محمدی مقدم

تعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی(س) و مقایسه آن با نظر دیگر دانشمندان

کد : 156495 | تاریخ : 03/05/1396

تعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی(س) و مقایسه آن با نظر دیگر دانشمندان

 نوشته: محمدی مقدم

مرکز تربیت معلم شهید بهشتی (مشهد)

مقدمه:

حمد و سپاس خداوند را سزا است که جملۀ کائنات را به زیور وجود آراست و از آن میان باس کرامت را به مصداق (وَ لَقَدْ کَرّمَنَا بَنی آدم)[1] بر پیکر انسان پوشاند و او را به مصداق آیه کریمه (اِنّا عَرَضنٰا الامانَةَ)[2] حامل بار امانتِ خِرَد و افاضۀ استعداد درک معرفت خود فرمود و برای هدایت و ارشادش به دلیل برهان فطرت پیامبران را برانگیخت.

درود و رحمت حق به روان پاک همۀ سفیران الهی که بدون تقاضای هیچ اجر و مزدی تمامی توان خود را در جهت راهنمائی انسانها به کار بستند. به ویژه خاتِم رسولان که پایمردی را به دلیل (رَحْمَةَ لِلْعالَمین بودن)،[3] تابدان حد رساند که «طٰه مٰا اَنزَلْنا علیک القُرآنَ لِتَشْقٰی» [4] درباره اش نزول یافت «با این وصف» لبان مبارکش به «شَیَّبَتْنی سُوَرةُ هُود» [5] مترنّم بود.

سلام بی حد و حصر خداوند بر اوصیاء بزرگوارش که حافظان دین و پاسداران شریعت محمّدی بوده و هستند خاصّه ولی الله الاعظم حضرت ولی عصر اَرواحُنا وَ اَرْواحُ الْعالمَینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الشّرَیفِ فَداه که «بِیُمْنِهِ رُزِقَ الوَراء وَ بوُجودِهِ ثَبَتَت الارُضُ وَ السّماء» [6] است.

رحمت خداوند بر علماء و فقهای بزرگواری که با وقوع غیبت کبری و نصّ توقیع شریف بر عدم نصب نائب خاص. پرچم بر جای مانده (عَلیّ بن محمّد سَیمُری ـ سَمَری) را مردانه بر دوش کشیدند و وظیفۀ نیابتِ عامّۀ خود را در راه حفظ کیان اسلام به بهترین وجه به انجام رسانده و می رسانند و در این راه زندان تبعید و توهین را به جان خریدند.

بعضی از آن بزرگواران همچون شهید اوّل و دوم و ... به فیض شهادت نائل آمدند تا مگر دین خدا و سنّت رسول(ص) زنده بماند و بدین سبب بود که افتخار بزرگ (لَولٰاهُم لَانَدرَسَتْ آثارُ النُبّوِة) را نصیب و بهرۀ خود ساختند. به ویژه حضرت امام خمینی که با انقلاب شکوهمندِ خود در میان بیدارگران اقالیم قبله بارزترین چهره درخشان زمان و شاخصترین مدافع شریعت در عصر حاضر گردید و چون تُنْد تُندری غرید و مانند پتکی گران بر فرق ستمگران و منحرفان فرود آمد. صاعقه وار خرمن جان پلیدشان را سوزانید و هیبت مستکبران را از دلها زدود، و روحی نو در کالبد بی رمق دیانت دمید. زیرا بر اثر تبلیغات سوء چند ده سالۀ استعمارگران به نهایت ضعفِ کاربردِ خود رسیده بود.

دشمنان قسم خوردۀ اسلام چپاول گران شرق و غرب که (به منظور غارت منابع ملی مسلمانها) بر نابودی دین کمر خصومت بسته بودند ارزشهای والای اسلامی انسانی را منزوی و ارزشهای کاذب و دروغین را در زندگی مردم وارد کرده بذر بی خبری غفلت و پوچ گرائی را در زمین دلها افشانده فرهنگ جامعه را آلوده به فساد و انحراف نموده بودند.

پیر مُرادِ ما شمع کم فروغ دیانت را فروغی نو بخشید تعلیم و تربیت را بر طرحی نو بنیاد نهاد نه از آن گونه دستورالعملها که در کُتُب تعلیم و تربیت نویسند و قواعد و قوانین آن را به اصلها و فصلها و بخشها تنظیم نمایند (درسش هَمْ کتبی بود و هم عملی) پس نمی توان میان آنچه آن بزرگ خلق کرد و آفرید، با آنچه اندیشمندان و متفکران نویسند و ارائه می کنند مقایسه ای درانداخت، آنچنان که موضوع و خواست این مقال است.

زیرا فرق است میان آن که مُربّی رفتار خود را بر قواعد نوشتاریِ اندیشمندان تطبیق نماید و سیر حرکت خود را بر دستورالعملهای مکتوب و مدوّن نظم و نَسَقْ بخشد با مربّیی که ملاک گفتار و کردارش وحی و سنّت رسول(ص) و هدفش ابلاغ کلمۀ حق باشد پس

میان ماه من با ماه گردون                       تفاوت از زمین تا آسمان است

چنان که در تعریف مُربّی گفته اند

اگر مربیِ شایسته و لایق آن باشد که بتواند افراد تحت تربیت خود را به تجدید نظر در گفتار و رفتارهای ناهنجارش وابدارد تعریف خوبی برای مُربّی باشد هر قدر شعاع عملی تربیت مُربّی گسترده تر باشد قدر و منزلت مُربّی فراتر و والاتر خواهد بود. مُربّی یک کلاس مُربّی یک مدرسه مُربّی یک جامعه، مُربّی یک امت بزرگ ... قدر و منزلتی متفاوت دارند.

آری تحوّل شگرفی که بوسیلۀ مُربّی بزرگ قرن «حضرت امام» نخست در جامعه ما پدید آمد و سپس دامن این موج پرهَیمنه از مرزهای جغرافیائی عبور کرد و پیروان آئین محمّدی صَلّی الله عَلَیْه وَ آلهِ را فرا گرفت، قابل مقایسه با نظرات اندیشمندان تعلیم و تربیت نیست و ماهیتاً فرق می کند. کوشش ما در این مقال بیان همین فرق است و معتقدیم که همین فرق ماهوی کاربُردی ترین ویژگی تعلیم و تربیت اسلامی است.

هنر امام(س) را نباید (بت شکنیِ مستکبران دانست، بلکه مهمترین هنر امام قالب شکنی سنّتها و جایگزینی ارزشهای والای اعتقادی به جای ارزشهای کاذب تحمیلی و در یک کلام زدودن غبارهای حَجیم طاغوتی از چهرۀ اسلام ناب محمدی بود.

ما با خواست خداوند بر آنیم تا فرق ماهوی تعلیم و تربیت اسلامی را از گفتار و کلام امام با تعلیم و تربیت از نگاه دانشمندان روشن نمائیم.

تعلیم و تربیت از نظر معنای لغوی و حوزۀ کاربردی با هم متفاوتند دامنه تربیت از دامنه تعلیم به مراتب گسترده تر است. زیرا تربیت در مورد موجودات غیر شعورمند هم به کار می رود مانند تربیت گلها، درختها و ...

این واژه از ریشه (رَبَبَ) ربّ گرفته شده است و به معنای تربیت کردن تا رسیدنِ به رشد بکار می رود و به همین معنا در قرآن کریم ربّ کل شیی آمده است.

1 ـ قُلْ اَغَیرَاللهِ اِبْغی رِبّاَ وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْی،[7] 2 ـ اَلله لٰااِلَهَ اِلّا هُوَ ربّ العِرْشِ العَظیم[8]

3 ـ قُلْ مَنْ رِبّ السَمٰواتِ وَ الأرضِ قُلَ اللهُ[9]

راغب در مفردات می گوید (ربّ) در اصل به معنای تربیت است و بر فاعل به طور استعاره گفته می شود. ربّ بر خداوند بطور مطلق و بر غیر خداوند «مقیّد» بکار می رود.

