محمدرضا فؤادیان

خلافت و ولایت در اندیشۀ امام خمینی رحمه الله

در ماه مبارک رمضان، مقام رسول اکرم صلی الله علیه و آله به ولایت کلی الهی، بالأصاله تمام برکات را در این جهان بسط داده است و ماه شعبان، که ماه امامان است، به برکت ولایت مطلقه، به تبع رسول الله صلی الله علیه و آله همان معانی را ادامه می دهد... همان طوری که رسول اکرم صلی الله علیه و آله به حسب واقع، حاکم بر جمیع موجودات است، حضرت مهدی علیه السلام نیز، همان طور حاکم بر جمیع موجودات است. آن، خاتم رسل است و این، خاتم ولایت آن، خاتم ولایت کلی بالأصاله است و این، خاتم ولایت کلی به تبعیت است.

کد : 156633 | تاریخ : 15/03/1397

خلافت و ولایت در اندیشۀ امام خمینی رحمه الله

 جناب آقای محمدرضا فؤادیان

مقدمه

شخصیت کم نظیر حضرت امام خمینی رحمه الله حقیقتی است که تنها با غواصی در دریای علوم و معارف ایشان، عمق آن را می توان درک نمود. هنگامی که با اثر سترگ او، که در سنّ 28 سالگی پدید آمده[1] رو به رو می شویم، عظمت این عارف کامل را به خوبی در می یابیم.

وقتی ایشان به گفتۀ آیة الله  جوادی آملی با نوشتن کتاب نفیس مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه «از چهرۀ خلافت محمدی صلی الله علیه و آلهو ولایت علوی علیه السلام غبار غربت را می زداید»،[2] بنده در منزلت حضرتش چه می توانم بگویم؟

 چون غلام آفتابم، هم از آفتاب گویم                                   نه شبم نه شب پرستم که سخن ز ماه گویم

 یکی از ویژگی های مهم اندیشۀ عرفانی امام راحل موضوع «ولایت و خلافت» است؛ چرا که عصاره و جوهر عرفان ناب اسلامی مسألۀ ولایت و خلافت می باشد. با ورود ایشان به این موضوع اساسی، مکتب عرفان وارد مقولۀ جدیدی شد؛ به طوری که بازبینی و نقد اندیشۀ عرفای بزرگ و نیز پی ریزی بنیان مستحکم و همه جانبه ای در مکاتب عرفانی و حتی فلسفی ضروری به نظر می رسد.

تعریف و اثبات اصل ولایت از دیدگاه حضرت امام با سایر عرفا تفاوت دارد؛[3] ایشان با ذکر چند مقدمه می فرماید:

ابتدا این که هیچ یک از اسماء و صفات با داشتن تعیّنات، محرم سرّ حضرت حق نیستند. پس لابد برای کشف اسرار و ظهور اسماء، خلیفه ای الهی و غیبی باید باشد تا از آن استخلاف کند، تا نور اسرار الهی در آینۀ این خلیفه منعکس شود و به وسیلۀ او درهای برکات و چشمه های خیرات باز گردد... این خلافت، همان روح خلافت محمدی و اصل و مبدأ آن است و این همان حقیقت ولایت است. پس ولایت قرب و محبوبیت و تصرف و ربوبیت یا نیابت است؛ یعنی همۀ این ها از مراتب ولایت علوی است که با حقیقت خلافت محمدی در مرحلۀ امر و خلق اتّحاد دارد.[4]

ایشان در تفسیر کلام نورانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله؛ «کنتُ نبیّاً و آدمُ بیْن الماء و الطّین» می فرماید:

اسم اعظم که اصل خلافت است، مساوی با روح حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله است و با تمام ظهور، در وجود او ظاهر شده است، و چون ظاهر و مظهر با همدیگر متحد هستند، پس اسم اعظم عین حقیقت محمدی صلی الله علیه و آلهاست و همین حقیقت واسطۀ ظهور اسماء در حضرت علمی و کشف در مقام واحدیت است. پس ولایت و نبوت او ازلی و ابدی است. بدین ترتیب، سریان خلافت محمدی در همۀ عوالم را «ولایت»، و ظهور او را به حسب شئون و حدود هر عالم «نبوت» گویند؛ به همین خاطر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: من نبی بودم، آن گاه که آدم علیه السلامبین آب و گل بود.[5]

حضرت امام رحمه الله برای ولایت شئون مختلفی قائلند. حقیقت ولایت همانند وجود، در جمیع حقایق تجلی دارد و اولین تعیّن خلقی ولایت، عقل اول است که یکی از تجلیات و حسنه ای از حسنات این حقیقت است. از این رو، رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «أوّلُ ما خلق الله  نوری». شأن خلقی ولایت کلی در اندیشۀ امام رحمه الله عقل مجرد است که خلیفۀ حق و واسطۀ انباء غیبی است، و در همۀ عوالم سریان و نفوذ دارد. بدین ترتیب، ولایت را باید مساوق الوهیت دانست.[6] و در بینش عرفانی امام رحمه الله فهم و پذیرش ولایت، منوط به فهم و درک توحید است.[7]

در نگاه ایشان:

حقیقت ولایت، فیض مطلق است، و فیض مطلق، ظلّ و سایۀ وحدت مطلقه، و فطرت بالذات متوجه کمال اصلی، و بالتبع متوجه کمال ظلّی است.[8]

از آن جایی که در مکتب امام رحمه الله عرفان نظری آمیخته با عرفان عملی است، سبب شد که به عنوان مظهر ولایت محمدی و علوی علیهماالسلام در عصر خود شود؛ چنان که در تمام حالات، قصدش به جلوه کشاندن روح ولایت و خلافت بود، و با همین اندیشۀ تابناک، قیام و حکومت خویش را شکل داد، که امیدواریم وارثان لایقی برای این اندیشۀ نورانی  باشیم.

فصل اول: تعریف خلافت و ولایت

در آثار حضرت امام رحمه الله تعریف اصطلاحی از «خلافت» به چشم نمی خورد؛ اما می توان گفت که خلافت در اندیشۀ حضرت امام رحمه الله عبارت است از جانشینی در ظهور و افاضه و تعیّن. ایشان در این زمینه می فرماید:

هذه الخلافة هی الخلافة فی الظهور و الإفاضة و التعیّن بالأسماء و الاتّصاف بالصّفات من الجمال و الجلال؛ لاستهلاک التعیّنات الصفاتیة و الأسمائیة فی الحضرة المستخلف عنه و اندکاک کلّ الإنّیات فی مقام غیبه و عدم الحکم لواحد منها و عدم الظهور لها؛ این خلافت، عبارت است از خلافت در ظهور و فیض بخشی و تعیّن به اسماء و اتّصاف به صفات جمال و جلال؛ زیرا تعین های صفاتی و اسمائی در حضرت خلیفه ساز، مستهلک است و همۀ تشخّص ها در مقام غیب او از میان رفته و هیچ یک از آن ها را نه حکمی است و نه ظهوری.[9]

و حقیقت این خلافت، فقر است که حضرت امام رحمه الله آن را چنین بیان می فرماید:

حقیقة الخلافة هی الفقر المحض، المشار إلیه بقوله صلی الله علیه و آله: «الفقرُ فَخری».[10]

اگر چه حقیقت خلافت، همان ولایت است که ایشان فرموده است:

هذه الخلافة الّتی سمعت مقامها و قدرها و منزلها، هی حقیقة الولایة.[11]

پس می توان اظهار نمود حقیقت خلافت، همان ولایت است که حضرت امام آن را فقر محض می داند؛ چرا که لازمۀ فقر محض، فنای ذاتی و بقای به حق است، لذا خداوند، متولّی ولیّ فقیر می شود.[12]

تعریف ولایت

ولایت در اندیشۀ تابناک حضرت امام رحمه الله عبارت است از:

قرب یا محبوبیت یا تصرّف یا ربوبیت یا نیابت (در اخلاق، صفات، ذات) که جامع همۀ این ها همان فنای در حق است تخلّقاً، تعلّقاً و تحقّقاً.[13]

ایشان در کتاب مصباح الهدایه ولایت را چنین تعریف می کند:

فإنّ الولایة هی القرب أو المحبوبیة أو التصرّف أو الربوبیة أو النیابة، و کلّها حقّ هذه الحقیقة و سائر المراتب ضلّ و فیء لها، و هی ربّ الولایة العلویة علیه السلام التی هی متّحدة مع الحقیقة الخلافة المحمّدیة صلی الله علیه و آله فی النشأة الأمر و الخلق، کما سیأتی بیانها؛ إن شاء الله .[14]

«ولایت» یا به معنای قرب است یا به معنای محبوبیت یا مربی بودن یا نیابت کردن، و همۀ این معانی، حقّ مسلم این حقیقت است و دیگر مراتب وجود، سایۀ این حقیقتند و همین ولایت است که ربّ ولایت علوی است و ولایت علوی با حقیقت خلافت محمدی در هر دو نشئۀ امر و خلق اتحاد دارد که ـ ان شاء الله  ـ بیان آن می آید.

بنابراین، ولایت، باطن خلافت است؛ چرا که خلافت یا در ظهور است یا در تعیّن و یا در افاضه که همۀ این امور متفرع بر قرب و فنا است. پس خلافت مبتنی بر ولایت است و این ابتنا جز برای ظاهر نسبت به باطن نمی باشد. لذا خلافت، ظاهر ولایت است که حضرت امام رحمه الله نیز این چنین می فرماید:

... الولایة باطن الخلافة، و الولایة المطلقة الکلّیة باطن الخلافة الکذائیة...؛[15]

ولایت، باطن خلافت است و ولایت مطلقه، باطن خلافت مطلقه می باشد.

فصل دوم: هیأت روحانی خلافت و ولایت

خلافت و ولایت در مقام غیبی، دارای هیچ گونه هیأت روحانی نمی باشند؛ زیرا در مقام غیبی هیچ تعیّنی ندارند و ظهوری برای آن ها متصوّر نیست؛ اما در مقام ظهور دارای هیئتی کروی می باشند.

امام راحل هیأت روحانی خلافت و ولایت را تبیین کرده و تفاوت میان کرات حسّی، روحانی و الهی را چنین ارائه نموده است:

حقیقة الخلافة و الولایة بمقامها الغیبیة الّتی لایتعیّن بتعیّن و لایتّصف بصفة و لایظهر فی مرآة، لایکون لهما هیئة روحانیة أصلاً. و إمّا بمقام ظهورهما فی صور الأسماء و الصّفات و انعکاس نورهما فی مرائی التعیّنات، هما علی هیئة کرات محیطة بعضها علی بعض. و لکنّ الأمر فی الکرات الإلهیة و الروحانیة علی عکس الکرات الحسّیة، فإن الکرات الحسّیة قد أحاط محیطها علی مرکزها، و فی الکرات الإلهیة و الرّوحانیة أحاط مرکزها علی محیطها؛ بل المحیط فیها عین المرکز باعتبار. والفرق بین الکرات الإلهیة و الرّوحانیة إنّ الأولی کانت مصمّتة و الثانیة مجوّفة بالتّجویف الإمکانی. و مع کون الکرات الإلهیة مصمّتة، کانت إحاطتها بالکرات المحاطة الإلهیة و النّازلة الروحانیة أتمّ؛[16]

حقیقت خلافت و ولایت در آن مقام غیبی ای که دارند، با هیچ تعیّنی متعین نبوده و به هیچ صفتی متصف نیستند و در هیچ آینه ای ظهور نمی کنند، در آن مقام دارای هیچ گونه هیأت روحانی نمی باشند؛ اما نسبت به مقام ظهورشان در صورت های اسماء و صفات و انعکاس نورشان در آینه های تعینات، آن دو را هیأتی است کروی که بعضی بر بعض دیگر محیط است؛ ولی این امر در کرات الهی و روحانی برعکس کرات حسّی است؛ همانا در کرات حسّی، محیط کره بر مرکزش احاطه دارد و در کرات الهی و روحانی، مرکز بر محیط احاطه دارد؛ بلکه محیط در آن ها به یک اعتبار، عین مرکزشان می باشد. فرق میان کرات الهی و کرات روحانی در آن است که کرات الهی میان پر است، ولی کرات روحانی مجوف و میان تهی است به تجویف امکانی، و کرات الهی با آن که میان پرند احاطه شان بر کراتی که در احاطۀ کرات الهی هستند و نیز بر کرات نازلۀ روحانی، کامل تر و تمام تر است.

فصل سوم: مراتب ولایت و خلافت

از آن جا که خلافت، ظهور ولایت می باشد، با بیان مراتب ولایت، درجات خلافت نیز روشن می شود؛ ولایت دو سیر یا دو قوس دارد: الف. قوس نزولی؛ ب. قوس صعودی.

قوس نزولی ولایت، دارای سه بخش می باشد: 1. ولایت ذاتی؛ 2. ولایت صفاتی؛ 3. ولایت افعالی.

اما ولایت ذاتی، دارای دو قسمت است: 1. ولایت فیض اقدس؛ 2. ولایت اسم اعظم.

ولایت صفاتی، همان ولایتِ عین ثابت انسان کامل است، و ولایت افعالی، دارای سه مرتبه می باشد: 1. ولایت فیض مقدّس؛ 2. ولایت عقل کلی در عالم امر؛ 3. ولایت وجود عنصری نبیّ و ولیّ در عالم خلق.

