حجة الاسلام و المسلمین سید صمصام الدین قوامی

دسته بندی مسائل اخلاقی

کد : 156292 | تاریخ : 28/04/1396

دسته بندی مسائل اخلاقی

حجة الاسلام و المسلمین سید صمصام الدین قوامی

اطلاعاتی که تحت عنوان معارف اسلامی از دو منبع مقدس وحی و عصمت به ما رسیده است فاقد نظم و دسته بندی است. قرآن و روایات، انبوهی از معارف را ارائه داده اند و تنظیم این دست یافته ها را عالمان دین انجام داده اند؛ چرا که برای بررسی تعالیم دینی ناگزیر از گزینش روش خاصی هستیم تا ابتدا و انتهای بحث روشن باشد. مسائل اخلاقی نیز از امر فوق مستثنا نیست. عالمان اخلاق به پیروی از ارسطو، اخلاق را به ملکات راسخ شده در نفس آدمی که با تکرار کاری به دست می آید، تفسیر کرده اند. در این جا سه تقسیم بندی را بیان می کنیم:

1. تقسیم بندی بر اساس تنوع قوای نفسانی (نطریۀ اعتدال ارسطو)؛

2. تقسیم بندی بر اساس مبادی نفسانی افعال؛

3. تقسیم بندی بر اساس متعلقات افعال اخلاقی.

تقسیم بندی بر اساس تنوع قوای نفس

این تقسیم بندی که بزرگان فلسفۀ اخلاق بر آن اتفاق نظر دارند، حاصل اندیشه فیلسوف بزرگ یونانی، ارسطو است. وی آن را در کتاب پرآوازۀ خود اخلاق نیکوماخُس طرح کرده و فلاسفۀ اسلامی آن را به کمال رسانده اند. ارسطو بر این باور است که سه عامل مهم در فضیلت آدمی مؤثرند: 1. طبیعت؛ 2. عادت یا ملکه؛ 3. عقل. در این میان  عقل حد میانه و اعتدال را پیش می گیرد و طریق صواب را در اعمال آدمی تشخیص  می دهد.

از نظر ارسطو فضایل بر دو گونه اند: یکی فضایل اخلاقی مانند شجاعت، میانه روی، بزرگ دلی و دادگری و دیگری فضایل عقلانی مانند حکمت و تدبّر و تأمل. به نظر او هر چه میزان خردورزی آدمی افزایش یابد سعادت او نیز بیش تر می شود. سعادت، محصول فضیلت است و راه دستیابی به فضیلت، میانه روی و اعتدال است.

پرداختن به دیدگاه ارسطو در باب فلسفۀ اخلاق از حوصلۀ این نوشتار خارج است و فرصت دیگری می طلبد.

تقسیم بندی بر اساس مبادی نفسانی افعال

این تقسیم بندی که به برخی از پیروان ارسطو نسبت داده شده است بر این مبنا است که افعال آدمی گاهی منشأ و خاستگاه غریزی دارد؛ یعنی فعل و انفعالات جسمی به طور مستقیم منشأ انگیزش آن ها می شود. مانند خوردن و نوشیدن و روابط زناشویی و... که منشأ آن ها چیزی جز میل جنسی یا خوردن یا نوشیدن نیست و این فعل و انفعالات به سبب فعل و انفعالات فیزیولوژیک تحقق می یابند.

گاهی منشأ افعال، تأثرات روحی انسان، نظیر حالات ترس و وحشت و اضطراب هستند که در روان شناسی با عنوان انفعالات از آن ها یاد می شود.

برخی دیگر، کارهایی هستند که از تمایلات عالی انسانی و به اصطلاح تمایلات فطری نظیر حقیقت جویی، کمال طلبی، میل به فضایل اخلاقی و پرستش منشأ می یابند؛ یعنی تمایلاتی که منشأ بدنی و عضوی ندارند و برخاسته از عوامل مادی و فیزیولوژیک نیستند و مبدأ و غایت مادی ندارند.

در مواردی نیز رفتارهای انسانی، منشأ احساسی و عاطفی دارند؛ که این خود به دو نوع تقسیم می شود: یکی رفتارهایی که عواطف مثبت انسان ـ مثل انس و محبّت ـ را بر می انگیزد؛ و دوم رفتارهایی که عواطف منفی انسان ـ نظیر حسد و کینه و نفرت ـ را باعث می شود.[1]

 تقسیم بندی بر اساس متعلقات افعال اخلاقی

طبق این سازماندهی، متعلق فعل اختیاری، یا خود فاعل است یا دیگران و یا این که با خدای متعال ارتباط پیدا می کند. می توان به تناسب هر یک، نام مناسبی نیز بر آن اطلاق کرد؛ نخستین قسم را«اخلاق فردی»، بخش دوم را«اخلاق اجتماعی» و بخش سوم را «اخلاق الهی» نام می گذاریم و این تقسیمی دلنشین تر از تقسیمات قبلی خواهد بود.

