دکتر محمدرضا فریدونی

روش های درمان رذایل اخلاقی از منظر امام خمینی رحمه الله

کد : 156291 | تاریخ : 28/04/1396

روش های درمان رذایل اخلاقی از منظر امام خمینی رحمه الله

دکتر محمدرضا فریدونی[1]

اهمیت تهذیب نفس

تهذیب نفس و اصلاح آن بر طبق شریعت محمّدی صلی الله علیه و آله همواره مورد توجه عالمان اخلاق و عرفان بوده و هست. عالمان بصیرت یافته و بهره مند از علم نافع، به یقین دریافته اند که رسولان الهی، از آدم تا محمّد علیهم السلام و اوصیای الهی، از شیث تا مهدی علیهم السلام مردم را متوجه محوری ترین مسأله جهان هستی، که همان «توحید» است، نموده اند. خاصان درگاه حق همواره از خدا گفته و مردم را دعوت به خداشناسی نموده اند و در سخنان خود، به مسأله اصلاح نفس و تهذیب آن تأکید بسیاری نموده اند. این تأکیدها آن  قدر وسیع بوده که آدمی درمی یابد که جز کشیک نفس کشیدن و تربیت آن، هیچ وظیفۀ مهم دیگری  ندارد.

حضرت امام هدف از بعثت انبیا را، آدم سازی می داند و می فرماید:

انبیا علیهم السلام برای این مبعوث شدند که آدم تربیت کنند، انسان بسازند، بشر را از زشتی ها، پلیدی ها، فسادها و رذایل اخلاقی دور سازند و با فضایل و آداب حسنه آشنا کنند.[2]

امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید:

ای مردم! خودتان به ادب کردن و اصلاح نفس هایتان بپردازید و نفس را از جرأت و دلیری بر عادت ها و خوی های ناشایست باز گردانید.[3]

و قرآن کریم می فرماید:

«قَدْ أفْلَحَ مَنْ زَکَّیٰهَا * وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّیٰهَا».[4]

نبیّ صادق، محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمود:

«إنّما بعثتُ لاُتمّم مکارم الأخلاق».[5]

با توجه به این آیات و روایات که نمونه ای از صدها آیه و روایت است، آیا سزاوار نیست که انسان به فکر اصلاح نفس برآید؟ حضرت امام رحمه الله می فرماید:

باید دانست که اگر انسان از خود غفلت کند و در صدد اصلاح نفس و تزکیۀ آن برنیاید و نفس را سرِ خود بار آورد، هر روز، بلکه هر ساعت بر حجاب های آن افزوده شود و از پس هر حجابی، حجابی، بلکه حجبی برای او پیدا شود؛ تا آن جا که نور فطرت به کلی خاموش و منطفی شود و از محبت الهیه در آن اثری و خبری باقی نماند؛ بلکه از حق تعالی و آنچه به او مربوط است، از قرآن شریف و ملائکة الله  و انبیای عظام و اولیای کرام علیهم السلام و دین حق و جملۀ فضایل، متنفّر گردد و ریشۀ عداوت حق ـ جلّ و علا ـ و مقرّبان درگاه مقدس او در قلبش محکم و مستحکم گردد؛ تا آن جا که به کلی درهای سعادت بر او بسته شود و راه آشتی با حق تعالی و شفعا علیهم السلاممنسدّ گردد و مخلّد در ارض طبیعت گردد؛ که باطن آن در عالم دیگر جلوه کند و آن، خلود در عذاب جهنم است.[6]

حضرت امام رحمه الله می فرمایند:

 

بیدار شو ای یار از این خواب گران                    بنگر رخ دوست را به هر ذرّه عیان

تا خوابی در خودی خود پنهانی                       خورشید جهان بود ز چشم تو نهان[7]

 

به این مطلب دقت نماییم که:

اگر کودکی پنج ساله و دروغ گو به تو بگوید که در بسترت چیزی همانند عقرب دیدم، با این خبر چه می کنی؟ واقعاً بیندیش! جز کاوش و جست و جو به کاری نخواهی پرداخت، جز این است؟! چرا با خود نمی گویی او کودک است! او دروغ گو است! او نمی گوید عقرب، می گوید همانند عقرب؛ احتمالی اندر احتمال! خوب خطر تا به چند است؟

ای عزیز! باز هم بیندیش؛ تو را چه شده که از اول آفرینش، رسولان الهی آمده اند و تو را دعوت به تهذیب نفس و انذار از عقاب ها و عقبه های آخرت نموده اند، ولی ما همچنان هیچ احتمالی را نمی دهیم؟[8]

و باید به نفس نهیب زد که نکند آنچه که انبیا و اولیا علیهم السلام فرموده اند راست و صادق باشد و در آن صورت چه باید کرد؟ آیا زمان توجه به نفس و تهذیب آن نرسیده؟ حضرت امام رحمه الله می فرمایند:

نگذارید که برای آخر عمر کار خوب کنید؛ این خیالی است که انسان این خیال را ممکن است بکند؛ ولی از خیال های شیطانی است که می خواهد آدم را نگذارد که کار خیر بکند.

و سپس می فرماید:

اگر شما از حالا قیام نکنید بر ضد شهوات فاسده، از شهوات مطلقاً جلوگیری نشده است.

روش های معالجۀ رذایل اخلاقی

با مطالعۀ کتب اخلاقی و عرفانی و توجه به تجربه های سلوکی انسان های به فعلیت رسیده، به دست می آید که سه روش، جهت درمان رذایل اخلاقی وجود دارد که عبارت است از: روش ریاضت و مجاهدت، روش محبت، و روش توحید. دو روش اول، منزل و نردبان ترقّی انسانند و روش سوم، مقصد است.

1. روش ریاضت و مجاهدت

خواجه نصیر طوسی گوید:

«ریاضت» در لغت به معنای جلوگیری چهارپایان است از حرکات آزاد و دلخواهشان و عادت دادن آن ها است به حرکات دلخواه تعلیم دهنده، تا فراگیرد که از تعلیم دهنده فرمان برد.[9]

جناب شیخ الرئیس سه هدف برای ریاضت ذکر می کند:

اول، دور ساختن غیر حق از راه حق؛ دوم، تابع ساختن نفس امّاره به نفس مطمئنّه، تا قوای تخیّل و وهم به سوی توهّمات مناسب با امر قدسی کشیده شوند و از توهّمات مناسب جهان زیرین و خاکی روی گردان شوند؛ سوم، لطیف ساختن درون برای تنبیه و آگاهی است.[10]

مقصود از روش ریاضت و مجاهدت این است که فرد به سیر و سلوک مشغول شود و نوعاً با اذکار و اوراد و اربعین های پی در پی و عبادت های طاقت فرسا و تحمل فشار مبارزه و مخالفت با نفس، بکوشد تا با محو نمودن هر یک از رذایل نفسانی، خود را به صفات حق متخلّق نماید.

اما از آن جا که انسان خود را دوست دارد و بالتبع هر آنچه را که متعلق به او است نیز دوست دارد، لذا نفس به سادگی تسلیم ارادۀ عقل نمی شود و با آن درگیر خواهد شد و برداشتن هر قدمی، به خصوص برای نفوس قوی، چنانچه خلاف طبع و نفس باشد ـ که معمولاً هست ـ مستلزم مبارزه و مجاهده ای بس عظیم خواهد بود.

بسیار طبیعی است که انسان، طالب جان و نفس خود است و تحمّل فشارهای کشندۀ دائمی را نخواهد داشت و بر همین اساس است که کم تر کسی از ملک الموت  ـ که ملک مقرّب خدا است ـ خوشش می آید و او را دوست دارد؛ چرا که او جان می گیرد و نفس از جان دادن متنفّر است.

نفس با ریاضت کشیدن، صفا می یابد و عوالم برین را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد، تا این که به عالم عقلی می رسد و حقیقت معرفت برای او حاصل می شود.[11]

«روش ضد» که در کتب اخلاقی به آن اشارت شده، همین راه ریاضت است؛ یعنی ـ مثلاً ـ آدم ترسو برای رفع این رذیله باید ریاضت بکشد و به نفس تحمیل کند که بر ضد  خواستۀ نفس عمل کند و به جاهای هولناک برود تا تدریجاً برای او عادی شود و  ملکۀ شجاعت را پیدا نماید؛ و یا اگر کسی دچار تکبّر است، ضد آن تواضع می باشد و  باید به نفس سخت بگیرد و او را وادار به تواضع کند و آن قدر به این عمل بپردازد تا  برای نفس، متواضع بودن ملکه شود.

مرحوم نراقی یکی از شیوه های درمان را «روش ضد» دانسته اند، با این توضیح که گاهی برای زایل شدن یک صفت منفی اخلاقی، باید به یک صفت منفی اخلاقی دیگر (در حد اعتدال) متوسل شویم. مثلاً برای از بین بردن ترس، باید اعمال متهوّرانه و جسورانه انجام داد تا ترس زایل شود و حضرت امیر علیه السلامفرموده:

هرگاه از چیزی ترسیدی، خود را در آن بینداز؛ زیرا گاهی ترس از چیزی از خود آن سخت تر و ناگوارتر است.[12]

حضرت امام نیز در درمان پاره ای از رذایل اخلاقی به همین شیوه تذکر می دهد. ایشان در درمان رذیلۀ عصبیت می فرماید:

انسان مدتی با کمال دقت مواظبت کند از حرکات و سکنات خود و کاملاً مداقّه در اعمال خویش کند و بر خلاف خواهش و آرزوی نفس اقدام کند و مجاهده نماید و اعمال و احوال خود را در ظاهر و باطن، خوب کند و تظاهرات و تدلیسات را عملاً کنار گذارد.[13]

و یا در درمان غیبت به شیوۀ مجاهدت و ریاضت توجه می نماید و می فرماید:

تا چندی با هر زحمت شده، کفّ نفس را از این معصیت کرده، مهار زبان خود را در دست گرفته، کاملاً از خود مراقبت کنی و با خود قرارداد کنی که چندی مرتکب این خطیئه نشوی و از خود، مراقبت و محافظت کنی و حساب خود را بکشی.[14]

در کتاب اربعین حدیث می فرمایند:

تنها راه غلبه به نفس امّاره و شیطان و راه نجات، بر خلاف میل آن ها رفتار کردن است.[15]

چنین شیوه و روشی در درمان رذایل، در متون دینی آمده است؛ لذا معظم کتب اخلاقی از این روش در درمان رذایل بهره برده اند. در حدیث عنوان بصری به نقل از امام صادق علیه السلام آمده که:

چون کسی تو را گفت که اگر یکی بگویی، ده تا می شنوی، او را بگو که اگر ده تا بگویی، یکی هم نخواهی شنید؛ چون تو را دشنام دهند، او را بگو که اگر در آنچه گفته ای صادقی، از خدا خواهم که مرا ببخشاید، و اگر کاذب هستی، از خدا خواهم که تو را ببخشاید.[16]

با دقت در این حدیث شریف ملاحظه می شود که امام علیه السلام به عنوان بصری دستور به کفّ نفس می دهد و صفت حلم را از این راه برای او ممکن الحصول می نماید.