بنابراین، ولایت در قوس نزولی دارای شش مرتبه به ترتیب ذیل می باشد:

اول، ولایت فیض اقدس و تجلی اول که اصل و سرمنشأ همۀ ولایت ها و خلافت ها است.

دوم، ولایت اسم اعظم که جنبۀ یلی الحقّی اسم اعظم الله  است.

سوم، ولایت عین ثابت انسان کامل و حقیقت محمدی که به جهت باطن، فانی در حضرت احدیت می باشد.

چهارم، ولایت فیض مقدس که نزدیک ترین چیزها به حق؛ بلکه فانی در حق است.

پنجم، ولایت عقل کلی که ظهور ولایت اسم اعظم و عین ثابت انسان کامل در نشئه عقلی است.

ششم، ولایت پیامبر و ائمه علیهم السلام به وجود عنصری و حیات دنیوی شان که مظهر عین ثابت انسان کامل در نشئه ماده است.

و اما قوس صعودی ولایت دارای سه مرتبه می باشد:

اول، فنای فعلی که مقام «تدلّی» است.

دوم، فنای صفاتی که مقام «قاب قوسین» است.

سوم، فنای ذاتی که مقام «أو أدنی» است.

حضرت امام رحمه الله ابتدا به ولایت و خلافت نزولی و سپس به ولایت و خلافت صعودی می پردازند که در مقام بیان آن به اسفار اربعۀ عرفانی اشاره می کنند. کلام ایشان را در این دو مقام می توان در سطور زیر خلاصه نمود:

امام رحمه الله کتاب مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه را که موضوع اصلی آن همین مطالب می باشد، به دو بخش: حضرت علمی و حضرت عینی تحت عنوان مشکات تقسیم نموده اند؛ که مشکات اول به بیان ولایت ذاتی و صفاتی اختصاص دارد و در مشکات دوم، از مراتب سه گانۀ ولایت افعالی بحث شده است، و در انتهای این مشکات، ایشان بحث ولایت در قوس صعود را مطرح می نماید.

فصل چهارم: خلافت و ولایت فیض اقدس

اولین خلیفۀ غیب الغیوب در قوس صعودی، «فیض اقدس»[17] است که تمام اسماء و صفات به جهت ظهور نور این خلیفه ظاهر می شوند؛ زیرا غیب مطلق موصوف به هیچ صفتی نیست و هیچ گونه تعیّنی ندارد و بین آن و اسماء و صفات، حجابی از نور می باشد. از این رو، به منظور برقراری ارتباط میان غیب مطلق و اسماء و صفات، واسطه ای وجود دارد که هیچ کثرت و ظهوری ندارد؛ این واسطه همان «فیض اقدس» می باشد.

حضرت امام رحمه الله این رابطه را چنین شرح می دهد:

إنّ الأسماء والصّفات الإلهیة أیضاً غیر مرتبطة بهذا المقام الغیبی بحسب کثراتها العلمیة غیر قادرة علی أخذ الفیض من حضرته بلا توسّط شیء حتی اسم الله  الأعظم بحسب أحد المقامین الّذی کان استجماعه للأسماء استجماع الکلّ للأجزاء و بالأخرة مقام ظهوره فی مرائی الصّفات و الأسماء فإنّ بینها و بینه حجاب نوری مقهور الذّات، مندکّة الإنّیة فی الهویّة الغیبیّة، معدوم التعیّن، غیر موصوف بصفة، و هذا مقام آخر للاسم الأعظم والحجاب الأکبر و هذا هو الفیض الأقدس من شوائب الکثرة والظهور و إن کان ظاهراً بحسب مقامه الأول، کما یأتی بیانه إن شاء الله ؛[18]

اسماء و صفات الهی نیز بر حسب کثرات علمی که دارند، با این مقام غیبی ارتباطی ندارند و بدون وساطت چیزی نمی توانند از این حضرت، فیضی دریافت کنند، حتی اسم اعظم «الله » به حسب مقام تعیّن که یکی از دو مقام او است. اسم الله  در این مقام، اسماء را جامع است و جامعیتش از قبیل جامعیت کل برای اجزای خود است، به خصوص مقام ظهور اسم اعظم در آینه های صفات و اسماء. پس میان اسماء و صفات و این مقام غیبی، حجابی از نور وجود دارد که ذات آن مقهور، و هویّتش مندک در این هویّت غیبی است و هیچ گونه تعیّنی ندارد و به هیچ صفتی موصوف نیست و این مقامِ دیگری برای اسم اعظم و حجاب اکبر است که همان فیض اقدس است. اقدس به آن معنا که پاک تر از آن است که شائبۀ کثرت و ظهور در آن راه یابد، هر چند بر حسب مقام اوّلی اش ظاهر است، همچنان که بیان آن خواهد آمد، ان شاء الله  تعالی.

حضرت امام رحمه الله دربارۀ عدم توانایی بر درک و فهم این حقیقت غیبی می فرماید:

هذه الحقیقة الغیبیة أجلّ من أن ینال بحضرتها أیدی الخاضعین و یستفیض من جناب قدسها أحد من المستفیضین و لم یکن واحد من الأسماء و الصفات بما لها من التعیّنات محرم سرّها و لم یؤذن لأحد من المذکورات دخول خدرها فلابدّ لظهور الأسماء و بروزها و کشف أسرار کنوزها من خلیفة إلهیة غیبیة یستخلف عنها فی الظهور فی الأسماء و ینعکس نورها فی تلک المرایا حتی ینفتح أبواب البرکات و ینشقّ عیون الخیرات و ینفلق صبح الأزل و یتصل الآخر بالأول فصدر الأمر باللسان الغیبی من مصدر الغیب علی الحجاب الأکبر و الفیض الأقدس الأنور بالظهور فی ملابس الأسماء و الصفات و لبس کسوة التعیّنات فأطاع أمره و أنفذ رأیه؛[19]

این حقیقت غیبی برتر از آن است که دست اندیشمندان به دامن حضرتش برسد و یا یکی از  فیض گیرندگان بتواند از آستان قدسش کسب فیض نماید؛ هیچ یک از اسماء و صفات با  داشتن تعینات، محرم سرّ او نیستند و هیچ کدام را اجازه داده نشده که بر سراپرده او داخل  شوند.

بنابراین، چاره ای نبود، جز آن که برای ظهور و بروز اسماء و کشف اسرار کنوز آن ها، خلیفه ای الهی تعیین شود تا جانشین آن حقیقت غیبی در ظهور در اسماء باشد و نور آن خلیفه در این آینه ها منعکس گردد، تا بدین وسیله درهای برکات گشوده شود و چشمه های خیرات سر زند و صبح ازل بدمد و آغاز به انجام بپیوندد، پس با زبان غیبی از مصدر غیب بر حجاب اکبر و فیض اقدس انور، امر صادر شد تا در لباس اسماء و صفات ظهور نماید و جامۀ تعینات را بر تن بپوشد. او نیز امرش را فرمان برد و رأی و نظرش را به مرحلۀ اجرا در آورد.

جهات فیض اقدس[20]

فیض اقدس از یک رو، نظر به غیب دارد و از سوی دیگر، تجلی و ظهور دارد، لذا باید دارای دو جهت باشد که حضرت امام رحمه الله برای این خلیفه دو جنبه یا دو صورت ذکر می نماید:

هذه الخلیفة الإلهیة و الحقیقة القدسیّة التی هی أصل الظهور لابدّ أن یکون لها وجه غیبی إلی الهویة الغیبیة و لایظهر بذلک الوجه أبداً و وجه إلی عالم الأسماء و الصفات بهذا الوجه یتجلّی فیها و یظهر فی مرایاها فی الحضرة الواحدیة الجمعیة؛[21]

این خلیفۀ الهی و حقیقت قدسی که پایه و مایۀ ظهور است، به ناچار باید یک روی پنهانی به هویّت غیبی داشته باشد که با آن رو، هرگز ظهوری ندارد، و یک رو نیز به سوی عالم اسماء و صفات داشته باشد که با این رو، در عالم اسماء و صفات تجلی می کند و در حضرت واحدیت جمع در آینۀ اسماء و صفات ظهور می نماید.

تجلّی گاه خلافت کبری

اسماء و صفات، محل تجلی فیض اقدس می باشند و اگر اسماء و صفات نبودند، مقام خلافت هیچ گونه تجلی نداشت. امام راحل در این باره می فرماید:

عرفت کیفیة ارتباط هذه الخلیفة الکبری بالأسماء الحسنی و الصفات العلیا و أنّ ارتباطها بها ارتباط افتقار و وجود کما أنّ ارتباط هذه بها ارتباط تجلٍّ و ظهور فإنّ الحقیقة الغیبیة الإطلاقیة لا ظهور لها بحسب حقیقتها فلابدّ لظهورها من مرآة یتجلّیٰ فیها عکسها فالتعیّنات الصفاتیة و الأسمائیة مرائی انعکاس ذلک النور العظیم و محل ظهوره؛[22]

شاید کیفیت ارتباط این خلیفۀ کبری با اسماء حسنی و صفات علیا را شناخته و درک کرده باشی که ارتباط این اسماء و صفات با آن خلیفه، ارتباط تجلی و ظهور است؛ زیرا حقیقت غیبی اطلاقی بر حسب حقیقتش ظهوری ندارد. پس به ناچار برای ظهور خود نیازمند آینه ای است تا عکس او در آن انعکاس یابد. از این رو، تعینات صفاتی و اسمائی همگی آینه های تجلی آن نور عظیم، و محل ظهور او می باشند.

تطبیق خلافت فیض اقدس با خلافت محمدی صلی الله علیه و آله

آنچه عرفان امام خمینی رحمه الله را عرفانی ناب و بی نظیر جلوه می دهد. مسألۀ تطبیق عوالم است. ایشان خلافت فیض اقدس را روح خلافت محمدی صلی الله علیه و آله و ربّ و اصل آن می داند و می فرماید:

هذه الخلافة التی سمعت مقامها و قدرها و منزلها...هی متّحدة مع حقیقة الخلافة المحمّدیة صلی الله علیه و آله فی النّشأة الأمر و الخلق؛[23]

خلافت فیض اقدس، متحد با حقیقت خلافت محمدی صلی الله علیه و آله در نشئۀ امر و خلق می باشد.

و در همین بیان گهربار حضرت امام رحمه الله است که این خلافت را ریشه و ربّ ولایت  علوی علیه السلام معرفی نموده است.

بنابراین، به حکم تطابق مظاهر و مراتب می گوییم که فیض اقدس، ربّ ولایت علوی و خلافت نبوی در مرتبۀ امر و خلق می باشد.

فصل پنجم: ولایت و خلافت اسم الله  اعظم[24]

 خلیفه بلافصل خلافت کبری (فیض اقدس)، اسم اعظم است که ولایت و خلافت آن، مرتبه ای از خلافت فیض اقدس می باشد و تمام اسماء و صفات به وسیلۀ این خلیفه، از خلیفۀ کبری کسب فیض می کنند. حضرت امام رحمه الله در این باره می فرماید:

أوّل ما یستفیض من حضرة الفیض الأقدس و الخلیفة الکبری حضرة الاسم الأعظم أی الاسم الله  بحسب مقام تعیّنه باستجماع جمیع الأسماء والصّفات و ظهوره فی جمیع المظاهر و الآیات، فإنّ التعیّن الأول للحقیقة اللامتعیّنة هو کل التعیّنات و الظهورات و لا یرتبط واحد من الأسماء و الصفات بهذا الفیض الأقدس إلاّ بتوسّط الاسم الأعظم علی الترتیب المنسق کلٌّ حسب مقامه الخاصّ به؛[25]

نخستین چیزی که از این حضرت فیض و خلیفۀ کبری کسب فیض می کند، حضرت اسم اعظم است؛ یعنی اسم «الله » بر حسب مقام تعیّنش که در این مقام، مستجمع همۀ اسماء و  صفات است و در همۀ مظاهر و آیات ظهور نموده است؛ زیرا اولین تعیّن برای حقیقتی که  هیچ تعیّن نداشت، عبارت است از همۀ تعیّنات و ظهورات. هیچ یک از اسماء و صفات با  این فیض اقدس ارتباطی ندارند مگر به واسطۀ اسم اعظم، و این ارتباط نیز بر حسب ترتیب تنظیم شده است که هر یک بر حسب مقام مخصوص به خود، با فیض اقدس مرتبط  هستند.

 

خلافت در ظهور و مظهر و کیفیت سریان آن

از آن جا که اسم اعظم جامع همۀ اسماء و صفات است، می توان گفت: این خلیفۀ اعظم، در تمامی اسماء و صفات نیز متجلّی است؛ اما هر کدام به مقدار استعداد خویش کسب فیض می کند. حضرت امام رحمه الله در این زمینه می فرماید:

فهذه الخلیفة الإلهیة ظاهرة فی جمیع المرائی الأسمائیة منعکسة نورها فیها حسب قبول المرآة و استعدادها ساریة فیها سریان النّفس فی قواها متعیّنة بتعیّناتها تعیّن الحقیقة اللابشرطیة مع المخلوطة. و لایعلم کیفیة هذا السریان و النفوذ و لاحقیقة هذا التحقق و النزول إلاّ الخلّص من الأولیاء الکاملین...؛[26]

این خلیفۀ الهی در همۀ آینه های اسماء ظهور دارد و نورش در تمام آن ها بر حسب مقدار استعدادی که آینه دارد و به اندازه ای که آمادگی پذیرش آن نور را دارد، منعکس است و سریان این نور در آن آینه ها همانند سریان نفس در قوای خود است، و با تعیّن آن خلیفۀ الهی، متعین هستند مانند حقیقت لابشرط که با شرطی که به همراه دارد، تعیّن می یابد و از کیفیت این سریان و نفوذ و حقیقت این تحقق و نزول، به جز برگزیدگان از اولیای کامل و عارفان عالی مقام کسی اطلاع ندارد... .

