دیگری که همۀ معنویات را بر می گردانند به این [طرف]، اصلاً به معنویات کاری ندارند.[2]

آن گاه در ادامۀ سخن، با اندیشۀ همه سو نگرش چنین می فرمایند:

... اسلام همه چیز است آقا. اسلام آمده انسان درست کند و انسان همه چیز است؛ همۀ عالم است انسان. آن که مربی انسان است، باید همۀ عالم را آشنا بر آن باشد... تا بتواند این انسان را به مدارجی که دارد، برساند.[3]

امام، با پیوند ظاهر و باطن، خطاب به کسانی که به ظاهر احکام و آداب دینی بسنده می کنند و از باطن غفلت می نمایند، می فرمود: بدون شریعت، به طریقت و حقیقت نمی توان ره یافت:

... لولا الظاهر لما وصل سالک إلی کماله، و لا مجاهد إلی مآله؛[4]

اگر مراعات ظواهر نباشد، هرگز سالک به کمال، و کوشش کننده به مقصود نخواهد رسید.

وی ضمن دعوت به تزکیه و تهذیب درون، انسان ها را از جامعه و اجتماع دور نمی ساخت؛ بلکه بر این باور بود که می توان در میان جمع بود و هوای جانان داشت:

اسلام احکام اخلاقی اش هم سیاسی است.[5]

او هیچ منافاتی بین تقوای سیاسی و تقوای معنوی نمی دید و معتقد بود که بودن در متن مسائل سیاسی و حوادث اجتماعی، منافاتی با تقوی ندارد.

او که «سفر من الخلق الی الحقّ» را به پایان رسانده بود، دوباره با خدا در میان خلق گام نهاد و مکتبی را پی ریزی کرد که در تربیت و تهذیب انسان، نه او را به انعزال و مردم گریزی می کشاند، و نه از معنویات تهی می کرد؛ بلکه شعاع روش تربیتی و اخلاقی اش، به شعاع ابعاد وجودی انسان، گسترده و فراگیر بود.

اندیشۀ اخلاقی امام، از آن نوع افکاری که دوست داشتند اگر به معراج رفتند، باز نگردند و فارغ از غم خلق باشند، یا زندگی این جهان را دون شأن خود می انگاشتند و آمیخته بودن با دیگران را از سر ضرورت و اجبار می دانستند، نبود و نمونۀ بارز و کامل «رِجَالٌ لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ الله »[6] بود و بر این باور نبود که دنیا را به دنیاخواهان و دنیاداران بسپارد و برای سلامت نفس و سعادت آخرت، از دنیا و دنیاداری کناره گیرد و با آن وداع گوید؛ بلکه تدبیر و سیاست را در کنار تهذیب و دیانت همسان می دید و در تعالیم اخلاقی اش، خدمت به خلق و گرفتن غریق، وظیفه بود و افتخار.

2. ساده گویی و بی تکلّفی

از ویژگی های دیگر مکتب اخلاقی امام، ساده گویی و بی تکلّفی در بیان تعالیم اخلاقی است. برخی می پندارند که به کار بردن الفاظ ثقیل و دشوار و اصطلاحات گنگ و پیچیده، نشانی از موقعیت علمی است و به عکس، بهره مندی از شیوۀ روان و ساده، علامت کم مایگی و ناچیزی است. اما امام، با این که مرجعیت عامه و علی الاطلاق را به عهده داشت و زعامت انقلاب را به کف گرفته بود، بی اعتنا به این اوهام، تأسّی به قرآن مجید و شیوۀ «بلاغ مبین» را برگزید؛ روشی که انبیای الهی نیز بر آن رفتند و زبان مردم را ملاک گرفتند؛ «وَ مَا أرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ»؛[7] چنان که رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

«إنّا معاشر الأنبیاء اُمرنا أن نکلّم الناس علی قدر عقولهم»؛[8]

ما پیامبران مأموریم که با مردم، به اندازۀ خودشان سخن گوییم.

امام، به درستی، توان دریافت و حال و هوا و ذوق مخاطبش را در نظر می گرفت و خاطر شنونده را به تلخی ابهام و تکلّف نمی آزرد.

پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر گفتار فضل فروشانه و پرتکلّف فردی که در خدمت آن حضرت سخن می گفت، فرمود:

«إنّا و أتقیاء اُمّتی براء من التکلّف»؛[9]

من و پرهیزکاران امتم از تکلّف بیزاریم.

آثار اخلاقی به جا مانده از وی، از آفت تکلّف[10] پیراسته است. سادگی و روانی آن آثار به گونه ای است که پیام خود را به روشنی عرضه می کند و مخاطب را برای فهم آن ها، نیازمند به بازخوانی و دوباره کاری نمی سازد و در کار انتقالِ بلندترین اندیشه های اخلاقی و سیر و سلوکی، دچار ابهام نمی گردد و هر مخاطبی، در خور استعدادش، گوهر مطلوب را بر می گیرد. امام مصداق روشن سخن مولا امیرالمؤمنین علیه السلام است:

«و آیة البلاغة، قلب عقول و لسان عاقل»؛[11]

نشان شیوایی سخن دو چیز است: دلی آکنده از عقل و زبانی توانا بر گفتار.

لازم به یادآوری است که تعالیم اخلاقی امام، به بهانه ساده گویی، گرفتار سستی و ضعف محتوا نیز نشده و به خاطر دوری از ابهام و تکلّف، به مطالب تکراری و پیش پا افتاده گرفتار نیامده است؛ بلکه آموزش های اخلاقی امام ـ مانند دیگر درس ها و آثار وی ـ سرشار از مطلب و آموزش است. همان گونه که ساعت ها تحقیق و کوشش را در بحث های فقهی، اصولی و فلسفی مصروف می داشت، در آثار تربیتی نیز عصارۀ سال ها تلاش و عمری تجربه و تفکر و اشراق را در دفتر ارشاد می نوشت.

آنچه از ارشادها و هدایت های آن عزیز باقی مانده، ضمن سادگی و رسایی، آکنده از آموزش و پرورش، تشویق و توبیخ، برهان و بصیرت، سنّت و سیاست، حکمت و حکومت، معاش و معاد، و عقیده و جهاد است. آثار اخلاقی امام، این باور ناصواب را که «پند اخلاقی، تذکری صرف و گفتاری چند، با آهنگ مخصوص است و نیاز به تحقیق و پرمغزی ندارد» به بایگانی نسیان سپرد و چنین آموخت که برای هر درس و بحث (چه  فقهی و اصولی، و چه اخلاقی و موعظه ای) باید از سرمایۀ اندیشه و پژوهش سود جست و پیش از بیان، نخست در فکر و جان خود هضم کرد، سپس بر صفحۀ قلب دیگران نگاشت.

امام، در کتاب های گران قدری چون: اربعین، آداب الصلاة، جهاد اکبر، سرّ الصلاة، شرح  حدیث جنود عقل و جهل و... مقامات و مراتب اهل سیر و سلوک، آداب حضور قلب و اخلاق، اصول و فضایل اخلاقی و ریشۀ بسیاری از رذایل نفسانی و ارکان معارف بلند دینی را با مهارت و استادی، تصویر می کند و مطلب را بی هیچ پیرایه ای ارائه می دهد و بدون معطّلی و تطویل، در پی مقصد روان می شود. وی از جدال الفاظ و قیل و قال بیهوده، برکنار بود و هر نکته ای را به صورتی جان دار، ساده و پرمغز بیان می داشت. با این که ساده و روان عرضه می کرد، اما از تکرارهای مُملّ و شرح و بسط های پیش پا افتاده به دور بود.