اگر بر غیر خداوند بکار رود اغلب به معنای تربیت کننده نیست مانند: رب الدارورب الضیعة. در قرآن آمده است که: وَ قالَ لِلّذی ظَنّ اَنّهُ ناجٍ مِنْهُمٰا اُذْکُرنی عِنْدَ رَبکَ [10]

رب به معنای مربی از اسماء الحسنی است و مقام ربوبیت خداوند را روشن می کند یعنی آنگاه که در وصف خداوند گفته شود (رِبَّ الْعٰالَمینَ) مراد تربیت کردن و پرورش دادن تمام موجودات است.

با توضیح فوق روشن شد که تربیت فراگیرتر از تعلیم است که به ندرت در مورد غیر انسان به کار می رود.

تعلیم و تربیت از این جهت اشتراک دارند که از معنای تعلیم متعلّم و فراگیر و از معنای مُربّی  «متربّی» تربیت پذیر استفاده می شود عقدالواسط میان معلّم و متعّلم (علم) است وَ عقد الواسطِ میان مُربّی و متربّی (تربیت) می باشد.

در بحث تعلیم و تربیت آنچه که در خور کمال اهمیّت است روشن شدن چند امر است:

 ـ معلم و مربی چه کسانی هستند؟ و یا چه کسانی می توانند باشند؟

 ـ تعلیم و تربیت از کجا آغاز و به کجا ختم می شود؟

 ـ در چه زمینه هائی تعلیم و تربیت مؤثر و ثمربخش است؟

 ـ هدف از تعلیم و تربیت چیست؟ و ...؟

اینها امهات مسائلی است که باید دربارۀ آنها به تحقیق پرداخته شود اما قبل از بررسی مسائل فوق شناخت انسان که موضوع علم تعلیم و تربیت است ضروری می نماید. ما می خواهیم انسان را تعلیم و تربیت نمائیم آیا بدرستی انسان را می شناسیم؟ و می دانیم کمال سعادت انسان در چیست؟ یا تنها خداوند که خالق و آفریدگار اوست او را می شناسد و راه رسیدن به سعادت و کمال او را ترسیم می کند.

عدم توفیق چندان معلمان و مربیان بشر در راهنمائی انسان به این نکته ظریف برمی گردد که چون موضوع تعلیم و تربیت (انسان) را دقیقاً نمی شناسند تلاش خیرخواهانه آنها ثمربخشی فراوانی نداشته است.

انسان چیست؟ یا کیست؟

برخی از دانشمندان شناخت انسان را غیر ممکن دانسته اند و کتاب (انسان موجودی ناشناخته) را تألیف کرده اند.[11]

بعضی از فلاسفه معتقدند که انسان ابتداً وجود دارد و بعد ماهیت خود را می سازد (ژان پل سارتر)

بعضی دیگر می گویند «انسان موجودی است که حد و ماهیّتی ندارد» پویا است در یک حد معین متوقّف نمی شود در این پویندگی حق انتخاب و گزینش هم دارد، این پویندگی در جهت کمال تا بی نهایت، و در جهت فساد و سقوط تا بینهایت پیش می رود.

هر برنامه ای که ارائه شود باید متوجّه پویندگی انتخابگرانه انسان باشد و سمت گیری در جهت کمال صورت گیرد.

نظریّه سوم از رهنمودهای قرآن استفاده شده است.

صعود در جهت کمال

وصول به درجۀ مُحبّ خدا شدن که اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَوّابینَ وَ یُحّبُ المُتَطهّرینَ وَالذّینَ[12] آمَنُوا اَشّدُ حُباً لِلهِ[13] و ...

سقوط در منجلاب فساد

اِنْ هُمْ کَالأنعامِ بَلْهُمْ اَضّلُ،[14] ثُمََّ قَسَتْ قُلُوبکُمْ مِنْ بَعدِ ذالِکَ فَهِیَ کَالحِجارَة بَلْ اَشّدُ قَسْوَةً،[15] مَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ انِ تَحِملْ عَلَیهِم یَلْهَثْ وَ اِنْ تَتْرکُهُمْ یَلهَثْ[16] و ...

پس انسان موجودی است که تا بینهایت در جهت کمال و تا بینهایت در جهت فساد می تواند پیش برود بدین لحاظ نیازمند معلّم و مُربّی لایق است تا او را در جهت کمال رهنمون گردد.

آیا تعلیم و تربیت زمان به خصوصی دارد؟ برخی بر این گمان رفته اند و برای تعلیم و تربیت زمان معلوم داشته اند!! . پس از تولد تا آغاز رفتن به مدرسه را زمان تربیتِ محض، «دورۀ دانشگاه به بعد را سن تعلیم خالص، و دوران ابتدائی و متوسطه را زمان مشترک تعلیم و تربیت برآورد نموده اند. و در دو دائرۀ متقاطع نشان داده اند.

از پایین به بالا محاسبه می شود.

نظریه همین زمانبندی برای تعلیم و تربیت است که گفته اند:

 «ارزش زمان برای کودک و پدر و مادرش یکسان نیست» یک روز در کودکی و در یک سالگی طولانی تر از یک روز در سی سالگی است. و شاید شش برابر بیشتر حوادث فیزیولوژیکی و روانی را شامل است «بنابراین نباید دوران پر مایه کودکی را بی حاصل گذاشت».[17]

دانشمندان مطابق شناختی که از انسان داشته اند تعریفهای مختلفی برای تعلیم و تربیت آورده اند از جمله

1 ـ انتقال معلومات و مهارتها

2 ـ تشکیل عادات و صفات معینی در فرد

این تعریف جامع نیست زیرا عادات و صفات مُعیّن در فرد تمام جنبه های هدایتی را شامل نمی شود.

3 ـ به فعلیّت رساندن قوا و استعدادها

4 ـ آماده کردن فرد برای زندگی کردن در اجتماع معیّن

5 ـ ایجاد محیط مساعد برای ارضاء رغبتهای فرد

در این تعریف جامعه فدای رغبتهای فرد می شود. در صورتی که باید فرد مفید به حال جامعه باشد.

6 ـ رها ساختن فرد از آداب و قیود اجتماعی و فراهم کردن وضع طبیعی برایش این تعریف با تعریف پنجم چندان فرقی ندارد زیرا فکری به حال جامعه نشده است.

7 ـ رشد قوه قضاوت صحیح

این تا حدودی صحیح است زیرا اگر انسان به رشد کافی برای قضاوت برسد بسیاری از رفتارهای نادرست خود را اصلاح می کند.

8 ـ راهنمائی جنبه های مختلف رشد شخصیت فرد

این تعریف تا حدودی تعریف خوبی است در تمامی تعریفهای فوق یا توجه به حال جمع، و یا به حال فرد نشده است. در اینجا لازم می نماید که به تفکّرات تربیتی برخی از دانشمندان اشاره ای گذرا داشته باشیم.

دانشمندان برحسب بینشهای فرهنگی و تربیتی خود تربیت را تعریف و برای بهبود زندگی بشر، رهنمودهائی داده اند از جمله:

1 ـ کانت آلمانی (1804 ـ 1721) زمینۀ ذهنی کانت حاکی از یک تربیت زاهدمنشانه است وی آرمانهای تربیتی را مبنی بر ایمان ترویج می کرد.

کانت نیّت نیک را در فلسفه و تربیت مورد تأکید قرار می داد. تربیت در نظر کانت مهمترین امر بود و می گفت «ما از راه تربیت آدم می شویم» وی تمدّن را لازمه تربیت می شمارد.