این خلافت بیش از آن که خلافت در ظهور باشد، خلافت در مظهریت است. چون اسم اعظم جامع تمام اسماء جلال و جمال و صفات می باشد و حضرت امام رحمه الله در این باره می فرماید:

و اعلم أنّ هذه الخلافة أیضاً خلافة فی الظّهور فإنّ الأول، جلّ مجده، لمّا أراد أن یظهر فی الأکوان لرؤیة نفسه و کمالات ذاته فی مرآة کاملة جامعة تجلی باسمه الأعظم الأتم الذی له مقام أحدیّة الجمع، فأشرقت من ذلک التجلی سماوات الأرواح و أراضی الأشباح. فکلّ المراتب الوجودیة و الحقائق النزولیة و الصعودیة من تعیّن تجلّیة الذاتی الحاصل بالاسم الأعظم. فمقام الخلافة مقام استجماع کلّ الحقائق الإلهیة و الأسماء المکنونة المخزونة...؛[27]

بدان که این خلافت نیز خلافت در ظهور است؛ چون خداوند ـ جلّ مجده ـ که خواست خود و کمالات ذات خود را در یک آینۀ تمام نما ببیند، با اسم اعظم اتم که مقام احدیت جمع را داشت، تجلی کرد. پس از این تجلی که بر همۀ آسمان های جان ها و زمین های تن ها پرتو افکند، تمامی مراتب وجودی و حقایق نزولی و صعودی از تعیّن تجلی ذاتی او، که به وسیلۀ اسم اعظم شده بود، وجود یافت. بنابراین، مقام خلافت مقامی است که همۀ حقایق الهی و اسماء مکنون مخزون، در آن مقام مستجمعند... .

از این رو، هر دو شکل خلافت، برای اسم الله  اعظم ثابت است؛ یعنی خلافت در ظهور، و خلافت در مظهریت که امام رحمه اللهدر مورد این مطلب به فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله استناد می نماید و می فرماید:

قوله صلی الله علیه و آله: «لولا نحنُ، ما خلَق الله  آدمَ...» إلی آخره لأنّهم وسائط بین الحقّ و الخلق، و روابط بین الحضرة الوحدة المحضة و الکثرة التفصیلیّة. و فی هذه الفقرة بیان وساطتهم بحسب أصل الوجود و کونهم مظهر الرّحمة الرّحمانیة التی هی مفیض أصل الوجود؛ بل بحسب مقام الولایة هم الرّحمة الرحمانیّة، بل هم الاسم الأعظم الذی کان «الرَّحْمٰنُ الرَّحیمُ» تابعین له...؛[28]

این که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «اگر ما نبودیم، خدای تعالی آدم را نمی آفرید» تا آخر حدیث، از آن جهت است که آنان واسطه های میان حق و خلقند و رابط های بین حضرت وحدت محض و کثرت تفصیلی هستند و این قسمت از روایت، در مقام بیان آن است که آنان واسطه در اصل وجودند و مظهر رحمت رحمانیه اند که رحمت رحمانیه، اصل وجود را افاضه می کند؛ بلکه رحمت رحمانیه، خود مقام ولایت آن ها است و آنان اسم اعظم الهی هستند که اسم «رحمن» و «رحیم» تابع اسم اعظمند.

همچنان که قسمت دیگر روایت؛ یعنی آن جا که می فرماید: «چگونه ما برتر از فرشتگان نباشیم!»، در مقابل بیان آن است که آنان واسطه های کمال وجودند و مظهر رحمت رحیمیه اند که کمال وجود به واسطۀ رحمت رحیمیه ظاهر می شود. پس دایرۀ وجود به وسیله آنان تمام می شود و غیب و شهود به موجب آنان ظهور می یابد و فیض الهی در نزول و صعود به دست آنان جاری می شود.

 

مقام خلافت اسم اعظم

حضرت امام رحمه الله مقام این خلافت را بسیار عظیم دانسته و می فرماید:

هذه الخلافة من أعظم شئونات الإلهیة و أکرم مقامات الرّبوبیة باب أبواب الظهور و الوجود و مفتاح مفاتیح الغیب و الشهود و هی مقام العندیة التی فیها مفاتیح الغیب التی لایعلمها إلاّ هو بها ظهرت الأسماء بعد بطونها و برزت الصفات غبّ کمونها و هذه هی الحجاب الأعظم الذی یعدم عنده کلّ صغیر و کبیر و یستهلک لدی حضرته کلّ غنیّ و فقیر و هذه الفضاء اللایتناهی الّذی فوق العرش الّذی لاخلأ فیه و لاملأ و هذه سبحات وجهه التی لو کشفت الحجب النّورانیة و الظلمانیة لأحرقت ما انتهی إلیه بصره فسبحان ما أعظم قدره و أجلّ شأنه و أکرم وجهه و أرفع سلطانه؛[29]

این خلافت، از بزرگ ترین شئونات الهی و والاترین مقامات ربّانی است و باب ظهور و وجود است و کلید کلیدهای غیب و شهود است؛ این خلافت همان مقام عندیتی است که کلیدهای خزاین غیب، که به جز او کسی آن را نمی داند، در آن مقام است. به واسطۀ همین خلافت بود که اسماء حضرت حق پس از آن که باطن بودند، ظاهر شدند و صفاتش پس از آن که پنهان بود، آشکار گردید و این همان حجاب اعظمی است که هر صغیر و کبیری در نزد او معدوم، و هر غنی و فقیری در پیشگاه حضرتش مستهلک است، و این است همان فضای بی پایانی که بر فراز عرش است و آن جا نه خالی است و نه پُر، و این است همان سبحات وجه الهی که اگر پرده هایی که از نور و ظلمت بر آن کشیده شده، به کنار رود، تا آخرین دیدگاه عقل را می سوزاند. پس منزه است خدای تعالی که چه قدر قدرتش عظیم، مقامش والا و سلطنتش بلند پایه است.

حضرت امام رحمه الله در این باره می فرماید:

فکما أن لاتجلّی أزلاً و أبداً إلاّ التجلّی بالاسم الأعظم و هو المحیط المطلق الأزلی و الأبدی کذلک لانبوّة و لا ولایة و لا إمامة إلاّ نبوّته و ولایته و إمامته و سائر الأسماء رشحات الاسم الأعظم و تجلّیاته الجمالیة و الجلالیة... .[30]

پس تجلی ازلی و ابدی، با اسم اعظم بوده و اسم اعظم، محیط بر همه چیز می باشد؛ چنان که نبوت، ولایت و امامت، رشحاتی از او می باشد و علت این عظمت، به خاطر شدت اتصال بین او و خلیفۀ کبری است که در حقیقت یکی می باشند. از این رو، حضرت امام رحمه الله اختلاف بین این دو را اعتباری دانسته است:

بل حقیقته متّحد مع الفیض الأقدس و مقام الغیب المشوب و اختلافهما بمحض الاعتبار کاختلاف المشیّة و الفیض المقدّس مع التعیّن الأوّل...؛[31]

حقیقت اسم اعظم با فیض اقدس و مقام غیبِ آمیخته با ظهور، متحد است و اختلاف اسم اعظم با فیض اقدس، اختلافی اعتباری است، مانند اختلافی که مشیت و فیض مقدس با تعیّن اول دارد... .

خلافت اسم اعظم، روح خلافت محمدی صلی الله علیه و آله

حضرت امام رحمه الله در این زمینه می فرماید:

هذه الخلافة هی روح الخلافة المحمّدیة صلی الله علیه و آله و ربّها و أصلها و مبدئها، منها بدأ أصل الخلافة فی العوالم کلّها بل أصل الخلافة و الخلیفة و المستخلف إلیه و هذه ظهرت تمام الظهور فی حضرة اسم الله  الأعظم ربّ الحقیقة المطلقة المحمّدیة أصل الحقائق الکلّیة الإلهیة فهی أصل الخلافة و الخلافة ظهورها بل هی الظّاهرة فی هذه الحضرة لاتّحاد الظاهر و المظهر کما أشار إلیه فی الوحی الإلهی إشارة لطیفة بقوله تعالی: «إنَّا أنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»[32] و قال شیخنا و استاذنا فی المعارف الإلهیة العارف الکامل المیرزا محمد علی الشاه آبادی الاصفهانی أدام الله  أیّام برکاته فی أول مجلس تشرّفت بحضوره و سألته عن کیفیة الوحی الإلهی فی ضمن بیاناته: إنّ «هاء» فی قوله تبارک و تعالی: «إنَّا أنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» إشارة إلی الحقیقة الغیبیة النازلة فی بنیة المحمّدیة الّتی هی حقیقة لیلة القدر؛[33]

این خلافت، همان روح خلافت محمدی است و ربّ او است و ریشه و سرآغاز او است. در همۀ عوالم، اصل خلافت از او آغاز شده و بلکه او سرآغاز اصل خلافت و خلیفه و کسی که استخلاف به سویش شده است، می باشد و این خلافت، در حضرت اسم اعظم الله ، که ربّ حقیقت مطلق محمدی و اصل حقایق کلی الهی است، با تمام ظهور ظاهر شده است. پس حضرت اسم اعظم الله ، اصل خلافت است و خلافت، ظهور او است؛ بلکه آنچه در حضرت اسم الله  ظاهر است، همان خلافت است؛ چون ظاهر و مظهر با یکدیگر متحدند؛ چنان که در وحی الهی اشارۀ لطیفی به این معنا شده است که: «ما آن را در شب قدر نازل کردیم».

شیخ و استاد ما در معارف الهی، عارف کامل میرزا محمدعلی شاه آبادی اصفهانی، که خداوند روزگار پر برکتش را مستدام بدارد، در نخستین جلسه ای که به حضورش شرفیاب شدم و از چگونگی وحی الهی از او سؤال کردم، در ضمن بیاناتشان فرمود:

«هاء» در آیۀ مبارکۀ «إنَّا أنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» اشاره به آن حقیقت غیبی است که در وجود محمدی صلی الله علیه و آله نازل شده است و حقیقت لیلة القدر، همان حقیقت وجود محمدی است.

حتی حضرت امام رحمه الله خلافت و ولایتِ عین ثابت انسان کامل را به اعتبار مظهریت آن، برای حضرت اسم اعظم دانسته و می فرماید:

و أما الاسم الأعظم بحسب الحقیقة العینیة فهو الإنسان الکامل خلیفة الله  فی العالمین و هو الحقیقة المحمّدیة صلی الله علیه و آله الّتی بعینها الثابت متحدة مع الاسم الأعظم فی مقام الإلهیة و سائر الأعیان الثابتة بل الأسماء الإلهیة من تجلیات هذه الحقیقة لأنّ الأعیان الثابتة تعیّنات الأسماء الإلهیة و التعیّن عین المتعیّن فی العین غیره فی العقل فالأعیان الثابتة عین الأسماء الإلهیة، فالعین الثّابت من الحقیقة المحمّدیة عین الاسم الله  الأعظم و سائر الأسماء و الصفات و الأعیان من مظاهره و فروعه أو أجزائه باعتبار آخر.

فالحقیقة المحمّدیة هی الّتی تجلّت فی العوالم من العقل إلی الهیولی و العالم ظهورها و تجلّیها و کل ذرة من مراتب الوجود تفصیل هذه الصورة و هذه هی الاسم الأعظم و بحقیقتها الخارجیة عبارة عن ظهور المشیئة الّتی لا تعیّن فیها و بها حقیقة کل ذی حقیقة و تعیّن مع کل متعیّن «خلق الله  الأشیاء بالمشیئة و المشیئة بنفسها» و هذه البنیة المسماة بمحمد بن عبدالله  صلی الله علیه و آله النازلة من عالم العلم الإلهی إلی عالم الملک لخلاص المسجونین فی سجن عالم الطبیعة مجملة تلک الحقیقة الکلیة وانطوی فیه جمیع المراتب انطواء العقل التفصیلی فی العقل البسیط الإجمالی. و فی بعض خطب أمیرالمؤمنین و مولی الموحدین سیدنا و مولانا علی بن أبی طالب: صلوات الله  و سلامه علیه «أنَا اللّوح و أنا القَلَم أنا العرْش، أنا الکُرسی، أنا السَّماوات السّبْع، أنا نُقطةُ بٰاءِ بسم الله » و هو سلام الله  علیه بحسب مقام الرّوحانیة متحد مع النبی صلی الله علیه و آله کما قال صلی الله علیه و آله: «أنا و علیٌ من شجرةٍ واحدةٍ» و قال: «أنا و علیٌّ من نُورٍ وٰاحد» إلی غیر ذلک من الأخبار الکثیرة الدّالة علی اتحاد نورهما علیهما السلام و علی آلهما؛[34]

اسم اعظم به حسب حقیقت عینیه، عبارت است از انسان کامل که خلیفة الله  در همۀ عوالم است و او حقیقت محمدی است که عین ثابتش در مقام الهیت با اسم اعظم متحد است و دیگر اعیان ثابته و بلکه دیگر اسماء الهی از تجلیات این حقیقت است ؛ زیرا اعیان ثابته تعیّن های اسماء الهی می باشند و تعیّن هر چیزی در خارج، عین آن چیزی است که تعیّن یافته و چیزی جز آن نیست، هر چند در مقام عقل، تعیّن با متعیّن غیریت دارد. پس اعیان ثابته، عین اسماء الهی هستند و عین ثابت از حقیقت محمدی، عین اسم اعظم الله  است و سایر اسماء، صفات و اعیان از مظاهر آن و فرع های آن است و به اعتبار دیگر از اجزای آن است. بنابراین، حقیقت محمدی بود که در همۀ عوالم، از عالم عقل گرفته تا عالم هیولی، تجلی کرد و جهان سراپا ظهور آن حقیقت و تجلی آن است و هر ذره ای از مراتب وجود، تفصیل این صورت است و این همان اسم اعظمی است که به حقیقت خارجی خود عبارت از ظهور مشیّتی است که خود بی تعیّن است؛ ولی حقیقت هر صاحب حقیقت به واسطۀ آن است و با هر متعیّنی تعیّن می یابد؛ چنان که در روایت است که« خدا همه چیز را با مشیّت آفرید و مشیّت را با خود مشیّت آفرید»، و این وجودی که نامش محمد بن عبدالله  صلی الله علیه و آله است و از عالم علم الهی برای نجات زندانیان عالم طبیعت در عالم ملک نازل شده است، مجمل آن حقیقت کلیه است و همۀ مراتب در نهاد او هست، همان گونه که عقل تفصیلی در نهاد عقل بسیط اجمالی پوشیده است.