3. یأس زدایی و امید بخشی

آن که رسالت استادی و آموزگاری انسان را به دوش دارد، باید مهارت و توانایی کافی را داشته باشد، تا به آسانی و شایستگی از عهده کار برآید و ابلاغ و ارشاد وی به گونه ای باشد که پیامدهای زیان باری نداشته باشد.

بی شک، وی یکی از تواناترین ره طی کرده هایی است که در فهم دیانت و معنویت می درخشد و تهذیب نفس و تشخیص خطا از صواب را به درستی درک می کند. تعالیم اخلاقی وی، هرگز گرفتار ایجاد روحیۀ بی نشاطی، یأس آفرینی، منفی بافی و ناتوانی نمی گردد، بلکه در پی ساختن انسانی امیدوار و کوشا می رود و در پی آن است که تحوّلی مثبت و تأثیری شایسته در روح مخاطب بیافریند. همان گونه که بر مسائل بازدارندۀ اخلاقی، مانند: زهد، ساده زیستی، مجاهدۀ با هواهای نفسانی و... تکیه می کند، بر تعالیم وادار کننده، مانند: مراعات با نفس، رعایت اعتدال، بهره مندی از مباحات شرعی و برآورده کردن نیازهای واقعی نیز می پردازد. وی در باورهای اخلاقی، همان گونه که بر ناسپاسی نفس آدمی، بی اعتباری دنیا و وجود عوامل فراوان انحرافی بر سر راه خودسازی اشاره می کند، بر تربیت پذیری نفس، امکان کامیابی شایسته از زندگی و توانایی ارادۀ انسان در برطرف کردن موانع نیز توجه دارد.

امام از آنان نبود که انسان را با لذات شریر و حق ناپذیر عجین بداند و گلیم نفس او را قابل شست و شو نداند؛ البته راه آدم شدن را بسیار دشوار و پرسنگلاخ می دید، اما آیۀ یأسِ نشستن و دست روی دست نهادن را هم نمی خواند. در توصیه های اخلاقی، بر شیوۀ مثبت و نشاط برانگیز رسول اکرم صلی الله علیه و آله سخن راست می کرد و چراغ «انذار» و «تبشیر» را با هم می افروخت:

«یَا أیُّهَا النَّبِیُّ إنَّا أرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً * وَ دَاعِیاً إلَی الله  بِإذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُنِیراً»؛[12]

ای پیامبر! ما تو را فرستادیم که گواه و بشارت دهنده و بیم دهنده باشی و به اذن خداوند، مردم را دعوت کنی و چراغ فروزان گردی.

پیامبر صلی الله علیه و آله معاذ را به سوی یمن فرستاد و دستورالعملی بدین گونه به وی داد:

«یسّر و لا تعسّر؛ و بشّر و لا تنفّر...»؛[13]

آسان بگیر و نه دشوار، بشارت ده و بیزاری و رمیدگی پدید نیاور.

امام، در آثار و گفتار اخلاقی خود، عواقب اعمال و پیامدهای خطاها را آن چنان اغراق گونه مطرح نمی ساخت که خطاکار را مأیوس سازد و راه بازگشت را بر او بربندد؛ فضایل اخلاقی را نیز آن چنان موشکافانه و بلند، عرضه نمی داشت، تا عموم تصور کنند که دستشان کوتاه است و از بیم راه نیافتن به حقیقت و باطن این اوصاف، باید از سر خیرش  گذرند. هم «خوف» یحیی علیه السلامرا به عبرت می نواخت و هم «امید» عیسی را به همّت می خواند.

امام، مصداق روشن آن فقیه هوشمندی بود که از رحمت خداوند نومید نمی ساخت و از عذاب او ایمن نمی کرد:

«ألا اُخبرکم بالفقیه حقّاً؟ من لم یقنط الناس من رحمة الله ؛ و لم یؤمنهم من عذاب الله ؛ و لم یؤیّسهم من رَوح الله »؛[14]

می خواهید فقیه راستین را معرّفی کنم؟ او، کسی است که از رحمت خدا نومید و از عذاب الهی ایمن نمی سازد و از بخشندگی خدا مأیوسشان نمی کند.

از آن روی که امام در تعالیم اخلاقی واقعیت ها را در نظر می گرفت و گرفتار مطالب یأس آمیز نمی شد، تعلیمش بر قلب ها نفوذ می کرد و باعث تأثیر و تحوّل در خواننده می شد؛ زمزمۀ گفتار و آهنگ نوشتارش، که با دقّت و حکیمانه ادا می شد، در درون جان ها شور می آفرید و به گفتۀ شاگرد شهیدش، مرحوم مطهری، وجد و نشاط و سرمستی می داد:

... درس اخلاقی که به وسیلۀ شخصیت محبوبم، در هر پنجشنبه و جمعه، گفته می شد... مرا سرمست می کرد... بدون هیچ اغراق و مبالغه ای، این درس مرا آن چنان به وجد می آورد که تا دوشنبه و سه شنبه هفتۀ بعد، خودم را تحت تأثیر آن می یافتم.[15]

بی شک، مواعظ و تعالیم اخلاقی او، صیقل جان ها و شکوفا کنندۀ دل ها بود؛ مخاطب را در تیررس خطاب خویش قرار می داد و بِسان وجدان، با او سخن می گفت. این ویژگی، از آنِ مردانی است که از چشمه سار وحی و دین بهره مند شده باشند و راهرو راستین پیشوایان معصوم علیهم السلام گردند.

دربارۀ تحول آفرینی و تأثیرگذاری کلامِ مولا امیرالمؤمنین علیه السلام نوشته اند: وقتی سخنان رسا و دلپذیرش به درون جان همّام راه یافت و تحولی عظیم در وی ایجاد کرد، قفس تن همّام شکست و به سوی معبودش بال گشود. آن جا بود که حضرت فرمود:

«... هکذا تصنع المواعظ البالغة بأهلها»؛[16]

پندهای شیوا و دلپذیر، در اهلش چنین اثر می گذارد.

از این روی، در معارف دینی می خوانیم که صفحۀ جانتان را به دست هر مدعی ای نسپارید و سفرۀ روحتان را پیش هر کسی نگسترانید؛ بلکه گوش جان به سخن استادی فرا دهید و از علم و حکمت و فرزانه ای بهره گیرید که در درون شما انقلاب و تحول بیافریند و شما را از کاستی ها جدا کند و به شایستگی های راستین رهنمون گردد:

«... تقربوا إلی عالم یدعوکم من الکبر إلی التواضع، و من الریاء إلی الإخلاص، و من الشکّ إلی الیقین، و من الرغبة إلی الزهد، و من العداوة إلی النصیحة؛ و لا یصحّ لموعظة الخلق إلاّ من خاف هذه الآفات بصدقه و...»؛[17]

به عالمی نزدیک شوید که شما را از گردن فرازی به فروتنی و از ریا به اخلاص و از شک به یقین و از دنیاجویی به پارسایی و از دشمنی به نیک خواهی دعوت کند؛ و کسی شایستۀ این مقام نیست، مگر آن که از سر صدق از این آفت ها در هراس باشد.

