ای حمید ای پیر شعر انقلاب

کد : 156731 | تاریخ : 09/05/1396

ای حمید ای پیر شعر انقلاب

‏□ افشین علاء‏

‏استاد حمید سبزواری هم رفت... پیر سوخته دلی که قافله سالار شاعران انقلاب بود. این ضایعه را به همسر نورانی و باصلابت استاد، فرزندان گرامی اش و همه اصحاب سخن و قلم تسلیت می گویم. در این ضایعه عظیم باید بیش از اینها سخن بگویم که انشاالله بزودی چنین خواهم کرد. ولی بی مناسبت ندیدم فعلا شعری را که در اردیبهشت هشتاد و نه برای بزرگداشت ایشان سرودم و در سبزوار خواندم، تقدیمتان کنم تا اگر عمری باقی بود بعد بیشتر سخن بگویم. با این توضیح که خداوند را شاکرم که برای بزرگان و عزیزانی که حق بر گردنم دارند، در زمان حیات شان شعر گفته ام و به آنها عشق ورزیده ام، نه بعد از وفات شان که البته مرثیه فراق نیز جای خود دارد...‏

‏ ‏

‏ای حمید ای پیر شعر انقلاب، از من سلامت‏


‏قله ها دیری ست می بالند بر خود زیر گامت‏

‏ ‏

‏من همانم، کودک پنجاه و هفتم من، که صبحی‏

‏در زمستان گریه  کردم با «خمینی ای امام»ت‏

‏ ‏

‏من همانم، طفل لرزانی که می خواندم سر صف‏

‏در دبستان «ای مجاهد ای مطهر» را به  نامت‏

‏ ‏

‏من همانم، نوجوان سال شصتم من، که یک شب‏

‏پر کشیدم در هوای جبهه ها از پشت بامت‏

‏ ‏

‎[[page 215]]‎

من همانم، آنکه در عهد جوانی سیر کردم‏

‏در حریم قدس «همپای جلودار» کلامت‏


‏من همانم، آنکه در خرداد ناگه سوخت جانم‏

‏با «دریغا ای دریغا»ی تو در سوگ امامت‏

‏ ‏

‏تو همان پیری که سی سال است صبح و شام خلقی‏

‏هم نوا با توست چون من با نوای صبح و شامت‏

‏ ‏

‏چون شهیدان را صلا دادی که «برخیزید»، اکنون‏

‏بین که برخیزند هرسو سروها در احترامت‏

‏ ‏

‏هر خط پیشانی ات دارد حکایت های پنهان‏

‏از رکوعت، از سجودت، از قعودت، از قیامت‏

‏ ‏

‏دولت شب زنده داری هاست بی شک اینکه هر دم‏

‏می چکد بی تابی از سجاده ات، مستی ز جامت‏

‏ ‏

‏سبز باش و سربلند ای سرو پیر سبزواری‏

‏باشد ایامت به رغم تلخکامی ها به کامت‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‎[[page 216]]‎

انتهای پیام /*