در روش ریاضت، نکتۀ مهم و اساسی، تمرین و تکرار است؛ یعنی با اتخاذ این شیوه می توان رذایل را کنار گذاشت و فضایل اخلاقی را نه تنها کسب، بلکه تبدیل به ملکات نمود؛ چنان که حضرت علی علیه السلاممی فرمایند:

«العادة طبع ثانٍ»؛[17] عادت طبیعت و سرشت دوم انسان است.

بررسی روش ریاضت

به هیچ وجه نمی توان اهمیت روش ریاضت و عمل به ضد را در درمان رذایل اخلاقی نادیده گرفت.

سخن در میزان تأثیر و قوّت اثرگذاری آن در درمان رذایل اخلاقی است. در این روش، آدمی با نفس خود می جنگد و هر جا در نفس خود، ردپای بدی و زشتی دید، بر ضد آن عمل می نماید و به مبارزه با آن می پردازد و همواره این مبارزه وجود دارد تا سالک موفق شود رذایل را از خود دور کند و وارد عالم محبت شود و در وادی معرفت حق تعالی قدم گذارد. هر مسلمان مؤمنی موظف است مجاهده داشته باشد و متحمّل سختی شود؛ که امید است چنانچه ریاضت به طور صحیح و براساس دستورهای شرع انجام گیرد، سرانجام به محبت منجر شود.

اما با تمام ارزش و تعالی ای که راه ریاضت دارد، به این نکته باید توجه داشت که:

اولاً، این روش متناسب بابرخی نفوس نیست و عین ثابتۀ پاره ای از آدمیان باروش دیگری اُنس و عُلقه دارد که اگر از راه ریاضت، جهت دفع رذایل قدم بردارند، نتیجه نمی دهد.

و ثانیاً، این که این راه، بسیار طاقت فرسا و مستلزم صرف عمر بسیار در زدودن بدی ها  است.

ثالثاً، به عنوان نمونه، سالیان سال باید به نفس تحمیل کرد که متواضع باشد نه متکبر. به فرض این که از این وادی بیرون بیاید، دچار مصیبت دیگری به نام «عجب» می شود؛ آن گاه سالک سال ها باید صرف عمر کند و مجاهده نماید تا رذیلۀ عجب را از بین ببرد. و همین طور این سیر ادامه دارد تا چه شود؟

همان گونه که در ابتدا اشاره نمودیم، به هیچ وجه نمی توان این شیوه را نادیده گرفت؛ مخصوصاً این که در متون دینی ما به این مسأله توجه شده است؛ از این رو هر انسان آرزومند کمال، موظف به انجام ریاضت های شرعی است. اصولاً احکام اسلامی به خوبی نمود ریاضت و مجاهدت هستند؛ روزه، حج، خمس و... اموری هستند که نفس، میل به موافقت ندارد و باید با مجاهدت، نفس را وادار به انجام این طاعات نمود.

و تا بر خلاف نفس عمل نشود، توفیقی حاصل نمی گردد. خداوند متعال می فرماید: «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَـنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَـنَا».[18]

2. روش محبّت

در این روش، دعوت به محبت خداوند می شود. حضرت امام رحمه الله می فرمایند:

کمال مطلق، معشوق همه است. تمام موجودات و عایلۀ بشری با زبان فصیح، یک دل و یک جهت، گویند: ما عاشق کمال مطلق هستیم؛ ما حبّ به جمال و جلال مطلق داریم؛ ما طالب قدرت مطلقه و علم مطلق هستیم. آیا در جمیع سلسلۀ موجودات در عالم تصور و خیال و در تجویزات عقلیه و اعتباریه، موجودی که کمال مطلق و جمال مطلق داشته باشد، جز ذات مقدس، مبدأ عالم ـ جلّت عظمته ـ سراغ دارید؟ و آیا جمیل علی الاطلاق که بی نقص باشد، جز آن محبوب مطلق هست؟[19]

در بیان فوق، حضرت امام رحمه الله وجود محبت به کمال و جمال مطلق را فطری می شمارد و محبت خداوند را جبلّی موجودات ـ به ویژه آدمیان ـ می داند؛ لذا باید گفت، عشقی که در وجود انسان نسبت به خالقش وجود دارد، در تمامی اجزای هستی سریان دارد. شیخ محیی الدین ابن عربی در فصّ موسویه می گوید:

الحرکة التی هی وجود العالم، حرکة الحُبّ؛

آن حرکتی که وجود عالم به او برپا است، حرکت حبّی می باشد.

بزرگان گفته اند:

اگر حبّ نبود، این عالم در وجود عینی ظاهر نمی شد؛ پس حرکت عالم به سوی وجود، مشتمل بر حبّ موجد است.[20]

این عشق ساری در تمامی افلاک، به برهان و عرفان اثبات شده است. آخوند ملاصدرا و شیخ الرئیس نیز در تألیفات خویش بر این مطلب تأکید نموده اند. تنها تفاوتی که در بین این دو مسلک وجود دارد این است که ملاصدرا وجود عشق در موجودات را همراه علم  و شعور و ادراک می داند؛ در حالی که شیخ الرئیس علم و ادراک را در عشق متذکر  نمی شود.[21] البته درک این که وجود به همراه این کمالات است، از قبیل حیات، علم و  ادراک، جز برای اوحدیّ از عالمان که با علم حضوری به این مطالب رسیده اند، محقق  نیست.[22]

حضرت امام در کتاب مصباح الهدایه می فرمایند:

فإنّ بالعشق قامتِ السماوات؛ آسمان بر پایۀ عشق استوار است.[23]

از دیدگاه حضرت امام رحمه الله عشق، جبلّی موجودات است و از روز ازل، ناف ما را بر مهر خداوند بریده اند. آری «عشق جانان ریشه دارد در دل از روز الست».[24] و یا:

 

ساکنان در میخانۀ عشقیم مدام                     از ازل مست از آن طُرفه سبوییم همه[25]

 

حضرت امام در کتاب شریف آداب الصلاة، با توجه به خلقت نظام وجود بر اساس عشق و محبت و ایداع و ابداع، حبّ ذاتی و عشق جبلّی در فطرت تمام موجودات، وصول به مقصد و مقصود را از این طریق اقرب طرق می داند.[26]

در این روش آنچه متعلق محبت واقع می شود، چیزی غیر از «نفس» است. در روش ریاضت، نفس آدمی درگیر بود، ولی در این جا همین نفس، بدون کم ترین سختی و فشاری، از همه چیز می گذرد. در این جا مهم این است که جمال و جلال محبوب در قلب سالک قرار گیرد و محبّ در برابر ابهّت و عظمت حضرت حق خاضع گردد؛ در این صورت، آدمی بر اساس تجلّی حق، به خضوع و خشوع و عبادت می پردازد و از خدمت محبوب خسته نمی گردد و تمام دستورهای او را با کمال میل و اشتیاق انجام خواهد داد و با انعکاس صفات محبوب در محبّ، تمام رذایل، خود به خود، محو و خواسته های او، خواسته های سالک خواهد گشت.

در این روش، عالمان اخلاق و مهذّبان نفوس تأکید بر تحصیل محبّت خداوند دارند؛ این محبّت هم مولود معرفت است و معرفت نیز با فکر و ذکر حاصل می شود. وقتی آدمی به فکر می نشیند، تمامی اسباب دوست داشتن را در حق تعالی می یابد. اگر احسان موجب محبت است، خداوند متعال «محسن» است؛ اگر جمال سبب عشق ورزیدن است، او خود اصل جمال است و عالم با تمام زیبایی هایش، ظلّ جمال مطلق است؛ اگر کمال موجب دوست داشتن است، او اصل تمامی کمالات و مبدأ آن است و هر کمالی در جایی دیده شود، پرتوی از کمال او است.[27]

لذا معرفت، مقدمۀ محبت قرار می گیرد و سپس حالت میل و التذاذ به آن به وجود می آید هر چه شناخت قوی تر باشد، محبت قوی تر و عمیق تر می گردد.[28]

افرادی که در مقابل قدرت و زور، از کم ترین سرمایۀ خود نمی گذرند، با اندکی محبّت، همۀ دارایی خود را به سادگی و با کمال نشاط و شوق، فدای محبوب می نمایند. لذا محبّت، نفوس قوی را هم رام می کند؛ حتی حیوانات را می توان با نظر محبّت رام نمود  برای عبد سالک، حقیقتاً هیچ نهجی شیرین تر از سیر حبّی نیست.[29] ریحانۀ واله در این باره گوید:

 

أنت اُنسی و همّتی و سروری                        و قد أبی القلب أن یحبّ سواکا

یا عزیزی و همّتی و سروری                          طال شوقی متی یکون لقا کا

لیس سؤلی من الجنان نعیم                                   غیر أنّی اُرید أن ألقا کا[30]

 

یعنی: بارالها! شما انس من و تمامی همّت من و شادی من هستید و دل پروا می کند که جز تو را دوست داشته باشد. ای عزیز من و ای همّت من و ای شادی من! شوق من به طول انجامید؛ کی شود که تو را ملاقات کنم، هدف من از بهشت، نعمت های آن نیست، بلکه من هدفی دیگر جز تو ندارم.