اخلاق فردی یعنی کارهایی که به خود شخص مربوط می شود و در انجام آن اصالتاً رابطه با خدا منظور نیست؛ گو این که ممکن است با خدا و احیاناً با مردم هم ارتباط پیدا کند ولی در آن بالاصاله فقط رابطه با خود انسان ملحوظ است؛ مثل شکم بارگی و شهوترانی. چه این که انسان پرخور باشد یا کم غذا و دنبال شهوات برود یا نرود در اصل به خود شخص مربوط است گرچه به این لحاظ که ممکن است در یک صورت اطاعت خدا و در صورتی دیگر مخالفت خدا باشد، با خداوند هم ارتباط پیدا می کند و یا مثل ارضای غریزه جنسی که خاستگاه آن صفت نفسی شهوترانی است و به منظور پاسخ گویی به آن انجام می شود. پس اصلاً به خود شخص مربوط می شود. ولی این بدیهی است که ناگزیر با شخص دیگری نیز ارتباط پیدا کند.

اخلاق اجتماعی که محور اصلیش ارتباط انسان با دیگران است و از معاشرت با دیگران و زندگی اجتماعی پدید می آید مثل احسان به دیگران، احترام یا توهین به دیگران که محور اصلی آن ها را روابط اجتماعی تشکیل می دهد.[2]

در نقد این اندیشه استاد شهید مطهری[3] در مقایسه بین عرفان و اخلاق نخستین تمایز بین این دو علم را این می داند که:

عرفان درباره روابط انسان با خودش و با جهان و با خدا بحث می کند و عمده نظرش دربارۀ روابط انسان با خدا است و حال آن که همۀ سیستم های اخلاقی ضرورتی نمی بینند که درباره روابط انسان با خدا بحث کنند. فقط سیستم های اخلاقی ـ مذهبی این جهت را مورد عنایت و توجه قرار می دهند.

بر این اساس تقسیم بندی فوق عمدتاً در باب عرفان مناسب تر است تا اخلاق.

ثانیاً، در این تقسیم بندی از ارتباط انسان با جهان و طبیعت که فصل مشبعی را می تواند  در اخلاق تشکیل دهد، سخنی نیست، من جمله از حفظ محیط زیست، رعایت حقوق حیوانات و جز این ها، انحصار روابط به خود و خدا و دیگران حصری غیر قابل دفاع است.

ثالثاً، خلط فراوانی در این دسته بندی وجود دارد که مبتکر آن خود در لابه لای بحث اعتراف دارد. و آن این که حتی خوردن و نوشیدن به عنوان این که فعلی از افعال مکلفین است، می تواند در عین این که اخلاقی فردی است، اخلاق الهی هم به شمار آید چرا که در آن اطاعت و عصیان مطرح است و این نقیصه عمده ای است که از ارزش این تقسیم بندی می کاهد و با توجیهات بالاصاله و بالعرض، تصحیحی صورت نمی گیرد.

در پایان این دسته بندی ها بد نیست اشاره ای به سخنی از استاد مطهری داشته باشیم که یکی از تفاوت های عرفان و اخلاق را نظام مند بودن اولی و نامرتب بودن دومی می داند ایشان می نویسد:

سیر و سلوک عرفانی همچنان که از مفهوم این دو کلمه پیدا است پویا و متحرک است بر خلاف اخلاق که ساکن است. یعنی در عرفان سخن از نقطۀ آغاز است و از مقصدی و از منازل و مراحلی که به ترتیب سالک باید طی کند تا به سرمنزل نهایی برسد، از نظر عارف واقعاً و بدون هیچ شائبه مجاز برای انسان صراط وجود دارد و آن صراط را باید بپیماید و مرحله به مرحله و منزل به منزل طی نماید و رسیدن به منزل بعدی بدون گذر کردن از منزل قبلی ناممکن است... ولی در اخلاق صرفاً سخن از یک سلسله فضایل است از قبیل: راستی، درستی، عدالت، عفت، احسان، انصاف، ایثار و غیره که روح باید به آن ها مزیّن و متحلّیٰ گردد. از نظر اخلاق روح انسان مانند خانه ای است که باید با یک سلسله زیورها و زینت ها و نقاشی ها مزیّن گردد بدون این که ترتیبی در کار باشد که از کجا آغاز شود و به کجا انتها یابد. مثلاً از سقف شروع شود یا از دیوارها و از کدام دیوار، از بالای دیوار یا از پایین؟[4]