تربیت در نظر کانت بهبود مداوم است و یک هنر عالی است توفیق در این هدف عالی، کار افراد کافی نیست بلکه کار جمیع نژاد بشر، لازم است.[18]

2 ـ پستالوژی «به عقیده پستالوژی بدون پرورش دل» تربیت ما در هر حال کامل نیست به گفتۀ وی «خدا مقیاس تمام تربیتها است» بزرگترین نیاز بشر معرفت خدا است، بنابراین تربیت نمی تواند از تعلیمات اخلاقی جدا باشد.[19]

3 ـ هربارت (1841 ـ 1776)

به عقیده هربارت تربیت یعنی رشد منش افراد وی مرکز مهمی برای تربیت معلم تاسیس کرد که در آن همین آرمان مورد تأکید قرار می گرفت.[20]

4 ـ فردریک فروبل (1852 ـ 1782)

به نظر فروبل تربیت عبارت است از راهنمایی بشر بسوی وجودی متفکر عاقل خودآگاه پاک و بی آلایش.

تربیت باید بشر را راهبری و راهنمائی کند به سوی وجودی که مربوط به خودش و در خودش موجود است به سوی آشتی با طبیعت و به سوی یگانگی با خدا. بنابراین تربیت باید او را به سوی شناسائی خدا و طبیعت راهنمائی کند و همچنین به سوی زندگی پاک و منزهی رهبری نماید.[21]

5 ـ فیخته (1814 ـ 1765) Fichte

تربیت به نظر فیخته دارای سه هدف اصلی است:

الف ـ رغبتهای زیبا شناسی را پرورش دهد و موجد آگاهی باشد.

ب ـ طبیعت اخلاقی را برانگیزد و دانش مربوط به حسّ وظیفه شناسی را پرورش دهد.

ج ـ «مُشعر بر ارتباط با خدا باشد» زیرا بشر آفریدۀ روحانی است.

6 ـ هگل «فردریک هگل» (1831 ـ 1770)

تربیت در نظر هگل فرایندی است که بوسیلۀ آن آزادی بدست می آید. هگل معتقد است که دولت باید بر تمام فعالیتهای تربیتی نظارت کند. او که متفکری عمیق بود از برنامۀ فاشیستی کلاً طرفداری می کرد.[22]

فلاسفه ای که نام بردیم آلمانی و هر یک مطابق برداشتهای فلسفی خود از انسان و جهان درباره تربیت سخن گفته اند فلاسفه شکاک و لاادریون نیز تفکرات خود را در این مورد تعریف ارائه کرده اند از جمله:

7 ـ هیوم ـ Hume کُنت Cont و اسپنسر هر کدام تربیت را به نوعی تعریف کرده اند.

اسپنسر می گوید «روی پای خود ایستادن اساس تربیت است» پس تربیت توانا ساختن انسان برای زیستن است. دانشمندان آزاداندیش دیگر، تربیت را معنای وسیعی برای همگان دانسته و از هر نوع دگماتیستی بیزاراند.

8 ـ لئو تولستوی Tolstory ـ Loo عقیده داشت که تربیت دارای یک معنای روحانی است «تنها دانستن آرمان نیست» بلکه باید دانائی را با روش انتقادی به کار بست «او معتقد است که تنها شخصی می تواند زندگی را تغییر دهد که آزادانه رشد کرده باشد» و مجهز به اطلاعات علمی باشد مقام فرد باید محفوظ باشد.

به نظر او دوست داشتن بشر و دوست داشتن خدا آغاز و انجام حکمت بود.[23]

10 ـ نیکلای بردیاف (1874 ـ 1948) هموطن تولستوی روسی، فکری نظیر او داشت و تربیت را به معنای رشد فکری تعبیر و تفسیر می کرد.

11 ـ گاندی به سال 1869 در پور بندر به دنیا آمد وی خواهان تربیت محدود مذهبی نبود بلکه بیشتر طرفدار تربیت اخلاقی بود.

تربیت برحسب نظر گاندی هم پیشرفت بشریت را ممکن می سازد و هم موجب کندی آن می شود. در صورتی که تربیت نیروی تحلیلی ما را پرورش دهد ممکن است نتیجه های منفی به بار آورد. دانشمندی تنها کافی نیست چیزی که اهمیّت دارد رشد حالت روحی ما است که به وسیله آن اندیشه ها جان می گیرند و جزئی از اندیشه زندگی روزانه ما می شوند. به نظر وی معنای نهائی تربیت و مذهب یکی است هدف هر دو، معرفت واقعی خدا و جهان است.[24]

12 ـ تامس جفرسون (1743 ـ 1826)

جفرسون آمریکائی می گوید مقصود من از تربیت معنای وسیع آنست نه تربیت ناچیز کسانی که خود را دانشمند می خوانند به نظر وی تربیت بهترین ضامن دموکراسی است.

13 ـ هوراس مان (1796 ـ 1859)

این دانشمند هم مانند جفرسون به تربیت پذیری فرد اعتقاد داشت او فلسفه تربیتی خود را که مبنی بر پنج عقیده است چنین شرح می داد. تربیت باید برای دارا و ندار همگانی باشد. تربیت مجانی باشد. تربیت باید در دست دولت باشد نه در دست کلیسا. تربیت برای معلمان باشد. تربیت باید شامل مرد و زن هر دو باشد.

14 ـ دیوئی

دیوئی روش علمی را به عنوان بزرگترین کامیابی بشر مورد تأکید قرار می داد. به نظر دیوئی عمل آگاهانه جزئی از فرایند تربیتی است. نظام تربیتی نیاز به تغییر ارزشها دارد.[25]

جان دیوئی کتابهای مهمی در تربیت نوشته است و اهمّ آنها عبارتند از:

الف ـ هنر و تربیت، ب ـ دموکراسی و تربیت، ج ـ تجربه در تربیت، ما چگونه فکر می کنیم؟، د ـ اصول اخلاقی در تربیت، هـ ـ عقیده تربیتی.

به نظر دیوئی تربیت فرایندی پایان ناپذیر است. آیا هیچ هدف نهایی وجود دارد؟ پاسخ دیوئی در این باره منفی است.

به گفته وی ما به جای ساختمانهای مجلل، بر معلمان بزرگ تکیه می کنیم.

تعلیم و تربیت از دوران بسیار قدیم آغاز گردید و مبنای آن سنّتها و روشهای زندگی مردمان بود. افلاطون عقیده داشت که «تربیت خوب آنست که روح و بدن را از همۀ زیبائی و کمالی که قابلیت قبولش را دارند بهره دهد».

تامس هنری هاکسی «تربیت را عبارت از آموزش مغز آدمی می دانست».

پس از رنسانس علمی در اروپا شیوه های تعلیم و تعلّم دگرگون شد، به همان نسبت که مردم از دیانت دور می شدند تعلیم و تربیت جنبۀ مادی به خود گرفت. فرانسس بیکن می گفت ما علم را علم نمی شناسیم مگر این که ما را بر طبیعت چیره کند.[26]

تعلیم و تربیتی که بوسیله حکومتهای استعماری عرضه می شد برای پرورش جوانان به منظور خدمت به کشورهایشان طرح ریزی نشده بود بلکه برعکس تلقین و تحمیل ارزشهای جامعه استعمارگر و تربیت جوانان برای خدمت به دولت استعماری انگیزه اصلی این طرحها بود.[27]

هدف تعلیم و تربیت انگلیسی در هند در قرن نوزدهم به وجود آوردن طبقه ای با خون و رنگ هندی ولی با سلیقه و عقاید و اخلاق و طرز فکر انگلیسی.[28]

متأسفانه این نوع نگرش در تمامی ممالک اسلامی رسوخ یافته بود «کشورهای اسلامی هم وضع و حال بهتری از هند نداشتند. بعضی از مسلمانها همچون علی عبدالرزّاق کوشید تا دین و دولت را از هم جدا سازد او فلسفه اساسی خود را در کتابی به نام (اسلام و نظام حکومت) تشریح کرد و بیان داشت که قرآن اتحاد دین و دولت را دستور می دهد و اسلام اساساً یک آرمان روحانی است «به نظر او حکومت روحانیان مانع پیشرفت مادی و اجتماعی بوده است.[29]

تأثیر فرهنگ غربی در افکار مسلمانها چنان بود که قبل از انقلاب شکوهمند اسلامی داشتن دیانت اسلامی موجب سرافکندگی به حساب می آمد، تا چه رسد به این که دربارۀ تعلیم و تربیت آن سخنی به میان آورد.