4. واقع بینی و اغراق گریزی

از دیگر ویژگی های مکتب اخلاقی امام، واقع گرایی و دوری جستن از مطالب اغراق آمیز است. امام، در برابر هر شنونده یا خواننده ای که قرار داشت، توان فکری و ظرفیت دریافتی او را در نظر می گرفت و در آموزش های اخلاقی و تربیتی، واقع بینانه و دقیق عمل می کرد و مباحث را سنجیده و در خور گنجایش روحی و فکری مخاطب مطرح می ساخت و برای هر گروه و مخاطبی که پند و اندرز می داد، می کوشید که از توان آن ها بیرون و یا برتر نباشد و افکار بلند معنوی را بر هر اندیشه ای تحمیل نکند و افکار ضعیف را با مطالب مهم، خسته نسازد. از طرفی دیگر، بر افکار بلندی که توان بیش تری  جهت فهم و دریافت حقایق داشتند، مطالب تکراری و پیش پا افتاده و کم سود را عرضه نمی داشت.

بحث های معنوی و اخلاقی را آن چنان با حال و هوای مخاطب، مطابق و سازگار مطرح می کرد که مانند آب گوارا در گلوی تشنۀ او نفوذ می کرد. امام سجاد علیه السلام می فرماید:

«حدّثوا الناس بما یعرفون، و لا تحملوهم ما لا یطیقون، فتغرّونهم بنا»؛[18]

آنچه را که مردم توان فهمش را دارند، برایشان بگویید و چیزی که تحمل آن را ندارند، بر اندیشۀ آنان بار نکنید که در این صورت، آنان را به وسیلۀ ما فریفته خواهید ساخت.

متأسفانه، آفتی که اکنون دامنگیر آثار اخلاقی و عرفانی شده، همین بی توجهی به واقعیات است؛ به ویژه امروز که بازار «عرفان گرایی» و «کرامت سازی» رواج دارد و هر کسی به نام طریقت و معنویت، پخت وپزی می کند. از یک سو، داستان های شگفت آفرین، مطالب سنگین و دیر هضم، روایات متشابه و نیازمند تأویل و توجیه را در بسیاری از کتاب های عمومی و در دسترس مردم می یابیم؛ و از سوی دیگر، مجالسی را مشاهده می کنیم که بدون در نظر گرفتن شرایط، از اسرار سیر و سلوک و باطن معارف صحبت می شود. از این تأسف بارتر، نوشته ها و گفته هایی است که حکایات شگفت، کرامات معجزه وار و خرافات و اوهام را چاشنی مباحث می کنند و در هر جایی مطرح می سازند؛ بدون این که مرز حقیقت و خرافه را روشن سازند و یا قادر به تبیین آن باشند. مطالبی که باعث ابهام و سردرگمی مخاطب می شود و چه بسا زمینۀ انکار و حتی تمسخر را پدید آورد و باعث ریشخند مخالفان گردد. علی علیه السلام می فرماید:

«لا تحدّث بما تخاف تکذیبه»؛[19]

زبان به گفته ای که بیم داری دروغ پندارندش (به خاطر غرابت) مگشای.

برخی از دست اندرکاران مواعظ و منابر اخلاقی، آن چنان در نقل ثواب ها و عقاب های اعمال اغراق و مبالغه می نمایند و ارقام فوق العاده را ردیف می کنند و خاصیت های شگفتی را بر می شمارند که زمینۀ ناباوری، یأس و گاهی تجرّی را ایجاد می کنند. البته بسیاری از مطالبی که در دید نخست، به نظرها دشوار می رسند، ممکن است نزد اهلش توجیه درست و قانع کننده ای داشته باشند؛ اما نباید هر چه را که می یابی، بگویی و هر آنچه را که می دانی، مطرح سازی.

از ویژگی های ارزشمند مواعظ و نصایح اخلاقی امام، همین واقعیت سنجی و مخاطب شناسی است. مخصوصاً در مجالس و محافل عمومی، شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را در نظر می گرفت و مطالبی را که نیازمند تأویل و توجیه بود، و شگفت آور و ابهام آفرین می نمود، مطرح نمی ساخت؛ مطالب را در هم نمی آمیخت و همۀ حقایق را یک کاسه عرضه نمی کرد؛ هر نوشته و یا گفته ای، مخاطب مخصوص به خود را دارد؛ چنان که بحث هایی مانند: جهاد اکبر، ریا، عجب و گفتارهای عمومی، برای همۀ افراد و طبقات گوناگون سودمند است؛ و کتاب هایی مانند: آداب الصلاة، شرح حدیث جنود عقل و جهل و اربعین برای افراد متوسطی که در اخلاق و عرفان مطالعه دارند، مفید است؛ و آثاری مانند: شرح دعای سحر، مصباح الهدایه، معراج السالکین و... برای آشنایان با عرفان و سیر و سلوک قابل استفاده است.

5. توجه به اصول اخلاقی نه فروع

هر مبحث تربیتی و اخلاقی باید در پی دو اصل، روان باشد: نخست بکوشد تا صفات اخلاقی را به ملکه و ساختار درونی تبدیل سازد؛ و سپس این ملکات را به ارزش های اصولی و ارکان اخلاقی اختصاص دهد. متأسفانه بسیاری از آموزش های اخلاقی و نوشته های تربیتی، به این اصل مهم نپرداخته اند و پیش از رفتن به سراغ ریشۀ فضایل و رذایل، از شاخ و برگ ها و مسائل جزئی اخلاق سخن می گویند.

بی شک، صفاتی مانند دروغ، ریا، عیب گیری، حرص و... ریشه در ملکات و خُلقیات دیگری دارند و مبنای هر یک، در جای ویژه ای است؛ زیرا آن کس که از شرافت و کرامت نفس برخوردار نباشد، خود به خود دچار غیبت، حسد، دروغ و مانند آن ها می گردد؛ از این رو اصلاح گر نفس باید پیش از پرداختن به افعال و صفات جزئی اخلاقی، از سرچشمۀ هر یک سخن گفته راه تهذیب آن را پی گیرد.

از ویژگی های دیگر تعالیم امام، توجه به همین ارکان و اصول اخلاقی است؛ امام مانند  معلمی باهوش، ریشۀ مفاسد و انحراف های نفسی را می جوید و کانون هر یک را در  جان آدمی می یابد؛ او در پی درمان ظاهری دردها و زدودن انحراف ها نبود؛ بلکه در  صدد راهیابی به ریشۀ ناهنجاری ها بود، پیوسته به اَنانیّت و خودخواهی هشدار می داد  و آن را «امّ الرذائل» می شمرد و به اخلاص فرا می خواند که سرآمد مکرمت ها و «امّ  الفضائل» است.