در بعضی از خطبه های منسوب به امیر مؤمنان و مولای موحدان، سید و مولای ما علی بن ابی طالب علیه السلام است که فرمود: «منم لوح، و منم قلم، و منم عرش، و منم کرسی، و منم هفت آسمان، و منم نقطه بای بسم الله». آن حضرت به حسب مقام روحانیت با پیامبر صلی الله علیه و آله متحد است؛ چنان که فرمود: «من و علی از یک درخت هستیم» و فرمود: «من و علی از یک نور هستیم» و بسیاری از روایات دیگر که دلالت دارد بر این که نور این دو بزرگوار، یکی است علیهماالسلام و علی آلهما.[35]

بدین ترتیب، اسم اعظم، صاحب خلافت و ولایت است و چون جامع اسماء الهی می باشد، نمی تواند در عالم اعیان ظاهر شود. لذا آینۀ تمام نمای او خلیفه اش می باشد که در فصل بعدی به آن پرداخته می شود.

فصل ششم: ولایت و خلافت عین ثابت انسان کامل

همان طور که گذشت اسم اعظم به علت جامعیتش توانایی ظهور مستقیم در عالم اعیان را ندارد و اگر خلیفۀ او (عین ثابت انسان کامل) نبود، اعیان خارجی به اسم اعظم، و اسم اعظم به اعیان خارجی ارتباطی پیدا نمی کرد و ابواب رحمت الهی بسته می ماند. پس به واسطۀ این خلافت و ولایت، اول به آخر رسید و آخر به اول پیوست امام راحل در این خصوص معتقد است:

عین الثابت للإنسان الکامل خلیفة الله  الأعظم فی الظهور بمرتبة الجامعیة و إظهار الصور الأسمائیة فی النشأة العلمیة؛ فإنّ الإسم الأعظم لاستجماعه الجلال و الجمال و الظهور و البطون لایمکن أن یتجلی بمقامه الجمعی لعین من الأعیان لضیق المرآة و کدورتها وسعة وجه المرئی و صفائها فلابدّ من مرآة تناسب وجه المرئی و یمکن أن ینعکس نوره فیها حتی یظهر عالم القضاء الإلهی. و لولا العین الثابت الإنسانی لما یظهر عین من الأعیان الثابتة و لولا ظهور، لما ظهر عین من الأعیان الخارجیة و لاینفتح أبواب الرحمة الإلهیة فبالعین الثابتة الإنسانیة اتصل الأول بالآخر و ارتبط الآخر بالأول فهی مع کل الأعیان معیّة قیّومیة؛[36]

عین ثابت انسان کامل در مرحلۀ ظهور به مرتبۀ جامعیت و اظهار صورت های اسمائی در نشئۀ علمی، خلیفۀ اعظم الهی است؛ زیرا اسم اعظم چون جامع جلال و جمال و ظهور و بطون است، امکان آن را ندارد که با مقام جمعیش برای عینی از اعیان تجلی کند؛ زیرا او بزرگ است و در آینۀ کوچک ننماید؛ او صفا دارد و آینه کدورت. پس ناچار باید آینه ای وجود داشته باشد که با صورتِ آنچه در آینه منعکس می شود تناسب داشته باشد و انعکاس نور او در آن آینه ممکن باشد تا عالم قضای الهی ظهور یابد. اگر عین ثابت انسان نبود، هیچ یک از اعیان ثابته ظهور نمی یافت و اگر ظهور عین انسان نمی بود، هیچ یک از اعیان خارجی ظهور پیدا نمی کرد و درهای رحمت الهی باز نمی شد. پس به وسیلۀ عین ثابت انسان بود که اول به  آخر پیوست و آخر با اول مرتبط شد. بنابراین، عین ثابت انسان با همۀ اعیان معیّت قیّومی  دارد.

عین ثابت انسان کامل اولین ظهور در نشئۀ اعیان ثابته

هنگامی که مقام کثرت اسماء و صفات به آخر رسید و عالم اعیان ثابته شروع شد، اسم  اعظم، عین ثابت انسان کامل را به عنوان خلیفه و ولیّ برگزید. لذا این خلیفه، شکل تعیّن یافتۀ اسم اعظم و نخستین ظهور[37] در عالم اعیان ثابته بود و او کلید درهای عالم اعیان  ثابته است، و ظهور اعیان ثابته تابع ظهور او می باشد. حضرت امام رحمه الله در این باره چنین می نگارد:

إذا تمّ ظهور عالم الأسماء و الصّفات و وقعت الکثرة الأسمائیة کم شئت بظهور الفیض الأقدس فی کسوتها فُتحت أبواب صور الأسماء الإلهیة إلی حضرة الأعیان الثابتة فی النشأة العلمیّة و اللوازم الأسمائیة فی الحضرة الواحدیة فتعیّن کلّ صفة بصورة و اقتضی کلّ اسم لازماً حسب مقام ذاته من اللطف و القهر و الجلال و الجمال و البساطة و الترکیب و الأوّلیة و الآخریة و الظاهریة و الباطنیة؛

أوّل اسم اقتضی ذلک هو الاسم الله  الأعظم ربّ العین الثابتة المحمّدیة فی النشأة العلمیّة فحصل الارتباط أی إرتباط الظاهر و المظهر و الروح و القالب و البطون و الظهور، فالعین الثابت للإنسان الکامل أول ظهور فی نشأة الأعیان الثابتة و مفتاح مفاتیح سائر الخزائن الإلهیة و الکنوز المخفیة الربانیة بواسطة الحبّ الذاتی فی الحضرة الاُلوهیة؛[38]

چون ظهور عالم اسماء و صفات اتمام پذیرفت و کثرت اسمائی هر قدر که بخواهی به واسطۀ ظهور فیض اقدس در کسوت اسماء و صفات به وقوع پیوست، درهای صورت های اسماء الهی به روی اعیان ثابت در نشئۀ علمی، و لوازم اسماء در حضرت واحدیت باز شد. پس هر صفتی، با صورتی تعیّن یافت و هر اسمی، لازمی را اقتضا نمود بر حسب آنچه مقام ذات آن اسم اقتضا داشت، از لطف و قهر، جلال و جمال، بساطت و ترکیب، اولیت و آخریت و ظاهریت و باطنیت اقتضا داشت.

نخستین اسمی که اقتضای لازم کرد، اسم اعظم «الله » بود که پروردگار و مربّی عین ثابت محمدی در نشئۀ علمی بود. پس عین ثابت انسان کامل، نخستین ظهور در نشئه اعیان ثابته بود و به واسطۀ حبّ ذاتی که در حضرت الوهی بود، عین ثابت انسان کامل سر سلسلۀ کلیدهای دیگر خزاین الهی و گنجینه های پنهانی گردید.

خلافت و ولایت عین ثابت انسان کامل بر سایر اعیان

از آن جایی که اسم اعظم، ربّ اسماء می باشد و عین ثابت انسان کامل، تعیّن و لازم او است، همین مقام را عین ثابت انسان کامل بر عالم اعیان ثابته دارد؛ یعنی عین ثابت انسان کامل، کلید درهای عالم اعیان ثابته است و ظهور اعیان، پیرو و تابع عین ثابت انسان کامل است و به حکم همین خلافت و ولایت در صورت های آن ها ظاهر، و در حقیقت های شان ساری و در منازلشان نازل می گردد.

حضرت امام رحمه الله در این زمینه چنین می فرماید:

ظهور سائر اللّوازم الأسمائیة فی الحضرة الأعیان بتوسّط العین الثابتة الإنسانیة کما أنّ ظهور أربابها فی الحضرة الأسمائیة بتوسّط ربّها أی إسم الله  الأعظم فلهذه العین أیضاً خلافة علی جمیع الأعیان و لها النفوذ علی مراتبها و النّزول فی مقاماتها فهی الظّاهرة فی صورها و السّائرة فی حقائقها و النّازلة فی منازلها، و ظهور الأعیان بتبع ظهورها کلٌّ حسب مقامها بالمحیطیة و المحاطیة و الأولیة و الآخریة حسب مایعرفه أرباب الشهود و المعارف و یعجز عن عدّها الکتب و الصحائف؛[39]

دیگر لوازم اسماء در حضرت اعیان به توسط عین ثابت انسان ظهور یافت همان گونه که ظهور ارباب لوازم اسماء به واسطۀ ربّ انسان کامل؛ یعنی اسم الله  بود پس این عین ثابت نیز بر همۀ اعیان، خلافت دارد و در تمامی مراتب اعیان نفوذ داشته، بر همۀ مقامات اعیان ثابته نزول کرده است. بنابراین، عین ثابت انسان در صورت های اعیان ثابته ظهور نموده و در حقیقت آنان ساری و در منازلشان نازل است و ظهور اعیان، بر حسب مقامی که از محیط بودن و محاط بودن و اول بودن و آخر بودن دارند، پیرو ظهور عین ثابت انسان است ؛ چنان که ارباب شهود و معارف، به این معرفت رسیده اند که کتاب ها و صحیفه ها از بیان و شمارش آن ناتوانند.

ایشان در تعلیقۀ خود بر فصوص اشاراتی نیز در این باره دارد که در آن می خوانیم:

الإسم الجامع الأعظم ربّ الأسماء و الأعیان، فالولایة الأحمدیة الأحدیة الجمعیة مظهر الاسم الأحدیّ الجمعی و سائر الأولیاء مظاهر ولایته و محالّ تجلّیاته... و سائر الأعیان رشحات العین الأحمدی و تجلّیات نوره الجمالی و الجلالی و اللّطفی و القهری...؛[40]

مظهر اسم اعظم که جامع اسماء و ربّ اسماء و اعیان بوده، ولایت و خلافت محمدی صلی الله علیه و آله است و سایر اولیا محل ظهور و تجلی ولایت آن می باشند... و سایر اعیان ثابته جلوه ای از نور جمال و جلال و لطف و قهر آن عین ثابت احمدی صلی الله علیه و آله هستند.

حضرت امام رحمه الله در فرازی دیگر از کتاب خود می فرماید:

فإنّ عینه الثابتة جامعة لجمیع أعیان الموجودات منهم المشرّعین علیهم السلام فأعیانهم مظاهر عینه صلی الله علیه و آله فی الحضرة العلمیة و أعیانهم الخارجیة مظاهر هویّته التی هی الفیض المقدّس و  النفس الرحمانی و کلّ الشرائع مظاهر شریعته، فهو خلیفة الله  أزلاً و أبداً کما أنّه نبیّ و  رسول کذلک...؛[41]

به درستی که عین ثابت انسان کامل، جامع همۀ اعیان ثابته، از جمله پیامبران علیهم السلام است، لذا در حضرت علمی و در عالم خارج که همان فیض مقدس و نفس رحمانی است، اعیان انبیا مظهر عین احمدی صلی الله علیه و آله است. بنابراین، همۀ شرایع، مظهر شریعت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله می باشد و او است خلیفۀ خدا ازلاً و ابداً، همان طوری که ازلاً و ابداً نبی و رسول می باشد.