در صورتی که تعلیم و تربیت اسلامی عبارت است از تشکیل جامعه ای منطبق با نظام الهی  «اعتقاد به خدای یگانه» نیل به شیوه ای زندگی که عشق به دنیا با زهد و ریاضت تلفیق می یابد و تکمیل فضایل معنوی و اخلاقی را سامان می بخشد.

دانشمندان خداپرست «درباره تعلیم و تربیت سخن فراوان گفته و نوشته اند» اما فرایند کلام امام طراوات دیگری دارد.

البته دانشمندان «مطابق شناختی که از انسان داشته اند تعریفهائی برای تعلیم و تربیت ارائه داده اند و برخلاف همه تلاش و کوششهائی که به عمل آمده و کتابهائی که در این زمینه نگارش یافته «انسان امروزه انسانی تربیت یافته نیست!! زیرا اصل و اساس تعلیم و تربیت که (تزکیه نفسانی) است در تعلیم و تربیت منظور نشده است.

انتقال مهارت و دانش «یا شکوفا کردن استعدادها و یا به رشد رساندن افراد» چنان که در تعریفهای قبل آمده بود مشکل انسانها را برطرف نمی کند.

خیلی پیشتر از این ایام (ویکتور هوگو) گفته بود: (گشودن یک مدرسه باعث از میان رفتن یا تعطیل کردن یک زندان است) ولی امروزه پس از گذشت حدود یک قرن درمی یابیم که این سخن جای امّا دارد. از آن بابت که مدارس روز بروز متعددتر می شوند و دائماً در طریق توسعه و تکمیل اند ولی به موازات آن به تعداد زندانها نیز افزوده شده است.

مدارس می تواند وسیله هائی برای بستن در زندانها گردند به شرطی که براساس و ملاک و میزانی ارزیابی شده افتتاح شوند که در مسیر خدمت به انسانها و رفع موانع و مشکلاتی که در سر راه تکامل انسانی است در آن پیاده و اجرا گردد «هدفی الهی و انسانی را تعقیب کند» روشها و برنامه ها سازنده و خدائی باشد.

اما با تأسّف باید اذعان کرد که در سطحی وسیع مواجه با افرادی هستیم که ناسازگاراند، بداخلاق اند، مرتکب جرم و گناه می شوند، به سازشهای نامشروع تن در می دهند، برای حفظ موقعیت کنونی خود هدف را نادیده می گیرند، رفتارشان ضداجتماعی است، معاشرت شان براساس ضوابط مقبول مذهب نیست، به قول و فعل شان نمی توان اعتماد کردو ...!!

درباره چنین وضعی می توان از عوامل بسیاری یاد کرد که اهم آنها عبارت اند از:

1 ـ تربیت غلط، خواه در خانواده، خواه در اجتماع و یا مدرسه.

2 ـ اعمال روشهای نامطلوب، توسط مربیان در مواجه با مسائل و مشکلات تربیتی.

3 ـ وجود آشفتگی در برنامه وسائل ارتباط جمعی.

4 ـ وجود دست اندرکاران عاملان فساد که از طریق افساد نسل، سعی دارند خود را به آب و نان و نوائی ولو نامشروع برسانند.

5 ـ وجود پاره ای فرهنگهای مفسده انگیز «تخدیری» وارداتی که ارزیابی شده نیستند.

6 ـ وجود فلسفه ها و مکتبهائی که جدول ارزشهای اخلاقی و انسانی و الهی گذشته را واژگون کرده و افراد را به جهتهای نامطلوب سوق می دهند.

7 ـ ضعف مکتبی و ایدئولوژیکی مردم که خود موجبات عدم پایبندی به ضوابط انسانی الهی را فراهم می کند.

8 ـ آزادیهای بی بند و بار، که ناشی از بی توجّهی مسئولان و یا عدم کارآیی قانون است.

9 ـ آزادی عقیده به حدّی که افراد مجاز می شوند جنبه های انکار خدائی را در جامعه علنی نمایند.

10 ـ پشت پا زدن به اصولی که اجتماع پذیرفته است.

11 ـ بدآموزیهای وحشت انگیز خانواده ها مدارس، روزنامه ها، مجلات، سینماها، رادیوها، تلویزیونها، پوسترها و صدها عامل دیگر از این قبیل.

البته باید اعتراف و اذعان کرد که نسل امروزه نسلی ستمدیده و مستضعف است از این بابت که:

الف ـ مواجه با محرومیت ها و نابسامانیهائی که از پیش، پایه ریزی شده و او را در پدید آوردن آن دخالتی و شرکتی نبوده است.

ب ـ رگبار تبلیغات گوناگون تحت عنوان پیشرفت، ترقی، تمدن، مدرنیسم او را از هر حیث تحت محاصره قرار داده و نمی گذارند که در ورای این چهارچوب نظری بیندازد و بیندیشد.

ج ـ مربیان و مسئولان اجتماع از «پدر و مادر»، «معلم و مدرسه»، برنامه ریزان و مبلّغان آن چنان که باید برای سازندگی و یا رفع استضعاف او قیام نکرده اند.

د ـ صاحبان مکاتب و اندیشه ها، پیش از آن که به فکر خیرخواهی و رفاه مردم باشند در فکر معرفی خود بوده اند و تحت عنوان خدمت به مردم به خدمت اربابان زر و زور قرار گرفته اند و ...  با چنین وضعی که برای نسل موجود تصویر کردیم آیا واقعاً این نسل مستضعف نیست.

نویسندگان کتب تعلیم و تربیت تلاش فراوانی کرده و دستورات سازنده زیادی ارائه نموده اند، اما چندان کارساز واقع نشده است.

دلیل عدم کارآئی، نبود ایمان قوی تزکیه نفسانی است. دانشمندان زیادی به این حقیقت اقرار کرده و در نوشته های خود متذکّر این واقعیت شده اند به عنوان مثال:

1 ـ کترکارل وقتی اجتماع از هم می پاشد، بسط علم و ادبیات و هنر و فلسفه چه سودی دارد.[30]

2 ـ ... دبستانها و دبیرستانها و دانشکده ها نتوانسته اند مردان و زنانی تربیت کنند که به خوبی از عهده رهبری صحیح زندگی برآیند تمدن غرب به سوی انحطاط گرائید زیرا نه مدرسه و نه خانواده موفق به تهیه و تربیت مردمی واقعاً متمدن نشده است.[31]

3 ـ ویلیام جیمز می گوید: ایمان یکی از قوائی است که بشر به مدد آن زندگی می کند و فقدان کامل آن در حکم سقوط بشر است.[32]

و باز ویلیام جیمز می گوید: عقل و علم و تربیت در مقابل سیل بنیان کن غرایز تاب مقاومت ندارند و نمی توانند آن را از تجاوز باز دارند. مطالعه یک کتاب حقوق، شور و شوق برنمی انگیزد .. یک مفهوم انتزاعی محرک نمی شود، مگر وقتی که با یک عامل عقیدتی همراه باشد.[33]

باتوجه به اقرار دانشمندان، تعلیم و تربیت، بدون ایمان قوی و تزکیۀ نفسانی هرگز کارساز نبوده و نیست. تأکید امام(س) بر ایمان و تزکیه پیش از تعلیم و تربیت اشاره به همین حقیقت انکارناپذیر است. امام در جهت اهمیّت تزکیه از جهت کاربردی حتّی عقیده به توحید را هم مؤثّر نمی دانند.

ما برای اثبات این مهم و فرق گذاری میان دیدگاههای آن بزرگ مرد تاریخ با دیگر نظرات ذیلاً فرازهائی را می آوریم و قضاوت را بر عهده خوانندگان می گذاریم.