 دسته بندی مسائل اخلاقی از دیدگاه امام خمینی رحمه الله

در میان کتب اخلاقی امام خمینی رحمه الله کتاب اربعین حدیث و جهاد اکبر جلوه ای خاص دارد. در این میان کتاب اول آشکارا نمایانگر طرز نگرش و نگارش امام در مسائل اخلاقی است. البته از آن حضرت کتاب اخلاقی منسجمی به سبک جامع السعادات تنظیم نگردیده است ولی ایشان نظرگاه های عالمان اخلاق را در دسته بندی و مبانی و مبادی به شکل کلی پذیرفته است و آن را به عنوان اصل موضوعی تلقی کرده است. امام رحمه الله به شکل تلویحی دسته بندی ارسطویی را قبول نموده است.

ما در این مقال کتاب اربعین حدیث ایشان را محور قرار می دهیم تا با سازماندهی و سامان بخشی مباحث اخلاقی توسط ایشان بیش تر آشنا شویم. این کتاب در اصل تقریرات امام خمینی رحمه الله بوده که مضامین آن را در مدرسۀ فیضیه و مدرسۀ ملاصادق در قم برای شاگردان خود باز گفته اند؛ آن گاه تصمیم گرفتند کتابی را در همین زمینه بنگارند و این کتاب را در 1358 ق به پایان آوردند. جالب است که امام در این سال حدوداً چهل ساله بوده اند. ایشان در آغاز کتاب می گوید:

مدتی بود با خود حدیث می کردم که چهل حدیث از احادیث اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام که در کتب معتبره اصحاب و علما ـ رضوان الله  علیهم ـ ثبت است، جمع آوری کرده و هر یک را به مناسبت شرحی کند.[5]

لهذا تأخیری که شده باعث گردید تا در چهل سالگی اربعین حدیث نگارش گردد.

سی و سه حدیث از احادیث این دفتر مربوط به اخلاقیات و مهلکات و منجیات و هفت حدیث آخر در باب اعتقادات و معارف است... مصنف بزرگوار که معلّم بزرگ اخلاق بوده اند، در این ابواب بیاناتی عالی و قوی و مؤثر دارند که در شدت تأثیر و نفوذ در قلب، می توان گفت که در وقت تحریر مطالب سرّ ایشان از عالم قدس فایض بوده است.[6]

دسته بندی این کتاب بر پایۀ ترتیب خاصی نیست و وجهه همّت ایشان این است که تمویهات نفس را آشکار کند و مفاسد هر یک از ذمایم اخلاقی، همچون کبر یا غضب یا حسد را شرح دهند. اکنون به ارتباط نظرگاه اخلاقی ایشان در این کتاب با نظریه منسوب به ارسطو می پردازیم.

1. نظریه اعتدال

گفته شد که ارسطو برای دست یابی به فضیلت نظریه ای را ارائه نموده که به نظریه اعتدال حکمایی شهرت یافته است و به عقیدۀ وی هر یک از افعال ما ممکن است در یکی از دو جانب افراط و تفریط قرار داشته باشد که در این حالت رذیلت شمرده می شود و مذموم است و در صورتی که حد وسط میان افراط و تفریط باشد فضیلت خواهد بود.[7]

وی برای این نظریه مثال هایی ذکر کرده است؛[8] مثلاً فضیلتِ شجاعت حد وسط دو رذیلت تهور و جبن، و تواضع حد وسط تکبر و حقارت است؛ همچنین فضیلت عدالت، حد وسط ستم کردن و ستم پذیرفتن است.

امام راحل در شرح حدیث بیست و چهارم صریحاً این نظریه را می پذیرند و هماهنگی آن را با منبع عصمت نیز اثبات می کنند.

ترجمه حدیث چنین است:

فرمود موسی بن جعفر علیهماالسلام: داخل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله به مسجد. ناگاه جماعتی را مشاهده فرمود که اطراف مردی دور می زنند. فرمود: «چیست این»؟ گفته شد «علاّمه است» فرمود: «چیست علاّمه»؟ گفتند:«او داناترین مردم است به نسب های عرب و وقایع آن و روزگار جاهلیت و اشعار عربی». پیغمبر فرمود: «این علمی است که از جهل او ضرر و زیانی نرسد و از علم او سودی حاصل نشود. همانا علم منحصر است به سه چیز: آیۀ محکمه یا فریضۀ عادله یا سنت قائمه (نشانه استوار یا واجب راست یا سنت پابرجا) و غیر از این ها زیادت است.[9]

