حجة الاسلام و المسلمین مهدی کروبی

مصاحبه با حجة الاسلام و المسلمین مهدی کروبی

کد : 156568 | تاریخ : 04/05/1396

مصاحبه با حجة الاسلام و المسلمین مهدی کروبی

 

 با توجه به این که حضرت عالی، هم قبل از انقلاب در خدمت امام بودید و هم پس از پیروزی انقلاب به اعتبار مسئولیت های متعددتان با ایشان در ارتباط بودید، یک سیر کلی از مشی اخلاقی و روحیات معظم له در برخوردهایشان در مواضع و مواقع مختلف ـ چه در آن زمان که مدرس حوزه بودند و چه زمانی که در تبعید بودند و چه زمانی که رهبر انقلاب بودند ـ بیان بفرمایید تا برای عموم، به ویژه جوانان که موفق به درک محضر ایشان نشدند، درس آموز باشد.

 بسم الله  الرحمن الرحیم. حضرت امام از ابتدای حرکت خود تا پایان عمر که در ده سال اخیر آن رهبر انقلاب بودند، راهشان را در یک استراتژی معین ادامه دادند. البته شرایط زمان و مکان و حوادثی که رخ می داد، موجب تغییراتی در تصمیم گیری های ایشان می شد، اما چون ایشان چهارچوب مشخصی داشتند و طبق مبانی خاصی عمل می کردند، این چهارچوب تا پایان حیاتشان محفوظ ماند و تغییرات جزئی مواضع ایشان بر اساس مصالح بود، نه تغییر مبانی.

یکی از مبانی ایشان این بود که حکومت باید در چهارچوب اسلام باشد که تا پایان عمر از این مبنا عدول نفرمودند. همچنین اعتقاد به حضور فعال مردم در حکومت داشتند و دوام و بقای حکومت را فقط در سایۀ اتکا به مردم می دانستند. از این رو، وقتی که در مسجد اعظم قم علیه حکومت شاه سخنرانی می فرمایند، با این که صرفاً یک روحانی هستند و هیچ یک از ابزار ظاهری قدرت را در اختیار ندارند، در مقابل رژیم شاه که تمام ابزارهای قدرت را در دست دارد، به مانور قدرت می پردازند و می فرمایند شما در هرجا که می خواهید، یک میتینگ برگزار کنید و اجازه دهید که ما هم در یکی از این بیابان های قم یک میتینگ برگزار کنیم، و مردم آزاد باشند تا اظهار نظر کنند. آن وقت ببینیم پشتیبانی مردم از ما و شما به چه صورت است. شیوۀ ایشان تا پایان عمر بعد از تکیه بر خدا، تکیه به مردم بود و در حکومت همیشه مقید بودند به خواست مشروع و معقول مردم عمل شود و حکومت از مردم منقطع نشود و پایگاه مردمی آن محفوظ بماند.

یکی از برخوردهای قابل توجه و تأمل ایشان در مورد پذیرش قطع نامۀ 598 سازمان ملل متحد است. پذیرش قطع نامه از سوی ایشان به منزلۀ عدول از همۀ سخنانی بود که تا آن زمان گفته بودند؛ از جمله این که «جنگ تا آخرین خانه و آخرین سنگر» یا «صلح با صدام، کفر است» و نیز این سخنی که چند روز قبل از قطع نامه گفته بودند: «صلح یا این چیزها خیانت به رسول الله  است». با این حال وضعیتی پیش می آید که امام احساس می کنند مصلحت این است که قطع نامه را بپذیرند. توجیه این پذیرش از طرف ما و سایر دست اندرکاران جنگ مسأله دشواری بود.

