فیاض قرائی

تأثیر نگرشهای فقهی، فلسفی و عرفانی حضرت امام بر تعلیم و تربیت

کد : 156505 | تاریخ : 03/05/1396

تأثیر نگرشهای فقهی، فلسفی و عرفانی حضرت امام بر تعلیم و تربیت

نوشته: فیاض قرائی

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه:

از آنجا که امام خمینی(س) خود عارف است و در عرفان اسلامی، انسان بعد از خدا برترین موجودات در روی زمین است و می تواند آئینه تمام نمای جلوات حضرت حق گردد، و انسان خلیفه خدا است بر خلق او، و بر صورت الهی آفریده شده است و خلعتهای اسماءو صفات خداوندی را در بر کرده و در گنجینه های ملک و ملکوت او نفوذ دارد[1]، بی شک تصویری این چنین از انسان، در مسائل تربیتی او مؤثر بوده، و حتی تربیت انسان از این دیدگاه، تعریفی مخصوص به خود خواهد داشت که با سایر تعریفهای مختلف مبتنی بر دیدگاههای مختلف از انسان، تفاوت اساسی خواهد داشت.

آنچه در عرفان اسلامی مورد توجه قرار می گیرد خداگونگی انسان است یعنی انسان تربیت یافته است که صبغت الله (رنگ خدایی) به خود گیرد:

یا بیا من باش یا همخوی من         تا ببینی در تجلی روی من

در تربیت عرفانی ـ اسلامی، انسان عزیز و اصیلاست، و این اصالت رابطه مستقیم با همرنگی انسان با حق دارد، بر خلاف دیدگاه امانیستی غرب، که انسان در مقابل خداوند متعال قد علم می کند و رقیب خدا محسوب می گردد، و اصالتش به این است که هر چه بیشتر از رقیب دوری گزیند و یا حتی به معارضه با او برخیزد، در اسلام اصالت انسان بستگی به قرب او نسبت به حق دارد و تربیت هر انسانی وقتی به غایت می رسد که نهایت قرب ممکن را با حق داشته باشد که موجب فنای انسان شده و همین فناست که به انسان بقاء می بخشد یعنی هر چه در برابر حق از خویش بی خویش شود، همانقدر خویشتن دار و باقی شده است. و هر چه بنده خدا گردد به همان مقدار آزاد شده است، خدا محور است و انسان هر چه بر این محور نزدیکتر بچرخد، همانقدر اصیل تر شده است. حضرت امام(ره) نیز به عنوان یک عارف در آثار خویش به تعابیر گوناگون به این چنین تصویری از انسان تصریح دارد، از جمله اینکه، قدر مورد انسانی که تمام مراتب عوالم طبیعت و مثال و ملکوت و ارواح مقدسه را طی کرده و وارد عالم مشیت مطلقه شده است می فرماید: «چون به آنجا رسید مشاهده می کند که همه وجودات خاصه و تعینات فعلیه ـ در عین مشیت ـ مستهلک و فانی است، و این است مقام تدلّی که در آیه شریفه «دنی فتدلی» بدان اشاره شده است. پس کسی که به این مقام رسید و حقیقت ذاتش تدلی شد دیگر حیثیتی برای او بجز نفس تدلّی باقی نمی ماند و ذاتی نمی ماند تا تدلی بر او عارض شود و این است آن مقام فقری که فقر مطلق است و آن است همان مشیت مطلقه که از آن به فیض مقدس و رحمت واسعه و اسم اعظم ولایت مطلقه و محمدیه یا مقام علوی تعبیر می شود و این است آن لوایی که آدم و هر کس جز اوست در تحت این لواست.» [2]

عاشقان روی او را خانه و کاشانه نیست          مرغ بال و پرشکسته فکر باغ و لانه نیست

مست شو دیوانه شو از خویشتن بیگانه شو      آشنا با دوست راهش غیراین بیگانه نیست[3]