1 ـ ... اگر علم تنها، بی تقوا باشد ولو علم توحید باشد ولو علم ادیان باشد در آن عالم ارزش ندارد.[34]

2 ـ ... صنعت ماعدای ایمان فساد می آورد. علم ماعدای ایمان فساد می آورد «اذافَسَد العٰالَمُ فسد العالم» هر چه علم بیشتر شد، فسادش هم بیشتر شده است ....[35]

3 ـ ... آن جنبه تعلیماتی اگرچه بسیار اهمیت دارد، لکن اگر پهلوی او پرورش روحی نباشد، مضر به حال بشر است.[36]

از نظر امام(ره) تزکیه پایه و اساس تعلیم کتاب (قرآن) و حکمت است. آنجا که می فرمایند:

4 ـ ... تا تزکیه نباشد تعلیم کتاب و حکمت میسور نیست. باید تزکیه شود نفوس از همه آلودگیها که بزرگترین آلودگی عبارت است از آلودگی نفس انسان و هواهای نفسانیه که دارد، مادامی که انسان در حجاب خود هست نمی تواند این قرآن را که نور است و به حسب فرمایش خود قرآن نور است ... نمی توانند ادراک کنند.[37]

5 ـ ... یکی از انگیزه ها این است که تعلیم بشود کتاب بعد از تزکیه، و تعلیم بشود حکمت بعد از تزکیه. از دیدگاه امام(ره) اوّلین گام در جهت تعلیم و تربیت صحیح تزکیه است مانند نمودار زیر.

 فرایند حرکت و تکامل انسان از پایین به بالا نخست تزکیه نفس دوری از هوای نفسانی از حجاب منیّت درآمدن عجب خودپسندی را کنار گذاشتن از غرور تکبّر دوری جستن و رذائل را بدور ریختن است و آنگاه در پی تحصیل علم و آموزش حکمت رفتن، محال است که بدون خودسازی انسان به جائی برسد و یا مفید به حال جامعه واقع شود.

از نظر امام(ره) علمی مفید فائده است که جهت دار باشد «علم مطلق» صرف دانستن را بدون رعایت جهت مطلوب مضر می دانند.

1 ـ ... اگر ملت ما علم را «آن علم جهت دار را یاد بگیرند، تربیت بشوند، ... در پهلوی علم هم تربیت باشد، تربیتی دینی، تربیت الهی، تربیت انسانی و هم علم. اگر این دو حربه در دست شما باشد، کسی نمی تواند به شما تعدّی کند. کسی نمی تواند استبداد را برگرداند.[38]

از این بیان امام چنین استفاده می شود که علم به همان معنائی که دانشمندان بدان توصیه دارند جلوی تهاجم بیگانگان را نمی گیرد.

دانشی که در ظرف مزکّی یعنی انسان تزکیه شده قرار گیرد اثربخش است و می تواند از فسادها و انحرافات پیشگیری به عمل آورد به همین دلیل است که می فرمایند:

2 ـ ... تزکیه نفس اهمیّتش بیشتر از مسأله تعلیم کتاب و حکمت است، مقدّمه از برای این است که کتاب و حکمت در نفس انسان واقع بشود، اگر تزکیه بشود انسان، تربیت بشود به تربیتهائی که انبیاء علیهم السلام برای بشر هدیه آوردند، بعد از تزکیه کتاب و حکمت هم در او به معنای حقیقی خودش در نفس انسان نقش می بندد و انسان به کمال مطلوب می رسد ... [39]

امام(ره) تمامی اختلافات، منهای اختلاف بین حق و باطل را از عدم تزکیه نفس می داند. در این جهت فرق نمی کند که اختلاف درون مرزی یا برون مرزی باشد.

3 ـ ... این نقصهائی که در اطراف کشورمان و همین طور در اطراف جهان هست ... تمام اختلافاتی که پیدا می شود برای این است که ما تربیت نشدیم و ما تزکیه نشدیم ....[40]

با وجودی که امام(ره) به علم و تخصّص اهمیّت به سزائی می دادند، فَیضیّه و دانشگاه را سنبل دین و دنیای مردم معرفی می کردند با این وصف از نظر تعلیم و تربیت اولویّت را برای هر دو قشر به تهذیب نفس و تزکیه می دادند.

4 ـ در بسیاری از سخنرانیها و تذکرات و توصیه ها فرموده اند: ... خطر دانشگاه از خطر بمب خوشه ای بالاتر است، چنانچه خطر حوزه های علمیه از خطر دانشگاه بالاتر است ....[41]

5 ـ ... وقتی معمّم «مُلّا» مهذب نباشد، فسادش از همه کس بیشتر است. در بعضی روایات هست که در جهنم بعضیها، اهل جهنم از تعفّن بعضی روحانیین در عذاب هستند ... تا اصلاح نکنید خودتان را تهذیب نکنید. شما نمی توانید دیگران را تهذیب کنید.[42]

6 ـ ... دنیا را دانشگاه به فساد کشانده است و دنیا را دانشگاه می تواند به اصلاح بکشاند ... این همه مصیبتهائی که در دنیا پیدا شده است از همان متفکرین و متخصصین دانشگاه ها بوده این دو مرکز که مرکز علم است هم می تواند مرکز تمام گرفتاریهای بشر باشد و هم می تواند مرکز ترقیات.[43] با توجه به این که امام خود عارفی والامقام و زاهدی وارستۀ از دنیا و دوری جوینده از هواهای نفسانی بود، نیک می دانست که لغزشگاه های انسانی از چه اموری نشأت می گیرد، در تعلیم و تربیت دقیقاً همان امور را نشانه رفته و آلودگی نفسانی را مایه خلاف و تباهی معرفی نموده و با عنایت به آیات کریمه.

1 ـ قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکیّها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّیٰها[44]

2 ـ قَدْ اَفْلَحَ مَنْ تَزکّی وَ ذَکَر اْسَم رِبِّه فَصَلّیُٰ[45]

3 ـ وَ یزکّیهِمْ و یُعلِمُهُم الکِتابَ و الحِکمةَ[46]

می فرمایند ... هر چه بر سر بشر می آید از علم بدون تهذیب است [47]

بالاترین گرفتاری حب نفس است [48] انگیزه بعثت نزول وحی است و نزول قرآن است، و انگیزه تلاوت قرآن بر بشر این است که تزکیه پیدا بکنند و نفوس مصفا بشوند از این ظُلماتی که در آنها موجود است [49]

این مضامین دقیقا‍ً از روایات و سنت گرفته شده است چنانکه می فرمایند:

امام جواد(ع) مَنْ اَطاعَ هَواهُ اعَطیٰ عَدُوّهُ مُناهُ [50]

رسول خدا(ص) خَیُرکُمْ مَنْ اَعانَهُ اللهُ عَلیٰ نَفْسِهِ فَمَلکهٰا [51]

امام کاظم(ع) یا هشامُ لَیْسَ مِنّا مَنْ لَُمْ یُحاسِبْ نَفْسُه فی کُلِ یَوْمٍ[52]

امیرالمؤمنین(ع) اقَویٰ النّاسِ اعَظَمُهُمْ سُلطٰاناً عَلیٰ نَفْسِه[53]

فرصتی در حد این مقال نیست که فرمایشات امام(ره) با آیات و روایات انطباق داده شود و منبع برداشتها از کتاب و سنت در باب تعلیم و تربیت، مشخصاً تبیین گردد.

ویژگیهای تعلیم و تربیت اسلامی اموری است که ذیلاً به آنها اشاره می کنیم.

1 ـ جهانی و جاودانگی است

وَ مٰا اَرْسَلنٰاکَ اِلّا کافّةً لِلنّاسِ[54]                 وَ مٰا اَرْسَلنٰاکَ اِلّا رَحْمَةً لِلْعٰالَمینَ[55]

تعلیم و تربیت اسلامی محدود به جامعه خاص نژاد خاص و زبان خاص نیست، برخلاف تعلیم و تربیتهای ناسیونالیستی که افراد را به هدفهای خاصی تربیت می کنند.[56]

2 ـ مشخصه دوم تعلیم و تربیت اسلامی (آزادگی ـ حریت) است. آزادگی با آزادی به مفهوم بی بند و باری که در کشور ما در زمان طاغوت برحسب تبعیت از الگوهای خارجی و استعماری هر روز در حال افزایش بود فرق دارد.