بررسی

روش محبت، روش مناسب و سریعی جهت درمان رذایل اخلاقی است. در این روش اولاً، هر عملی از سالک سر می زند از محبت و عشق او به خالقش نشأت می گیرد. ثانیاً، در این جا خستگی و ملالت نیست و سالک با رغبت و اشتیاق کوشش می کند صفات محبوب را یک جا کسب نماید؛ این گونه نیست که با سختی و مشقت بخواهد رذایل را بزداید، بلکه چون عاشق جمال و کمال محبوب است، هر آنچه غیر از دوست است یک باره آن ها را کنار می گذارد و بساط غیر را از صفحۀ قلب برمی چیند. حضرت امام رحمه الله می فرمایند:

اگر درصدد ایجاد محبت برآمد زود موفق می شود؛ زیرا که نور محبت قاهر است بر ظلمت و  کدورت.[31]

حضرت امام در درمان رذیلۀ عجب پس از این که راه اصلاح مفاسد را اقبال به حق می دانند، اشاره می فرمایند:

معرفت خدا، حب خدا می آورد؛ و این محبت چون کامل شد، انسان از خود منقطع می شود؛ و چون از خود منقطع شد، از همۀ عالم منقطع می شود و چشم طمع خود به دیگران می بندد و نور ازل در قلب و باطن او تابیدن می گیرد و از باطن به ظاهر سرایت نموده و تمامی کارهای او نورانی می شود.[32]

یکی از سخنان بزرگ ابن مسکویه در کتاب شریف تهذیب الاخلاق این سخن است:

اگر محبت و صداقت کامل در جامعه حاکم باشد، نیازی به عدالت نیست.[33]

جناب شیخ الرئیس بوعلی سینا وجود عشق عفیف در انسان را از اسبابی می داند که در لطیف ساختن درون، برای تنبّه و آگاهی مؤثر است و گویا ایشان عشق عفیف را وسیله ای می داند که موانع رسیدن به کمال حقیقی را از سر راه برمی دارد.[34] و به تعبیر زیبای عین القضاة همدانی:

دریغا! عشق فرض راه است، همه کس را.[35]

در اهمیت و ارزش محبت و تحصیل آن جای هیچ تردیدی نیست، به ویژه این که آیات قرآن و روایات معصومین علیهم السلامسرشار از چنین مضامینی است. با نگاهی به دعاهایی که از معصومین علیهم السلام وارد شده، حقیقت مطلب بهتر مشخص می شود.

ولی شایسته است به یک نکته در بررسی محبت توجه نماییم و آن، چگونگی تحصیل محبت خداوند است. تردیدی در عظمت مسأله نیست، ولی چگونه و از چه راهی باید رفت تا به محبت خداوند رسید؟

در جواب به این سؤال، معمولاً این گونه پاسخ داده می شود که باید کسب معرفت نمود و هر چه این معرفت به خداوند بیش تر شود، محبت افزون تر می گردد.

در این پاسخ رگه هایی از استقلال و استغنا دیده می شود و سالک می پندارد در صورت تحصیل معارف عقلی و تفکر در اسماء و صفات، ضرورتاً نتیجۀ آن محبت خداوند می باشد. ولی در پاره ای از موارد از چنین اثری خبری نیست و چه بسا سالک در عالم وهم و خیال، خود را محب خداوند بداند. گرداب هولناک خیال و وهم و از آن سخت تر، تجلّی نفس، از مشکلات جدی سلوک است که جز به نور توحید و عنایت حضرات معصومین علیهم السلام حل نمی شود.

سخن ما در این جا این نیست که راه محبت مشکل است و نباید آن را طی نمود، بلکه سخن در این است که با حالت فقر محض باید به سراغ محبت رفت و از کید نفس و تجلیات آن به هیچ وجه نباید غافل شد؛ در غیر این صورت راه محبت نیز ثمر نمی دهد. همان گونه که می بینید در میان مدعیان سلوک، آنچه رونق دارد بازار محبت و عشق خداوند است؛ ولی این چه عشقی است که حتی یک حقیقت از حقایق عالم را برای ما نگشوده و حجابی از حجب ظلمانی را ندریده تا چه رسد به حجب نورانی؟!

مرحوم انصاری همدانی فرموده بودند که صدی نود از سالکان، از مرتبۀ نفس عبور نمی کنند و در این وادی گرفتار می آیند. حضرت امام خمینی رحمه الله می فرمایند:

سر منشأ تمام خطاهای انسانی و رذایل اخلاقی، حب نفس است.[36]

3. روش توحید

این که توحید چیست، از یک سو ساده ترین مسأله ای است که انسان به راحتی با فطرت خود آن را درمی یابد؛ و از سوی دیگر، مشکل ترین و سخت فهم ترین مسائل است. قرآن کریم می فرماید:

«أفِی الله  شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَوَاتِ وَ الْأرْضِ».[37]

و از سوی دیگر، امام باقر علیه السلام می فرماید:

«کُلّما مَیّزتُمُوهُ بِأوْهَامِکُمْ فِی أدَقِّ مَعَانِیهِ، فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُکُم، مَرْدُودٌ إلَیْکُمْ»؛

هر آنچه با وهم و گمان خویش دربارۀ خداوند، در دقیق ترین معنایش، تصور کنید، ساخته و پرداختۀ شما است و از نظر حق، مردود است.[38]

حقیقت توحید قابل اشاره و بیان نیست.

 

تجولُ عقولُ الخلق حول حمائها                       و لم یدرکوا من برقها غیر لِمحَةٍ

 

هر کس به مقدار فهم خود به تعریف توحید پرداخته است. گفته اند:

التوحید نسیانُ ما سوی التوحید؛ التوحید إسقاط الإضافات؛ التوحید بقاءُ الحقّ و فناءُ ما دونه؛ و التوحید إثبات الوجود و نفی الموجود.[39]

توحید، روشن و واضح است، چون غیر از این نمی تواند باشد و انبیا و اولیا جهت تبیین و تعریف آن آمده اند. جناب سیدحیدر آملی می گوید:

و إنّ جمیع الأنبیاء و الأولیاء علیهم السلام ما بُعثوا إلاّ لإظهاره و دعوة الخلق إلیه؛[40]

تمام انبیا و اولیا علیهم السلام مبعوث نشده اند مگر برای آن و دعوت خلق به آن و او همان توحید است.

سپس ادامه می دهند که:

اگر توحید و اظهار آن نبود، هیچ گاه انبیا و اولیا علیهم السلام در این عالم تاریک و آلوده و پست نمی آمدند؛ حتی برای یک ساعت.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

«اَسألک بتوحیدک الذی فطرت به العقول و اُخذت به المواثیق، اُرسلت به الرسل، و اُنزلت به الکتب، و جعلته أوّل فرائضک و نهایة طاعتک، لم تقبل حسنة إلاّ معه، و لم تغفر سیّئةٌ إلاّ  بعده...».

لذا اساس تمامی کمالات و جمیع مقامات، مبنی بر اصل توحید است.[41]

و اما این که فهم توحید مشکل و قابل دسترسی برای کسی نیست، جای تردید نیست؛ تا آن جا که نبیّ مکرّم اسلام صلی الله علیه و آلهفرمود: «ما عرفناک حقّ معرفتک».[42]

خواجه عبدالله  سروده است که:

 

ما وحّدَ الواحدَ من واحدٍ                                إذ کلّ مَن وحَّدَه جاحِد

توحیدُ مَن ینطِق عن نعته                             عاریةٌ أبطلها الواحد

توحیدُ إیّاه توحیدُه                                     و نعتُ من ینعَتُه لاحد[43]

 

یعنی: هیچ کس نتوانست به بیان توحید حق تعالی بپردازد و هر کس اراده کرد تا زبان به توحید او بگشاید، نتوانست حق مطلب را ادا کند. و چون حق تعالی تجلّی کرد، توحیدی که بیان کرده بودند باطل گشت؛ بلکه توحید حقیقی شناخت ذات حق نسبت به ذات خودش است.

هیچ علمی به ارزش توحید نمی رسد؛ تمامی کمالات ظاهری و باطنی در آن جمع است و توحید، مدار و معیار تمامی علوم است و هر چیزی در سایۀ توحید شناخته می شود. امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ به کسی که از ایشان پرسید: آیا خداوند را به واسطۀ پیامبر شناختی یا پیامبر را به واسطۀ خدا؟ می فرماید:

«ما عرفت الله  بمحمّدٍ، و لکن عرفتُ محمّداً بالله ».[44]

این معنا خیلی عجیب است و بیانگر عمق توحید حضرت است؛ نه این که اگر کسی پیامبر را شناخت و از طریق او به خدا رسید، به خطا رفته، بلکه این راه، عین درستی است؛ بلکه دستور دین همین است:

«قُلْ إنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ الله  فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ الله ».[45]

اما نکتۀ عمیق و فراتر این است که تا نور توحید نباشد، همه چیز در ظلمت و تاریکی تا ابد خواهد ماند. باید نور توحید تابیدن بگیرد تا در پرتو آن نور، وجود حضرت ختمی مرتبت شناخته شود. حضرت سیدالشهدا علیه السلام می فرماید:

«أیکون لِغیرک من الظهور ما لیس لک حتّی یکون هو المظهر لک. متی غبتَ حتّی تحتاجَ إلی دلیلٍ یدلُّ علیک؟! و متی بعدت حتّی تکون الآثار هی التی توصل إلیک؟!»[46]

اینک که اندکی به معنای توحید پرداختیم، باید دانست که برای رفع رذایل اخلاقی، راه توحید، برترین روش ها است. رفع رذایل و تحصیل فضایل را باید از خدا خواست؛ عبد، فقیر محض است و اگر خدایش عنایت نکند، یک قدم به سوی خوبی بر نخواهد داشت. قرآن کریم می فرماید:

«یَا أیُّهَا النَّاسُ أنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إلَی الله  وَ الله  هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ».[47]

در این آیۀ شریفه، فقر منحصر در مردم، و غنا منحصر در خداوند دانسته شده است؛ آن هم نفرموده که در چه چیزی مردم نیازمندند؛ و این گویای آن است که انسان ها در همه چیز محتاج اویند.[48]

فقیر کسی است که هیچ خیری را به نفس خود نسبت نمی دهد، بلکه زبان حالش ـ  گذشته از زبان قال ـ متذکر به ذکر شریفۀ «لا حول و لا قوّة إلاّ بالله  العلیّ العظیم» و «لا إله إلاّ الله » و «لا إله إلاّ هو» است و این فقرها است که سید کائنات به آن افتخار می کند و می فرماید: «الفقر سوادُ الوجه فی الدارین» و در دعای شریف جوشن کبیر، با عبارت زیبایی می فرماید: «یا کنز الفقراء»؛ خداوند خود را کنز فقیران می داند؛ یعنی فقیر وقتی به فنای خود رسید، هر آنچه بخواهد از گنجینه الهی برداشت می کند؛[49] و یکی از نفیس ترین مطالبی که از خدا می خواهد همین رفع رذایل است؛ ریاضت و محبت را هم از خدا می طلبد.