جهات عین ثابت انسان کامل

عین ثابت انسان کامل نیز همچون خلیفه های مقام غیب الغیوب دارای دو چهره است؛ از آن جهت که متوجه احدیت غیبی است، هیچگونه تعیّن و ظهوری ندارد و در مقام غیبی واحدیت جمع، مستهلک و مندک است؛ اما از آن جهت که متوجه اعیان ثابته است بر حسب استعداد هر عینی، در آن ظهور نموده، تعیّن پیدا می کند.[42] مطلب فوق را حضرت امام رحمه الله این گونه شرح و بسط می دهد:

إعلم أنّ النسبة بین العین الثابتة للإنسان الکامل و بین سائر الأعیان فی الحضرة الأعیان کالنّسبة بین الاسم الله  الأعظم... و مقام الاُلوهیة و حضرة الواحدیة و الجمع فکما أنّه بجهة غیبه لایظهر فی مرآة و لایتعیّن بتعیّن... و بجهة الاُخری تظهر فی جمیع المراتب الأسمائیة و ینعکس شعاع نوره فی مرائیها و ظهور سائر الأسماء تبع ظهوره کذلک العین الثابت للإنسان الکامل بجهته الجمعیة الإجمالیة المنتسبة إلی حضرة الجمعیة لایظهر فی صور الأعیان، فهو بهذه الجهة غیب و بجهته الاُخری ظاهر فی صور الأعیان فی کلّ بحسب استعداده و مقامه و صفاء مرآته و کدورته؛[43]

بدان که نسبت میان عین ثابت انسان کامل و سایر اعیان در حضرت اعیان، مانند نسبت میان اسم اعظم الله  در حضرت واحدیت از یک سو و دیگر اسماء از سوی دیگر است، و این نسبت در هر دو جهتش محفوظ است؛ یعنی هم جهت غیب که از آن تعبیر به «فیض اقدس» می شود و هم جهت ظهور که از آن به «اسم اعظم الله » و «مقام الوهیت» و «حضرت واحدیت» و «حضرت جمع» تعبیر می شود. پس همان گونه که اسم اعظم با جهت غیبی خود، در هیچ آینه ای ظهور ندارد و هیچ تعیّنی را نمی پذیرد و با جهت دیگرش در همۀ مراتب اسمائیه ظهور کرده و شعاع نورش در آینه های اسماء منعکس می شود و ظهور دیگر اسماء به پیروِ ظهور او است، همچنین است عین ثابت انسان کامل که با آن جهت جمعی اجمالی که به حضرت جمعی منتسب است، در صورت های اعیان ظاهر نمی شود، پس او از این جهت، غیب است؛ اما با جهت دیگرش، در صورت های اعیان بر حسب استعداد مقامی که هر یک دارند و صفا و کدورتی که در آینه وجودشان هست، ظاهر است.

فصل هفتم: خلافت و ولایت فیض مقدس[44] در عالم خارج

نخستین چیزی که در عالم خلق یا جهان آفرینش ظهور نمود، فیض مقدس (مشیت مطلقه) است که منشأ آن حبّ ذاتی خداوند به بروز کمالاتش می باشد. حضرت امام رحمه الله در این خصوص چنین می فرماید:

لمّا تعلّق الحبّ الذاتی بشهود الذّات فی مرآت الصفات أظهر الصفات و تجلّی بالتجلی الذاتی فی الحضرة الواحدیة فی مرآة جامعة أوّلاً و فی مرآئی أخری بعدها علی ترتیب استحقاقها...؛[45]

چون حبّ ذاتی تعلق یافت که ذات خود را در آینه صفات مشاهده کند، عالم صفات را ظاهر کرد و با تجلی ذاتی در واحدیت تجلی کرد؛ نخست در آینه تمام نما و سپس در آینه های دیگر به ترتیبی که استحقاق آن را داشتند... .

در اندیشۀ امام رحمه الله وجود چنین خلیفه ای واجب می باشد:

و بالجملة لما کان کلّ ما فی الکون آیة لما فی الغیب لابدّ أن یکون لحقیقة العین الثابتة الإنسانیة أی العین الثابتة المحمّدیة و لحضرة الاسم الأعظم مظهر فی العین لیظهر الأحکام الربوبیة و یحکم علی الأعیان الخارجیة حکومة الإسم الأعظم علی سائر الأسماء و العین الثابت للإنسان الکامل علی بقیة الأعیان فمن کان بهذه الصّفة أی الصّفة الإلهیة الذّاتیة یکون خلیفة فی هذا العالم؛[46]

و بالجمله از آن جایی که هرچه در عالم وجود است، نشانه ای است از برای آنچه در عالم غیب است (صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی). پس به ناچار باید برای عین ثابت انسان؛ یعنی عین ثابت محمدی و همچنین برای حضرت اسم اعظم نیز مظهری در جهان عین باشد تا احکام ربوبی را به ظهور رساند و حکومتی را که اسم اعظم بر دیگر اسماء و عین ثابت انسان کامل بر دیگر اعیان دارد، آن مظهر نیز بر اعیان خارجی داشته باشد. پس هر کس که بر این صفت باشد؛ یعنی صفت الهی ذاتی، او خلیفه در این عالم است.

بنابراین، اولین صدور در جهان آفرینش، فیض مقدس است که او خلیفه و واسطۀ بین عالم اعیان ثابته و اعیان خارجی می باشد و همه چیز در جهان خلقت از ناحیۀ او محقق می شود. او را با تعابیر دیگری همچون: «نفس رحمانی»، «وجود منبسط»، «مقام محمدی» و «مقام علوی» نیز یاد می کنند که وجه تسمیۀ هر یک از این تعابیر، دلیل خاصی دارد.

حضرت امام رحمه الله در این مورد می نویسد:

أوّل من فلق الصبح الأزل و تجلّی علی الآخر بعد الأول و خرق أستار الأسرار هو المشیئة المطلقة و الظهور الغیر المتعیّن الّتی یعبّر عنها تارة بالفیض المقدّس لتقدّسها عن الإمکان و لواحقه و الکثرة و توابعها و اُخری بالوجود المنبسط لانبساطها علی هیاکل سماوات الأرواح و أراضی الأشباح و ثالثة بالنَفَس الرحمانی و النفخ الربوبی و بمقام الرحمانیة و الرحیمیة و بمقام القیّومیة... و بمقام التدلّی و بمقام أو أدنی و إن کان ذلک المقام عندنا غیرها بل ذاک لیس بمقام أصلاً و بمقام المحمّدیة و علویة علی علیه السلام کلّ علی حسب مقام و مورد؛[47]

نخستین چیزی که افق صبح ازل را شکافت و تجلی خود را یکی پس از دیگری آغاز نمود و حجاب های آغازین را درید، عبارت بود از مشیت مطلقه و ظهور غیر متعیّن که از آن گاهی به «فیض مقدس» تعبیر می شود؛ زیرا از امکان و ملحقات آن و از کثرت و پی آمدهای آن مقدس است، و گاهی آن را «وجود منبسط» می گویند؛ از آن جهت که بر هیکل های آسمانِ جان ها و زمینِ تن ها منبسط است، و گاهی «نفس رحمانی» و «نسیم ربوبی»اش خوانند و از آن به مقام رحمانیت، مقام رحیمیت، مقام قیومی، حضرت عماء، حجاب اقرب، هیولای اول، برزخیت کبری، مقام تدلّی و مقام أو أدْنی تعبیر می شود، هر چند مقام أو أدْنی در نظر ما، غیر از مقام مشیت است؛ بلکه آن اصلاً مقام نیست، و همچنین تعبیر می شود از آن به مقام محمدی و مقام علوی، و هر یک از این تعبیرات، بر حسب مقام و موردش می باشد.

روح محمّد و علی علیهماالسلام اولین تعیّن مشیّت مطلقه

چنانچه مشیت مطلقه را، که اولین ظهور در عالم خلق است،[48] با احادیث نقل شده در این باب بسنجیم، در می یابیم که روح آن حضرات، همان مشیت مطلقه است. این بحث عمیق عرفانی در اندیشۀ حضرت امام رحمه الله ظهور و بروز خاصی دارد:

إنّ الأحادیث الواردة عن أصحاب الوحی و التنزیل فی بدء خلقهم علیهم السلام و طینة أرواحهم و أنّ أول الخلق روح رسول الله  و علی علیهماالسلام أو أرواحهم إشارة إلی تعیّن روحانیّتهم الّتی هی المشیئة المطلقة و الرّحمة الواسعة تعیّناً عقلیّاً لأنّ أول الظهور هو أرواحهم علیهم السلام و التعبیر بالخلق یناسب ذلک فإنّ مقام المشیئة لم یکن من الخلق فی شی ء¨ بل هو الأمر المشار إلیه بقوله: «ألاَ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأمْرُ»[49] و أن یطلق علیه الخلق أیضاً کما ورد منهم علیهم السلام: «خلَق الله  الأشیاءَ بالمشیئة وَ المشیئة بِنَفْسها» و هذا الحدیث الشریف أیضاً من الأدلة علی کون المشیئة المطلقة فوق التعیّنات الخلقیّة من العقل و ما دونه و نحن نذکر روایة دالّة علی تمام المقصود الّذی أقمنا البرهان الذوقی علیه بحمد الله  تیمّناً بذکره و تبرّکاً به؛[50]

احادیثی که از صاحبان وحی و تنزیل دربارۀ ابتدای آفرینش آنان و سرشت ارواحشان رسیده است و این که روح رسول خدا و علی ـ صلی الله  علیهما و آلهما ـ و یا ارواح ائمۀ هدی علیهم السلام نخستین آفریده بودند، اشاره به آن است که روحانیت آنان، که عبارت از مشیت مطلقۀ الهی و رحمت واسعۀ او است، تعیّن عقلی یافته است؛ زیرا ارواح ایشان علیهم السلام نخستین ظهور بود، و از این مقام ظهور و تجلی، با کلمۀ «خلق» تعبیر نمودن مناسبت دارد؛ زیرا مقام مشیت هیچ ربطی به عالم خلق ندارد، بلکه او از عالم امر است؛ چنان که در این آیۀ شریفه: «آگاه باشید که خلق و امر از آن او است» به آن اشاره شده است، هر چند در پاره ای از موارد ممکن است از آن به کلمۀ خلق تعبیر شود؛ همچنان که از ائمه علیهم السلام رسیده است که: «خدای تعالی همه چیز را با مشیت آفرید و مشیت را با خود مشیت خلق نمود». این حدیث شریف نیز یکی از چندین دلایل موجود است بر این که مشیت مطلق از همۀ تعیّنات خلقی بالاتر است، از عقل گرفته تا به پایین. و ما بحمد الله  با آن که برهان ذوقی بر مقصود خود اقامه کردیم، ولی در عین حال، روایتی را که بر مقصود ما دلالت دارد، از باب تیمن و تبرک، در این جا می آوریم.

سپس حضرت امام رحمه الله حدیث شریف امام صادق علیه السلام را از کافی نقل نموده و شرح بسیار لطیف و دقیقی را ارائه می نماید که ما گلچینی از گلزار کلام ایشان را بیان می داریم:

و قوله علیه السلام: «وَ هُو النّور الّذی خلَق منه محمّداً و علیّاً» أی من نور الأنوار الّذی هو الوجود المنبسط الّذی قد عرفت أنـّه الحقیقة المحمّدیة و العلویة بنحو الوحدة و اللاتعیّن خلق نورهما المقدّس...؛[51]

و این که فرمود: «و آن نوری است که از آن محمد و علی را آفرید»، یعنی از نور انوار که همان وجود منبسط است و آن عبارت از حقیقت محمدی و علوی به گونۀ وحدت و بی تعیّنی است که نور مقدسِ آن دو را از آن حقیقت آفرید... .

حضرت امام رحمه الله در این قسمت، بین نظر عرفا و حکما در خصوص «صادر اول» جمع می نماید؛ مبنی بر این که حقیقت محمدی و علوی، که نخستین نور ظهور یافته در جهان خلقت هستند، همان عقل اول حکما می باشد. آن گاه با فرمایش بعدی خودشان انسان را به عنوان عصارۀ خلقت و خلاصۀ عوالم معرفی نموده، که اگر سیر نزولی را از مقام غیب  الغیوب شروع نماید، پس از عبور از مقام فیض اقدس، اسم اعظم، عین ثابت انسان کامل، فیض مقدس، مقام اعیان خارجی و ربّ آن ها؛ یعنی عقل اول یا وجود متعیّن محمدی و علوی، در نهایت به انسان کامل می رسد که سرآغاز خلقت و اولین ظهور در نظام خلق می باشد.