امام خمینی رحمه الله در شرح این حدیث بر این باورند که انسان به طور کلی سه نشئه و مقام دارد: نخست نشئۀ آخرت و مقام جهان غیب و عقل است و علم عقاید را که در این حدیث با «آیةٌ محکمة» مشخص شده است، به این مقام و نشئه نسبت داده اند. دومین عالم و مقام که با «فریضةٌ عادلة» بیان گشته، مربوط به علم اخلاق می دانند و سومین نشئه و مقام که با «سُنّةٌ قائمة» بیان شده است، به دانش فقه مربوط می دانند. در ادامۀ سخن برای تطبیق گزارۀ «فریضةٌ عادلة» بر علم اخلاق چنین گفته اند:

اما دلیل بر آن که فریضۀ عادله، راجع به علم اخلاق است توصیف فریضه است به «عادله»؛ زیرا که خلق حسن، چنانچه در آن علم مقرّر است. خروج از حد افراط و تفریط است و هر یک از دو طرف افراط و تفریط مذموم و «عدالت» که حد وسط و «تعدیل» بین آن ها است مستحسن است مثلاً شجاعت که یکی از اصول و ارکان اخلاق حسنه و ملکۀ فاضله است عبارت است از حالت متوسطه و معتدله بین افراط که از آن تعبیر شود به تهور ـ و آن عبارت است از نترسیدن در مواردی که ترس سزاوار است ـ و بین تفریط، که از آن تعبیر شود به جبن ـ و آن عبارت است از ترسیدن در مواردی که سزاوار ترس نیست. و حکمت که یکی از ارکان است متوسط بین رذیله «سفه» که از آن تعبیر به جربزه شده است ـ و آن عبارت از استعمال فکر است در غیر مورد و در مواردی که سزاوار نیست ـ و بین رذیله «بَلَه» که عبارت است از تعطیل قوه فکریه در مواردی که سزاوار است به کار اندازد و همین طور عفت و سخاوت وسط بین رذیلۀ شره و خمود و اسراف و بخل است، پس «عادله» بودن فریضه دلالت کند بر آن که آن منطبق بر علم اخلاق است چنانچه «فریضه» بودن نیز خالی از اشعار نیست زیرا که «فریضه» در مقابل «سنت» که راجع به قسم سوم است آن است که عقل را راهی به ادراک آن باشد چنانچه علم اخلاق چنین است به خلاف سنت که راجع به تعبد صرف است و عقول از ادراک آن عاجزند.[10]

در این فرمایش دو نکته جلب توجه می کند یکی این عبارت که «چنانچه در آن علم مقرر است» که حاکی از پذیرش امام است علم اخلاق را با همه سازماندهی و عرض و طولش، و یکی این که اصطلاح «عادله» را در حدیث امضا کننده نظر «اعتدال» می دانند و همان مثال های ارسطویی را می آورند و تکرار می کنند. در حقیقت «اعتدال» را هماهنگ با عصمت معرفی می کنند و این تأییدی است بر تأییدات علمای اخلاق در پیروی از ارسطو.

 سامان دهی مسائل اخلاقی از دیدگاه امام خمینی رحمه الله

ارسطو، مانند افلاطون معتقد است که نفس دو جزء دارد: یکی متعقل (ناطقه) وآن دیگری نباتی و حیوانی (غیر متعقل)، و دربارۀ این دو توضیح ها و تفسیرهایی دارد و نفس غیر متعقل را برخوردار از دو جنبۀ نباتی و شهوانی می داند؛ از نظر او تنها جنبۀ شهوانی نفس غیر متعقل است که ارتباطی با عقل دارد و از او پیروی می کند.

تفاوت ارسطو و افلاطون در تقسیم قوای نفس، آنجا است که ارسطو به دو نفس متعقل و غیر متعقل قائل است ولی افلاطون سه قوۀ عقلانی، عاطفی و شهوانی را قوای نفس می داند.[11]

در اخلاق اسلامی، نفس آدمی گاه دارای چهار قوۀ شهویه، غضبیّه، عامله و عاقله است[12] و گاه سه قوۀ شهویه، غضبیّه و ناطقه[13]. امام خمینی رحمه الله قوای نفس انسانی را به قوای شهویه و غضبیّه و واهمه تقسیم کرده است. ایشان می فرمایند:

بدان که خداوند تبارک و تعالی به ید قدرت و حکمتش در عالم غیب و باطن نفس قوایی خلق فرموده، دارای منافع بی شمار، و آنچه مورد بحث ما است در این مورد سه قوه است و آن واهمه و غضبیه و شهویه است. و هر یک از این قوا منافع کثیره دارند از برای حفظ نوع و شخص و تعمیر دنیا و آخرت که علما ذکر کرده اند، و اکنون ما را به آن احتیاجی نیست. و آنچه لازم است در این مقام تنبّه دهم آن است که این سه قوه سرچشمۀ تمام ملکات حسنه و سیئه و منشأ تمام صور غیبیۀ ملکوتیه است.[14]