حر بودن «یعنی جز برای خدا اظهار بندگی نکردن» تسلیم تقلیدهای کورکورانه نشدن دقیقاً به همان معنا که امیرالمومنین فرموده است.

لٰا تَکَنْ عَبْدَ غَیْرِکَ لَقَدْ جَعَلَک اللهُ حُراً.

کسانی که تعلیم و تربیت قبل از انقلاب را به یاد می آورند به خوبی واقف هستند که  «دانشگاههای کشور دبیرستانها» وسائل ارتباط جمعی به چه سمتی حرکت می کردند.

برنامه ریزان، هنرمندان، فیلم سازان و ... در تدارک چه نوع تعلیم و تربیتی بودند، تعلیم و تربیتهای کلیشه ای دستوری و در نتیجه ترس، تسلیم، خودباختگی، ذلت، پستی، بی بند و باری و ...

امام(ره) این گونه تعلیمها را نادرست دانست و این نوع تربیتها را ناروا معرفی کرد روح آزادگی از شرق و غرب را در کالبد تعلیم و تربیت دمید و چنین اظهار داشت:

 ... آنها که گمان می کنند که مدارس باید علم در آن باشد و دیگر کاری به این مسائل نداریم، باید متخصص باشند. ساده اندیشند ... ساده اندیشی است که انسان گمان کند که یک معلمی که انحراف دارد معلمی که یا طرف شرق است و یا طرف غرب، یا تربیت شرقی دارد یا تربیتی غربی، آن را ما معلم قرار بدهیم ... ساده اندیشی است که ما جوانهای خودمان را به دست معلمی بدهیم که به طرف شرق می رود و بچّه های ما را شرقی کند و یا به طرف غرب می رود و بچّه های ما را غربی کند. ساده اندیشی است که ما گمان کنیم که فقط تخصص میزان است و علم میزان است، علم الهی هم میزان نیست، علم توحید هم میزان نیست، علم فقه هم میزان نیست، هیچ علمی میزان نیست، آن علمی میزان است و آن علمی برای بشر سعادت است که تربیت در او باشد.[57]

سیستم و نظام گذشته از نظر تربیتی به ناحق افراد را:

 ـ بسوی دولت سوق می داد، در ذهن ها چنان وارد کرده بود که دولت معصوم از خطا است و در برابر تصمیمات او اقداماتش نباید ایستاد.

 ـ بی بند و باری را ترویج می کرد تا سر مردم را به امور تخدیری گرم کند و نتوانند به کارهای حساس تر بیندیشند.

 ـ جنبه تفکر آزاد را از مردم سلب کرده بود تا نتوانند درباره خود و آینده خود، فکر کنند.

 ـ و بالاخره با سیاست مزوّرانه، با ظاهری فریبنده و باطنی مایوس کننده، سرنسل را به آزادیهای بی بند و بار به مدرک، به آب و نان حاصل از آن گرم می کرد تا ملاحظات اساسی فیمابین نتواند آنان را به مقاومت و قیام بکشاند.

امام(ره) دخالت در سیاست را از عناصر مهم تربیتی خود قرار داد و فرمود:

 .... اسلام را همچو بد معرفی کرده اند به ما که ما هم باورمان آمده است که اسلام را به سیاست چه کار سیاست مال قیصر و محراب مال آخوند، محراب را هم نمی گذارند مال ما باشد. اسلام دین سیاست است، حکومت دارد، شما بخشنامه حضرت امیر و کتاب حضرت امیر، به مالک اشتر را بخوانید ببینید چیست. دستورهای پیغمبر و دستورهای امام علیه السلام در جنگها و در سیاست ببینید چی دارد.[58] ... ما داریم می گوییم: آقا شما می خواهیم حاکم خودتان باشید، مستقل باشید، آن وقت آن آقا ... مقابل ما می ایستد. مقاومتشان یعنی ما می خواهیم نوکر باشیم.[59]

درباره دوری جستن از تبلیغات مسموم و خطرناک استکبار می فرماید:

 ... باید کوشش کرد و پرده از تبلیغات مسموم چند صد سالۀ اجانب برداشت، شما نسل جوان موّظف هستید غرب زده ها را از خواب بیدار کنید و فجایع حکومتهای ضد انسانی آنها و اعمال آنها را برملا نمائید و طرز حکومت اسلام را که مع الأسف بسیار عمر کوتاهی داشت و در همان چند صباح راه و روش اسلام در ولایت و والی روشن کرد، به جوامع عموماً و به فرزندان اسلام خصوصاً گوشزد کنید و صفوف خود را فشرده تر نمائید ... [60]

از نظر امام(ره) رهائی یافتن از دام مستکبران و به آزادی سیاسی رسیدن، جز به آزادی اسلامی یعنی (حُر) شدن میسور نیست. تا انسانها به بندگی خدا نرسند، و از طاغوت تبری نجویند، تعلیم و تربیت اسلامی را به مفهوم واقعی به کار نبندند نجاتی برایشان نیست. تحلیل فرمایش امام نیاز به یک تحلیل اجمالی دارد.

انسان برحسب طبیعت و فطرت خود، دارای سه مبدأ ادراک است (حس ـ عقل ـ خیال) نخستین قوه و نیروئی که در انسان از مرحله قوه و استعداد به فعلیت می رسد قوۀ حس است این قوه بلافاصله بعد از بدنیا آمدن بروز می کند.

انسان برحسب قوه حس به دنیا روی آورده و بدان آرام می گیرد، دراین عرصه هر چه بیشتر و بهتر به شهوات و تمایلات نفسانی روی می آورد و به زیست حیوانی ادامه می دهد.

پس از گذشت مرحله اول، عقل عملی در او پدید می آید و قوه تخیل در وی به ثمر می رسد در این مرحله انسان می کوشد که خیرات مظنونه را تخیل نماید، و رفتار خود را بر انجام طاعات و اجتناب از بدیها و زشتیها متمرکز سازد، و از مقام و منزلت اخروی برخوردار گردد. زیرا معاد هر انسانی به اندازه همّت اوست.

با گذشت از مرحله عقل عملی، اگر توفیق خداوندی یار گردد و مدد عقل نظری خویش را با معارف الهی تجهیز و تحکیم کند، به کلیت عالم هستی احاطه می یابد و به نوعی ادراک نائل می گردد که از شائبۀ تغیّر و تجدّد و یا گمان و حدس منزّه است.

مردم برحسب طی مدارج کمال به سه گروه تقسیم می شوند. (اصحاب مشئمه) (اصحاب میمنه) و سابقون. مبدأ اعمال گروه اول قوه محرکه حیوانی است که (قُوّه شوقیّه نام دارد) تلاش در جهت امور حیوانی و شهوات و تمایلات از طریق خواب استراحت و اعمال جنسی و ... و یا خشم گرفتن بر دیگران و انتقام از آنها است. (مبدأ اعمال)

گروه دوم، عقل عملی است که با وساطت ادراکات جزئی باطنی مانند تخیل و امثال آن عمل می کند. هدف این قوه دست یازیدن به اعمال نیک و سعادات مقبوله و کارهای پسندیده است. اما گروه سوم، درکی فراتر از گروه دوم دارند، جز به خداوند به چیزی نمی اندیشند. از خداوند جز خدا را نمی خواهند. به این دسته اهل الله یا سابقون می گویند در تعلیم و تربیت اسلامی، جسم و عقل و قلب به یک نسبت مورد توجه هستند. و هیچ یک نباید قربانی دیگری شود.

تمام در پی تربیت جسم بودن و یا رهبانیت پیشه کردن و به عزلت رفتن، هردو قسمت مردود است.