ایشان بعد از بیان این حدیث شریف[52] که نام خدا و رسولش و نیز امیر مؤمنان بر عرش، کرسی، لوح، پیشانی اسرافیل و دو بال جبرئیل و بر آسمان، زمین، کوه، خورشید و ماه نوشته شده است، نکته بسیار لطیف عرفانی را بیان می کند که انصافاً عرفان، با این دیدگاه معنا پیدا می کند:

نوشتن این کلمات بر جمیع موجودات از عرش اعلا تا منتهای ارضین، آن است که حقیقت خلافت و ولایت ظهور الوهیت است؛ و آن اصل وجود و کمال آن است و هر موجودی که حظّی از وجود دارد، از حقیقت الوهیت و ظهور آن، که حقیقت خلافت و ولایت است، حظّی دارد و لطیفۀ الهیه در سرتاسر کاینات از عوالم غیب تا منتهای عالم شهادت بر ناصیۀ همه ثبت است و آن لطیفۀ الهیه، حقیقتِ «وجود منبسط» و «نفس الرحمن» و «حق مخلوق به» است که بعینه باطن خلافت ختمیه و ولایت مطلقه علویه است... .[53]

ولایت فیض مقدس

از آن جایی که خلافت، ظهور ولایت است، مرتبۀ ولایت آن، که همان فنای در حق است، مندک در ذات غیب الغیوب بوده و توجه به آن سو دارد. حضرت امام رحمه الله دربارۀ اصل این ولایت می فرماید:

إنّ حضرة المشیئة المطلقة المستهلکة فی الذّات التی هی ظلّ الله  الأعظم و حجابه الأقرب الأکرم و ظهوره الأول و نوره الأتم. بحقیقتها مستهلکة فی الحضرة الأحدیة، نازلة إلی العوالم السافلات و بیداء الظلمات، و هی مقام اُلوهیة الحقّ الأول فی السماوات العلی و الأرضین السفلی و لاحکم لها بنفسها بل لانفسیة لها؛ فإن قلت: إنّ الله  تعالی ظاهر فی الأکوان و متلبس بلباس الأعیان صدقت و إن قلت: إنه تعالی مقدّس عن العالمین صدقت. فعلیک بتحکیم هذا الأساس و التحقق بهذا المقام فإنّه من العلم النافع فی اولاک و اخراک؛[54]

حضرت مشیت مطلق که مستهلک در ذات است و ظل الله  اعظم و حجاب اقرب اکرم است و نخستین ظهور و تمام ترین نور است، این مشیت مطلق که با تمام حقیقتش مستهلک در حضرت احدیت است، به عوالم پایین و صحرای ظلمات نزول فرموده است، و او است که مقام الوهیت حضرت حق اول است در آسمان های بالا و زمین های پایین، و آن را به خودی خود هیچ حکمی نیست؛ بلکه خودی از برای او نیست. پس با توجه به این معنا، اگر بگویی خدای تعالی در همۀ اکوان ظاهر است و متلبس به لباس اعیان است، درست گفته ای، و اگر گویی که او برتر از همۀ جهان و جهانیان است، باز درست گفته ای. پس تو را لازم است که این پایه و اساس را استوار نموده و به این مقام متحقق شوی که این از جملۀ علومی است که در دنیا و آخرت به حال تو سودمند خواهد بود.

ایشان در بحثی دیگر نیز پرده از روی حقیقت مشیت مطلقه برداشته و می فرماید:

حضرة المشیئة المطلقة لفنائها فی الذات الأحدیة و اندکاکها فی الحضرة الاُلوهیة و استهلاکها تحت سطوع نور الربوبیة لاحکم لها فی نفسها بل لانفسیّة لها أصلاً فهی ظهور الذات الأحدی فی هیاکل الممکنات علی قدر استحقاقها و بروز الجمال السرمدی فی مرآة الکائنات علی قدر صفائها و بها یکسو کسوة الإمکان و یتلبّس بلباس الأکوان فظهر و استتر و برز و ضمر و تجرّد و تمثّل و توحّد و تکثّر فلقد أشار إلی ذلک بکمال اللّطافة و أرمز حقّ الرّمز بقوله تعالی: «اَلله  نُورُ السَّمَٰوَاتِ وَ الْأرْضِ...»؛[55]

حضرت مشیت مطلق از آن نظر که در ذات احدیت فانی و در حضرت الوهیت مندک و در پرتو تابش نور ربوبیت مستهلک است، به خودی خود دارای هیچ حکمی نیست، بلکه اصلاً خودی ندارد؛ زیرا او عبارت است از ظهور ذات احدی در هیکل ممکنات به اندازۀ استحقاقشان، و بروز جمال سرمدی است در آینۀ کاینات به قدر صفای هر یک از آن ها و این جمال الهی است که به واسطۀ همین آینه ها، جامۀ امکان در بر نموده و به لباس اکوان در آمده است. پس هم ظهور کرد و هم در پرده نهان شد؛ هم نمایان است و هم پنهان؛ هم مجرد است و هم در قالب مثال؛ هم یکتایی از آن او است و هم تکثر را دارا است. خدای  تعالی در کمال لطافت با رمز این مطلب را بیان فرموده که: «الله ، نور آسمان ها و زمین  است...».

 

فصل هشتم: ولایت و خلافت در نشئۀ امری عقلی

خلافت عقل؛ یعنی ظهور او در عالم کون و موجودات کونیه، و ولایت او، عبارت است از تصرف تامی که در همۀ مراتب غیب و شهود دارد، که حتی از خود آن ها نیز به خودشان نزدیک تر بوده و از رگ گردن به آن ها نزدیک تر است، و دلیل آن مجرد بودن عقل از ماده و هیولی است که حضرت امام رحمه الله این حقیقت را چنین تبیین می کند:

فإن خلافته خلافة فی الظهور فی الحقایق الکونیة...و ولایته التصرف التام فی جمیع مراتب الغیب و الشهود تصرف النفس الإنسانیة فی أجزاء بدنها بل تصرفه لایقاس بتصرفها فإنه لعدم شوبة القوة و اعتناقه بالعدم و النقصان یکون أقوی فی الوجود و الإیجاد و التصرف و الإمداد فهو الظاهر و الحق به الظاهر و هو الباطن و الحق به الباطن...؛[56]

خلافت عقل کلی در جهان آفرینش، عبارت است از خلافت در ظهور در حقایق کونیه...و ولایتش، عبارت است از تصرف تام در همۀ مراتب غیب و شهود، همان گونه که نفس انسان در اجزای بدنش تصرف می کند، بلکه تصرف عقل در مراتب وجود، قابل قیاس به تصرف نفس در اجزای بدن نیست؛ زیرا عقل از آن جهت که همه فعلیت است و دامنش از هرگونه آلودگی به قوه و استعداد، پاک است، و با نبود و کمبود هم آغوش نیست، از این رو، در وجود و ایجاد و تصرف و کمک رسانی به مراتب وجود قوی تر از نفس خواهد بود. پس او است ظاهر، و حق تعالی به واسطه او ظهور دارد و او است باطن، و حق تعالی به واسطۀ او بطون دارد... .

در زمینۀ نزدیکی و احاطۀ عقل مجرد به عوالم ملک و ملکوت ایشان می فرماید:

إحاطة العقل المجرّد علی مادونه من الملک و الملکوت لم یکن کإحاطة شیءٍ محسوس بشیءٍ محسوس حیث یکون الإحاطة فیه ببعض الجوانب...بل إحاطته من جمیع الجوانب...و هو أقرب إلیها من حبل الورید...؛[57]

احاطه ای که عقل مجرد بر عوالم پایین تر از خود دارد از ملک و ملکوت، مانند احاطۀ چیز محسوس به چیز محسوس دیگری نیست؛ زیرا احاطه در اشیای محسوس، به این شکل است که بعضی از اطراف و جوانبش احاطه می کند و آن مقدار هم بر بعضی از سطح خارجی چیز دیگر احاطه می کند و آن چیز، خارج از ذات او است، ولی احاطۀ عقل مجرد، این چنین نیست؛ بلکه احاطۀ او از همۀ جوانب است، آن هم نه سطح خارجی بلکه همان گونه که به ظاهر محاط است، به باطنش نیز احاطه دارد؛ و این از آن جهت است که احاطۀ او به طور سریان و نفوذ است و در حقایق عوالم و ذوات آن ها و در مغز حقایق و انّیاتشان سریان دارد و همۀ ذرات آسمان و زمین، چه جواهر و چه اعراض و اعراض هم چه عرض ذاتی و چه عرض مفارق، همه در حیطۀ احاطه وجودی و سریان معنوی عقل مجرد قرار گرفته است و او از رگ گردن به آن ها نزدیک تر است و از جان ها در پیکرها نافذتر؛ بلکه حضور عوالم در محضر عقل به مراتب شدیدتر و بالاتر است از حضور آنان در نزد خودشان، و این همه احاطه و حضور به خاطر آن است که ماده ای که میزان غیریت و مناط دور بودن است، در او وجود ندارد و ماهیتی که ریشۀ غیریت است، در او مستهلک و مضمحل است و هیچ حکمی از برای ماهیت در زمینۀ عقل مجرد نیست؛ بلکه همۀ احکام برای وجود است و بلکه حکم وجود مطلق است که بر ماهیت قاهر است و بر همۀ انیت ها و حقیقت ها حاکم است.

باید توجه داشت که خلافت و ولایت مذکور در این مرتبه، بالاصاله متعلق به حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و بالوراثه متعلق به امیرمؤمنان و سایر ائمه طاهرین علیهم السلام می باشد، و بلکه به حکم اتحاد نور ایشان بر حسب ولایت کلی مطلق که فرمود: «کلّنا منْ نورٍ واحد» و نیز «أوّلُنا محمّد، أوْسطُنا محمّد و آخرنا محمّد» ولایت ایشان، عین ولایت و خلافت آن حضرت می باشد، گرچه اثر تمیّزی خفی به تدریج از نشئۀ عقلی میان اصل و فرع، بلکه فروع ظاهر می گردد.[58] لذا حضرت امام رحمه الله در این مقام می فرماید:

إنّ منزلته [أی منزلة علی علیه السلام] منه صلی الله علیه و آله بعد إتحاد نورهما بحسب الولایة الکلّیة المطلقة [أی فیض المقدّس] منزلة اللطیفة العقلیة بل الروحیة السرّیة من النفس الناطقة الإلهیة، و منزلة سائر الخلائق منه صلی الله علیه و آله منزلة سائر القوی الباطنة و الظاهرة منها...کذلک الفیوضات العلمیة و المعارف الحقیقیة...؛[59]

با توجه به این که نور آن دو بزرگوار بر حسب ولایت کلیه با همدیگر متحد است، علی علیه السلام از رسول الله  صلی الله علیه و آله به منزلۀ لطیفۀ عقلیه است از نفس ناطقه، و بلکه به منزلۀ روح سرّی نفس ناطقه است و دیگران نسبت به آن حضرت، به منزلۀ دیگر قوای باطنی و ظاهری نفس نسبت به نفس می باشند... همچنین است فیوضات علمی و معارف حقیقی که از آسمان سرّ احمدی نازل می شود و به زمین های خلقی نمی رسد مگر پس از آن که از مرتبۀ عمای علوی بگذرد و به همین جهت و جهات دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «که من شهر علمم و علی دروازۀ آن».

فصل نهم: خلافت و ولایت در نشئۀ خلقی

حضرت امام رحمه الله در مصباح سوم از کتاب شریف مصباح الهدایه به این مهم پرداخته و اسراری را از این خلافت و ولایت را منکشف ساخته است. ایشان در ادامه می فرماید:

و کما أنّ اسم الله  الأعظم بمقامه الجمعی کان جامعاً لجمیع مراتب الأسماء الإلهیة بنحو أحدیّة الجمع...و انمحاق أنوارها لدی نورها بتوسّط الإنسان الکامل فی الأعیان الخارجیة و العین الثابتة المحمّدیة صلی الله علیه و آله فی الأعیان الثابتة...؛[60]

همان گونه که اسم اعظم با مقام جمعی اش همۀ مراتب اسماء الهی را به طور احدیت جمع و بساطت حقیقی جامع است و با همان علمی که به ذات خود دارد، عالم به حقایق اسماء الهی است و عالم به کیفیت ظهور صور آن حقایق در حضرت علمی و جهان عینی است و نیز عالم است به کیفیت استهلاک و اضمحلال آن ها در مقام غیب احدی، که همان حقیقت قیامت کبرای اسماء الهی است،... همچنین قیامت کبری در اعیان ثابته و اسماء الهی به این است که آنان در زیر شعاع آفتاب احدیت ذات، مغلوب گشته و نورشان در جنب نور ذات، ناچیز و ناپیدا است؛ چنین قیامتی، در اعیان خارجی به توسط انسان کامل، و در اعیان ثابته توسط عین ثابت محمدی و در اسماء الهی به واسطۀ اسم اعظم الهی صورت می گیرد.

از آن جایی که اسماء محیط بر اسامی تحت حیطۀ خویش هستند و اسم اعظم بالاترین احاطه را دارد، حکمش شامل تمام اسماء می شود، و به همین ترتیب، عین ثابت انسان کامل، که خلافت محمدی صلی الله علیه و آلهمی باشد، بالاترین احاطه را دارد و دورۀ خلافت تمامی انبیاء، دورۀ خلافت او نیز محسوب می شود، و بلکه دعوت انبیاء در حقیقت، دعوت به سوی او می باشد. حضرت امام رحمه اللهدر این زمینه می فرماید:

و کما أنّ الأسماء المحیطة حاکمة علی الأسماء الّتی تحت حیطتها و قاهرة علیها، و کلّ اسم کانت جامعیّته و حیطته أکثر، کان حکمه أشمل و محکومه أکثر... کذلک الأمر فی المظاهر... فسعة دائرة الخلافة و النبوة وضیقها فی عالم الملک حسب إحاطة الأسماء الحاکمة علی صاحبها و شارعها...؛[61]

همان گونه که اسماء محیط، بر اسمائی که در زیر احاطۀ آن ها هستند حکومت دارند و بر آن ها قاهر و غالبند و هر اسمی که جامعیت و احاطه اش بیش تر باشد، حکمش شامل تر و محکومش بیش تر است، تا آن که برسد به اسم اعظم الله  که بر همۀ اسماء از ازل تا ابد احاطه دارد و حکومت او اختصاص به اسمی یا اسمائی ندارد. در مظاهر نیز مطلب از این قرار است... بنابراین، وسعت و ضیق دایرۀ خلافت و نبوت در عالم ملک، بر حسب احاطۀ اسمائی است که بر صاحب نبوت و شارع آن حکومت دارد.