قرآن کریم می فرماید:

«وَاصْبِرْ وَ مَا صَبْرُکَ إلاَّ بِالله »؛[50] ای پیامبر! شکیبا باش؛ ولی صبر را خداوند عنایت می کند.

سالکانی که می خواهند در طریق عبودیت و تهذیب نفس قدم بردارند، باید تنها توحید  را طلب کنند؛ اعتمادشان به حق، بیش از هر چیز دیگری باشد. یکی از اهل معرفت  می فرمود:

ای کاش نصف این مقدار که از گمراه کردن شیطان می ترسیدیم، به حفظ و هدایت خدای متعال وثوق و اعتماد می کردیم.

بندۀ خاکی ضعیف، وقتی خدا را قصد کند چطور ممکن است ناامید بازگردد؟! شیطان با آن همه کرّ و فرّ، کیدش ضعیف است؛ «إنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ».[51]

بررسی

روش ریاضت و روش محبت، از منازل سلوک هستند؛ ولی توحید، مقصد تمامی منازل است و اگر به عنوان راه از آن یاد می شود، نوعی مسامحه است.

روش ریاضت، محور دستورهای مرحوم سیدعلی قاضی بوده است و دعوت به محبت، راه مرحوم میرزا جواد آقا انصاری همدانی. هر چند طریق مرحوم قاضی به محبت منجر می شد، ولی آنچه در بخش توحید بیان شد، الهام گرفته از فرمایش های یکی از اجلّۀ شاگردان مرحوم انصاری همدانی است که در عین پذیرش ریاضت و محبت و نقش این دو در ترقی و تدلّی آدمی، افق توحید را برتر از همۀ این ها می داند. آری آن گاه که سالک، ملازم باب توحید شد، سایر ابواب نیز بر او گشوده می شود.[52] حافظ ـ علیه الرحمه ـ گوید:

 

در آن چمن که نسیمی وزد ز طُرّۀ دوست                     چه جای دم زدن نافه های تاتاری است[53]

 

شخصی که جهت اصلاح نفس خود؛ از توحید کمک می گیرد، این گونه نیست که به هیچ وجه از ریاضت و محبت بهره نمی برد؛ چنین چیزی امکان ندارد؛ زیرا ریاضت و مجاهدت یکی از اصول راه است و نیز محبت اساس دین را تشکیل می دهد؛ پس نمی توان این دو را رها کرد. تنها سخن در روش توحید این است که انسان مجاهد، تنها توجهش به خدا باشد؛ پس از این که فهمید خدا هست، آن گاه با کمک از اسم «الهادی» خود را به خدا می سپارد و آنچه خواستۀ حق است به جا می آورد و در خلوات خود، صفات جمیل حق را می طلبد و از صفات زشت خویش به خدا پناه می برد و خود را فقیر  محض درگاه ربوبی تلقی می کند و اگر ریاضتی بکشد و محبتی بورزد، جز برای خدا  نیست.

مسلک توحید چیزی نیست که خاستگاهش غیر از دین باشد؛ بلکه با دقت در آیات و روایات و سیرۀ حضرت رسول صلی الله علیه و آله و حضرات معصومین علیهم السلام به ویژه در ادعیۀ آن بزرگواران، به خوبی می توان آن را ادراک کرد.[54]

«[إلهی!]! فضلُک آنَسنی، و إحسانک دَلّنی؛ فَأسألُک بک و بمحمّدٍ و آله ـ صلواتک علیهم ـ أن لا تَرُدَّنی خائباً».[55]

توجه به نوع گفت وگوی انبیا علیهم السلام در قرآن کریم و نیایش های ایشان با پروردگار عالم، وجهه های توحید را به خوبی نشان می دهد.

یکی از واژه های کلیدی در نیایش انبیا، ذکر نام «رَبّ» است؛ به عنوان مثال، حضرت آدم و حوا در مقام انابه می فرمایند:

«قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أنْفُسَنَا».[56]

واژۀ «ربّ» به تعبیر علامه طباطبائی، صفتی است که بنده را به خدا ربط می دهد.[57] در واژۀ «ربّ» معنای تدبیر نهفته است؛ گویا «ربّ»، مالکی است که تدبیر امر مملوکش را به عهده می گیرد و همیشه نوعی ارتباط و اتصال بین ربّ و مربوب وجود دارد.

حضرت ابراهیم علیه السلام در نیایش با خداوند می فرماید:

«رَبَّنَا إنَّکَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِی وَ مَا نُعْلِنُ»؛[58]

پروردگارا! تو آگاهی از احوال من و آنچه به صلاح من و یا به زیان من است.

کمال این جملات توحیدی، در سیرۀ علمی و عملی حضرت ختمی مرتبت، ظهور و کمال خاص خود را دارد و به تعبیر حضرت علامه طباطبائی در رسالۀ التوحید:

آنچه دین اسلام آورد، آخرین درجه از درجات توحید بود.[59]

و نیز مقام توحیدی حضرت ختمی مرتبت و حضرات معصومین علیهم السلام که مستجمع جمیع صفات الهیه هستند، قابل درک برای بشر نیست. حضرت امام خمینی رحمه الله می فرماید:

معرفت پیدا کردن به مقام شامخ نورانیت پیامبر و ائمه علیهم السلام به قدم فکر و سیر آفاق و انفس میسّر نمی شود.[60]

در متون نیایشی ائمه دین علیهم السلام یکی از ارکان اساسی مضامین ادعیۀ ایشان، توجه دادن به فقر و نیازمندی جهانیان، به ویژه آدمیان، به حضرت حق است. قرآن کریم می فرماید:

«یَا أیُّهَا النَّاسُ أنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إلَی الله ».[61]

هیچ کس چیزی از خودش ندارد؛ هر چه هست از حضرت حق است.

حافظ ـ علیه الرحمه ـ گوید:

 

دولت فقر خدایا به من ارزانی دار                     کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است

در شرح این بیت، جناب آقای بینا می گوید:

هر مقدار که انسان به فقر و نیازمندی خود توجه نماید، خود را به کمال نزدیک تر کرده است؛ و بر عکس، هر چه خود را بی نیاز بیند، از کمال دورتر گشته است.[62]

در روش توحید، اساس بر فقر و فهم این مسأله است؛ تا آدمی خود را فقیر نبیند، امکان دفع یک رذیله هم برای او امکان ندارد. چه بسا بتوان یک بدی یا چند بدی را از خود دور نمود و تحصیل فضیلت کرد؛ ولی چنین عملی، اساس و پایۀ صحیحی ندارد. بارها اتفاق می افتد که نفس جلوه می کند و رذیلت خود را نشان می دهد و یا معلوم می گردد که فضیلتی آمیخته به نفسانیت است. از مرحوم انصاری همدانی نقل است که از نسبت دادن کم ترین فعلی به خود هم امتناع می نمود و خداوند را همه کارۀ عالم می دانسته  است.

گوهر و صدف روش توحید بر همین فقر نهفته است. امام سجاد علیه السلام در کتاب شریف صحیفۀ سجادیه، آن جا که تمنّا می کند خداوند به او فضیلتی عطا کند، خود را نیازمند محض فاعلیت خداوند می داند و می فرماید:

«وَهبْ لی معالیَ الأخلاق».[63]

و نیز آن جا که رذیلتی را می خواهد دفع نماید، از خداوند کمک می گیرد و خویش را نیازمند مطلق استعانت ربوبی می داند و می فرماید:

«اللهمّ لا تَدَعْ خصلةً تعابُ مِنّی إلاّ أصلحتَها».[64]

در مناجات شعبانیه ـ که به گفتۀ ابن خالویه، مناجات حضرت امیرالمؤمنین و امامان از فرزندان او علیهم السلامدر ماه شعبان بوده است ـ عبارتی توحیدی در معالجۀ رذایل آمده؛ آن جا که می فرماید:

«إلهی لم یکن لی حولٌ فانتقل به عن معصیتک، إلاّ فی وقتٍ أیقظتنی لمحبّتک و کما أردت أن أکون کنتُ فشکرتک بإدخالی فی کرمک و لتطهیر قلبی من أوساخ الغفلة عنک».[65]

آنچه از این عبارات بسیار زیبا می توان دریافت این است که تا نور توحید بر انسان نتابد، هیچ رذیله ای را نمی توان ترک کرد و هیچ فضیلتی را نمی توان کسب نمود. فقط خدا است که مؤثر در وجود است. به نقل یکی از اهل معرفت، پاره ای از ما در مقام نظر می گوییم: «نه جبر است و نه اختیار؛ بل أمرٌ بین الأمرین» ولی در مقام عمل، خود را اختیاردار محض می دانیم و گمان می کنیم با پاره ای از ریاضات و مشغول شدن به اذکار، می توان به کمال رسید و سعادتمند شد، و یا با سخنان جذّاب عارفان و اشعار و متون نثر عرفانی و حتی به نزد این و آن رفتن، می توان در تحصیل محبت خالق برآمد. غافل از این که تمامی این ها وقتی اثر می دهد که انسان تکلیف خود را با خالق مشخص نماید و در خلوات، با زاری و تضرّع، خروج از طبیعت و گرفتاری های نفسانی را بخواهد و تربیت خویش را از خداوند طلب نماید.