6. محوریت اخلاق، در اندیشۀ امام

از دیدگاه امام، صلاحیت اخلاقی، سرآمد دیگر شایستگی ها می باشد و تهذیب نفس، اساس همۀ ابعاد سیاسی، اجتماعی، فردی و... است. از زندگی فردی گرفته تا روابط خانوادگی، اجتماعی، منطقه ای و حتی معادلات بین المللی، باید بر میزان اصول اخلاقی شکل یابد.

امام، در جای جای کلامش، با تعبیرهای گوناگون و اشاره به زوایای مختلف، این مهم را یادآور می شد و در مناسبت های مناسب، محوریت اخلاق را گوشزد می نمود.

برای روشن تر شدن این اهتمام و توجه، عناوین برخی از تعالیم ایشان را بر می شماریم:

الف. تزکیۀ انسان، هدف پیامبران

وی هدف و مقصد بعثت را تزکیه و اخراج از ظلمات به سوی نور می دانست و همواره در گفته ها و نوشته هایش بر این نکته اصرار می ورزید که پیامبران برای آدم سازی آمده اند و شغلشان انسان سازی است. بارها می فرمود:

تمام انبیا موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع علمشان انسان است.[20]

انسان که هم آغوش طبیعت است و با آن مأنوس و محشور، به آسانی گرفتار اسارت آن نیز می گردد و در نتیجه، از حرکت به آن سوی طبیعت باز می ماند؛ از دیدگاه امام، رسولان الهی برآنند که:

این موجود طبیعی را از مرتبۀ طبیعت، به مرتبۀ عالی مافوق الطبیعه، مافوق الجبروت برسانند.[21]

امام که با بینش توحیدی به انسان می نگریست، بر این باور بود که هیچ حکومت و نظامی جز شیوۀ پیامبران الهی نمی تواند انسان و ملت ها را تربیت کند؛ زیرا دید و بینش آنان محدود است و مادی، و انسان موجودی است دارای ابعاد مادی و معنوی، و کسی  می تواند تربیت و تزکیۀ آدمی را به عهده گیرد که به همۀ جنبه های وجودی انسان احاطه و آگاهی داشته باشد و این ویژگی، فقط در مکتب تربیتی سفیران و رسولان الهی پیدا می شود:

[آن ها] می خواهند یک انسانی تربیت کنند که خلوتش و جلوتش فرقی نداشته باشد.[22]

و به تعبیری، همان گونه که در آشکار خلاف نمی کند، در غیاب و پنهان نیز از گناه به دور باشد. بنابراین، می توان گفت که تمام زحمات انبیا و رنج هایی که مردان الهی در بستر تاریخ کشیده اند، برای این معنا بوده است که انسان، وارسته و مهذّب گردد. امام می فرماید:

انبیا همه آمدند آدم را درست کنند.[23]

ب. جهاد اکبر

او که در آغاز جوانی به میدان خودسازی گام نهاده بود، همواره در آموزش های اخلاقی اش بر این نکته اصرار داشت که تلاشی پی گیر و ریاضتی فراگیر لازم است تا انسان در جبهۀ ستیز با رذیلت های اخلاقی و جهاد اکبر با هواهای نفسانی، سر بلند و پیروز گردد و به سازندگی خویش بپردازد:

اساساً اسلام برای سازندگی آمده است و... سازندگی انسان خودش را، مقدم بر همۀ جهادها است... جهادی بس بزرگ است و مشکل؛ و همۀ فضیلت های دنبال آن جهاد است.[24]

امام در آن دوران غربت اسلام و قدرت دشمنان، درس اخلاقی را در حوزه پی نهاد که حاصل آن، نوشته های ارزشمندی همچون اربعین حدیث و جهاد اکبر شد. این مجموعه ـ که عصارۀ کلام امام می باشد ـ نشانۀ اهمیت و محوریّت مسأله خودسازی در اندیشه و روش ایشان است؛ در همین راستا است که امام، در مواعظ و تعالیم اخلاقی اش به: «اصلاح خویش، قبل از اصلاح دیگران» سفارش اکید می ورزد و «شروع از خود» را به عنوان یک اصل می شناسد و فرق بین انسان اسلامی و انسان استعماری را در این جهت می بیند که:

اول خودتان را اصلاح بکنید؛ اول مهذّب بشوید و تعلیمات اسلامی را که برای آدم سازی است، آن تعلیمات را عمل به آن کنید... که ما بعد از یک مدتی متحول بشویم به یک انسان هایی که اسلام می خواهد، نه یک انسان هایی که استعمار می خواهد.[25]

اگر توانستیم قبل از اصلاح دیگران به اصلاح خویش دست یابیم، بی گمان به پیروزی بزرگ و جهاد اکبری دست یافته و قدمی اساسی برداشته ایم. امام اصلاح خود و آن گاه اصلاح دیگران را یک تکلیف می داند:

هر کس مکلّف است که خودش را اصلاح کند، قبل از این که دیگران را اصلاح بکند؛ همه موظفیم که خودمان را اصلاح کنیم.[26]

و چون حوزه های علمیه به عنوان اصلاح گران فکر و اندیشۀ مردم شناخته شده اند، وی خطاب به حوزویان، بر این مهم، بیش تر تأکید می کند:

باید اهل علم و طلاب... در خلال تحصیل، اصلاح خود کنند و آن را، حتّی الامکان، بر جمیع امور مقدم شمارند؛ که از تمام واجبات عقلیه و فرایض شرعیه واجب تر و سخت تر همین است.[27]

ج. دانش و تهذیب یا آموزش و پرورش

از آن جهت که تهذیب، اصل و اساس ارزش ها است و منشأ خدمت و برکت به دیگران می گردد، امام همواره در سخنانش به لزوم همپایی دانش و اخلاق سفارش می کرد و خطر جدایی علم و تزکیه را گوشزد می نمود و ضرر عالم غیر مهذّب و دانش بدون تزکیه را از هر ضرر دیگری بیش تر می دانست:

آن کسی که دانش دارد، لکن دانشش توأم با یک تهذیب اخلاق و یک تربیت روحی نیست، این دانش موجب این می شود که ضررش بر ملت و کشور زیادتر باشد.[28]

روی این اصل، در تعالیم امام خمینی، که برگرفته از معارف قرآنی است، آموزش و پرورش به عنوان دو اصل اساسی و زیربنایی نیک بختی ها و سرافرازی ها معرفی می گردند:

«اِقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ»[29] قرائت کن به اسم ربّ؛ به «اسم ربّ» قرائت کن. اگر قرائت به «اسم ربّ» باشد، این هم پرورش است و هم آموزش... بیش تر صدماتی که به بشر وارد می شود از طریق آموزش بی پرورش است.[30]

مخاطب امام در این سخنان، همۀ کسانی هستند که به گونه ای با تعلیم و تعلّم سر و کار دارند؛ اعمّ از حوزه ها و دانشگاه ها و سایر مراکز علمی و فرهنگی. همان گونه که محصّل حوزوی اگر مهذّب نباشد، به اسلام و ارزش های اسلامی صدمه می زند، دانشجوی دانشگاه نیز اگر تزکیه نشود، برای اسلام و کشور اسلامی جز ضرر و وابستگی سودی نخواهد داشت:

بسیار اشخاص هستند که دانشمندند، لکن تربیت اسلامی ندارند، وجودشان ضرر می زند به کشور... و اسلام... این فرقی نیست مابین این که دانش، دانش علوم قدیمه باشد یا دانش علوم جدید.[31]