ما در جلساتی که در این خصوص تشکیل می شد، حضور داشتیم و مشکلمان این بود که قضیه را چگونه مطرح کنیم و چه بگوییم. هر کس به نحوی قضیه را توجیه می کرد و ماحصل نظرات این بود که هیچ کس نمی خواست بپذیرد که امام از حرفشان عدول کرده اند. اما علی رغم این توجیهات و چاره جویی های دیگران، امام با صراحت فرمودند من این آبرویم را می گذارم و این جام زهر را هم می نوشم. قبل از آن که مردم به این تصمیم ایشان اشکال کنند، فرمودند: من تا هفتۀ قبل، خودم معتقد به جنگ بودم، لکن یک مسائلی پیش آمده که من این را پذیرفتم. در نتیجه می بینیم که اعتقاد مردم به صداقت ایشان کما فی السابق باقی می ماند و اگر مردم اشکالاتی هم دارند، به امثال بنده و دیگر دست اندرکاران و فرماندهان جنگ و گزارش ها دارند؛ نمی گویند امام با ما بی صداقتی کرده است.

امام در مورد سایر مسائل هم ـ به جز آن ها که جنبۀ امنیتی داشت ـ به همین صراحت حرف می زدند و برخلاف معمول حکومت ها و سران انقلاب ها، صداقت و صراحت از خصوصیات بارز ایشان است.

از مسائل جالب توجه در سیرۀ اخلاقی امام، ارتباطات مردمی ایشان بود که در این جهت بین قبل و بعد از پیروزی انقلاب هیچ تغییری به وجود نیامد. با این که تا اندازه ای طبیعی است که انسان وقتی قدرت پیدا می کند، غرور او را فرا  می گیرد و ارتباطش با مردم کم می شود، اما این مسأله به هیچ وجه در مورد امام صادق نبود. بنده چون مسئول کارهای مردمی امام مثل کمیتۀ امداد، حج و بنیاد شهید بودم، با این جهتِ مردمیِ امام بیش از دیگران آشنایی دارم. من واقعاً احساس می کردم، این امام همان امامِ کوچۀ یخچال قاضی است و توجه خاصی دارد که همان وضع روحی و اخلاقی را با مردم حفظ کند.

این از ویژگی های منحصر به فرد امام بود که قدرت، هیچ تغییر و تحولی در ایشان ایجاد نکرد و ارتباطات مردمی شان را پس از انقلاب ذره ای تضعیف نکرد. آخرین ملاقاتی که امام داشتند، در حسینیۀ جماران با مردم و خانوادۀ شهدا بود که پس از آن دیگر ملاقات عمومی نداشتند. مبنای امام این بود که با مردم ملاقات هایی داشته باشند و توده های مردم بیایند و از طریق آنان اخبار و گزارش ها به ایشان برسد.

امام در کسب اخبار اعم از تلخ و شیرین، اصرار اکید داشتند. مدتی از نظر قلبی در وضعیتی قرار داشتند که پزشکان معالج ایشان سفارش کرده بودند اخبار ناگوار به ایشان نرسد. مدتی توجه می کنند، می بینند برخلاف قبل، نامه هایی که به دستشان می رسد، همه حاوی تعریف و تمجید است یا عادی است. لذا یک روز به مرحوم حاج احمد آقا می گویند: «احمد! مدتی است که هر چه نامه به من داده می شود، نامه های تعریف و تمجید است. یعنی حکومت ما آن قدر خوب شده که هیچ اعتراض، فحش و دعوا در آن نیست؟ یعنی این قدر اوضاع خوب شده؟». چون در جریان بودند که بعضی ها خیلی وقت ها نامه های بسیار تندی می نوشتند. همین پیرمردها گاهی نامه های تلخ می نوشتند. مثلاً می نوشتند: حکومت تو، حکومت اسلامی نشد. امام از این نامه ها زیاد دیده بودند؛ از کسانی که انقلابی نبودند تا کسانی که در انقلاب بودند، از هر کدام به بیانی، نامه های انتقادآمیز خوانده بودند.

بعد، حاج احمد آقا به ایشان می گوید: آقا از آن نامه ها الآن هم هست، ولی حقیقت این است که اطبا گفته اند آن ها را به شما نرسانیم. امام در جواب ایشان می گویند: «ببین احمد یا اصلاً نامه برای من نیاورید، یا اگر می آورید، دو طرفه بیاورید». اگر همیشه نامه های انتقادآمیز و بدبینی به انسان برسد، بدبین می شود، و اگر همیشه نامۀ تعریف و تمجید و خوش بینی به انسان برسد، خیال می کند همه چیز آرام و خوب است و اوضاع بر وفق مراد است و در هر دو صورت از واقعیات جامعه به دور می افتد. از این رو امام می فرمایند نامۀ دو طرفه ـ یعنی هم حاوی انتقاد و هم حاوی تعریف ـ برای من بیاورید.