اصول حاکم بر اصلاح نفس از نظر امام خمینی رحمه الله

حضرت امام خمینی رحمه الله جهت تهذیب نفس، بر چند اصل تأکید می کند. این اصول عبارتند از: اصل تفکر، اصل عزم، اصل مراقبت، اصل تذکر و اصل ولایت.

اصول مذکور را از دیدگاه حضرت امام رحمه الله به اختصار توضیح می دهیم.

1. اصل تفکر

بدان که از برای تفکر، فضیلت بسیار است و تفکر، مفتاح ابواب معارف و کلید خزاین کمالات و علوم است و مقدمۀ لازمۀ حتمیۀ سلوک انسانیت است و در قرآن شریف و احادیث کریم، تعظیم بلیغ و تمجید کامل از آن گردیده و از تارک آن تعییر و تکذیب شده و در کافی شریف سند به حضرت صادق علیه السلام رساند که فرمود: «أفضلُ العبادة إدمان التفکّر فی الله  و فی قدرته» و در حدیث دیگر، یک ساعت تفکر را از عبادت یک شب بهتر دانسته و در حدیث نبوی صلی الله علیه و آله است که «تفکر یک ساعت، از عبادت یک سال بهتر است» و در حدیث دیگر است که «تفکر یک ساعت، بهتر است از عبادت شصت سال» و در حدیث دیگر، «هفتاد سال».[66]

البته مقصود از یک ساعت تفکر، دقیقاً شصت دقیقۀ زمانی نیست، بلکه مراد چه بسا این است که اگر لحظه ای هم فکر کنی و بدانی عملی را که انجام می دهی به چه منظور است، این بهتر است از این که سالیان سال به عبادت بدون تفکر بپردازی.

ساحت های تفکر از نظر امام عبارت است از:

الف. تفکر در حق و اسماء و صفات و کمالات او[67]

حضرت امام رحمه الله اختلافات انبیا علیهم السلام را در میزان شناخت آن ها از اسماء و صفات حق تعالی می داند و می فرماید:

اختلافاتی که احیاناً در بین انبیا و اولیا علیهم السلام وجود دارد، از همین درجۀ شناخت و معرفت آن ها به اسماء و صفات است.[68]

وقتی سالک در اسماء و صفات حق تعالی به تفکر پرداخت، توحید او قوّت می گیرد. همان گونه که تفکر در اسماء و صفات، ممدوح است و درجۀ ایمان توحید آدمی را به ساحت قدس ربوبی می افزاید؛ از آن سو تفکر در ذات ممنوع است چنانچه در حدیث شریف کافی وارد است: «من نظر فی الله  کیف هو، هلک»؛[69] لذا به سبب افق اعلای توحید، ذات حق نه مشهود شهود عارفان و نه معقول عقل حکیمان قرار می گیرد. آیۀ شریفۀ «وَ لاَ یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً»[70] در بیان همین مطلب است.

جناب محیی الدین در فصّ آدمی می فرماید:

فلا یدرک الحقّ إدراکَه نفسه؛ فلا یزال فی حجابٍ لا یُرفع؛[71]

یعنی: عالم با آنچه در آن است ادراک حق نمی کند؛ آن گونه که حق ادراک خویش می نماید؛ لذا همیشه عالم از کُنه ذات حق در حجاب است و حضرت حق، محاط کسی واقع نمی شود؛ «ألاَ إنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحِیطٌ».[72]

پس معلوم شد که تفکر در ذات ممنوع است. هر چند که حیرت در ذات، مؤدّی به فقر و تشدید فقر وصفی و ذاتی در انسان می شود، اما مقصود از تفکر دربارۀ خداوند، تفکر در اسماء و صفات است و حضرت امام رحمه الله جهت درمان رذایل، از این اصل استفاده می نماید.

حضرت ایشان در درمان حسد می فرمایند:

آن کس که حسد می ورزد و زایل شدن نعمت غیر را آرزو کند و کینۀ صاحب نعمت را در دل دارد، بداند که ایمان ندارد که حق تعالی از روی صلاح تام این نعمت را نصیب او کرده و دست فهم ما از آن کوتاه است؛ و بداند که ایمان ندارد به عدل خدای تعالی و قسمت او را عادلانه نمی داند. تو در اصول عقاید می گویی خدای تعالی عادل است، این جز لفظ چیز دیگر نیست! ایمان به عدل با حسد منافی است. تو اگر او را عادل می دانی، تقسیم او را هم عادلانه بدان.[73]

پس اگر انسان در اسم «العادل» خداوند دقت نماید و به آن ایمان بیاورد، ریشۀ حسد کنده خواهد شد. سایر رذایل نیز همین گونه اند و با تمسک به اسماء و صفات الهی و متوجه ساختن تمامی وجود به ساحت قدس ربوبی، ریشۀ رذایل کنده می شود.

ب. تفکر در لطایف صنع الهی

یکی دیگر از درجات تفکر، فکرت در لطایف صنعت، و اتقان آن و دقایق خلقت است، به قدری که در طاقت بشر است. و نتیجۀ آن، علم به مبدأ کامل و صانع حکیم است.[74] حافظ ـ علیه الرحمه ـ گوید:

 

مراد ما ز تماشای باغ عالم چیست                  به دستِ مردم چشم از رُخ تو گُل چیدن

 

کور باد چشم دلی که حق را نبیند و جمال جمیل او را در این موجودات مشاهده نکند! نابود باد کسی که با این همه آیات و آثار، باز در شک و تردید باشد![75]

حضرت سیدالشهدا علیه السلام می فرماید:

«أنت الذی تعرّفت إلیّ فی کلّ شیءٍ؛ فرأیتُک ظاهراً فی کلّ شیءٍ؛ و أنت الظاهر بکلّ شیءٍ»؛[76]

خدایا تویی که معرفی کردی خودت را به من در هر چیزی؛ پس دیدم تو را آشکارا در هر  چیز  و تو عیان بر هر چیزی هستی.

تفکر در لطایف صنع الهی، اعتقاد انسان را تقویت می بخشد و به دنبال اعتقاد صحیح، عمل صالح می آید و این دو، اسباب سعادت آدمی است. شایان ذکر است، تمامی لطایف و دقایق مجموعۀ خلقت، با یک امر «کُنْ» تحقق یافته و فکر بسیاری از خردورزان را به خود  مشغول داشته است؛ تازه این همه لطافت مربوط به ساختار جسمانی و هیأت صوری موجودات است. در این میان، توجه به روح و لطایف نهفته در آن، آدمی را شگفت زده می سازد.

هیچ موجودی عبث نیست و در پی مقصد و هدفی در حرکت است. عاقل زیرک کسی است که هر چه از مسیر چشم او عبور نمود، دقت نماید و از اثر، پی به مؤثر ببرد و آن گاه بفهمد که خداوند از هیچ موجودی غافل نیست؛ پس به درگاه حق عرض حال باید برد و از خزاین جود و کرم الهی، عطایای ربّانی گرفت.

ج. تفکر در احوال و اعمال

یکی از درجات تفکر، فکر در احوال نفس است و از این تفکر، علم به یوم معاد، علم به بعثت رسل و انزال کتب حاصل می شود و این همان طریق معرفت نفس است.[77]

انسان لااقل در هر شب و روزی مقداری ـ ولو کم هم باشد ـ فکر کند در این که آیا مولای او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتی را برای او فراهم کرده، و بدن سالم و قوای صحیحه ـ که هر یک دارای منافعی است که عقل هر کس را حیران می کند ـ به او عنایت کرده، و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده، و از طرفی هم این همه انبیا فرستاده، و کتاب ها نازل کرده و راهنمایی ها نموده و دعوت ها کرده، آیا وظیفۀ ما با این مولای مالک الملوک چیست؟[78]

نقش تفکر در سیر و سلوک و تهذیب نفس، بسیار مهم و اساسی است. تفکر، قوۀ عاقله را تقویت می کند و با تقویت آن، انسان قبل از هر کاری به چرایی آن می اندیشد و سپس اقدام به عمل می کند. این نکته بسیار مهم است که نفس با عقل قانع می شود و بصیرت می یابد؛ لذا به محض این که نفس تقاضایی کرد، نباید با او مبارزه کرد؛ چون نتیجه اش عکس است؛ بلکه باید با تعقل به او بفهماند که خواهش او نابجا است. مثلاً اگر حبّ دنیا در دل وجود دارد، راه درمانش تحمیل زهد بر نفس نیست ـ چون چه بسا نفس ضربه ببیند و به هیچ وجه تحمل سلوک ننماید ـ بلکه با فکر باید به او فهماند که دنیا این است؛ تو به دنبال چه هستی؟!

این که می بینیم به اطاعت از رسول اکرم صلی الله علیه و آله تأکید شده است، چه بسا سرّش این باشد که ایشان عقل کل هستند و با اطاعت از آن بزرگوار، عقل کامل می شود.

به هر حال، نکته در این است که تعقل، آدمی را به راه می آورد و در راه نگاه می دارد. و نکتۀ دیگر این که در همه چیز باید تفکر نمود، نه در مطلب و مورد خاصی. امام کاظم علیه السلام می فرماید:

«ما مِن شیءٍ تراهُ عینُک، إلاّ و فیه موعظةٌ»؛[79]

هر چیزی که از مسیر چشمان تو عبور کرد، برای تو در آن ـ به شرط تعقل ـ موعظه ای وجود  دارد.

لذا باید در هر چیزی تفکر کرد؛ چرا که تفکر راه توحید را هموار می کند و از این جهت است که حضرت امام رحمه الله در درمان رذایل اخلاقی، تأکید بسیاری بر تفکر دارند.