در جای دیگر اشاره دارد: پس هنگامی که پروردگار با یکایک اسماءاش بر سالک تجلی کرد و به مقام هر یک از اسماء خاص تحقق یافت قلبش قابلیت می یابد که اسم جامع در آن قلب تجلی می نماید اولاً به وحدت جمعی و کثرت در وحدت و ثانیاً به کثرت تفصیلی و بقاء بعد از فنا و وحدت در کثرت ... و با رسیدن به این مرتبه مراتب سیر و ترقی پایان می پذیرد و این آخرین مرتبه سیر الی الله است و سفر چهارم است که عبارت است از بقاء بعدالفناء پس از استهلاک تام سالک.» [4]

حضرت امام(ره) در جای جای آثارش تصریح و تأکید دارد به اینکه، انسان تربیت یافته، انسانی است که الهی شده و همه چیزش به اسم رب باشد و مقامات را طی کرده باشد.

مسئله بعدی این است که انسان چگونه به این چنین تربیتی دست یازد؟ می دانیم که عرفان مکاتب مختلفی دارد که در یک تقسیم کلی می توان چنین عنوان کرد که یک نوع عرفان است، از آن ادیان ابراهیمی و آسمانی، نوع دیگر عرفانی است که غیر آسمانی و دینی بوده و ساخته دست بشر بی ارتباط به وحی است، مثل عرفان بودایی. چون ادیان آسمانی کسانی بنام پیغمبر و نبی دارند که واسطه رحمت حق و فیض باری به خلق هستند، بی وجود آنان خلق از آنچنان رحمتی محروم می گردند، و به واسطه وجود انبیاء دستوراتی در جهت ارشاد و تربیت خلق از طرف حضرت حق ارسال می گردد، لذا تربیت انسان در این عرفان دینی بی وجود انبیاء ابتر است و طبیعی است که حضرت امام خمینی(ره) نیز رهایی و نجات انسان را منوط به پیروی از تعالیم انسان ساز انبیاء بداند، و بی جهت نیست که حضرتش در آثارش بارها و بارها به مقصد انبیاء و هدف ارسال رسل اشاره می کند و بیش از هر چیز در تربیت بر پیروی از تعالیم و دستورات انبیاء تأکید می کند، گفتنی است که سلسله جلیله عرفا عنایت خاصی نسبت به انبیاء دارند و امام نیز از این سلسله بود، و عرفان بدون نبوت معنی ندارد و حتی معروفترین کتاب عرفانی، که فصوص الحکم محی الدین ابن عربی است، که هر فصلش به نام پیامبری و در شرح و تحلیل سلوک و شخصیت عرفانی همان پیامبر است. و به همین جهت امام(ره) دهها بار در آثارش و گفته هایش به هدف انبیاء که تربیت انسان است اشاره می کند و هشدار می دهد که باید دنباله رو آنان بود که خود تربیت شده حضرت حق هستند و حق یکی از صفاتش رب العالمین است و اوّلین مربی است، دراین راستا می گویند:

 «همه جمعیت دنیا احتیاج به تعلیم و تربیت دارند هیچکس نمی تواند ادعا کند که من دیگر احتیاج ندارم به اینکه تعلیم بشوم و تربیت بشوم، رسول خدا(ص) تا آخر احتیاج داشت منتهی  احتیاج او را خدا رفع می کرد. همه احتیاج داریم.»[5] در جای دیگر می گویند:

 «انبیاء آمدند که ما اشخاصی را که از نور بهره ای نداریم و ظلمات به ما احاطه کرده است از هر طرف ما را از این ظلمت های گوناگون نجات بدهند و برسانند به عالم نور.»[6] «انبیاء آمده اند مردم را از این ظلمت ها بیرون بکشند و به مبدأ نور برسانند، مبدا نور، انوارنه، از این طرف ظلمات است و از آن طرف نور، نور مطلق می خواهند آن را فانی کنند در نور مطلق، این قطره را در دریا فانی کنند، البته مثال منطبق نیست. تمام انبیاء برای همین آمده اند و تمام علوم وسیله است و عینیت مال نور است، ما عدمهائیم، اصل ما از آنجاست، عینیت مال آنهاست، همه انبیاء آمده اند که ما را از این ظلمت ها بیرون بکشند، و به نور برسانند، نه انوار، از حجابهای ظلمانی و از حجابهای نورانی بیرون بکشند، و به نور مطلق متصل کنند.»[7] «تمام انبیاء که مبعوث شده اند تمام کتب آسمانی که آمده اند برای اینکه این عالم را عالم الهی اش کنند.» [8]

