فصل اول: خاطرات

خاطراتی از حوزه و تدریس

کد : 157715 | تاریخ : 17/05/1395

خاطراتی از حوزه و تدریس

‏در جمع روحانیون و طلاب حوزه علمیه نجف ‏

تاریخ: 6 / 7 / 56

‏در آن ایام جوانی، یک روز ما دیدیم دو ـ سه تا از این طلبه ها آمدند (که البته آن وقت ‏‎ ‎‏هم اعوجاج داشتند اما این حرف‌ها خیلی پیدا نشده بود) یک چیز تازه ای آورده بودند، ‏‎ ‎‏گفتند: ما یک چیز تازه ای فهمیدیم؛ گویا آن عبارت از این است که قیامت ‏‎ ‎‏همین‌جا[ست ]؛ هر چه هست همین است؛ اینکه قیامت است همین است. همین‌جا ‏‎ ‎‏جزاست و همین‌جا، هر که هر چه هست؛ ختم می شود به همین. حیاتْ یک حیات ‏‎ ‎‏حیوانی است و وقتی مُرد تمام است، مابقی اش همین‌جاست دیگر. نمی گفت قیامت را ‏‎ ‎‏قبول ندارم، می گفت قیامت اینجاست. نه اینکه اصل آیات قیامت را من قبول ندارم، ‏‎ ‎‏می گفت آیات قیامت هم مقصود همین‌جاست.‏

صحیفه امام؛ ج3، ص222 ـ 223

*  *  *


‎[[page 28]]‎‏دیدار با نمایندگان ایلات زراسوند بختیاری و اعضای پادگان‌های فارس ‏

تاریخ: 19 / 2 / 58

‏من در همین مدرسه فیضیه ـ که حوزه ای آن وقت داشتم ... ـ یک روز آمدم دیدم یک نفر ‏‎ ‎‏هست! گفتم که چه شده؟ گفت همه این طلبه ها قبل از آفتاب از ترس پاسبان‌ها فرار کرده اند ‏‎ ‎‏توی باغات. صبح که می شد قبل از آفتاب، این طلبه های اهل علم باید فرار کنند بروند در ‏‎ ‎‏باغات؛ و شب برگردند توی حجره هایشان! آخر شب برگردند توی حجره هایشان. شما ‏‎ ‎‏نمی دانید که به ما چه گذشت در این زمان‌ها. ما نمی توانیم [همه آن را بیان کنیم ].‏

‏من در مدرسه «دار الشفا» حجره داشتم. رفقای ما یک عده ای بودند خوب، آنجا ‏‎ ‎‏مجتمع می شدند و می نشستند و درد دل می کردند. چند روز که این اجتماع بود یک ‏‎ ‎‏شخصی آمد ـ که خدا از او بگذرد ـ آمد نشست آنجا و گفت که خوب است که ‏‎ ‎‏اینجا اجتماع نکنید؛ که ... با ملایمت گفت. رفقا هم با شوخی با او صحبت کردند ‏‎ ‎‏و رفت. فردا یک نفر کارآگاه آمد ایستاد دم در، گفت که آقایان اینجا نباید باشند، ‏‎ ‎‏اگر باشند چه خواهد شد. که از فردا ... چند نفر جمعیت، هفت ـ هشت نفر بود؛ ‏‎ ‎‏اجتماعی نبود، ما نتوانستیم این پنج ـ شش نفر، هفت ـ هشت نفری که بودیم در ‏‎ ‎‏مدرسه دار الشفا، در آن حجره بمانیم. صبح که می شد، یواش می رفتیم در منزل ‏‎ ‎‏یکی از آقایان آنجا ـ یا مثلاً دوره آنجا ـ مجتمع می شدیم و با هم درد دل ‏‎ ‎‏می کردیم. به همه بد گذشت و سخت گذشت .‏

صحیفه امام؛ ج7، ص228 ـ 229

*  *  *

‏در جمع دانشجویان دانشکده پلیس تهران ‏

تاریخ: 21 / 3 / 58

‏رضا خان که آمد، بعد از چندی که ابتدائاً به صورت یک مسلمان و یک آدم مثلاً ‏‎ ‎
‎[[page 29]]‎‏ملی و اینها آمد، وقتی که پایه های حکومتش محکم شد، اول حمله ای که کرد به ‏‎ ‎‏روحانیین کرد، اینها را از همه طرف از هر طرفی کوبید. به طوری که من در مدرسه ‏‎ ‎‏فیضیه یک جلسه درس داشتم؛ یک روز که رفتم دیدم یک نفر است! گفتم چطور؟ ‏‎ ‎‏گفت که همه شان فرار کردند! قبل از آفتاب از مدرسه و از حجره ها فرار می کردند؛ و ‏‎ ‎‏آخر شب برمی گشتند منزل، برای اینکه نمی توانستند. پلیس می آمد و می گرفت ‏‎ ‎‏می بردشان، یا لباسشان را می کند؛ یا التزام از ایشان می گرفت؛ حبسشان می کرد.‏

صحیفه امام؛ ج8، ص94

*  *  *

‏در جمع کارکنان نیروی هوایی ‏

تاریخ: 25 / 3 / 58

‏خدا رحمت کند مرحوم فیض قمی ـ رضوان‌الله علیه ـ را، توی همین ‏‎ ‎‏مدرسه فیضیه، نزدیک اینجایی که حوض بود، زمان رضا خان، فرمودند به من ‏‎ ‎‏که چه عیبی دارد، خوب اینها می خواهند صالح را از غیر صالح جدا کنند. ـ ‏‎ ‎‏می خواستند امتحان بکنند و آن امتحان‌هایی که می خواستند بکنند و روحانیت ‏‎ ‎‏را از بین ببرند ـ ایشان باورشان آمده بود؛ می فرمود که خوب، اینها می خواهند ‏‎ ‎‏صالح‌ها را کنار بگذارند باشد، بدها را بفرستند. من عرض کردم آقا، اینها از ‏‎ ‎‏صالح می ترسند! اینها از روحانی صالح می ترسند؛ از بدش چه ترسی دارند؟‏

صحیفه امام؛ ج8، ص177

*  *  *

‏دیدار با اعضای کمیسیون‌های داخلی و خارجی مجلس شورای اسلامی‏

تاریخ: 14 / 8 / 62

‏در مسائل، ملایمت و جهت رحمت بیشتر از جهت خشونت تأثیر می کند. ‏‎ ‎
‎[[page 30]]‎‏من در زمان اختناق رضا خانی وقتی در مدرسه فیضیه صحبت می کردم، آن گاه ‏‎ ‎‏که از جهنم و عذاب الهی بحث می کردم همه خشکشان می زد، ولی وقتی از ‏‎ ‎‏رحمت حرف می زدم می دیدم که دل‌ها نرم می شود و اشک‌ها سرازیر می گردد ‏‎ ‎‏و این تأثیر رحمت است. با ملایمت انسان بهتر می تواند مسائل را حل کند تا ‏‎ ‎‏شدت.‏

صحیفه امام؛ ج18، ص 202

*  *  *

‏پیام به روحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب و ...(منشور روحانیت)   ‏

تاریخ: 3 / 12 / 67

‏در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را ‏‎ ‎‏آب کشیدند، چرا که من فلسفه می گفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می یافت، ‏‎ ‎‏وضع روحانیت و حوزه ها، وضع کلیساهای قرون وسطی می شد که خداوند بر مسلمین ‏‎ ‎‏و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه ها را حفظ نمود.‏

صحیفه امام؛ ج21، ص279

*  *  *

‎ ‎

[[page 31]]

انتهای پیام /*