2. اصل عزم

منزل دیگری که پس از تفکر برای انسان مجاهد پیش می آید، منزل «عزم» است. حضرت امام رحمه اللهمی فرمایند:

بعضی از مشایخ رحمهم الله می فرمودند: که عزم جوهرۀ انسانیت و میزان امتیاز انسان است و تفاوت درجات انسان به تفاوت درجات عزم او است. و عزمی که مناسب با این مقام است عبارت است از بناگذاری و تصمیم بر ترک معاصی و فعل واجبات و جبران آنچه از او فوت شده در ایام حیات؛ و بالاخره عزم بر این که ظاهر و صورت خود را انسان عقلی و شرعی نماید که شرع و عقل به حسب ظاهر حکم کنند که این شخص، انسان است. انسان شرعی عبارت از آن است که موافق مطلوبات شرع رفتار کند و ظاهرش ظاهر رسول اکرم صلی الله علیه و آلهباشد؛ تأسی به آن بزرگوار بکند در جمیع حرکات و سکنات و در تمام افعال و تروک. و این امری است بس ممکن؛ زیرا که ظاهر را مثل آن سرور کردن، امری است مقدور هر یک از بندگان خدا. و بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمی شود، مگر آن که ابتدا کند انسان از ظاهر شریعت.[80]

با تفکر و دانستن علت عمل، عزم و اراده تقویت می شود و میل به بندگی حق تعالی در دل به وجود می آید؛ آن گاه پس از این که در قلب سالک میل به بندگی و رغبت به اطاعت از حق تعالی به وجود آمد، باید بر خدا توکل نماید؛ «فَإذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی الله »[81] و باید قصد خود را تحقق بخشد. و در این راه وقتی کسی قدم زد، خدا او را یاری می کند؛ «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِراً إلَی الله  وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أجْرُهُ عَلَی الله ».[82]

حضرت امام می فرماید:

و از خداوند در خلوات بخواه که تو را در این مقصد همراهی کند و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت او علیهم السلام را شفیع قرار ده که خداوند به تو توفیق عنایت فرماید و از تو دستگیری نماید.[83]

جناب خواجه عبدالله  در منازل السائرین به قصد و عزم و اراده اشارت می کند و آن ها را از اصول سیر و سلوک بر می شمارد. او در تعریف «قصد» گوید:

«قصد» یکی کردن همّ و تصمیم بر بندگی خدا است. و قصد همان «نیّت» است. و اما «عزم» آغاز شروع در سیر و سلوک است و قصد به واسطۀ عزم محقق می شود. و «اراده» از قوانین و اصول سیر و سلوک به شمار می آید و سالک باید طلب درونی خود را ظهور دهد و به آن پاسخ مثبت دهد.[84]

حضرت امام رحمه الله در درمان حبّ دنیا می فرماید:

باید با عزم و اراده، قلب را متوجه آخرت، بلکه احسن این است که متوجه به حق نماید. انسانی که دارای عزم و ارادۀ قوی است، می تواند از طبیعت عبور نموده و مقامات عالی بهشت را تحصیل کند.[85]

 

3. اصل محاسبت و مراقبت

یکی دیگر از اصول تهذیب نفس، مراقبت داشتن و حساب نفس کشیدن است. همواره شرع مقدس بر این مسأله تأکید نموده و عارفان در کتب خویش در تبیین و تحریض به آن سعی بلیغ نموده اند. قرآن کریم می فرماید:

«یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا الله  وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ...»؛[86]

... باید هر کسی بنگرد که برای فردا چه آورده است.

حضرت امام رحمه الله در این باره می فرماید:

از اموری که لازم است از برای مجاهد، مشارطه و مراقبه و محاسبه است. «مشارطه» آن است که در اول روز ـ مثلاً ـ با خود شرط کند که امروز بر خلاف خداوند تبارک و تعالی رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد...

و پس از این مشارطه، باید وارد «مراقبه» شوی. و آن، چنان است که در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشی. و خود را ملزم بدانی به عمل کردن به آن...

و به همین حال باشی تا شب که موقع «محاسبه» است و آن عبارت است از این که حساب نفس را بکشی در این شرطی که با خدای خود کردی که آیا به جا آوردی و با ولیّ نعمت خود در این معاملۀ جزئی، خیانت نکردی؟ اگر درست وفا کردی، شکر خدا کن... و اگر خدای نخواسته در وقت محاسبه دیدی سستی و فتوری شده در شرطی که کردی، از خدای تعالی معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا مردانه به عمل شرط قیام کنی.[87]

محاسبه نفس در صفا و طهارت دل بسیار مفید است؛ لذا به تعبیر حضرت امام:

اگر در شب و روز چند دقیقه ای به حسب اقبال قلب و توجه آن ـ یعنی به مقداری که قلب حاضر است ـ نفس را محاسبه کند در تحصیل نور ایمان و از آن مطالبۀ نور ایمان کند، و آثار ایمان را از آن جست و جو کند خیلی زودتر به نتیجه می رسد ان شاء الله .[88]

حضرت امام در درمان ریا می فرماید:

مدتی مواظبت کن از قلب خود، و اعمال و رفتار و حرکات و سکنات خود را در تحت مداقّه آورده و خفایای قلب را تفتیش کن و حسابِ شدید از او بکش، مثل این که اهل دنیا از یک نفر شریک، حساب می کشند؛ هر عملی را که شبهۀ ریا و سالوسی در او است ترک کن، گرچه عمل خیلی شریفی باشد.[89]

و یا در درمان غیبت می فرمایند:

انسان مدتی با کمال دقت مواظبت کند از حرکات و سکنات خود و کاملاً مداقّه در اعمال خویش کند و بر خلاف خواهش و آرزوی نفس اقدام کند و مجاهده نماید، و اعمال و اقوال خود را در ظاهر و باطن، خوب کند و تظاهرات و تدلیسات را عملاً کنار گذارد.[90]

4. اصل تذکر

مقصود از «اصل تذکر» این است که بر سالک لازم است به نعمت هایی که خداوند به او مرحمت فرموده، توجه نماید و شکر آن ها را به جای آورد و مدام، توجهش را به نعمات حق معطوف بدارد. و از آن جائی که هر نعمتی، پرتوی از اسماء و صفات حضرت منعم است، لذا توجه به آثار، سالک را منتقل به صاحب نعمت می کند و دل را نورانیت می دهد و قابلیت تجلیات و عنایات ربوبی را فراهم می آورد. حضرت امام رحمه الله، مقصود از تذکر را یاد خدای تعالی و نعمت هایی که به انسان مرحمت فرموده است، می دانند.[91] و می فرمایند:

انسان اگر در جمیع احوال و پیشامدها به یاد حق تعالی باشد و خود را در پیشگاه آن ذات مقدس حاضر ببیند، البته از اموری که خلاف رضای او است خودداری کند و نفس را از سرکشی جلوگیری کند. این همه مصیبات و گرفتاری به دست نفس امّاره و شیطان رجیم، از غفلت از یاد حق و عذاب و عقاب او است. غفلت از حق، کدورت قلب را زیاد کند و نفس و شیطان را بر انسان چیره کند و مفاسد را روز افزون کند. و تذکر و یادآوری از حق دل را صفا دهد و قلب را صیقلی نماید و جلوه گاه محبوب کند و روح را تصفیه نماید و خالص کند و از قید اسارت نفس انسان را براند و حبّ دنیا [را که] منشأ خطیئات و سر چشمۀ سیئات است از دل بیرون کند، و همّ را همّ واحد کند و دل را برای ورود صاحب منزلْ پاک و پاکیزه نماید.

پس ای عزیز! در راه ذکر و یاد محبوب، تحمل مشاق هر چه بکنی، کم کردی. دل را عادت بده به یاد محبوب، بلکه به خواست خدا صورت قلبْ صورت ذکر حق شود و کلمه طیّبه «لا إله إلاّ الله » صورت اخیره و کمال اقصای نفس گردد؛ که از این زادی بهتر برای سلوک الی الله  و مُصلحی نیکوتر برای معایب نفس و راهبری خوب تر در معارف الهیه یافت نشود. پس اگر طالب کمالات صوریه و معنویه هستی و سالک طریق آخرت و مسافر و مهاجر الی الله  هستی، قلب را عادت بده به تذکر محبوب و دل را عجین کن با یاد حق تبارک و تعالی.[92]

حضرت امام رحمه الله سپس در اهمیت ذکر لسانی می فرماید:

در ذکر لسانی، زبان به وظیفۀ خود قیام می کند، هر چند از قالب بی روحی تشکیل شده باشد. و دیگر این که ممکن است این تذکر پس از مداومت و قیام به شرایط آن، اسباب باز شدن زبان قلب نیز شود. وقتی اذکار بر زبان جاری شود و در آن تفکر شود، دریچه های قلب گشوده می گردد. وقتی زبان قلب باز شد، آن گاه زبان از او تبعیت می کند.[93]

مهم در ذکر حق این است که ذکر را باید برای خدا گفت نه برای تحصیل آثار. فرق است بین کسی که ذاکر حق است و هدفی جز توحید و معرفت حق ندارد، با کسی که قصدش از ذکر، رسیدن به آثار و تحصیل کشفیات است. حضرت امام به این مطلب مهم اشاره می کند و می فرماید:

در هر حال، از نقص و عجز خود و از رحمت و قدرت حق غافل نباشد و دست حاجت پیش ذات مقدس او دراز کند و از آن ذات مقدس دستگیری طلب کند. امید است که اگر مدتی اشتغال به این عمل پیدا کند، نفس به توحید عادت کند و نور توحید در قلب جلوه کند.[94]

حضرت امام رحمه الله در تأثیر ذکر در خَرق حُجب گوید:

آری با ذکر حقیقی، حجاب های بین عبد و حق خَرق شود و موانع حضور مرتفع گردد و قسوت و غفلت قلب برداشته شود و درهای ملکوت اعلی به روی سالک باز شود و ابواب لطف و رحمت حق به روی او گشوده گردد؛ ولی عمده آن است که قلب در آن ذکر زنده باشد و مرده نباشد.[95]

یکی از اذکار مهم در حیات قلب و خرق حُجب، ذکر «یا حیّ یا قیّوم» است. یکی از اجلّۀ شاگردان میرزا جواد آقا انصاری همدانی می فرمودند:

این ذکر را این گونه بگوید: «یا حیّ یا قیوم، برحمتک أسْتغیث» و عدد را در نظر نگیرد.