راز اختلاف مراتب انبیا علیهم السلام در خلافت و نبوت همین است؛ چنان که مظهر اسم جامع اعظم الهی، که خلافت او باقی و جاوید و محیط و ازلی و ابدی است، بر دیگر نبوت ها و خلافت ها حاکم است، همان گونه که در مظاهر نیز مطلب این گونه است. پس دوران نبوت و خلافت همۀ پیامبران علیهم السلام دوران نبوت و خلافت او است که بر خلافت دیگران محیط است و او صلی الله علیه و آله بزرگ ترین خلیفۀ خدا است و دیگر انبیا خلیفۀ اسماء دیگر که در احاطۀ اسم الله  واقعند، می باشند؛ بلکه پیامبران، همگی خلیفۀ آن حضرتند و دعوتشان در حقیقت، دعوت به آن حضرت و دعوت به نبوت آن حضرت است و آدم و هر که پس از او است، در زیر پرچم او هستند. پس دوران خلافت ظاهری او در عالم ملک، از آغاز ظهور عالم ملک شروع می شود و تا زمانی که جهان ملک به پایان برسد، ادامه خواهد یافت.

امام راحل در ادامه می فرماید:

و بما علّمناک من البیان و آتیناک من التبیان یمکن لک فهم قول مولی الموحّدین و قدوة العارفین أمیرالمؤمنین ـ صلوات الله  علیه و علی آله أجمعین  ـ «کنتُ مع الأنبیاء باطِناً و مع رسول الله  ظاهراً» فإنّه ـ صلوات الله  علیه ـ صاحب الولایة المطلقة الکلّیة و الولایة باطن الخلافة و الولایة المطلقة الکلّیة باطن الخلافة الکذائیة، فهو علیه السلام بمقام ولایته الکلّیة قائم علی کلّ نفس بما کسبت و مع کلّ الأشیاء معیّة قیّومیة ظلّیة إلهیة، ظلّ المعیّة القیّومیة الحقّة الإلهیة، إلاّ أنّ الولایة لمّا کانت فی الأنبیاء علیهم السلامأکثر، خصّهم بالذکر؛[62]

از بیانی که تو را آموختیم و توضیحی که دادیم، ممکن است معنای فرمایش سرور موحدان و پیشوای عارفان، حضرت امیرمؤمنان ـ  صلوات الله  علیه و آله ـ را بفهمی که فرمود: «من با پیامبران خدا، در باطن، و به همراه رسول الله  صلی الله علیه و آله در ظاهر بودم»؛ زیرا آن حضرت صاحب ولایت مطلقۀ کلیه است و ولایت، باطن خلافت است و ولایت مطلقۀ کلیه باطن خلافت مطلقۀ کلیه است. پس آن حضرت با مقام ولایت کلیه اش در کنار همه کس ایستاده و شاهد اعمال همگان است و با همه چیز همراه است به معیت قیّومی الهی که ظلّ معیت قیومی حقیقی الهی است. چیزی که هست آن است که چون جنبۀ ولایت در انبیا بیش تر بوده است، از این جهت در روایت، انبیا علیهم السلام را مخصوصاً ذکر کرده است.

ولایت در قوس صعود

در این جا سخن از ولایت نزولی به پایان می رسد و حضرت امام رحمه الله در مصباح الهدایه از ومیض نهم از مصباح سوم[63] بحث را با ولایت صعودی آغاز می کند و مراتب اسفار اربعه را با بیانی زیبا و با تفاوتی اندک[64] با دیگر عارفان، راز گشایی می کنند.

البته حضرت امام رحمه الله در قسمت هایی از تعلیقات بر فصوص و مصباح الانس[65] مراتب سیر و سلوک و وصول را بر اساس مراتب قرب، از قرب نوافل و فرایض و نیز بر اساس مراتب فنا، از فعلی، صفاتی و ذاتی تبیین نموده اند که بازگشت به اسفار اربعۀ مذکور در مصباح الهدایه دارد.

ایشان ابتدا دیدگاه حکیم قمشه ای رحمه الله را نقل می نماید و در ادامه چنین می نگارد:

و عندی أنّ السفر الأول من الخلق إلی الحقّ المقیّد برفع الحجب الّتی هی جنبة یلی الخلقی و  رؤیة جمال الحق بظهوره الفعلی... فینتهی السفر الأول و یأخذ فی السفر الثانی و هو من الحقّ  المقید إلی الحقّ المطلق... فیأخذ فی السفر الثالث و هو من الحقّ إلی الخلق الحقی بالحق... ثمّ یأخذ فی السلوک فی السفر الرابع و هو من الخلق الّذی هو الحق...إلی الحضرة الأعیان فما فوقها...؛[66]

به نظر من، سفر اول که سفر از خلق به سوی حق مقید است، به این طریق است که حجاب هایی را که جنبۀ یلی الخلقی دارد از میان بردارد و جمال حضرت حق را به واسطۀ ظهور فعلی حضرت حق در عالم وجود مشاهده کند، و این ظهور فعلی در حقیقت، ظهور ذات در مراتب هستی است و این، همان جنبۀ یلی الخلقی است... پس سفر اول به پایان می رسد و سفر دوم شروع می شود. و آن سفر از حق مقید به حق مطلق است. پس هویات وجودی در نزد او مضمحل گشته و تعیّنات خلقی به طور کلی در نظر او مستهلک می شود... در این مرحله، اگر عنایت الهی در مقام تقدیر استعدادها شامل حال او شده باشد؛ همچنان که شیخ عربی گفته است:« قابل نمی شود مگر از ناحیۀ فیض اقدس»، خدای تعالی او را به خویشتن باز می گرداند و سفر سوم را شروع می کند. یعنی سفر از حق به سوی خلق حقی به واسطۀ حق؛ به بیان دیگر سفر از حضرت احدیت جمعی به حضرت اعیان ثابته، که در این سفر، حقایق اشیا و کمالات آنان و کیفیت ترقی آن ها به مقام نخستین شان و بازگشت آنان به وطن اصلی شان برای او منکشف می گردد و تا در این سفر است نمی تواند پیغمبر باشد و حق تشریع ندارد؛ زیرا هنوز به سوی خلق در نشئۀ عینی باز نگشته است. پس از این، قدم در راه سفر چهارم می گذارد.

و آن، سفر از خلق که همان حق است؛ یعنی از حضرت اعیان ثابته به سوی خلق؛ به عبارت دیگر سفر به سوی اعیان خارجی به وسیلۀ حق؛ یعنی به وجود حقانی خودش، در حالی که در همه چیز جمال حق را مشاهده می کند... .[67]

 اختلاف مدارج انبیا و اولیا

و لیعلم أنّ هذه الأسفار الأربعة لابدّ و أن تکون لکلّ مشرّع مرسل و لکنّ المراتب مع ذلک متفاوتة و المقامات متخالفة فإنّ بعض الأنبیاء و المرسلین من مظاهر اسم الرّحمن مثلاً ففی السفر الأول یشاهد اسم الرّحمن ظاهراً فی العالم و ینتهی سفره الثانی باستهلاک الأشیاء فی الإسم الرّحمن...؛[68]

دانسته باش که این چهار سفر برای هر صاحب شریعتی وجود دارد؛ ولی در عین حال مراتب آن ها با همدیگر تفاوت دارد و مقاماتشان با یکدیگر فرق دارد؛ بعضی از انبیا از مظاهر اسم رحمان هستند؛ مثلاً چنین فردی در سفر اولش، ظهور اسم رحمان را در همۀ عالم مشاهده می کند، و در پایان سفر دوم خواهد دید که همۀ اشیا در اسم رحمان مستهلکند. پس هنگام  بازگشت از این سفر، با رحمت و وجود رحمانی به این جهان باز می گردد و دورۀ نبوتش محدود می شود. همچنین است مظاهر دیگر اسماء بر حسب اختلافاتی که میان آنان  در حضرت علمی وجود دارد تا برسد به مظهر اسم الله  که او در پایان سفر اولش، ظهور  حق را به همۀ شئونش مشاهده می کند و هیچ شأنی از حق تعالی او را از شأن دیگر حق مشغول نمی کند، و پایان سفر دومش به این است که همۀ حقایق را در اسم جامع الهی  مستهلک بیند، و بلکه خود نیز در احدیت محض مستهلک می شود. پس با وجود جامع الهی به سوی خلق باز می گردد، در حالی که نبوت ازلی و ابدی و خلافت ظاهری و باطنی را  دارا است.

اولیاء الله  و اسفار اربعه

طی کردن این اسفار برای اولیای کامل نیز واقع شده است، که در پرتو شریعت محمدی صلی الله علیه و آله حاصل می شود؛ زیرا شریعت رسول خدا صلی الله علیه و آله، جامع و کامل می باشد. حضرت امام رحمه الله درباره این مقام چنین می فرماید:

إعلم أنّ هذه الأسفار قد تحصل للأولیاء الکُمّل أیضاً حتّی السفر الرابع فإنّه حصل لمولانا أمیرالمؤمنین و أولاده المعصومین ـ صلوات الله  علیهم أجمعین ـ إلاّ أنّ النبیّ صلی الله علیه و آله لمّا کان صاحب المقام الجمعی لم یبق مجال للتشریع لأحد من المخلوقین بعده...[69]

بدان که این سفرها گاهی برای اولیای کمّل نیز دست می دهد، حتی سفر چهارم؛ چنان که برای امیرمؤمنان و فرزندان معصومش ـ صلوات الله  علیهم أجمعین ـ دست داد. چیزی که هست، چون پیامبر صلی الله علیه و آله صاحب مقام جمع بود، دیگر مجال تشریع برای هیچ یک از مخلوقات پس از او باقی نمانده بود. لذا این مقام برای رسول خدا صلی الله علیه و آله به طور اصالت ثابت است و برای خلفای معصومش، به طور متابعت و تبعیت است و بلکه روحانیت همۀ ایشان یکی است.

هر عارفی که قصد سلوک دارد، باید تمسک به هادیان نور نماید و این هادیان در نظر حضرت امام رحمه اللهمعصومین علیهم السلاممی باشند:

در سلوک این طریق روحانی و عروج این معراج عرفانی، تمسک به مقام روحانیت هادیان طرق معرفت و انوار راه هدایت، که واصلان الی الله  و عاکفان علی الله اند، حتم و لازم است، و اگر کسی با قدم انانیّت خود، بی تمسّک به ولایت آنان، بخواهد این راه را طی کند، سلوک او الی الشیطان و الهاویه است... .[70]

و در جایی دیگر می فرماید:

طریق اسلم و نزدیک تر به نجات آن است که مصلی خود را در جمیع اقوال و افعال تسلیم  روحانیت رسول الله  صلی الله علیه و آله، یا مقام ولایت مآبی، یا امام عصر علیه السلام نماید و به لسان آن ها  ثناجویی از حق کند، و در افعال نیز به افعال آن ها متمسک شود، و خود که امام ملائکه  و جنود الهیه است، مأموم مقام رسالت و ولایت شود، و طی این سلوک روحانی و  عروج به معراج الهی را چنانچه به هدایت آن بزرگواران می کند، به تبعیت محض و تسلیم  صرف آن ها کند، که علی علیه السلام صراط مستقیم و نماز مؤمنین است و خضر طریق سلوک است.[71]

 

فصل دهم: تقسیمات و تعیین خاتم ولایت

ولایتی را که خداوند به بعضی از افراد خاص اعطا می کند، به دو نوع کلی تقسیم می شود: الف. ولایت مطلقه؛ ب. ولایت مقیّده.

«ولایت مطلقه»، اصل در ولایت می باشد؛ یعنی تمام کسانی که دارای ولایت مقیّده می باشند، وابسته به ولایت مطلقه بوده و نورشان را از آن می گیرند، همانند نبوت مطلقه و  مقیّده.