البته با توجه به این که این تثلیث یا تربیع ریشه در قرآن و روایات ندارد هر چند که بعضی ها تقسیم نفس به مطمئنه، لوامه و اماره را به نوعی خواسته اند تطبیق دهند ولی این ها از اوصاف نفس هستند نه این که ناظر به نوعی تقسیم باشند؛ بنابراین این تقسیم بندی معروف را ـ که با قدری اختلاف رایج شده است ـ می توان لااقل ملهَم و متأثر از تفکیک ارسطویی دانست که با قدری اعمال سلیقه به این شکل تثلیثی سامان یافته است. و امام راحل نیز از این ممشای عمومی خود را خارج ندانسته اند .

ارسطو به پیروی از افلاطون، امیال و خواسته های آدمی را عقلانی و غیر عقلانی می داند و نگرۀ آن دو آن است که کمال و فضیلت نفس صرفاً در پیروی بخش های غیر عقلانی از اجزای عقلانی نفس است و باید هماهنگی و همسویی در آن ها لحاظ گردد و نیازهای عاطفی و شهوانی در حد معقول برآورده شود.[15]

به نظر ارسطو سعادت به معنای زندگی موافق و مطابق با عقل سلیم است.[16] امام خمینی رحمه الله برای نفس سه مقام و مرتبه قائل شده اند که مقام اول مقام مُلک و ظاهر و دنیای نفس است و مقام دوم باطن و ملکوت نفس است و مقام سوم مقام عقل است و می فرمایند:

انسان به طور اجمال و کلی دارای سه نشئه و صاحب سه مقام و عالَم است: اول نشئه آخرت و عالم غیب و مقام روحانیت و عقل. دوم نشئه برزخ و عالم متوسط بین العالمین و مقام خیال، سوم نشئه دنیا و مقام مُلک و عالم شهادت.[17]

امام خمینی رحمه الله در شرح حدیث اول که جهاد اکبر است، در فصل قوای باطنیه، قوای ثلاثۀ شهویه، غضبیه و واهمه را مربوط و موجود در نشئه دوم یعنی عالم متوسط بین العالمین می دانند[18] در حقیقت قوای ثلاثه در عالمی بین دو عالم اول و سوم قرار دارند و عالم اول عالم عقل است.

با یک دقت می توان سازماندهی اخلاق امام را بر اساس سه تثلیث فرض کرد:

تثلیث اول: تقسیم علوم بود به آیۀ محکمه و فریضۀ عادله و سنّت قائمه که ضلع وسط را که فریضه عادله باشد؛ منطبق بر اخلاق نمود و در مطلب قبلی به آن اشارت شد.

تثلیث دوم: در همین اخلاق، تقسیم مراتب نفس است به ظاهر و باطن و عقل.

تثلیث سوم: تقسیم قوای نفس به شهویه و غضبیه و واهمه است که جایگاه این تثلیث در ضلع وسط از تثلیث دوم می باشد و آن عالم باطن که همان عالم برزخ و خیال است.

بر این اساس عالم عقل فوق عالم قوای ثلاثه است و قوای ثلاثه علی القاعده باید تحت فرمان عقل باشند که مرتبه ای بالاتر را اشغال کرده است.

ملاحظه می شود که امام و ارسطو در متبوعیت عقل نسبت به قوا متفق هستند منتها ارسطو نفس را دارای دو مرتبه متعقل و غیر متعقل می داند که غیر متعقل نباتی و شهوی است و باید تحت عقل باشند؛ هر چند او قوۀ نباتی را اصولاً تابع عقل نمی شمارد.[19] لذا هم تقسیم بندی ساده تری دارد و هم همه قوا را تابع عقل نمی شمارد. ولی امام تقسیم بندی پیچیده تر و عرفانی تری از نفس انسان ارائه می دهند که مثلث در مثلث است.