امام هدف اصلی انبیاء را تربیت انسان دانسته و سایر مقاصد از قبیل برقراری حکومت و عدالت اجتماعی را فرع بر تربیت انسان می دانند، لذا می فرمایند: «خدا هم انبیاء را فرستاده مقصد اعلا این نبوده است که حکومت بکنند، مقصد اصلی این نبوده است که نظام ایجاد کنند، مقصد اعلا این نبوده است که عدالت اجتماعی ایجاد کنند. مقصد اعلا اینها نیست.» [9] مقصد پیامبران این نبود که دنیا را بگیرند و آبادش کنند، مقصد این نبود که راه را به این اهل دنیا، به این انسان ظلوم و جهول، بسیار ظالم و بسیار جاهل نشان بدهند که از این راه بروید، آن راهی که شما را می رساند به خدای تبارک و تعالی، این راه است، انبیاء آمدند ما را به آن نور برسانند. الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات، طاغوت در مقابل انبیاست، در مقابل الله است.» [10] و در جای دیگر این چنین می گوید: «انبیاء همه آمدند آدم را درست کنند، یک نبی نیامده است که مقصدش این معنی نباشد که انسان را اصلاح کند، اقامه عدل همان درست کردن انسانهاست، عدل یک چیزی نیست، الا اینکه از انسان صادر می شود و ظلم همان است که از انسان صادر شود، اقامه عدل تحول دادن طاغی به عادل است، تحول دادن مشرک به مؤمن است.» [11]

در تعلیم انبیاء کیفر دشمنان نیز از باب لطف است و پیامبر همانطور که برای دوستان خودش خیر و صلاح می خواهد برای دشمنانش هم خیر و صلاح می خواهد، انبیاء غصه می خوردند برای کفار، غصه می خوردند برای منافقین که چرا باید اینها اینطور باشند.[12] رسول اکرم(ص) برای این غصه می خورد در وحی هم به او گفته است که مثل اینکه تو خودت را داری به کشتن می دهی که اینها ایمان نمی آورند.[13] اینجاست که فرق حکومتهای الهی با حکومتهای غیر الهی روشن می شود، که در یک حکومت الهی هدف الهی کردن و ساختن انسان است و سایر اهداف در مسیر هدف اصلی که انسان سازی است می باشند. ولی در یک حکومت غیر الهی بر فرض اینکه متکی به آراء مردم باشد هدف نه هدایت بشر، بلکه برخورداری بیشتر و بهتر انسانها از امتعه دنیاست و نه بیش از این. یعنی یک حکومت غیر دینی لیبرال فقط، ادارۀ یک جامعه را بر عهده دارد، تا بیشتر بخورد و بیشتر برخوردار شود و امنیت داشته باشد و حداکثر اینکه از عدالت اجتماعی برقرار باشد و کاری به اخلاق و تزکیه و انسان سازی ندارد. و اگر از تربیت انسانها دم می زند منظور تربیت اجتماعی است و به همین اندازه است که در برخورداریهای حیوانی تزاحم پیدا نکنند و نظم اجتماع را بهم نزنند، لذا اعمال قدرت یک حکومت الهی را در تربیت اخلاقی انسانها و شیوۀ انبیاء را خلاف آزادی و دموکراسی می داند.