یکی دیگر از اذکار، ذکر شریفۀ «لاَ إلٰهَ إلاَّ أنْتَ سُبْحَانَکَ إنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»[96] است که برای  ترقّیات روح، بسیار خوب است؛ خصوصاً این که در هر شب و روزی یک مرتبه در سجده بسیار به آن بپردازد.[97] حضرت امام رحمه الله در درمان حبّ دنیا به اصل تذکر و نیایش و عبادت توجه می نماید و تفکر و انس با ذکر حق و عبادت را راهی جهت توجه به مالک الملوک می داند.[98]

5. اصل ولایت پذیری حضرات معصومین علیهم السلام

جهت درمان رذایل اخلاقی، اعتقاد و پیروی از حضرت رسول و حضرات معصومین علیهم السلام نقش بسیار اساسی دارد و توسل و تمسک به حضرات ایشان، سیر آدمی را سریع تر می نماید. حضرت امام رحمه اللهمی فرماید:

و کسی که تسلیم پیش حق و اولیای خدا شود و در مقابل آن ها چون و چرا نکند و با قدم آن ها سیر ملکوتی کند، زود به مقصد می رسد.[99]

وقتی انسان را در قبر می گذارند ـ طبق روایات ـ سؤال می کنند که «مَنْ ربّک؟» معنایش این است که ای انسان! خود را تحت تربیت چه کسی قرار داده بودی؟ یکی گوید: «ربّی الرحمن» و دیگری گوید: «ربّی الشیطان».[100]

لذا باید کوشید تا طبیب حاذق پیدا کرد؛ چرا که در سیر ملکوتی، آدمی نیازمند به هادی طریق است. وقتی هادی را یافت باید تسلیم او شود و به تعبیر یکی از بزرگان، کسی که هادی طریق را بیابد و از او تبعیت کند، نیمی از راه را رفته است. انبیا و اولیا علیهم السلامانسان های کاملی هستند که مظهر تمام نمای اسماء و صفات حق تعالی و همان کلمات تامّات الهیه می باشند.[101] محیی الدین بن عربی در عظمت انسان کامل گوید: «فهو الحقّ الخلق»؛ یعنی آدم، حق است به اعتبار ربوبیت او و به اعتبار اتصافش به صفات الهیّه؛ و خلق است به اعتبار جسدش.[102]

انسان کامل برای جهان هستی به منزلۀ نقش نگین است که بر صفحۀ جان او تمامی اسماء الهیه و حقایق منتقش است.

تمام اجزای هستی به یُمن وجود او آفریده شده اند و عالَم، تا زمانی محفوظ است که انسان کامل در آن باشد و اگر لحظه ای انسان کامل در عالَم هستی نباشد، عالم از هم گسسته و قیامت آغاز می شود. هر رحمتی به عالم می رسد، به واسطۀ انسان کامل است و در جهان آخرت نیز لطف خداوند به واسطۀ انسان کامل خواهد بود. جناب شیخ اکبر می فرماید:

فإنّه به ینظر الحقّ إلی خلقه، فیرحمهم.[103]

لذا چنانچه کسی بخواهد طریق توحید را طی نماید، باید از راه ولایت وارد شود. در «کتاب الحجّه» کتاب کافی، از امام باقر علیه السلام روایت شده است که فرمود:

«یخرُج أحدکم فراسخ، فیطلب لنفسه دلیلاً؛ و أنت بطریق السماء أجهل منک بطریق الأرض، فاطلب لنفسک دلیلاً»؛[104]

یکی از شما برای مسافرت چند فرسخی خود، راهنما طلب می کند؛ و حال آن که تو از همان راه های آسمان نسبت به راه های زمین بی اطلاع تری؛ پس برای خود راهنما بطلب.

 

کی شوی واقف تو از اسرار دین                      کی شود حاصل تو را ذوق یقین

در طریقت عارف حق کی شوی                           گر نکردی کاملان را پیروی[105]

 

جناب حاج ملا هادی سبزواری در شرح عبارت «یا من دلّ علی ذاته بذاته» دعای شریفۀ صباح می گوید:

خداوند در نوع بشر، مظاهر و مرائی دارد که اینان مَثَل اعلای خداوند هستند.[106]

بدون معرفت به این مظاهر، نه شناخت حقیقی خداوند میسّر است و نه توحید او مثمر  ثمر.[107]

مرحوم قاضی می فرمودند:

وصول به مقام توحید و سیر صحیح الی الله  و عرفان ذات احدیّت ـ عزّ اسمه ـ بدون ولایت امامان شیعه و خلفای به حق از علی بن ابی طالب و فرزندانش از بتول عذراء ـ صلوات الله  علیهم ـ محال است.[108]

یکی از اجلّۀ شاگردان مرحوم میرزا جواد انصاری همدانی می فرمودند:

اربعین ما در سیر و سلوک سید الشهدا علیه السلام است.

این کلام عمیق و حِکمی، اشارت به نقش ولایت در تطهیر نفوس و ترقّی به مقام توحید دارد.

مرحوم قاضی معتقد بود توسل به ابا عبد الله  الحسین علیه السلام عنایتی عظیم است برای سالکین راه خدا.

نقل است که مرحوم قاضی، سالیان سال ریاضت می کشد، ولی نتیجۀ مطلوب را نمی بیند؛ تا این که در حرم اباالفضل العباس علیه السلامدرهای رحمت بر او گشوده می شود؛ لذا ایشان می فرمودند:

سریان فیوضات و خیرات، از مسیر حضرت سید الشهدا است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام است.[109]

تمام هستی برای معرفت توحیدی است؛ تمامی انبیا و اولیا علیهم السلام برای این جهت مبعوث شده اند. وقتی جناب مهدی موعود علیه السلام ظهور می نماید، به تعبیر شیخ عارف سعد الدین حمّویه، از تمامی اجزای او اسرار توحید شنیده می شود، حتی از بند کفش هایش.[110]

حضرت امام خمینی رحمه الله می فرمایند:

انسان باید به قلب بفهماند که جز یک سخن در هستی نیست و آن، کلمۀ طیبۀ «لا إله إلاّ الله » است و این مُهر شریف را باید به قلب زد.[111]

و در خلوات از خداوند با تضرع خواست تا نور توحید را بر ما بتاباند و ما را از خودی خود و رذایل اخلاقی، پاک و تطهیر نماید؛ که این پاکی مقدمۀ توحید است.

طهارت و پاکی و زدودن رذایل را نیز باید برای خدا خواست؛ و لذا عمده در تصفیۀ نفس همین است که فکر، توحیدی شود و هیچ مؤثری را جز خدا نبیند؛ «وَ لَوْلاَ فَضْلُ الله  عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنْکُمْ مِنْ أحَدٍ أبَداً»[112] و به یقین، در سایۀ توحید، تمامی مشکلات رفع و خوبی ها تحصیل می شود.

نتیجه گیری

در این مقاله گفته شد که کشیک نفس کشیدن و تهذیب نفس، از اهمّ وظایف آدمی، به  ویژه یک مسلمان مؤمن است و این سخن به برهان و قرآن ثابت است. اما در چگونگی  تهذیب نفس، سه روش را عارفان برگزیده اند: روش ریاضت؛ روش محبت و روش توحید.

در روش ریاضت، نفس تحمل سختی می کند و مدام درگیر است؛ تا این که بتواند عقل را حاکم بر نفس کند و شهوات را در بند عقل در آورد. با مداومت بر این روش امید است که سالک به عالم محبّت وارد شود.

روش دیگر، طریق محبّت است؛ در این روش آدمی به دنبال کسب محبّت خداوند می رود و آنچه از ازل در جان او نهاده اند، به ظهور می رساند و عاشق جمال و جلال الهی می گردد و از تمامی مظاهر اسماء و صفات الهیه لذت می برد و به آن ها محبّت می ورزد. در این روش، نفس درگیر نیست و سریع تر می توان بدی ها را زدود.

روش دیگر، روش توحید است. توحید مقصد همگان است و تعبیر به «روش»، نوعی مسامحه است. هر دو روش پیشین برای وصول به مقام توحید است و توحید، بر تمامی روش ها برتری دارد. و آن روش این گونه است که وقتی سالک با تفکر دانست که خداوند، اصل و اساس، بلکه همۀ عالم است، بدون این که با چیزی اتحاد یابد و یا از مقام خود تنزّل کند، در خلوات با زاری و تضرّع از خداوند می خواهد که او را به مقام توحید برساند و رذایل را از درونش بزداید؛ حتی ریاضت و محبّت را هم از او می طلبد و خود را فقیر محض درگاه ربوبی می داند.

حضرت امام رحمه الله در درمان رذایل اخلاقی، به هر سه روش اشاره می کند؛ ولی تأکید ایشان به روش توحید است و این مطلب به خوبی از کتب ایشان فهمیده می شود.

در این مقاله سعی شد تصویری از سه روش تهذیب نفس ارائه و مزیّت روش توحید بر سایر روش ها بیان شود و روش امام رحمه الله نیز در این مسأله ذکر گردد. امید است که ما از واصلان به حقایق باشیم، نه از کاتبان و سامعان آن.

 

کتاب نامه

قرآن کریم.

1. آداب الصلاة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش.

2. آراء دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن، محمد بهشتی و دیگران، انتشارات حوزه و دانشگاه، 1379 ش.

3. اخلاق اسلامی، احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی، انتشارات معارف.

4. اخلاق، سید عبدالله  شبّر، ترجمه محمدرضا جباریان، انتشارات هجرت، 1378 ش.

5. اسرار التوحید، محمد بن منور، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات آگاه، 1371 ش.

6. الاسفار الاربعه، محمد بن ابراهیم صدر الدین شیرازی، دار احیاء التراث العربی، 1981  م.

7. امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی، فروغ السادات رحیم پور، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1381 ش.

8. بحر المعارف، ملا عبدالصمد همدانی، ترجمه حسین استادولی، انتشارات حکمت، 1370 ش.

9. پالایش نفس، تهیه و تنظیم مرکز پژوهش و تحقیقات اداره کل بررسی های اسلامی، 1375 ش.

10. تخلّی، کریم محمود حقیقی، انتشارات فلاّح، 1378 ش.

11. ترجمه صحیفۀ سجادیه، حسین انصاریان، انتشارات پیام آزادی، 1369 ش.

12. ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات، حسن ملکشاهی، انتشارات سروش، 1368 ش.