عرفا اذعان دارند همان گونه که انبیا علیهم السلام خاتمی دارند، اولیا نیز خاتمی دارند، و عقیدۀ بسیاری از عارفان در این باب اعم از ولایت مطلقه و مقیده، همانند عقیدۀ شیعه است. به نظر شیعه، ختم ولایت مطلقه، علی بن ابی طالب علیه السلام است و ختم ولایت مقیده، فرزندش، حجة بن الحسن علیه السلام می باشد و بسیاری از عرفا نظیر ترمذی همین نظر را دارند.[72]

اما بر اساس نظر ابن عربی، ختم ولایت مطلقه، عیسی علیه السلام است؛ ولی وی در تعیین ولایت مقیده، دچار اضطراب شده است: یک بار ختم ولایت مقیده را از آنِ مردی از عرب می داند.[73] و در جایی دیگر، ختم ولایت مقیده را از آنِ مهدی عجل الله  تعالی فرجه بر می شمارد[74] و در جای دیگر، ختم ولایت مقیده را از آنِ خود می داند.[75]

عرفای بزرگی چون سیدحیدر آملی رحمه الله جواب های دلنشینی به نظریۀ ابن عربی داده و نظر او را مردود نموده اند.[76]

حضرت امام رحمه الله هم این تقسیم را پذیرفته و در جای جای آثار خود، خاتم ولایت مقیده را شایستۀ وجود مبارک امام عصر علیه السلام ذکر نموده است:

در ماه مبارک رمضان، مقام رسول اکرم صلی الله علیه و آله به ولایت کلی الهی، بالأصاله تمام برکات را در این جهان بسط داده است و ماه شعبان، که ماه امامان است، به برکت ولایت مطلقه، به تبع رسول الله  صلی الله علیه و آله همان معانی را ادامه می دهد... همان طوری که رسول اکرم صلی الله علیه و آله به حسب واقع، حاکم بر جمیع موجودات است، حضرت مهدی علیه السلام نیز، همان طور حاکم بر جمیع موجودات است. آن، خاتم رسل است و این، خاتم ولایت آن، خاتم ولایت کلی بالأصاله است و این، خاتم ولایت کلی به تبعیت است.[77]

ناگفته نماند که ولایت تقسیمات دیگری نیز دارد، همانند ولایت عامه و خاصه؛ و ولایت خاصه خود به ولایت خاصۀ مطلقه و ولایت خاصۀ مقیده منقسم می گردد.[78] ولایت عامه نیز بر سه قسم است: نخست، ولایت عامه به معنای ولایت تمام مؤمنان؛ «الله  وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنوُا...».[79] وقتی خداوند ولیّ مؤمنان باشد، مؤمنان نیز اولیای خداوند خواهند بود. دوم، ولایت عامه به معنای تولی و تصدی بعضی از مردم نسبت به بعض دیگر و سوم، ولایت عامه به معنای ولایت فقیه.[80]

البته تمام این تقسیمات بر اساس ولایت بشری است؛ اما تقسیم ولایت از حیث اقسام اولیا بر سه قسم است: 1. ولایت الهیه؛ 2. ولایت بشریه؛ 3. ولایت مَلَکیه. اگرچه دو مورد اخیر، در واقع در شمار ولایت الهیه اند؛ زیرا جز ولایت حق تعالی، ولایتی نیست.[81]

نتیجه این که ولایت خاصه، اختصاص به ائمه علیهم السلام دارد و امام زمان علیه السلام خاتم اولیا است. امیدواریم خداوند متعال فرج آن امام همام علیه السلام را نزدیک نماید و ما را از یاران راستین حضرت قرار بدهد و نهضت عظیم خمینی، به انقلاب جهانی امام مهدی علیه السلام اتصال یابد. بارالها! به آبروی مهدی علیه السلام ما را قدردان ولایت قرار ده! و همواره سایۀ ولایت فقیه را بر کشورمان مستدام بدار!

 

کتاب نامه

قرآن کریم.

1. آداب الصلاة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.

2. الاحتجاج، احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، قم، انتشارات اسوه، 1413 ق.

3. پرواز در ملکوت، شرح و تفسیر آداب الصلاة، سید احمد فهری، انتشارات طلوع آزادی، 1375 ش.

4. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، امام خمینی، مؤسسه پاسدار اسلام، 1410  ق.

5. التعلیقة علی الفوائد الرضویه، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375  ش.

6. تفسیر سورۀ حمد، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375 ش.

7. جان و جانان، امام مهدی از نگاه امام خمینی، مرتضی نائینی، انتشارات شهریار، 1380  ش.

8. جلوه های ولایت در آثار امام خمینی، اسماعیل منصوری لاریجانی.

9. حکومت ولایی، محسن کدیور، نشر نی، 1378 ش.

10. سرّ الصلاة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.

11. سفر عشق، سیدعباس حسینی قائم مقامی، انتشارات فکر برتر، 1378 ش.

12. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1380 ش.

13. شرح دعای سحر، امام خمینی، ترجمه سیداحمد فهری، مؤسسه اطلاعات، 1371 ش.

14. شرح فصوص الحکم، محمد داود قیصری، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1375 ش.

15. صحیفۀ امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.

16. الفتوحات المکّیه، محیی الدین عربی، بیروت، دارصادر.

17. فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، سیدجعفر سجادی، انتشارات گلشن، 1378 ش.

18. کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، محمد علی تهانوی، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، 1996  م.

19. مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، امام خمینی، ترجمه سیداحمد فهری، چاپخانه بهرام، 1361 ش.

20. مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، امام خمینی، مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش.

21. نص النصوص، سیدحیدر آملی، تصحیح هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، انتشارات توس، 1367 ش.

22. ولایت درعرفان، با تکیه بر آراء امام خمینی، ابوالفضل کیاشمشکی، انتشارات دارالصادقین، 1378 ش.

23. یک ساغر از هزار، سیری در عرفان امام خمینی، فاطمه طباطبائی، تهران، نشر عروج، 1379 ش.

 

منبع: مجموعه آثار 6 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مقالات عرفانی ـ 3)، ص 355.



[1] )) دکتر فاطمه طباطبائی می گوید: امام، در سنّ 28 سالگی کتاب مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه را نگاشته است. (یک ساغر از هزار، ص 130)

[2] )) سرّ الصلاة، مقدمه، ص بیست و یک.

[3] )) ر.ک: مجلۀ معرفت، ش 49، ص 90.

[4] )) مصباح الهدایه، ترجمه فهری، ص 29.

[5] )) همان، ص 38.

[6] )) جلوه های ولایت در آثار امام خمینی، ص 8 ـ 9.

[7].یک ساغر از هزار، ص 70.

[8] )) همان.

[9] )) مصباح الهدایه، ترجمۀ فهری، ص 31.

[10].تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 95 ـ 96.

[11] )) مصباح الهدایه، مقدمه آشتیانی، ص 36.

[12] )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 133.

[13] )) ولایت در عرفان، ص 322.

[14] )) مصباح الهدایه، ترجمۀ فهری، ص 74.

[15] )) همان، مقدمه آشتیانی، ص 84.

[16] )) همان، ترجمۀ فهری، ص 74 ـ 75.

[17] )) فیض اقدس، تجلی حق به حسب اوّلیت ذات و باطنیت او است و همواره به واسطۀ فیض مقدس که تجلی به حسب ظاهریت و آخریت حق و قابلیت اعیان است، به اعیان و اسماء واصل می شود. (شرح فصوص الحکم، ص 20، به نقل از: فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص 631)

     حضرت امام نیز این تعریف را از قیصری نقل نموده و مورد بررسی قرار می دهد: ظهور عالم اسماء و صفات و اسم اعظم در اثر تجلّی اول فیض اقدس است، و ظهور اعیان ثابته مستقیماً در اثر تجلی فیض اقدس نمی باشد، بلکه در این امر اسم اعظم نیز همراه او است. پس فیض اقدس باید تجلی اولش را در اسم اعظم انجام بدهد و بعد به همراه اسم اعظم، در اعیان ثابته تجلی نماید که این تجلی، تجلی دوم است. مصباح الهدایه، ترجمه فهری، ص 69

[18] )) همان، ص 28.

[19] )) همان، ص 29.

[20] )) این خلیفه با سایر خلفا (عین ثابت و...) در این امر (دو وجهی بودن) مشترک هستند.

[21] )) مصباح الهدایه، ترجمه فهری، ص 30.

[22] )) همان، ص 54.

[23] )) همان، ص 74.

[24] )) حضرت امام دربارۀ اسم اعظم می فرماید: اسم اعظم، عبارت از آن اسم و علامتی است که واجد همۀ کمالات حق تعالی است به طور ناقص؛ یعنی نقص امکانی، و واجد همۀ کمالات الهی است نسبت به سایر موجودات به طور کامل. (تفسیر سورۀ حمد، ص 24)

اسم اعظم کارساز ذات او است    عقل کل یک نقطه از آیات او استاسم اعظم می نماید صورتش    این معمّا می گشاید صورتشصورتش آیینۀ گیتی نما است    معنی او پرده دار کبریا است

[25] )) مصباح الهدایه، مقدمه آشتیانی، ص 17.

[26] )) مصباح الهدایه، ترجمۀ فهری، ص 32.

[27] )) همان، ص 108.

[28] )) همان، ص 180 ـ 181.

[29] )) همان، ص 51.

[30] )) شرح فصوص الحکم، ص 166.

[31] )) مصباح الهدایه، ترجمۀ فهری، ص 33 ـ 34.

[32] )) قدر (97): 1.

[33] )) مصباح الهدایه، ترجمۀ فهری، ص 52 ـ 53.

[34] )) شرح دعای سحر، ص 171.

[35] )) حضرت امام مظهر اسم اعظم را حضرت علی علیه السلام می داند و می فرماید: «... سلام و درود بر مولای ما که نمونۀ انسان و قرآن ناطق است و تا ابد نام بزرگ او باقی است و خود الگوی انسانیت و مظهر اسم اعظم است»، (صحیفۀ امام، ج 14، ص 349)؛ و در جای دیگر می فرماید: «این بزرگوار، شخصیتی است که دارای ابعاد بسیار است و مظهر اسم جمع الهی است که دارای تمام اسماء و صفات است تمام اسماء و صفات الهی در ظهور و در بروز، در دنیا و در عالم، با واسطۀ رسول اکرم در این شخصیت ظهور کرده است؛ و ابعادی که از او مخفی است، بیش تر از آن ابعادی است که از او ظاهر است». (همان، ج 19، ص 63 ـ 64)

[36] )) مصباح الهدایه، ترجمه فهری، ص 69.

[37] )) «عین ثابت انسان کامل، مظهر اسم الله  الاعظم، که امام ائمۀ اسماء است، می باشد». (شرح چهل حدیث، ص 338)

[38] )) مصباح الهدایه، ترجمۀ فهری، ص 59 ـ 60.

[39] )) مصباح الهدایه، ترجمه فهری، ص 61.

[40] )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 40.

[41] )) همان، ص 180.

[42] )) پایان نامۀ حقیقت و خلافت انسان کامل از دیدگاه امام خمینی، ص 101.

[43] )) مصباح الهدایه، مقدمه آشتیانی، ص 33.

[44] )) فیض مقدس مترتب بر فیض اقدس است؛ اعیان ثابته و استعدادهای اصلی آن ها در عالم علم تحصل می آید و به واسطۀ فیض مقدس، اعیان و لوازم آن ها در عالم عین تحقق می یابند... بالجمله، مرتبۀ تجلیات اسماء را، که موجب ظهور و بروز مقتضیات اعیان در خارج است، «فیض» نامیده اند؛ به عبارت دیگر فیض مقدس عبارت از تجلی وجودی است که موجب ظهور «ما یقتضیه تلک الاستعدادات» در خارج می شود و منزه از شوائب کثرت اسمائی است. (کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ص 1127؛ به نقل از: فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص 631)

ـ همیشه فیض فضل حق تعالی    بود از شأن خود اندر تجلیـ از آن جانب بود ایجاد و تکمیل    و از این جانب بود هر لحظه تبدیل     (شرح گلشن راز، ص 513، به نقل از: فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص 361)

[45] )) مصباح الهدایه، ترجمۀ فهری، ص 91.

[46] )) همان، ص 90.

[47] )) همان، ص 92.

[48] )) حضرت امام در کتاب شریف شرح دعای سحر، ص 158، بحثی مناسب با این مقام دارد و نیز ایشان در التعلیقة علی الفوائد الرضویه، ص 63، اشاره ای به آن نموده است، که به جهت رعایت اختصار در کلام، از ذکر آن صرف نظر شد.

[49] )) اعراف (7): 54.

[50] )) مصباح الهدایه، ترجمۀ فهری، ص 133 و 136.

[51] )) همان، ص 136 ـ 140.

[52] )) احتجاج، ج 1، ص 230.

[53] )) آداب الصلاة، ص 141؛ پرواز در ملکوت، ج 2، ص 49 ـ 50.

[54] )) مصباح الهدایه، ترجمه فهری، ص 101 ـ 102.

[55] )) همان، ص 96 ـ 97.

[56] )) همان، ص 163.

[57] )) همان، ص 155.

[58] )) ولایت در عرفان، ص 348.

[59] )) مصباح الهدایه، ترجمۀ فهری، ص 172 ـ 176.

[60] )) همان، ص 192 ـ 193.

[61] )) همان، ص 194 ـ 195.

[62] )) همان، ص 196.

[63] )) همان، ص 204.

[64] )) برای آگاهی بیش تر از تفاوت دیدگاه حضرت امام با دیدگاه مرحوم قمشه ای ر.ک: ولایت در عرفان، ص 351؛ سفر عشق، ص 172.

[65] )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 39، 40، 110 و 112 ـ 114.

[66] )) مصباح الهدایه، مقدمه آشتیانی، ص 88 ـ 89.

[67] )) همان، ترجمۀ فهری، ص 207 ـ 210.

[68] )) همان، 210 ـ 211.

[69] )) همان، ص 211 ـ 212.

[70] )) آداب الصلاة، ص 135.

[71] )) پیام ها و سخنرانی های امام خمینی، ص 158.

[72] )) مجلۀ معرفت، ش 49، ص 91.

[73] )) فتوحات مکّیه، ج 2، ص 42، و ج 3، ص 327.

[74] )) همان .

[75] )) همان، ج 1، ص 244 و 318.

[76] )) نص النصوص، ص 192، 201 و 249.

[77] )) صحیفۀ امام، ج 20، ص 249، به نقل از: جان و جانان امام مهدی علیه السلام از نگاه امام خمینی، ص 6.

[78] )) ولایت در عرفان، ص 355.

[79] )) بقره (2): 257.

[80] )) تعلیقه بر فصوص الحکم، آقا محمد رضا قمشه ای، ص 63، به نقل از: حکومت ولایی، ص 23 ـ 24.

[81] )) حکومت ولایی، ص 22.

انتهای پیام /*