باید یادآور شد که بی جهت نیست حضرت امام(س) این همه تأکید بر نقش انبیاء دارند و اهمیت مطلب وقتی بیشتر روشن می گردد که دنیای معاصر که امام امت نیز به آن تعلق دارند با ویژگیهای خاص خود در نظر آوریم. وقتی ما انسان را موجودی دانستیم که «در فطرت خود هر کمالی را بطور مطلق می خواهد، می خواهد قدرت مطلق جهان باشد ... فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد[14] و فطرت انسان فطرت سعید است. عمل صالح آن است که با این فطرت سازش داشته باشد.» [15] و درباطن خودش و فطرت خودش تناهی ندارد، آمالش، آمال غیر متناهی است.[16] انسان با این ابعاد نامتناهی بالطبع تربیت مخصوص به خود را می طلبد و طبیعی است که این چنین موجودی با اقرار به اینکه ناشناخته نیز هست، نمی تواند در تربیت خود فقط به خود متکی باشد، لذا در فلسفه و عرفان اسلامی وجود انبیاء به عنوان سفیران حق جهت تربیت انسان ضروری است و آدمی تا به تعالیم پیامبران از جان و دل گوش فرا ندهد نمی تواند تربیت بیابد.

حال این نظام فکری را با بینشی که وجود انبیاء در آن ضرورتی ندارد مقایسه کنیم، در می یابیم که معنی تربیت از بن عوض می شود در این بینش دیگر کمال مطلق خواهی و بی نهایت بودن ابعاد آدمی مطرح نیست و معمولاً در یک بعد خلاصه می شود، یکی آن را در بعد قدرت خلاصه می کند و انسان تربیت یافته را انسانی می داند که قدرتمندترین باشد تا بر دیگران سلطه پیدا کند، دیگری انسان را در سکس و جنسیت خلاصه می کند و تمام دردهای آدمی را ناشی از عقده های جنسی می داند ونسخه می دهد که انسان اگر می خواهد به کمال برسد از نظر جنسی یله و رها باشد. و دیگری انسان را مساوی اقتصاد و مالکیت می داند و غیر آن را پوچ و واهی می داند. و تبعات عملی این طرز تفکرها نیز بر کسی پوشیده نیست، در این نظامها گناه دیگر معنی ندارد و انسان موجودی است بی عمق. و متفکران غرب نیز متوجه این معنی شده اند که گرفتاریهای روحی غرب از این ناشی شده است که انسان معاصر خواست انبیاء را حذف نموده و خود بر جای آنان بنشیند و جای حضرت مسیح علیه السلام، دستورات فروید ومارکس را به کار بسته، و تاوان این را نیز می دهد. اما در یک نظام فکری الهی با اعتقاد به وجود انبیاء و کرامت انسانی، فقط حقوق انسان و حقوق بشر مطرح نیست، بلکه در کنار آن حقوق الله نیز مطرح است که از آن به طاعت و عبادت و از خلاف آن به معصیت و گناه تعبیر می شود. و در یک نظام فکری الهی گناه قابل آزمون نیست چون سمّی است مهلک و آزمودن سم همان و هلاکت همان. و کمال و تربیت آدمی به آن است که مطیع دستورات دینی باشد و این یکی از مهمترین ابعاد یک دین الهی است که تسلیم بی چون و چرا در بعضی موارد باشد و گرنه دین دیگر، دین نیست، چون در مفهوم یک دین آسمانی اتصال به عالم غیب نهفته است و فقط نبی و پیامبر از آن خبر می دهند و اگر کسی به دینی ایمان آورد و با استدلال حقانیت آن را قبول کرد باید به یک سری از مسائل آن نیز تعبداً گردن نهد وگرنه دین شیری می شود بی یال و دم و اشکم، و شبیه یکی از مکتبها و ایسم های سطحی نگر بشری.