13. تمهیدات، عین القضاة همدانی، تصحیح عفیف عسیران، انتشارات منوچهری، 1370 ش.

14. جامع الاسرار و منبع الانوار، سیدحیدر آملی، تصحیح هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، انتشارات علمی، 1368 ش.

15. جمال آفتاب، علی سعادت پرور، انتشارات حکمت، 1370 ش.

16. جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش.

17. در محضر علامه طباطبائی، محمدحسین رخشاد، انتشارات نهاوندی، 1380 ش.

18. دریای عرفان، هادی هاشمیان، مؤسسه فرهنگی طه، 1379 ش.

19. دیوان امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1377 ش.

20. الرسائل التوحیدیه، سید محمدحسین طباطبائی، مؤسسة النشر الاسلامی، 1417 ق.

21. رسالۀ لقاء الله ، جواد ملکی تبریزی، ترجمه محمد تحریرچی، 1373 ش.

22. رسالۀ لقاءالله ، حسن حسن زاده آملی، ترجمه ابراهیم احمدیان، انتشارات قیام، 1381 ش.

23. روح مجرد، سید محمدحسین حسینی تهرانی، انتشارات حکمت، 1414 ق.

24. ریاض السالکین فی شرح صحیفة السجادیه، سیدعلی خان مدنی شیرازی، انتشارات رسالت.

25. سرّ الصلاة، امام خمینی، چاپ شده در یادنامۀ شهید مطهری، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1360 ش.

26. شرح الاسماء الحسنی، ملاهادی سبزواری، تحقیق نجفقلی حبیبی، انتشارات دانشگاه تهران، 1372 ش.

27. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.

28. شرح حدیث جنود عقل و جهل، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1377 ش.

29. شرح دعای سحر، امام خمینی، ترجمه سیداحمد فهری، انتشارات فیض کاشانی، 1363 ش.

30. شرح دعای صباح، ملاهادی سبزواری، تصحیح نجفقلی حبیبی، انتشارات دانشگاه تهران، 1372 ش.

31. شرح فصوص الحکم، تاج الدین حسین خوارزمی، به اهتمام نجیب مایل هروی، انتشارات مولی، 1368 ش.

32. شرح فصوص الحکم، خواجه محمد پارسا، تصحیح جلیل مسگرنژاد، مرکز نشر دانشگاهی، 1366 ش.

33. شرح مقدمۀ قیصری، سید جلال الدین آشتیانی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1370 ش.

34. شرح منازل السائرین، علی شیروانی، انتشارات الزهراء، 1379 ش.

35. صحیفه سجادیه، ترجمه علینقی فیض الاسلام، 1357 ش.

36. عارف کامل، معاونت فرهنگی شهید شاه آبادی، ستاد بزرگ داشت مقام عرفان و شهادت، 1380 ش.

37. عرفان نظری، سیدیحیی یثربی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1372 ش.

38. فی الالهیات بالمعنی الاخص من کتاب شرح غرر الفوائد، ملاهادی سبزواری، به اهتمام مهدی محقق، انتشارات دانشگاه تهران، 1368 ش.

39. فی ظلال القرآن، سید قطب، انتشارات شروق، 1408 ق.

40. لطایف ربانی، امیررضا ستوده، نشر ذکر، 1379 ش.

41. مثنوی اسرار الشهود، محمد اسیری لاهیجی، تصحیح دکتر برات زنجانی، انتشارات امیرکبیر، 1372 ش.

42. مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، امام خمینی، ترجمه سیداحمد فهری، انتشارات پیام آزادی، 1360  ش.

43. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، انتشارات پیام آزادی، 1371 ش.

44. مفتاح الفلاح، حسن حسن زاده آملی، انتشارات حکمت، 1361 ش.

45. مقامات معنوی، محسن بینا، مروی، 1363 ش.

46. منازل السائرین، عبدالرزاق کاشانی، انتشارات بیدار، 1372 ش.

47. المیزان، سید محمدحسین طباطبائی، مؤسسة النشر الاسلامی.

48. نبوت و امامت، علی الله  وردی خانی، انتشارات آستان قدس رضوی، 1378 ش.

49. نشان از بی نشان ها، علی مقدادی، انتشارات جمهوری، 1373 ش.

50. نفحات الانس، عبدالرحمان جامی، تصحیح مهدی توحیدی پور، انتشارات محمودی.

51. نوادر الاخبار، ملامحسن فیض کاشانی، تحقیق مهدی انصاری قمی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1375 ش.

52. نهج البلاغه، صبحی صالح، انتشارات هجرت، 1395 ق.

 

منبع: مجموعه آثار 8 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مقالات اخلاقی ـ 1)، ص 383.



[1]) عضو هیأت علمی دانشگاه بوعلی سینا.

[2]) جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، ص 24.

[3]) نهج البلاغه، حکمت 359، ص 538.

[4]) شمس (91): 9 ـ 10.

[5]) اخلاق، ص 34.

[6]) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 83.

[7]) دیوان امام، ص 227.

[8]) تخلّی، ص 19.

[9]) عرفان نظری، ص 455.

[10]) ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات، ج 1، ص 446.

[11]) رسالۀ لقاء الله ، ص 105.

[12]) اخلاق اسلامی، ص 310.

[13]) شرح چهل حدیث، ص 158.

[14]) همان، ص 313.

[15]) همان، ص 96.

[16]) رسالۀ لقاء الله ، ص 213.

[17]) اخلاق اسلامی، ص 308.

[18]) عنکبوت (29): 69.

[19]) شرح چهل حدیث، ص 183.

[20]) شرح فصوص الحکم، پارسا، ص 484؛ شرح فصوص الحکم، خوارزمی، ص 742.

[21]) اسفار، ج 2، ص 152.

[22]) فی الالهیات بالمعنی الاخصّ من کتاب شرح غرر الفرائد، ص 259.

[23]) مصباح الهدایه، ص 160.

[24]) دیوان امام، ص 65.

[25]) همان، ص 179.

[26]) آداب الصلاة، ص 288.

[27]) ریاض السالکین، ص 26؛ در محضر علامه طباطبائی، ص 200؛ اخلاق، ص 414.

[28]) اخلاق، ص 406.

[29]) مفتاح الفلاح، ص 81، «رسالۀ نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور».

[30]) نفحات الانس، ص 617.

[31]) شرح چهل حدیث، ص 114.

[32]) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 338.

[33]) آراء دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن، ص 55.

[34]) ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات، ج 2، ص 447.

[35]) تمهیدات، ص 96.

[36]) شرح چهل حدیث، ص 71.

[37]) ابراهیم (14): 10.

[38]) عرفان نظری، ص 244، به نقل از: کلمات مکنونه، ص 119؛ وافی، ج 1، ص 88.

[39]) جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 70 ـ 76.

[40]) همان، ص 49.

[41]) همان، ص 63.

[42]) شرح چهل حدیث، ص 70.

[43]) شرح منازل السائرین، ص 69.

[44]) نوادر الاخبار، ص 77.

[45]) آل عمران (3): 31.

[46]) مفاتیح الجنان، ص 451.

[47]) فاطر (35): 15.

[48]) المیزان، ج 17، ص 33.

[49]) شرح الاسماء الحسنی، ص 738 ـ 739.

[50]) نحل (16): 127.

[51]) اسراء (17): 65.

[52]) اسرار التوحید، ج 1، ص 3 ـ 8.

[53]) جمال آفتاب، ج 2، ص 22.

[54]) ترجمه صحیفه سجادیه، دعای 6، ص 66.

[55]) صحیفه سجادیه، دعای 13، ص 84.

[56]) اعراف (7): 23.

[57]) المیزان، ج 6، ص 364.

[58]) ابراهیم (14): 38.

[59]) رسائل توحیدیه، ص 19.

[60]) امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی، ص 113.

[61]) فاطر (35): 15.

[62]) مقامات معنوی، ج 2، ص 139.

[63]) صحیفۀ سجادیه، دعای 20، ص 109.

[64]) همان، ص 110.

[65]) مفاتیح الجنان، ص 282.

[66]) شرح چهل حدیث، ص 191.

[67]) همان.

[68]) همان، ص 192.

[69]) همان، ص 195.

[70]) طه (20): 110.

[71]) شرح فصوص الحکم، خوارزمی، ص 94.

[72]) فصلت (41): 54.

[73]) شرح چهل حدیث، ص 113.

[74]) همان، ص 195.

[75]) همان، ص 197.

[76]) مفاتیح الجنان، دعای عرفه، ص 452.

[77]) شرح چهل حدیث، ص 198.

[78]) همان، ص 6.

[79]) وسائل الشیعه، ج 15، ص 196، ح 6.

[80]) شرح چهل حدیث، ص 7.

[81]) آل عمران (3): 159.

[82]) نساء (4): 100.

[83]) شرح چهل حدیث، ص 8.

[84]) منازل السائرین، ص 263 ـ 271.

[85]) ر. ک:شرح چهل حدیث، 124.

[86]) حشر (59): 18.

[87]) شرح چهل حدیث، ص 9 ـ 10.

[88]) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 107.

[89]) شرح چهل حدیث، ص 54.

[90]) همان، ص 159.

[91]) همان، ص 10.

[92]) همان، ص 291 ـ 292.

[93]) ر.ک: همان، ص 292 ـ 293.

[94]) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 107.

[95]) همان، ص 124.

[96]) انبیاء (21): 87.

[97]) ر.ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 125.

[98]) شرح چهل حدیث، ص 126.

[99]) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 402.

[100]) ر.ک: همان، ص 426.

[101]) شرح دعای سحر، ص 137.

[102]) شرح فصوص الحکم، خوارزمی، ص 99.

[103]) همان، ص 68.

[104]) بحر المعارف، ج 1، ص 373.

[105]) مثنوی اسرار الشهود، ص 106.

[106]) شرح دعای صباح، ص 33.

[107]) ر.ک: نبوت و امامت، ص 193.

[108]) روح مجرد، ص 330.

[109]) دریای عرفان، ص 97.

[110]) شرح مقدمۀ قیصری، ص 794.

[111]) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 53.

[112]) نور (24): 21.

انتهای پیام /*