د. فساد اخلاقی، دشمن اصلی بشر

از دیدگاه اخلاقی امام، تمام مظاهر فساد ـ از زندگی فردی گرفته تا برخوردهای خانوادگی، قبیله ای، منطقه ای و حتی معادلات نظامی و سیاسی بین المللی ـ ریشه در فسادهای اخلاقی دارد و عامل همۀ نابهنجاری ها و نابسامانی های تربیتی است. آنچه انسان های امروز را تهدید می کند، سلاح های مخرّب و ویرانگر نیست، بلکه انحراف های اخلاقی و زیر پا گذاشتن ارزش های انسانی است که خطر جدی برای جوامع بشری به شمار می آید؛ به تعبیر حضرت امام:

اگر انحراف اخلاقی نباشد، هیچ یک از سلاح های جنگی به حال بشر ضرر ندارد.[32]

ریشه و اساس بدبختی ها و پستی های جوامع انسانی این است که انسان های هواپرست و خودخواه، که جز به بطن و فرج خویش نمی اندیشند و دارای اعوجاج های اخلاقی می باشند، در رأس ادارۀ جوامع قرار گرفته اند:

اگر دنیا، در آتش این دو ابر قدرت می سوزد، برای همان هوای نفس است که عمّال این دو ابر قدرت و خود آن ها دارند. اگر کشورهای اسلامی در آتش این مفاسد می سوزد، برای این است که کسانی که متصدی آن امور هستند، هوای نفسانی دارند و خودشان را می بینند و همه را برای خود می خواهند.[33]

ه . رفع حُجب، نه جمع کُتب

موانعی که بر سر راه خودسازی قرار می گیرد، تنها علقه های مادی و جاه و مقام نیست؛ چه بسا اندوخته های ذهنی و خواندن اصطلاحات و قواعد علمی ـ که خود باید روشنی بخش و تاریکی زدا باشد ـ مانع راه شود و باعث فتنه گردد. پاکی نفس است که از نور دانش، چراغ فروزانی بر سر راه می سازد و آن را از آفت حجاب اکبر بودن می رهاند.

امام بر زدودن پرده های ظلمانی و نفسانی ـ که مانع رشد و شکوفایی فطرت بشر هستند ـ همّت می گماشت و هر چیزی را که مانع کمال و عامل ذلت انسان گردد، «حجاب» می خواند:

در رفع حُجب کوش، نه در جمع کتب. گیرم کتب عرفانی و فلسفی را از بازار به منزل و از محلی به محلی انتقال دادی، یا آن که نفس خود را انبار الفاظ و اصطلاحات کردی و در مجالس و محافل آنچه در چنته داشتی، عرضه کردی... آیا با این محموله های بسیار، به حُجب افزودی یا از حُجب کاستی؟! خداوند ـ عزّ و جلّ ـ برای بیداری علما آیۀ شریفۀ «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ»[34] را آورده تا بدانند انباشتن علوم ـ گرچه علم شرایع و توحید باشد ـ از حُجب نمی کاهد؛ بلکه افزایش دهد و از حجب صغار او را به حجب کبار می کشاند.[35]

همان گونه که امام ارزشمندی دیگر ابعاد وجودی انسان را در پرتو اخلاق می دید، دانش و فراگرفته های علمی را نیز سخت نیازمند این صیقل می دانست، تا از زنگار به خود بالیدن ها پاک شود و به حربه ای در دست نااهل بدل نگردد؛ از این روی به فراگیری علم اخلاق، در کنار فراگیری سایر علوم معمول حوزه، سفارش می کرد:

و از بالاترین و والاترین حوزه هایی که لازم است به طور همگانی مورد تعلیم و تعلّم قرار گیرد، علوم معنوی اسلامی، از قبیل علم اخلاق و تهذیب نفس و سیر و سلوک الی الله  ـ  رزقنا الله  و ایّاکم ـ که جهاد اکبر می باشد.[36]

و . ایجاد محیط اخلاقی

از نشانه های دیگری که نقش محوری اخلاق را از دیدگاه امام، بیان می دارد این است که رمز موفقیت های اجتماعی و خدمات سیاسی را در آراستگی به فضایل اخلاقی می داند؛ از این رو به دولت مردان و دست اندرکاران مدیریت جامعه توصیه می کند که ایجاد محیطی سالم و معطر به ارزش های تربیتی را سرلوحۀ کار خویش سازند، تا در پرتو برکاتش، خود بهره مند گردند:

عمده در برنامه های حکومتی، در برنامه های دولتی، این معنا است که محیط اخلاقی درست کنند، محیط برادری درست کنند؛ این، در رأس همۀ برنامه ها است. اگر این برنامه درست شد، اگر دولت بخواهد کاری بکند، همه ملّت با او همراهی می کنند.[37]

بی شک، نمی شود مسائل اخلاقی را از دشواری های اجتماعی و نابسامانی های اقتصادی جدا ساخت و از محیط آلوده به این آفات، انتظار صلاح و کمال داشت. علی علیه السلام می فرماید:

«العُسر یفسد الأخلاق»؛[38] پریشانی ها و دشواری ها، اخلاق را فاسد می کنند.

عدم برنامه ریزی شایسته و راه گشا، نقشی اساسی در زمینه سازی مفاسد اخلاقی دارد؛ چرا که مشکلات روز مره، فرصت به خود پرداختن را از مردم می گیرد و آن ها را در پیچ و خم های دشواری ها سردرگم می سازد.

به اعتقاد امام، یکی از عوامل مؤثر در ساختن محیط سالم، صلاحیت تقوایی و خوشنامی مدیران کشور و کارگزاران حکومت اسلامی است. از مجریان گرفته تا برنامه ریزان و قانون گذاران، باید اسوه های با فضیلتی باشند تا همواره الگو و مقتدای مردم گردند و عطر معرفت را با حضور خود بگسترانند:

شما باید در آن جا معلّم اخلاق باشید، از برای همۀ کشور... شماها باید در مجلس که می روید، علاوه بر این که، مسائلی که طرح می شود که مورد احتیاج ملت است، باید آن ها را در آن طرح کنید، با سِلاح اخلاق اسلامی وارد بشوید و با آن سلاح، مردم را تربیت کنید.[39]

این بود نگرشی کوتاه بر اهمیت و جایگاه اساسی اخلاق در دیدگاه امام. اینک به بررسی مبانی اخلاق امام رحمه الله می پردازیم.

فصل دوم: مبنای اخلاقی امام

در تعالیم اخلاقی امام، تهذیب و تربیت، بر دو رکن و عنصر اصلی استوار می گردد که از ترکیب آن دو، اساس و پایۀ انسان الهی شکل می گیرد.

به عبارت دیگر، امام در روش و شیوۀ تربیتی خود، همواره بر دو بُعد بنیادی تکیه داشت: در بُعد اثباتی، خداجویی و اخلاص را عامل پرواز در ملکوت و مایۀ تعالی و کمال می خواند و آراستن به آن را لازم می شمرد. در بُعد سلبی نیز، خودبینی و حبّ نفس را مانع تکامل و منشأ بدبختی می دانست و پیراستن از آن را وظیفه و جهاد می نامید.