آن چه مردم دنیا امروز گرفتار آن هستند و از آن بابت دچار خسارتهای غیرقابل جبرانی شده اند و باید گفت دنیا را به فساد کشیده اند. پرداختن به امور حسی و تجربی، تجملات زندگی و فراموشی یاد آخرت است.

و عده اندکی هم به آخرت چسبیده اند و آخرت را جدای از دنیا تصور کرده اند و دنیا را به اهل دنیا واگذار نموده اند.

از دیدگاه امام(ره) هر دو نظریه اشتباه است. آخرت از دنیا و دین از سیاست جدا نیست، البته دیانت اساس همه چیز است، تهذیب نفس، تزکیه را مایه رسیدن به دنیا و آخرت می دانند، برای جلوگیری از مفاسد، هیچ وسیله ای را کارآمدتر از تقوای الهی نمی دانند موعظه، نصایح دلسوزانه را بدون تزکیه مؤثر و مفید برآورد نمی کنند، همان چیزی که هیچ دانشمند علم التربیه ای بدان نپرداخته است.

در همین راستا است که امام(ره) مباحث ذیل را در تعلیم و تربیت به تفصیل مطرح می فرمایند.

 ـ تعلیم و تربیت امری است مستمر و پی گیر.

 ـ تزکیه بر تعلیم و تربیت مقدم است.

 ـ تربیت با سیاست پیوستگی دارد.

 ـ تربیت با سنن الهی در رابطه است.

 ـ آموزش باید جهت دار باشد.

 ـ تربیت با زمان رابطه دارد (باید در تربیت عنصر زمان را در نظر گرفت)

امام(س) به نکات منفیی که در نظام طاغوتی برای تسلط بیگانگان تبلیغ می شد اشاره کرده و آنها را به جامعه مرتباً تذکر می داد و بدین سان موانع تعلیم و تربیت صحیح اسلامی را برطرف می فرمود: ترجیحاً موارد زیر را بیشتر متذکر گردیده، مردم را برحذر می داشت. و معتقد بود که نظام غیراسلامی گذشته برای پیشرفت کارهایش روشهای استعماری را بکار می گرفت از جملۀ  ـ توسعه مراکز فساد و فحشاء

 ـ استفاده از اساتید غرب زده

 ـ ایجاد عداوت بین دانشگاهیان

 ـ منحرف ساختن جوانان از ارزشها

 ـ سوءاستفاده از وسائل ارتباط جمعی

 ـ منحرف ساختن مراکز آموزشی

 ـ تبلیغات سوء

 ـ سرگرم کردن مردم به ظواهر

 ـ مرعوب ساختن مردم

 ـ آموزشهای جهت دار برای استفاده های نامشروع

 ـ .....................

ما برای هر یک از موارد فوق به عنوان نمونه کلامی از فرمایشات امام(ره) را می آوریم.

درباره مراکز فحشاء

 ... این مراکزی که برای عیش و عشرت جوانها اینها تهیه کردند و این مغازه های زیادی که برای فروش عروسکها و فرآورده های خارجی بوجود آوردند و این دکانهای مشروب فروشی، اینها روی طبع خودش واقع نشد. اینها روی برنامه ای بود ... در دانشگاه جوانها را از بین ببرند ...  بی تفاوتشان کنند و راجع به کشورشان بی تفاوت باشند ... عشرتکده باشد، سینکای موافق میل و شهوات جوانها باشد، دیگر این مملکت هر چه بر آن بگذرد گذشته است..[61]

درباره اساتید غرب زده

 ... اینهائی که در دانشگاه ها هستند بعضیهاشان البته پنجاه سال است که از غرب به مغزهای آنها بیماری تزریق شده و تربیت شدند اینها به همان تربیتهای غربی و آنها اینها را هم آماده کردند، برای اینکه جوانهای ما را آنطوری که می خواهند بار بیاورند.[62]

ایجاد عداوت بین دانشگاهیان

 ... جوّی به وجود آورده بودند که با هم شاید دشمن بودند، نه دانشگاهی تحمّل روحانی را داشت و نه روحانی تحمّل دانشگاهی را. اساس هم این بود که این دو قشری که با اتحادشان تمام ملت متحد می شوند، از هم جدا نگهدارند و با هم مخالفشان کنند تا ملت اتحاد پیدا نکند.[63]

منحرف ساختن جوانها از ارزشها

 ... همین معنائی که برای روحانیون نقشه کشیده بودند، برای جوانهای غیرروحانی، چه دانشگاهی چه سایر جوانها با طرزهای دیگری نقشه کشیدند تا آنها در میدان سیاست حاضر نباشند و در اموری که کشور احتیاج به او دارد دخالت نکنند.[64]

سوءاستفاده از وسائل ارتباط جمعی

 .... شما می دانید که از اولی که این صدا و سیما در ایران وجود پیدا کرد، آنچه که شاید گفت از همه چیزها بیشتر صدمه وارد کرد هم به حیثیّت این ملت و هم در وابسته کردن این ملت به قدرتهای بزرگ این دستگاهها بود.[65]

منحرف ساختن مراکز آموزشی

 ... آموزش و پرورش لفظی بوده است که «وزارت آموزش و پرورش»، «نه آموزش» آموزش بوده و نه پرورش، آموزش این بوده است که جوانهای ما را گرایش غربی و شرقی می دادند و پرورش همین بوده است، که لاابالی بار می آورده اند.[66]

درباره تبلیغات سو

 ... همین جوانها در زمانی که طاغوت بود به هر جا که می رفتند فساد را می دیدند، مجله می خریدند پر از فساد و پر از فحشا بود، روزنامه می خریدند پر از تبلیغات، ضدانسانی و اسلامی بود. هر جای مملکت می رفتند، مراکز فساد پخش بود ... نگذاشتند که تربیت صحیح در این ملت تحقق پیدا بکند.[67]

سرگرم کردن مردم به ظواهر

 ... خوب آنها از خدا می خواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست آمریکا، دست شوروی، دست امثال اینها ... و گفتند شما کار به سیاست نداشته باشید، حکومت مال ما، شما هم بروید در مسجدهایتان بایستید نماز بخوانید، چکار دارید به این کارها ... [68]

مرعوب ساختن مردم

 ... قوای انتظامی را و بالاتر قوای ساواک را در مقابل ملت قرار داده بودند برای ایجاد رعب  مردم وقتی که این لباس را می دیدند به وحشت می افتادند، وقتی اسم ساواک را می شنیدند وحشت می کردند ... [69]

آموزش در جهت منافع مستکبران

 ... آنها در صدد بودند که به تدریج بطور کلی موفق بشوند که هر چه از دانشگاه بیرون بیاید قبله او شرق یا غرب باشد ... [70]

دانشمندان علوم تربیتی معتقدند که هر گاه مسئولان جامعه به فکر جامعه نباشند، و راه و رسم شان غلط و ناصواب باشد، نباید انتظار اصلاح افراد را داشت.

رژیم با حیله گری ها و اعمال غرض ها، معلمان را که به حقیقت سازندگان واقعی جامعه هستند تحقیر و سرکوب می کرد. بدیهی است، هنگامی که معلم خود در معرض استثمار فکری باشد و مجبور به رژه رفتن در برابر طاغوت و طاغوتیان، چگونه می تواند افرادی آزاد، و نیک اندیشی تربیت کند.

رژیم کوشیده بود، کسانی را بر کار بگمارد که به هر ساز برقصند، عامل نظرات و مجری فرمانهایش باشند، مسائل و مشکلاتشان را براساس قوانین طاغوت حمل کنند، و همه دشواریها را با آچار غربی یا شرقی رفع کنند.

محتوای تربیت، تنها برای آن بود که سر دانش آموزان را گرم کنند. روش تربیتی، چه در جنبۀ آموزش چه در جنبۀ پرورش روشی خسته کننده، ویران گر، موجد روح، سکوت و سکون بود.