امام در شرح حدیث جهاد اکبر، این جهاد را برگرفته از حدیث نبوی جهاد با نفس می دانند. در حقیقت نفس را محل جهاد می دانند. و تمام مشخصات جهاد اصغر را در جهاد اکبر جاری می دانند. مثلاً جنگ میدان می خواهد که مراتب سه گانۀ نفس که قبلاً بر شمردیم میدان های سه گانه است و دو سپاهی که مقابل هم ایستاده اند جنود رحمانی و جنود شیطانی می باشند.[20] که همان جنود عقل و جهل اند. این دو لشگر دائماً در میدان های سه گانه در حال مبارزه اند. این مبارزه از میدان اول که مرتبه اول آن، مُلک یا ظاهر است و محل آن بدن است شروع می شود. و چون هر میدانی سنگر می خواهد امام هفت سنگر را در این جا بر می شمارند و می گویند:

بدان که مقام اول نفس و منزل اسفل آن منزل مُلک و ظاهر و دنیای آن است که اشعه و انوار غیبیۀ آن در این بدن محسوس و بنیۀ ظاهره تابیده و او را زندگانی عَرَضی بخشیده و تجییش جیوش در این بدن کرده و میدان جنگ آن همین بدن است و قوای ظاهرۀ آن، لشگر آن است که در اقالیم سبعه ملکیه یعنی گوش و چشم و زبان و شکم و فرج و دست و پا، بسط پیدا کرده و تمام این قوای منتشره در این ممالک سبعه در تحت تصرّف نفس است به مقام «وهم» زیرا که وهم سلطان قوای ظاهره و باطنۀ نفس است پس اگر وهم حکومت نمود در آن ها به تصرّف خود یا شیطان، این قوا جنود شیطان گردند و مملکت در تحت سلطنت شیطان واقع شود. و لشگر رحمان و جنود عقل مضمحل گردند و شکست خورده رخت از نشئه ملک و دنیای انسان درکشند و هجرت نمایند و مملکت خاص به شیطان گردد و اگر وهم در تحت تصرّف عقل و شرع در آن ها تصرّف نماید و حرکات و سکنات آن ها در تحت نظام عقل و شرع باشد، مملکت رحمانی و عقلانی شود. و شیطان و جنودش از آن رخت بربندند و دامن درکشند پس جهاد نفس که جهاد بزرگ است و از کشته شدن در راه حق تعالی بالاتر است در این مقام عبارت است از غلبه کردن انسان بر قوای ظاهرۀ خود و آن ها را در تحت فرمان خالق قرار دادن و مملکت را از لوث وجود قوای شیطان و جنود آن خالی نمودن است.[21]

ملاحظه می شود که جنگ تمام عیار بین سپاهیان عقل و جهل یا رحمان و شیطان در مملکت انسان برقرار است و این جهاد اکبر تمام مختصات جهاد اصغر را دارد. میدان اول که دارای هفت سنگر است به این بستگی دارد که توسط کدام سپاه فتح شوند. هر کدام فتح کنند بر میدان دوم که میدان باطن است نیز چیره می شوند که محل قوای سه گانه است. در خصوص آن میدان نبرد امام خمینی رحمه الله می فرماید:

بدان که از برای نفس انسانی یک مملکت و مقام دیگر است که آن مملکت باطن و نشئۀ «ملکوت» اوست که جنود نفس در آن جا بیش تر و مهم تر از مملکت ظاهر است. و نزاع و جدال بین جنود رحمانی و شیطانی در آن جا عظیم تر و مغالبه در آن نشئه بیش تر و با اهمیت تر است بلکه هرچه در مملکت ظاهر است از آن جا تنزّل کرده و ظهور در «مُلک» نموده و اگر هر یک از جنود رحمانی و شیطانی در آن مملکت غالب آیند؛ در این مملکت نیز غالب شوند و جهاد نفس در این مقام پیش مشایخ عظام از اهل سلوک و اخلاق خیلی اهمیّت دارد. بلکه می توان سرچشمه تمام سعادات و شقاوات و درجات و درکات را آن مقام دانست. انسان باید خیلی ملتفت خود در این جهاد باشد. ممکن است خدای نخواسته به واسطۀ مغلوبیت جنود رحمانی در آن مملکت و خالی گذاشتن آن را برای غاصبین و نااهل ها از جنود شیطان، هلاکت همیشگی از برای انسان پیدا شود که قابل جبران نباشد.[22]

امام از میدان نبرد با عنوان مملکت یاد کرده است. در میدان اول به هفت سنگر و در میدان دوم به سه قوه حمله شده و مورد توجّه دو لشگر جهل و عقل است. تصرف هفت سنگر توسط جنود شیطان او را جری می نماید و انگیزه پیش روی به میدان حساس باطن به هدف تصرف قوای ثلاثه پیدا می کند و همان طور که امام می فرماید نبرد این جبهه باطنی حساس است و سقوط قوای ثلاثه مساوی است با سقوط رژیم انسانی و تصرف مملکت نفس توسط جنود شیطان. آن گاه است که نوبت به میدان سوم می رسد و عقل که رئیس کشور انسانی است در آن جا مستقر است و با سقوط دو میدان قبلی سقوط این میدان بسیار آسان است و اگر عقل از حکومت بر کشور انسان ساقط شود؛ رژیم شیطانی به حکومت می پردازد. البته امام خمینی در شرح حدیث جهاد اکبر به شرح نبرد دو سپاه در میدان سوم نمی پردازند و می گویند:

ما می خواستیم اشاره به مقام سوم نفس و کیفیت مجاهدۀ آن بنماییم و مکاید شیطان را در آن مقام نیز خاطر نشان کنیم، لیکن مقام را مناسب ندیدیم. این است که صرف نظر نموده از خداوند تبارک و تعالی توفیق و تأیید می طلبم که رسالۀ مفرده ای در آن باب بنگارم.[23]

به هر حال در این نبرد تمام عیار در سه میدان که مجموعه ای است از هفت سنگر و سه قوه و یک رئیس، یعنی عقل، ختم می شود. و این همان عقل محوری است که درصدد بیان آن هستیم. البته عقل ارسطویی و عقل مورد نظر امام خمینی رحمه الله از این نظر که هر دو محبوب و مقرّب خداوند هستند مشترکند. پیش از این با عبارت ارسطویی آشنا شدیم که عقل را نزدیک ترینِ امور به خدایان دانسته است.[24] و امام هم که عقل را همواره با شرع نام می برد[25] و عقل را فرماندۀ رژیم و لشگری می داند که جنود رحمانی نام دارند. پیروزی جنود رحمانی دست یابی به سعادتی است که از دید ارسطو هم سعادت نام دارد؛ چرا که او سعادت را زندگی کردن مطابق عقل سلیم می داند.[26]

 تأثیر تقسیم بندی ارسطو در تقسیمات اخلاق اسلامی

گفته شد که ارسطو عیناً به دو جزء نفس یکی غیر متعقل شامل نفس نباتی و نفس حیوانی و دیگری متعقل قائل است و عقل در اساس و شالوده اخلاق او بسیار مهم است. او فضایل را هم تقسیم می کند. نوعی از فضایل فضیلت عقلانی است مانند حکمت و فرزانگی در برابر فضایل اخلاقی مانند شجاعت و عفت. فضایل عقلانی از آموختن و تفکّر حاصل می شود و فضایل اخلاقی از عادت و ملکه. وی می گوید:

در بین فضایل بعضی منسوب به عقل (فضایل عقلانی) و برخی مربوط به اخلاق است. حکمت نظری، عقل و حکمت عملی «تبصّر» را فضایل عقلانی می نامیم و سخاوت و اعتدال را فضایل اخلاقی.[27]

این تقسیم بندی به اخلاق اسلامی نیز سرایت کرده است و اوج آن در جامع السعادات دیده می شود که مرحوم ملامهدی نراقی تقسیم بندی تفصیلی کم سابقه ای را انجام داد و بیش از سیصد رذیلت و فضیلت را بر اساس قوای عاقله و شهویه و غضبیه و عامله تقسیم نموده و مدعی شده است که پیش از او هیچ یک از علمای اخلاق چنین نکرده اند.[28] و فرزندش ملا احمد نراقی می نویسد:

و چون دانستی که جمع فضایل و رذایل متعلقند به یکی از قوه عاقله یا غضبیه یا شهویه یا به دو قوه از آن ها یا به سه قوه، بدان که ما در این کتاب چنان که والد ماجد در جامع السعادات ذکر کرده اند اول اوصاف حسنه و صفات رذیله که متعلقند به قوه عاقله بیان می کنیم. پس آنچه که متعلق است به قوه غضبیه ذکر می نماییم پس اوصافی را که منسوب است به قوه شهویه شرح می دهیم بعد از آن صفاتی را که متعلقند به دو قوه یا سه قوه از قوا، خود بیان  می نماییم.[29]

امام راحل خود کتاب اخلاقی مستقلی ندارند. کتاب های اخلاقی امام در حقیقت مجموعه هایی است که طبق ذوق و سلیقه خودشان تقسیم و تنظیم شده است، مثلاً اربعین حدیث را که قبلاً شرح دادیم با حدیث جهاد اکبر و سپس ریا و عجب و کبر و حسد و غضب و غیر ذلک شروع و شرح می کند و در خلال شرح احادیث، مخصوصاً جهاد اکبر این جمله را تکرار می کنند که «همان طور که علمای اخلاق گفته اند»[30] معلوم می شود که امام تقسیم بندی علمای اخلاق را پذیرفته اند و خود وارد عمل نشده اند و اثری مستقل که تمام فضایل و رذایل را تقسیم کند ندارند و خوانندگان اربعین حدیث را به روش علمای اخلاق ارجاع می دهند. و در عین حال اشاراتی دارند که حاکی از پذیرش تقسیم بندی فضایل و رذایل بر اساس قوای سه گانه است مانند این جمله:

آنچه لازم است در این مقام تنبّه دهم، آن است که این سه قوه سرچشمه تمام ملکات حسنه و سیئه و منشأ تمام صور غیبیه ملکوتیه است.[31]

همچنین در فصلی تحت عنوان موازنه در شرح حدیث جهاد اکبر می نویسند:

از چیزهایی که انسان را در این سلوک معاونت می کند و انسان باید مواظب آن باشد «موازنه» است و آن چنان است که انسان عاقل منافع و مضارّ هر یک از اخلاق فاسده و ملکات رذیله را که زاییده شدۀ شهوت و غضب و واهمه است که سرخودند و در تحت تصرف شیطان، مقایسه کند با منافع و مضارّ هر یک از اخلاق حسنه و فضایل نفسانیه؛ و ملکات فاضله که زاییده شدۀ این ها است که در تحت تصرف عقل و شرعند.[32]

بنابراین امام در بیانات اجمالی و تفصیلی خود تبعیت خود را از تقسیم بندی مسائل اخلاقی بر اساس تثلیث قوا و تفکیک قوا می پذیرند. البته ایشان با این که در صدد مجموعه ای اخلاقی بوده اند امّا چون شوق زیادی به وادی عرفان دارند و حتی هفت حدیث از چهل حدیث اربعین حدیث را به عرفان اختصاص داده اند لذا این غور و سیر در عرفان مانع از تدوین رساله ای مدوّن و منظم در تقسیم بندی فضایل و رذایل شده است.

ما در آغاز بحث این تقسیم بندی مطرح کردیم و درباره اش بحث نمودیم و گفتیم که امام خمینی رحمه الله، «نظریه اعتدال» ارسطو را با «فریضه عادله» مأخوذ از حدیث نبوی یکی دانستند که تفصیل آن گذشت.

بر این اساس تقسیم بندی های دیگر ضمن این که در جای خود محترم و مغتنم هستند ولی فواید و عواید تقسیم بندی ارسطویی را ندارند. و اقبال عموم علمای اخلاق به این تقسیم بندی خود مؤیدی دیگر بر تطبیق آن بر موازین عترت و فطرت است که چنین اجماع و توافق رأیی را حاصل کرده است.

 والعاقبة للمتقین

کتاب نامه

1. اخلاق در قرآن، محمد تقی مصباح یزدی.

2. اخلاق نیکوماخس، ارسطو، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1350 ش.

3. جامع السعادات، ملا محمد مهدی نراقی، تصحیح سید محمد کلانتر، بیروت، مؤسسة الاعلمی.

4. دائرة المعارف فلسفۀ اخلاق، ویراستۀ بکر.

5. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.

6. فلسفۀ اخلاق،  محمد تقی مصباح یزدی.

7. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1367 ش.

8. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران، انتشارات صدرا، 1380 ش.

9. معراج السعاده، ملا احمد نراقی.

10. المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبائی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1393 ق.

 

منبع: مجموعه آثار 8 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مقالات اخلاقی ـ 1)، ص 419.



[1]) اخلاق در قرآن، ص 242.

[2]) همان، ص 241ـ243.

[3]) مجموعه آثار، ج 14، ص 550.

[4]) همان، ص 550 ـ 551.

[5]) شرح چهل حدیث، ص 1.

[6]) همان، مقدمۀ ناشر.

[7]) اخلاق نیکوماخس، ص 8.

[8]) همان، مقدمه، ص 18.

[9]) ر.ک: کافی، ج 1، ص 32، ح 1.

[10]) شرح چهل حدیث، ص 391 ـ 392.

[11]) دائرة المعارف فلسفۀ اخلاق، ص 973.

[12]) جامع السعادات.

[13]) المیزان، ج 1، ص 370.

[14]) شرح چهل حدیث، ص 14.

[15]) فلسفۀ اخلاق، ص 120.

[16]) اخلاق نیکوماخس، ص 19 و مقدمه، ص 23 .

[17]) شرح چهل حدیث، ص 386.

[18]) همان، ص 14.

[19]) اخلاق نیکوماخس، ص 34.

[20]) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 6.

[21]) شرح چهل حدیث، ص 5 ـ 6.

[22]) همان، ص 12 ـ 13.

[23]) همان، ص 27.

[24]) اخلاق نیکوماخس، ص 8.

[25]) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 5.

[26]) اخلاق نیکوماخس، ص 23.

[27]) همان، ص 35.

[28]) جامع السعادات، ص 106.

[29]) معراج السعاده، ص 31.

[30]) شرح چهل حدیث، ص 14.

[31]) همان.

[32]) همان، ص 18.

انتهای پیام /*