انسانی که در شهوت و قدرت خلاصه شود نیازی به انبیاء ندارد چون بحد کافی این جاذبه ها در درون آدمیان وجود دارد اصلاً حضرت امام خمینی معتقدند انبیاء هرگز برای دعوت به دنیاگرایی نیامده اند، لذا می فرمایند: «آنهایی که گمان می کنند نبی ختمی و رسول هاشمی صلی الله علیه و آله دعوتش دارای دو جنبه است، دنیایی و آخرتی، و این را مایه سرفرازی صاحب شریعت و کمال نبوت فرض کرده اند از دیانت بی خبر و از دعوت و مقصد نبوت عاری و بری هستند. دعوت به دنیا از مقصد انبیاء عظام بکلی خارج، و حس غضب و شهوت و شیطان باطن و ظاهر برای دعوت به دنیا کفایت می کنند و محتاج به بعث رسل نیست. ادارۀ شهوت و غضب، قرآن و نبی لازم ندارد. بلکه انبیاء مردم را از دنیا باز دارند و تقیید اطلاق شهوت و غضب کنند و تحدید موارد منافع نمایند. غافل گمان کند دعوت به دنیا کنند، آنها می فرمایند مال را از هر راه تحصیل نکن، و شهوت را با هر طریق فرو ننشان، نکاح باید باشد، تجارت و صناعت و زراعت باید باشد، با آنکه در کانون شهوت و غضب اطلاق است. پس آنها جلوگیر اطلاق هستند نه داعی به دنیا، روح دعوت به تجارت تقیید و بازداری از بدست آوردن باطن است. و روح دعوت به نکاح تحدید طبیعت و جلوگیری از فجور و اطلاق قوه شهوت است، بلی آنها مخالف اطلاق نیستند چه که آن مخالف نظام اتم است.» [17]

در جای دیگر در مورد اینکه حکومتهای غیردینی که بی نبی و وحی هستند و راه به جایی در تربیت انسان نمی برند می‎ افزاید: «لهذا می بینیم که تمام رژیمهای غیر وحی ای، آنهایی که مربوط نیستند به مبدأ وحی، کاری به انسان ندارند، راجع به آن چیزهایی که مربوط به باطن انسان است حکومتها هیچ کاری ندارند که شما پیش خودتان چه فکر می کنید، پیش خودتان چه اعتقاد دارید، پیش خودتان چه ملکاتی دارید هیچ کاری به این ندارند، آنقدریکه آنها کار دارند این است که نظام این عالم طبیعت را طوری کنند که محفوظ باشد ـ آنهایی که مردم صحیح هستند، آن حکومتهای عادل ـ بازارشان یک بازار منظم باشد مملکتشان یک مملکت منظم باشد، بی عدالتی ها را جلویش را بگیرند، آنقدری که رژیمها به آن نظر دارند همین مقدار است. تنها رژیمی که و تنها ملتی که کار دارد به انسان از قبل این که این تخم و دانه کشته شود تا آنوقتی که آخر است، و آخر ندارد، کار دارند این مکتبهای انبیاست،» [18] «غرب انسان درست نمی کند، آنکه انسان درست می کند آن مکتبهای الهی است، مکتبهای توحیدی است که تمام همّ انبیاء این بوده است که آدم درست کنند، که آدم توی یک مملکتی باشد، آزادی به جوری که ضرر به غیر نزند.» [19] البته حضرت امام اصل شهوت در انسان را طبیعی می داند اما باید مهار شود، و می گویند: «اصل شهوت طبیعی است خوب باید هم کار خودش را انجام بدهد، اما حدود دارد اگر تربیت و تعلیم آنطوریکه انبیاء می گویند باشد، این آکل و مأکول و این تعدیات و این تجاوزها و این اختلافهای طبقاتی پیدا نمی شود و هم آن طرف که عمده آن طرف است آن حیات جاویدی که آخر ندارد هم، آن طرف تأمین نمی شود، مکتب ولی امر را توجه کنید که برای تعلیم و تربیت این انسان است، که از حد حیوانیت برساندش به حد انسانیت و رشد انسانی پیدا کند.» [20]