شاخص های تعلیم و تربیت از نظر امام(س) همان شاخص های تعلیم و تربیت اسلامی به معنای واقعی کلمه است و به شرح زیر:

1 ـ عمومی و جهانی بودن تعلیم و تربیت؛

2 ـ آزادی و آزادگی به معنای حر بودن انسانها؛

3 ـ تزکیه مقدم بر تعلیم و حکمت است؛

4 ـ وارستگی، بی آلایشی، ورع، تقوا و ... ؛

امروزه آنچه در نظام تعلیم و تربیت بدان اهمیّت داده می شود، در جهت سازندگی فرد است. اما فرد چه هدفی را دنبال می کند؟ باتوجه به نقشه های استعمارگران و ایجاد بازارهای مصرفی برای کالاهای تولیدی، تجمّل، زرق و برق زندگی مادی، به هر بهائی که تمام شود!! ! فرد، در همسوئی با مستکبران حرکت می کند، تربیتهای غیرالهی چنین اقتضائی دارد!! ! پیش از انقلاب این چنین بود.

متأسّفانه افسون خنّاسان کارگر افتاده بود، و تربیتها در جهت استثمارگران انجام می شد.

امام(ره) با هیمنه ای الهی و با روحی بزرگ و تربیتی الهی فریاد برآورد به عالِمْ و عامی دانشگاهی و روحانی نهیب دوری از وسواس سودجویان و شیاطین و طاغوتیان را برآورد و تعلیم و تربیتهای از یاد رفته را متذکر شد.

روح بیداری و هشیاری را در جامعه دمید. حال بر ما است که سخنان گرفته شدۀ از قرآن و سنت آن بزرگ مرد تاریخ را به گوش جان بشنویم و به کار بندیم.

 

 منبع: مجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)، ص 73.

منابع و یادداشت ها


[1] . قرآن کریم، سوره اسری، آیه70.

[2] . قرآن کریم، سوره احزاب، آیه 72.

[3] . و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین، انبیاء آیه 107.

[4] . قرآن کریم، سوره طه، آیه 2 ـ 1.

[5] . تفسیر مجمع البیان، ج 3 ص 199.

[6] . عن ابی حمزه قال قلت لابی عبدالله(ع) لتبقی الارض بغیر امام؟ فقال لو بقیت الارض بغیر امام لساخت، کتاب غیبت نعمانی ص 138

[7] . قرآن کریم، سوره انعام، آیه 164، سوره نمل آیه 26، سوره رعد 16، سوره یوسف 42

[8] . قرآن کریم، سوره انعام، آیه 164، سوره نمل آیه 26، سوره رعد 16، سوره یوسف 42

[9] . قرآن کریم، سوره انعام، آیه 164، سوره نمل آیه 26، سوره رعد 16، سوره یوسف 42

[10] . قرآن کریم، سوره انعام، آیه 164، سوره نمل آیه 26، سوره رعد 16، سوره یوسف 42

[11] . انسان موجودی ناشناخته، الکسیس کارل

[12] . قرآن کریم، سوره بقره 222 ـ 165، سوره فرقان 44، سوره بقره 74، سوره اعراف 176.

[13] . قرآن کریم، سوره بقره 222 ـ 165، سوره فرقان 44، سوره بقره 74، سوره اعراف 176.

[14] . قرآن کریم، سوره بقره 222 ـ 165، سوره فرقان 44، سوره بقره 74، سوره اعراف 176.

[15] . قرآن کریم، سوره بقره 222 ـ 165، سوره فرقان 44، سوره بقره 74، سوره اعراف 176.

[16] . قرآن کریم، سوره بقره 222 ـ 165، سوره فرقان 44، سوره بقره 74، سوره اعراف 176.

[17] . راه زندگی ص 118.

[18] . تاریخ فلسفه تربیتی، فردریک مایر، ترجمه علی اصغر فیاض، ص 344.

[19] . همان منبع، صفحات 355 ـ 356.

[20] . همان منبع، صفحات 355 ـ 356.

[21] . همان منبع، صفحات 355 ـ 356.

[22] . تاریخ فلسفه تربیتی، ص 341 ـ 342 ـ 343.

[23] . تاریخ فلسفه تربیتی، ص 341 ـ 342 ـ 343.

[24] . تاریخ فلسفه تربیتی، ص 341 ـ 342 ـ 343.

[25] . تاریخ فلسفه تربیتی، ص 341 ـ 342 ـ 343.

[26] . انتقال به تعلیم و تربیت اسلامی، ص 185

[27] . آموختن برای زیستن، ص82 ـ 83

[28] . آموختن برای زیستن، ص82 ـ 83

[29] . تاریخ فلسفه تربیتی، ص 431

[30] . راه زندگی، ص 170 ـ 155 .

[31] . راه زندگی، ص 170 ـ 155 .

[32] . راه زندگی، ص 170 ـ 155 .

[33] . راه زندگی، ص 170 ـ 155 .

[34] . . ر.ک:صحیفه امام ، ج 14 ص 168-169.

[35] . همان .

[36] . همان .

[37] . همان .

[38] . . ر.ک:صحیفه امام ، ج13 ص 504-507.

[39] . همان .

[40] . سخنرانی شماره 231 .

[41] . . ر.ک:صحیفه امام ، ج 13ص 413 ـ 420 .

[42] . همان .

[43] . سخنرانی شماره 852 .

[44] . قرآن کریم، سوره شمس آیه 10 ـ 9، سوره اعلی آیه 15 ـ 14، سوره جمعه آیه 2.

[45] . قرآن کریم، سوره شمس آیه 10 ـ 9، سوره اعلی آیه 15 ـ 14، سوره جمعه آیه 2.

[46] . قرآن کریم، سوره شمس آیه 10 ـ 9، سوره اعلی آیه 15 ـ 14، سوره جمعه آیه 2.

[47] . سخنرانی هیجده فروردین 66، سخنرانی 27 اسفند 69، سخنرانی 28  اردیبهشت ماه 69.

[48] . سخنرانی هیجده فروردین 66، سخنرانی 27 اسفند 69، سخنرانی 28  اردیبهشت ماه 69.

[49] . سخنرانی هیجده فروردین 66، سخنرانی 27 اسفند 69، سخنرانی 28  اردیبهشت ماه 69.

[50] . بحارالانوار، ج 78 ص 364.

[51] . تنبیه الخواطر، ص 362.

[52] . بحارالانوار، ج 78 ص 311.

[53] . غررالحکم

[54] . قرآن کریم، سوره سباء آیه 28، سوره نساء آیه 107.

[55] . قرآن کریم، سوره سباء آیه 28، سوره نساء آیه 107.

[56] . تعلیم و تربیت صهیونیستی، تألیف عادل توفیق عطار.

[57] . . ر.ک:صحیفه امام ، ج 13 ص510، ج 6 ص 33-34، ج 4 ص 237-238، ج 13 ص 146.

[58] . همان.

[59] . همان.

[60] . همان

[61] . . ر.ک:صحیفه امام ، ج 13 ص 100-102، ج 7 ص 331-333، ج 12 ص 329-331، ج 13 ص 188-191.

[62] . همان.

[63] . همان.

[64] . همان.

[65] . سخنرانی شماره 735.

[66] .. ر.ک:صحیفه امام ، ج 13 ص 247-249، ج 12 ص 464-465، ج 13 ص 432-433، ج 7 ص 430-431، ج 14 ص 426-427.

[67] . همان.

[68] . همان.

[69] همان.

[70] . همان.

سایر منابع

71 ـ اصول تعلیم زبان و ادبیات، حسین رزمجو

72 ـ زندگی و پرورش کودک، ژان پیاژ

73 ـ گفتارهائی درباره تربیت فرزندان، آس ماکارنکو، ترجمه ابو تراب باقرزاده

74 ـ اندیشه و عمل سیاسی مسلمین، دکتر کلیم صدیقی

75 ـ کتاب تعلیم و تربیت، دکتر قائمی

76 ـ روانشناسی غزالی (علم النفس)

77 ـ مسائل تربیتی اسلام، محمدباقر حجتی

78 ـ دین و علم، برتراند راسل

انتهای پیام /*