این ها از دقت های حکومتی امام بود. لذا وقتی که صحبت می کردند، به زوایای قضایا توجه داشتند و به دقت پی گیری می فرمودند؛ از جمله این که رادیوها را گوش کنند، روزنامه ها را بخوانند و از همۀ قضایا مطلع باشند و نگذارند حصاری دورشان به وجود  آید.

از دیگر خصوصیات حکومتی ایشان، این بود که به دیگران میدان و مجال می دادند تا حرفشان را بزنند. امیرالمؤمنین علیه السلام در فرمان مالک اشتر به وی سفارش می کند که: «ترتیبی  بده که افراد در خلوت، بدون لکنت زبان و بدون رعب، بتوانند حرفشان را به تو  بزنند». قدرت حاکم باید این فضا را به وجود آورد. انسان ها یا متملق اند یا محافظه کارند یا متهور. افراد دارای تهور وقتی که یکی دوبار، حرفی را بزنند و ببینند برای  حکومت خوشایند نیست، یا از مزایایی محروم می شوند، دست از انتقاد می کشند و  سکوت می کنند. آن ها هم که می خواهند چهارچوب شخصیتی و موقعیتی خودشان را حفظ کنند، معمولاً محافظه کاری می کنند و چیزی نمی گویند، مگر به طور استثنایی. امام  فضایی را به وجود آوردند که هر کس بتواند بدون رعب و وحشت و بدون ترس از  عوارض احتمالی، حرفش را بزند.

در این رابطه، به عنوان مثال می توان از آقا سید محمد ابطحی نام برد که مرد درس خوانده ای بود و استاد حاج احمد آقا هم بوده است. ایشان نامه های تند به امام می نوشت و طبعش تند، و تلخ نوشتن بود. یک روز حاج احمد آقا به ایشان گفته بود دیگر امام به نامه های شما توجه نمی کنند چون خوششان نمی آید که از این قبیل نامه ها برایشان بنویسند. بعداً یک بار که آقا سید محمد، امام را می بیند، به ایشان می گوید آقا من این نامه هایی که می نویسم، از روی خیراندیشی است، اما اگر شما ناراحت می شوید، دیگر ننویسم. امام می فرمایند نه! نه! و ایشان را به نوشتن تشویق می کنند و می گویند هر مطلبی هم که به ذهنتان آمد، برای من بنویسید، اشکالی ندارد.

بنده هم با امام داستانی دارم که واقعاً عجیب است. یک روز در ضمن بحثی که با ایشان راجع به قضیه ای داشتم، اعتراض کردم و لحنم تند بود. بعد معلوم شد ما اشتباه می کردیم؛ یعنی در مورد آن قضیه یک بُعدی فکر می کردیم. امام علی رغم برخورد تند من، برایم توضیح دادند که قضیه از چه قرار بوده است. در نتیجه، من یک حالت انفعالی به خود گرفتم که امام فوراً متوجه شدند و فرمودند من یک مطلبی به شما بگویم؛ شما مسئولید، اگر چیزهایی می بینید یا می شنوید، آن را برای من که یک پیرمرد کهن سال هستم، نگویید، و با این بیان فضا و جوّ موجود را عوض کردند.

در مورد سیرۀ اخلاقی ایشان مطالب زیادی وجود دارد ؛ از جمله بیت المال، برخورد با مسئولین نظام، یکسان دیدن همه، اصرار اکید بر اجرای قانون و... که ان شاء الله  در فرصت دیگری به توضیح آن خواهم پرداخت. این ها مسائلی است که حائز اهمیت است، والاّ زهد و عبادت و نماز شب خواندن از دست خیلی ها برمی آید.