از این روی، بر آن شدیم که گفته ها و نوشته های ایشان را با این دید بررسی نماییم و تحت دو عنوان اصلی و اساسی درآوریم:

1. اخلاص یا قیام برای خدا

با نگاهی به سرخط آثار و گفتار اخلاقی حضرت امام، روشن می شود که یکی از عنصرهای اصیل و زیربنایی در مسائل خودسازی و اخلاق، معرفة الله  و توجه به خداوند است؛ و این همان چیزی است که مقصد همۀ انبیا بوده و تمامی کوشش ها، مقدمه ای برای رسیدن به آن مقصد است:

تمام مقاصد انبیا، برگشتش به یک کلمه است و آنْ معرفة الله .[40]

مسأله اخلاص یا خداجویی، موضوعی است که در تعالیم امام، با تعابیر گوناگون به چشم می خورد و در جای جای کلامش بدین مهم اشاره دارد. برای روشن تر شدن این موضوع، به برخی از عناوین و نمونه های مربوط اشاره می کنیم:

مقصد الهی

ملاک ارزشمندی اعمال، جهت خداجویی آن ها است و اگر مقصدها الهی شد و غیر خدا از صفحۀ دل بیرون گشت، همه چیز به دست می آید:

اگر بخواهید خدمت شما، پیش خدای تبارک و تعالی اجر داشته باشد، مقصد را مقصد الهی کنید؛ برای خدا قدم بردارید.[41]

و در جایی دیگر، ضمن توصیه به این نکته که باید تمام توجه به خداوند باشد، می فرماید:

شما مجاهده کنید تا هر چه در دل دارید زدوده شود؛ که اگر برای خدا خالص شدید، در پیروزیتان مؤثر است. باید اتکایتان فقط به خدا باشد.[42]

امام، همواره می فرمود: «همۀ ملت وجهۀ نفسشان خدای تبارک و تعالی باشد».[43] و به این مهم تکیه داشت که «عالم محضر خدا است؛ در محضر خدا معصیت خدا نکنید».[44]

موعظۀ واحده، یا قیام لله

قرآن کریم، سرلوحۀ مواعظ و پندهای خود را «قیام لله » می داند:

«قُلْ إنَّمَا أعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ».[45]

امام همواره این موعظۀ قرآنی را بازگو می کرد و آن را برترین پند حیات بخش جان ها می دانست:

جدّیت کنید که کارهایتان برای خدا باشد؛ قیامتان لله  باشد؛ «... أعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ  مَثْنَی وَ فُرَادَیٰ» موعظه یک موعظه است؛ ...قیامتان برای خدا باشد؛ نه قیامتان برای پیدا  کردن یک عنوانی ـ نمی دانم ـ یک جاهی یک مقامی یا یک پولی، یک چه، نه این طور  نباشد... .[46]

او که سرمشق پاکان و مرشد دل دادگان بود، در پاسخ به درخواست موعظه و نصیحت، از طرف یکی از شاگردان، این گونه نگاشت:

بهترین موعظه آن است که خداوند در قرآن فرموده است: «إنَّمَا أعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا  لِلّٰهِ».[47]

مأمور به وظیفه، نه نتیجه

در بینش امام، اگر کاری برای خدا انجام گیرد، شکست در آن معنا ندارد؛ و اگر مقصود خدا و معنویت باشد، به انتظار نتیجه نباید نشست، بلکه باید به انجام وظیفه اندیشید. همۀ کوشش های فردی و اجتماعی، علمی و فرهنگی را به نیت خداجویی باید انجام داد و وجهۀ اعمال را رضایت حق گرفت، نه چیز دیگر:

دانشگاه را باید شما رو به خدا ببرید، رو به معنویت ببرید. و همۀ درس ها هم خوانده بشود، همۀ درس ها هم برای خدا خوانده بشود... [اگر چنین شدید] در کارتان موفقید؛ چه برسید به مقصدتان، چه نرسید.[48]

و نیز می فرماید:

همۀ ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفه ایم، نه مأمور به نتیجه.[49]

محور ارزش ها و پیروزی ها

امام، تأسی به پیامبران می کند و نبض جانش به آهنگ کلام خدا که رسول الله  آن را ابلاغ کرده اند، می زد:

«قُلْ إنَّ صَلاَتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»؛[50]

بگو: نماز و تمام عبادات من و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند، پروردگار جهانیان است.

انسان مخلص و مشتاق حق، کسی است که در همه حال و در همه جا، عقربۀ زندگی و حیات و ممات خویش را به سوی خدا بچرخاند و بکوشد که همواره در حوزۀ جاذبۀ الهی قرار گیرد و با دید خداخواهی به همه چیز و همه کس بنگرد. امام در همه جا از این اصل اساسی سود جست و همواره به این صفت ارزشمند سفارش می کرد و آن را محور ارزش ها و پیروزی ها می دانست:

قیام برای خدا است که ابراهیم خلیل الرحمان را به منزل خُلّت رسانده و از جلوه های گوناگون عالم طبیعت رهانده:

 

خلیل آسا دَرِ علم الیقین زن                                 ندای لا اُحبّ الآفلین زن

 

قیام لله  است که موسی کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد... قیام برای خدا است که خاتم النبیین صلی الله علیه و آلهرا یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد.[51]

او اخلاص مردم را عامل انقلاب و ضامن بقای آن می دانست و در تقدیر از ایثار و فداکاری جوانان چنین می فرمود:

عمده، آن اخلاصی است که در شما جوانان ظاهر است. شما از این اخلاص و ایثار، جمهوری اسلامی را بیمه کردید... آنچه در نزد خدا ارزشش از همه بالاتر است، این ایثار از روی اخلاص است.[52]

ایثار، که به گفتۀ امیرالمؤمنین علیه السلام «أعلی المکارم»[53] است، آن گاه ارزش واقعی اش را می یابد که از اخلاص برخیزد.

تقوا و خویشتن داری

عنوان دیگری که امام برای توجه به حق و قیام لله  روی آن تکیه می کند، تقوا است؛ تقوایی که در ستیز با آلودگی های اجتماعی رخ می نمایاند، نه در گریز از واقعیت ها:

[قرآن] فقط میزان را تقوا، میزان را از خدا ترسیدن، تقوای واقعی، تقوای سیاسی، تقواهای مادّی، تقواهای معنوی، میزان را این طور قرار داد: «إنَّ أکْرَمَکُمْ عِنْدَ الله  أتْقَاکُمْ»[54].[55]

امام، بر کرسی وعظ و خیرخواهی، به حوزویان نیز چنین ندا می دهد:

حوزه های علمیه بیدار باشند. تقوا را، تقوا را، تقوا را، نصب عین خود قرار بدهید. فضلا، طلاب علوم دینیه! تقوا، تقوا، تنزیه نفس، مجاهده با نفس. یک مجاهد با نفس می تواند بر یک ملت حکومت کند.[56]

این ها و صدها نمونۀ دیگر از تعالیم امام بود که در بُعد مثبت اخلاق و خودسازی، روی اخلاص و قیام برای خدا تکیه می کرد و آن را تنها موعظۀ الهی می شمرد. اکنون که اشاره ای به یک بُعد از مبنای اخلاقی امام شد و اهمیت اخلاص روشن گشت، به بعد دوم آن، یعنی خودخواهی، می پردازیم؛ که در واقع مانعی برای اخلاص و خداجویی است.