امام با اینکه خود عارف است و عرفان را غایت رسالت انبیاء و ادیان می داند.[21] از بعد دنیاوی ادیان نیز، که فقه متکفل تبیین آن است فروگذار نمی کند و احکام دنیاوی را نه تنها منافی با تربیت عرفانی و کمال انسانی نمی داند بلکه برای سیر وصعود و ترقی کامل آدمی که سیر فی الخلق مع الحق است، توجه به آن را ضروری و لابدمنه می داند، چون برای رسیدن به باطن باید از ظاهر و برای رسیدن به حقیقت باید از شریعت گذر نمود، و در این مورد است که می گویند: «در بسیاری از زمانها بر ما گذشت که یک طایفه ای فیلسوف و عارف و متکلم و صوفی و امثال ذلک که دنبال همان جهات معنوی بودند، اینها همان را گرفتند، و تمام ماعدای خودشان را تخطئه کردند و قشری حساب کردند و قشریون خواندند بلکه وقتی دنبال تفسیر قرآن رفتند ملاحظه می کنیم که ـ تمام آیات نباشد ـ اکثر آیات را برگرداندند به آن جهات عرفانی و جهات فلسفی و جهات معنوی، و بکلی غفلت کردند از حیات دنیوی، و جهاتی که در اینجا به آن احتیاج هست و تربیتهایی که در اینجا بشود، از این امر غفلت کردند.» [22]

اهمیت این دیدگاه وقتی مشخص می شود که با اندک تأملی ببینیم ما عارفان بزرگی داشته ایم اما مثل امام به ستیز با طاغوت زمان خویش برنخاستند و ارمغانی چون انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی برای امت اسلام نیاوردند. و نظریه ولایت فقیه ثمرۀ این چنین بینشی است، که نباید از تربیت خلق غافل بود که این غایت سیر یک عارف است، و آنچه در امور خلق و اجتماع بکار می آید فقه است، یعنی امام هم یک عارف است و هم یک فقیه، لذا هم با فقیه صرف فرق دارد و نیز با عارف صرف. بهمین خاطر مثل سایر فقیهان که فقط در مباحث نظری تضلع می کنند، نبود. بلکه حضرتش در دوران تبعید درس ولایت فقیه را در نجف اشرف به عنوان بحث خارج فقه، مطرح می کند و پایه های یک حکومت اسلامی را پی می ریزد و به امر به معروف و نهی از منکر بعد جهانی و سیاسی می دهد، چون تربیت خلق رایک تکلیف و ضرورت شرعی برای خود می داند و معلوم است این چنین کاری شجاعت و پشتگرمی خاصی می طلبد و می بینیم حضرت امام این پشتوانه را در سایه عرفانش دارد، لذا فقه امام فقهی متهور و پویا و چالاک است، از طرف دیگر، عارفان زیادی هم داشته ایم اما آنان نیز مثل امام عمل نکردند، چون آنان به مقام سیر خلقی مع الله و مربی گری خلق نرسیدند و به فقه اجتماعی عنایتی نداشته اند و فقط به خود و حداکثر به یک حلقه درس چند نفری می اندیشیدند و همانها را چون خود تربیت می کردند، اما حضرت امام(ره) در سایه همین دیدگاههای وسیع خودش کلامی به وسعت جهان تشکیل می دهد و اسلام را در سطح جهان مطرح می کند و عرفان را اجتماعی می کند و آن را فقط در فرد منحصر می کند و این منطبق با سیرۀ حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله است.

امام تعالیم و دستورات و احکامی را که انبیاء آورده اند در جهت تربیت انسان می داند و می گوید: «تمام اعمالی که دستور داده اند همه اش برای این است که انسان را تربیت کنند، که به آن مقصدی بر حسب فطرت دارد (فطرت الله التی فطرالناس علیها) که همان فطرت توحید است برسند.» [23] و در مقابل تربیت تکوینی می فرمایند: «دوم از مراتب ربوبیت، ربوبیت تشریعی است که مختص به نوع انسانی است و دیگر موجودات را ازآن نصیبی نیست و این تربیت هدایت طرق نجات و ارائه راههای سعادت و انسانیت و تخدیر از منافیات آن است که به توسط انبیاء علیهم السلام اظهار فرموده و اگر کسی با قدم اختیار خود را در تحت تربیت و تصرف رب العالمین واقع کرد و مربوب آن تربیت شد، به طوری که تصرفات اعضاء و قوای ظاهریه و باطنیه او تصرفات نفسانیه نشد بلکه تصرفات الهیه و ربوبیه گردید به مرتبه کمال انسانیت که مختص به این نوع انسانی است می رسد.» [24] امام امت(س) در نقش عقل و شرع در تربیت انسان می گویند:

 «انبیاء علیهم السلام آمدند قانونها آوردند و کتابهای آسمانی بر آنها نازل شد که جلوگیری از اطلاق و زیاده روی طبیعت کنند، و نفس انسانی را در تحت قانون عقل و شرع درآورند، و آن را مرتاض و مؤدب کنند که خارج از میزان عقل و شرع رفتار کند.» [25]

امام در مورد اینکه تعالیم عبادی انبیاء درادامه تعالیم دیگرشان در ساختن انسان فمکمل یکدیگرند می گویند: «تمام دعوت انبیاء هم حسب اختلاف مراتبشان، برای همین معناست که انسان را انسان کند، انسان بالقوه را انسان بالفعل کند و تمام علوم و تمام عبادات و تمام معارف الهیه و تمام احکام عبادی و همه این چیزهائی که هست همه برای این معناست که انسان ناقص را انسان کامل کند ـ قرآن کتاب انسان سازی است، کتابی است که با این کتاب اگر کسی توجه به آن بکند، تمام مراتبی که از برای انسان است، این کفایت دارد. و همه مراتب را به آن نظر دارد.» [26] و در مورد اینکه عبادات نسخه هایی از عالم حقیقت هستند می گویند: «ما یک مراتب بالاتری داریم که باید شماها به آن توجه کنید، آن عباداتی که انبیاء آوردند و شما را به آن دعوت کردند، مثل نماز، مثل روزه، مثل حج، اینطور چیزها، یک اموری هستند که نسخه هایی هستند از طبیعت های واقعی که آمدند شما را برسانند به یک مرتبه های کمالی که همانطور که از طبیعت استفاده می کنید مادامی که در طبیعت هستید. وقتی که نفوس شما از آن طبیعت بیرون رفت و نفس عاقله شما در یک عالم دیگر رفت، آنجا هم با یک تربیت صحیح رفته باشد و یک زندگانی کاملاً سعادتمند شما داشته باشید.» [27]

 


منبع: مجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)، ص 167.

منابع:


[1] . شرح دعای سحر / ص 15، 34 /

[2] . شرح دعای سحر / ص 15، 34 /

[3] . محرم راز / ص 69 /

[4] . شرح دعای سحر / ص 275

[5] . . ر.ک:صحیفه امام / ج 17ص 35 / ج 11ص 382-384 /

[6] . همان

[7] . همان

[8] . تفسیر سوره حمد / ص 15

[9] . . ر.ک:صحیفه امام / ج 19 ص 446-447 / ج 13 ص 33-34 /

[10] . همان

[11] . تفسیر سوره حمد / ص 54 /

[12] . . ر.ک:صحیفه امام / ج 14، ص 11-13 / ج 14 ص 203-204 / ج 19 ص 374-376 / ج 4 ص 317-318 / ج 14 ص 209-210 /

[13] . همان

[14] . همان

[15] . همان

[16] . همان

[17] . آداب الصلوة / ص 53 /

[18] . . ر.ک:صحیفه امام / ج 8 ص 123-124، 325-327 / ج 8 ص 515-517 /

[19] . همان

[20] . همان

[21] . . ر.ک:صحیفه امام / ج 20 ص 298-299 / ج 15 ص 491-492، سخنرانی 608 /

[22] . همان

[23] . همان

[24] . آداب الصلوة / ص 210 /

[25] . چهل حدیث / ص 15 /

[26] . ر.ک:صحیفه امام / ج 1 ص ... / ج 4 ص 176-177 /

[27] . همان

انتهای پیام /*