 افرادی که اوصاف مختلفی دارند و چند بُعدی هستند، یکی از ابعاد در ایشان بیش تر جلوه می کند، و به تعبیر رایج در مباحث اخلاقی، هر کس یک کلید شخصیتی دارد؛ یکی کلید شخصیتش حماسه است، یکی شجاعت، یکی صدق، یکی غیرت، و یکی عزت است. به نظر شما کدام یک از جلوه های اخلاقی امام را می توان به عنوان کلید شخصیت ایشان ـ به ویژه از نظر اخلاق اجتماعی ـ مطرح کرد؟

 رازداری و تحمل فراوان و خویشتن داری. ما شاهد بودیم که تحمل خیلی از چیزها برای امام گران است، ولی ایشان به روی مبارک نمی آوردند. امام هم قاطع بود، هم شجاع، هم بصیر و... اما این نحوه تحمل ایشان که کسی بتواند تا این حد خویشتن دار باشد و به گونه ای خود را نگه دارد که طرف مقابل اصلاً نفهمد، خیلی حائز اهمیت است.

خاطره ای هم از تحمل حضرت امام به یادم آمد که نقل می کنم. بنده در سال 1342 و 1346 و 1352 به حبس های کوتاه مدت محکوم شدم و مدتی زندان بودم. در سال 1353 که مجدداً زندانی شدم، در زندان خبر رسید که سازمان مجاهدین تغییر ایدئولوژی داده است. قبل از این که به زندان بروم، کتابی از سازمان مجاهدین به دستم رسید که از پانزده خرداد به عنوان شورش کور یاد کرده بود؛ یا راجع به امام حسین علیه السلامو مسائل اسلامی تعابیر عجیبی داشت؛ همچنین کتاب اقتصاد به زبان ساده که نوشته بودند، از نظر ما محل اشکال بود. اشکالات را به رابطمان منعکس می کردیم، ولی هیأتی نبود که بنشینیم و بحث کنیم. در قبال اشکالات ما، رابط می پذیرفت که اشکال وارد است، اما می گفت این اشتباه ناشی از تفکر همان نویسنده است و مسأله را شخصی می کرد. وقتی که رفتیم زندان قصر و با آن ها بحث کردیم، دیدیم مسأله ریشه دارتر از این حرف ها است. علی القاعده باید سکوت می کردیم تا آن ها حرف های خودشان را بزنند. مدتی که صحبت کردند تا به طبعمان خوش نیامد، انگشت روی آن حرف ها گذاشتیم که این ها با مبانی اسلام ناسازگار است که این نحوه برخورد ما موجب به هم خوردن اوضاع شد و بسیاری از حرف هایی که آن ها باید به ما می زدند، نمی زدند.

حال در مقایسه با برخورد ما، برخورد امام را می بینیم که بسیار عبرت آموز است. حسین روحانی ـ که بعد از انقلاب لاجوردی اعدامش کرد ـ می رود نجف که برای امام، مواضع سازمان را تبیین کند. امام روزی یک ساعت وقت می گذارند تا آقای روحانی مبانی سازمان را توضیح دهد. حدود یک ماه طول می کشد و امام فقط گوش می دهند و حرفی نمی زنند و با سعۀ صدر، تمام مطالب روحانی را استماع می کنند. واقعاً این نحوه برخورد از یک پیرمرد حوزه ای که در این گونه تشکیلات ها نبوده و فعالیت های سرّی و زیرزمینی نداشته است، عجیب است. روز آخر به آقای روحانی می فرمایند حرف هایت تمام شد؟ من یک کلمه به تو می گویم؛ این هایی که شما گفتید، اسلام نیست و شما با این دیدگاه [از اسلام] برمی گردید. اگر امام در روزهای اول شروع صحبت روحانی، اشکال حرف هایش را می گرفت، او می فهمید که نباید ادامه دهد، اما تحمل زیاد امام موجب می شود که طرف، خود را تخلیۀ اطلاعاتی کند و همۀ مسائل را بیان نماید. لذا به نظر من، مهم ترین خصیصۀ حضرت امام تحمل ایشان بود.

 

منبع: مجموعه آثار 13 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مصاحبه های علمی)، ص 299.

انتهای پیام /*