2. خودخواهی یا قیام برای نفس

در دیدگاه امام، آنچه مانع رشد و تعالی انسان می گردد و او را از تهذیب و تزکیه باز می دارد، انانیّت ها و خودبینی ها است. آفت اخلاص و خداجویی، خودخواهی و خودپسندی است و تا این جبل اَنانیّت باشد، رسیدن به ارزش های متعالی ناممکن، بلکه محال است:

مادامی که اَنانیّت و خودخواهی و خودبینی در کار است، اگر برای تحصیل معارف و کمالات روحیه نیز اقدامی کند، یا قدمی زند، برای خود و نفسانیت خویش است و آن نیز خودخواهی است، نه خداخواهی. و معلوم است، خودخواهی و خداخواهی با هم جمع نشود، بلکه اگر خدا را خواهد، برای خود خواهد و غایت مقصد و نهایت مطلوب، خود و نفسانیت است.[57]

روح کلام امام در این است که برای کمال، تنها آراستگی به فضایل کافی نیست، بلکه پیراستگی از رذایل نیز گامی اساسی و جدی است. تأکید بر این موضوع را در جای جای تعالیم امام، با عناوین گوناگون می یابیم:

بت نفس

امام همان گونه که در میدان مبارزه و جهاد اصغر، شکستن بت های اصلی و شیطان های بزرگ را اصل می شمرد، در تعالیم اخلاقی و تربیتی نیز ـ که میدان جهاد اکبرش می خواند ـ نفس را مادر بت ها می دانست و مجاهده با آن را لازم:

مادر بت ها، بت نفس شما است؛ تا این بت بزرگ و شیطان قوی از میان برداشته نشود، راهی به سوی او ـ جلّ و علا ـ نیست و هیهات که این بت، شکسته و آن شیطان رام گردد![58]

او که از حجاب خودی و خودخواهی رها شده بود، به ره پویان چنین آموخت:

می دانی شیطان با پدر بزرگ ما آدم صفی الله  چه کرد؟ او را از جوار حق فرو کشید و پس از وسوسۀ شیطان و نزدیکی به شجره (که شاید نفس باشد یا بعض مظاهر آن) فرمان «اِهْبِطُوا» رسید و منشأ همۀ فساد و عداوت ها شد.[59]

و همواره در کلمات قصار و حکمت های پند آمیزش می فرمود:

خودخواهی منشأ همۀ مفاسد است.[60]

او که عاشق حق بود و ره عشق می آموخت، گذشتن از خودی و خودبینی ها را مقدمۀ ملاقات دوست می خواند:

 

صوفی ز ره عشق صفا باید کرد                            عهدی که نموده ای وفا باید کرد

تا خویشتنی به وصل جانان نرسی                                   خود را به ره دوست فدا باید کرد[61]

 

کمال انقطاع یا خروج از خود بودن ها

از دیدگاه امام، انسان در این عالم، همانند مسافری است که به سوی خدا در حرکت است:

مادامی که حبّ نفس در دل است و انسان در بیت مظلم نفس است، مسافر الی الله  نیست، بلکه از مخلّدین الی الارض است. و اول قدم سفر الی الله ، ترک حبّ نفس است و قدم بر اَنانیّت و فرق خود گذاشتن.[62]

در همین راستا است که کمال انقطاع را «خروج از منزل خود و خودی و هر کس و هر چه، و پیوستن به او، و گسستن از غیر می داند» و به آنان که در «هنگامۀ نبرد، رشتۀ تعلّقات درس و بحث را بریدند و عقال تمنّیات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند» و با کمال انقطاعشان «در جمع ملکوتیان شعر حضور سروده اند»[63] افتخار می کند و به جوانانی که «در اول شب یلدای زندگی، سینۀ سیاه هوس ها را دریده است»[64] غبطه می خورد و آنان را «قافله سالاران وجود»[65] نام می نهد.

خصومت، زادۀ منیّت ها

امام، یکی دیگر از مظاهر حبّ نفس و شعبه های خودخواهی را خصومت و اختلاف می دانست و همواره بر این نکته پافشاری داشت که اختلاف و تفرقه برخاسته از اَنانیّت ها و خودبینی ها است:

اختلاف همیشه ناشی از جهات نفسانی است. اگر همۀ انبیا الآن در این جا جمع بشوند، اختلاف ندارند؛ برای آن که جهات نفسانی را ندارند... کوشش کنید آن جهات نفسانی بازی تان ندهد، که منشأ مناقشه و اختلاف شود.[66]

او که همواره از اختلافات رنج می برد، همچون پدری دلسوز، از خصومت ها نگران بود و همه را به پرهیز از کشمکش ها فرا  می خواند و وحدت و دوستی را از ویژگی های بهشتیان رهیده از خودخواهی، و تفرقه و خصومت را از اوصاف دوزخیان می دانست:

مخاصمه مال اهل جهنّم است: «خِصامُ أهْل النار». یکی از مصیبت هایی که اهل جهنّم به آن مبتلا هستند، همین «خِصامی» است که با هم دارند؛ جنگ و نزاعی است که با هم دارند... و یکی از کرامت هایی که اهل بهشت دارند، آن برادری و دوستی و محبّت است.[67]

حبّ نفس و مظاهر آن

امام که نفس خود را مهار کرده بود و تعلّقات دنیوی اش را عقال، همواره بر این مهم  اصرار داشت که سر منشأ همۀ لغزش ها و گرفتاری ها، حبّ نفس است و بارها اعلام کرد که:

آنچه خطر برای هر انسانی و هر متصدی امری هست، حبّ نفس است... هر بلایی که سر انسان... می آید... در اثر هوای نفس و خودخواهی است. در روایات، ائمّه فرموده اند: «رأس کلّ خطیئة حُبّ النفس».[68]

البته باید توجه داشت که این سخن، منافات با احادیثی که می گویند: «حُبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة» ندارد؛ زیرا حبّ دنیا و حبّ مال و... همه برخاسته از حبّ نفس و از مظاهر آن به حساب می آیند. امام می فرماید:

از حبّ نفس است که حبّ به جاه، حبّ به مقام، حبّ به مال، و حبّ به همۀ انگیزه های شهوانی پیدا می شود... حقیقتاً رأس همۀ خطاها، خطیئت ها، همین خودخواهی ها است.[69]

امام که حبّ نفس را عامل اسارت انسان می دانست، چنین می فرمود:

در این عالم سه نظر است: 1. نظری که از روی حبّ مطالعه می کند؛ 2. نظری که از راه بغض به همه چیز نظر می کند؛ 3. نظری که حبّ و بغض در آن نیست و آزاد است.[70]

آنچه عامل ارزش انسان و مایۀ پرورش او است، همان دیدگاه سوم است که خود را از همۀ وابستگی ها برهاند و خودخواهی ها را کنار نهد و به همه چیز و همه کس، از روی آزادی و بی نظری بنگرد، از این روی امام می فرماید:

بزرگ ترین گرفتاری از ناحیۀ خود ما است که از روی حبّ نفس یا از راه دشمنی و بغض، به مردم و اشیا و گروه ها نظر می کند؛ و این نظر، نمی تواند آزاد باشد.[71]

بالاخره، اساس دوستی ها و دشمنی های انسان، برگشت، به «من» او می کند و تمام تعریف ها و تکذیب هایش نیز، از همان «من» بر می خیزد:

این «من» را اگر انسان زیر پا گذاشت و «او» شد، اصلاح می کند همه چیز را.[72]

با نگرشی دوباره به سرفصل های این نوشته، در می یابیم که از دیدگاه امام، اخلاص و خداخواهی، عامل اساسی برای تربیت و به دست آوردن فضیلت ها و آراستگی به آن ها است؛ ولی دشمنی توانا و مانعی بزرگ در پیش است به نام حبّ نفس و خودخواهی؛ و تا او هست، به هیچ ارزش و فضیلتی نمی توان دست یافت. تنها راه نجات این است که دیو خودخواهی و خودبینی ها را کنار نهیم تا فرشتۀ خداخواهی و اخلاص رخ بنمایاند. و این، شدنی نیست مگر این که حق، یار گردد و لطف او مددکار:

بار الها! پایان کار ما را به سعادت مقرون فرما و سرانجام رشتۀ معرفت و خداخواهی را به دست ما بده و دست تطاول دیو رجیم و شیطان را از قلب ما کوتاه فرما و جذوه ای از آتش محبّت خود در دل ما افکن، تا جذبه حاصل آید، و خرمن خودی و خودپرستی ما را به نور نار عشقت بسوزان، تا جز تو نبینیم و جز سر کوی تو بار قلوب را نیندازیم.

محبوبا! اکنون که از تو دوریم و از جمال جمیلت مهجور، مگر آن که دست کریمانه ات تصرفی  کند و حجاب های ضخیم را از میان بردارد، تا در بقیۀ عمر، جبران ماسبق گردد؛ «إنّک ولیّ النِعَم».[73]

 

کتاب نامه

قرآن کریم.

1. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق.

2. تحف العقول، حسن بن شعبه حرّانی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1363 ش.

3. تفسیر سورۀ حمد، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375 ش.

4. الحیاة، محمدرضا، محمد و علی حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1399 ق.

5. ره عشق، امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.

6. سیرة النبویه، عبدالملک بن هشام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1409 ق.

7. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.

8. شرح دعاء السحر، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1423 ق.

9. شرح غرر الحکم و درر الکلم، جمال الدین محمد خوانساری، تصحیح جلال الدین محدث ارموی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1373 ش.

10. صحیفۀ امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.

11. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1363 ش.

12. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، انتشارات صدرا، 1380 ش.

13. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، تحقیق صفوان عدنان داودی، قم، انتشارات ذوی القربیٰ، 1423 ق.

14. نهج البلاغه، فیض الاسلام، انتشارات فیض الاسلام، 1368 ش.

15. وصیت نامه الهی ـ سیاسی، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.

 

منبع: مجموعه آثار 8 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مقالات اخلاقی ـ 1)، ص 125.



[1]) استادیار دانشگاه

[2]) صحیفۀ امام، ج 8، ص 529 ـ 530.

[3]) همان.

[4]) شرح دعای سحر، ص 62.

[5]) صحیفۀ امام، ج 13، ص 130.

[6]) نور (24): 37.

[7]) ابراهیم (14): 4.

[8]) تحف العقول، ص 32.

[9]) حماسه حسینی، ج 1، ص 244؛ بحار الانوار، ج 70، ص 394؛ مفردات راغب، واژۀ «کلف».

[10]) امام صادق علیه السلام در حدیثی، ضمن بر شمردن آفات اهل دانش، بر این آفت مهم اشاره می فرماید: «... و التکلّف فی تزئین الکلام بزوائد الألفاظ». (بحار  الانوار، ج 2، ص 52)

[11]) شرح غرر الحکم، ج 1، ص 384.

[12]) احزاب (33): 45 ـ 46.

[13]) سیره ابن هشام، ج 4، ص 237.

[14]) کافی، ج 1، ص 36.

[15]) علل گرایش به مادیگری، مقدمه.

[16]) نهج البلاغه، خطبۀ 184.

[17]) الحیاة، ج 2، ص 289.

[18]) همان، ج 1، ص 146.

[19]) شرح غرر الحکم، ج 6، ص 264.

[20]) صحیفۀ امام، ج 8، ص 324.

[21]) همان.

[22]) همان، ص 416.

[23]) تفسیر سورۀ حمد، ص 129.

[24]) صحیفۀ امام، ج 8، ص 300.

[25]) همان، ج 10، ص 77.

[26]) همان، ج 8، ص 289.

[27]) شرح چهل حدیث، ص 379.

[28]) صحیفۀ امام، ج 9، ص 215.

[29]) علق (96): 1.

[30]) ر.ک: صحیفۀ امام، ج 8، ص 324 ـ 325.

[31]) همان، ج 9، ص 1.

[32]) همان، ج 16، ص 161.

[33]) همان، ج 17، ص 494.

[34]) جمعه (62): 5.

[35]) ره عشق، ص 32.

[36]) صحیفۀ امام، ج 21، ص 426.

[37]) همان، ج 8، ص 87.

[38]) شرح غرر الحکم، ج 7، ص 311.

[39]) صحیفۀ امام، ج 12، ص 345.

[40]) همان، ج 20، ص 16.

[41]) همان، ج 6، ص 311.

[42]) همان، ج 18، ص 134.

[43]) همان، ج 5، ص 91.

[44]) همان، ج 13، ص 461.

[45]) سبأ (34): 46.

[46]) صحیفۀ امام، ج 5، ص 166 ـ 167.

[47]) به نقل از: آیة الله  مؤمن.

[48]) صحیفۀ امام، ج 19، ص 448.

[49]) همان، ج 21، ص 284.

[50]) انعام (6): 162.

[51]) صحیفۀ امام، ج 1، ص 21.

[52]) همان، ج 16، ص 196 ـ 197.

[53]) «الإیثار أعلی المکارم». (شرح غرر الحکم، ج 7، ص 1)

[54]) حجرات (49): 13.

[55]) صحیفۀ امام، ج 1، ص 378.

[56]) همان، ج 6، ص 278.

[57]) شرح چهل حدیث، ص 331.

[58]) ره عشق، ص 36.

[59]) همان.

[60]) روزنامه جمهوری اسلامی، ش 3144، تاریخ 20 / 1 / 69.

[61]) ره عشق، ص 25.

[62]) شرح چهل حدیث، ص 332.

[63]) صحیفۀ امام، ج 21، ص 273.

[64]) همان، ص 274.

[65]) همان.

[66]) همان، ج 12، ص 214 ـ 215.

[67]) همان، ج 16، ص 141.

[68]) همان، ج 13، ص 194.

[69]) همان، ج 16، ص 162.

[70]) اخلاق از دیدگاه قرآن و سنّت، ص 11.

[71]) همان.

[72]) صحیفۀ امام، ج 19، ص 447.

[73]) یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، ج 1، ص 100.

انتهای پیام /*